مختصرى درباره شب قدر
نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهرى بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ... اعوذ بالله من الشيطان الرجيم حم × و الكتاب المبين × انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين × فيها يفرق كل امر حكيم × امرا من عندنا انا كنا مرسلين × رحمة من ربك انه هو السميع العليم × رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين × لا اله الا هو يحيى و يميت ربكم و رب ابائكم الاولين. (1- دخان / 1 - 8 ) راجع به سه چهار آيه اول اين سوره مباركه در جلسه پيش بحث شد (1) . آيه اول كلمه «حم » بود، آيه دوم «و الكتاب المبين » ، آيه سوم و چهارم هم مربوط به نزول قرآن در ليلة القدر و درباره خود ليلة القدر بود. در آيه چهارم مى فرمايد : « فيها يفرق كل امر حكيم » در اين شب جدا مى شود (تعبير «جدايى » دارد) هر امر حكيمى. نتيجه تدبرهاى مفسرين درباره اين آيه مختلف بوده است. بعضى گفته اند مقصود اين است كه چون در اين شب - و در واقع در يكى از اين شبهاى ليلة القدر - قرآن نازل شد و به وسيله قرآن كريم دستورها و احكام بيان شد و به طور كلى بيان كردن يك چيز يعنى واضح كردن و روشن كردن و تفصيل دادن آن و در واقع بيرون آوردن آن از حد اجمال و ابهام به مرحله تفصيل و روشنى، پس «در اين شب جدا مى شود هر امر حكيمى » . مقصود از اين «امر» يعنى دستورهاى الهى، معارف الهى: اين چيزهايى كه به وسيله قرآ بيان شده است در اين شب تفصيل داده شد. ولى البته اين نظر، نظر صحيحى نيست، چون همين طور كه عرض كردم اين نظرها نظر مفسرين است به حسب تدبرى كه در آيات كرده اند. و بعضى مفسرين ديگر كه اين نظر را رد كرده اند - و درست هم رد كرده اند - گفته اند آيه مى فرمايد د راين شب جدا مى شود، تفصيل داده مى شود (نه شد). اگر مقصود همان نزول قرآن و بيان احكام و معارف به وسيله قرآن باشد، همين طور كه فرمود: «انا انزلناه فى ليلة مباركة » ما در شب پر بركتى قرآن را فرود آورديم، بعد هم بايد بفرمايد: «و در آن شب كه قرآن فرود آمد هر امر حكيمى به وسيله قرآن بيان شد» همين طور كه در مورد نزول قرآن معنى ندارد گفته شود: «در هر شب قدر قرآن نازل مى شود» ; قرآن در يك شب قدر نازل شد.پس اگر مقصود از «فيها يفرق كل امر حكيم » تفصيل معارف و احكام به وسيله قرآن باشد، بايد گفته مى شد كه «در آن شب بيان شد» يعنى به صيغه ماضى گفته مى شد: «فيها فرق كل امر حكيم » در صورتى كه به صيغه مضارع گفته شده است و اين از نظر علماى ادب روشن است كه فعل مضارع دلالت بر استمرار مى كند، يعنى [دلالت مى كند بر] يك امر جارى و دائمى كه پيوستگى دارد و هميشه هست، نه يك امرى كه در گذشته بود و قطع شد; يك امرى كه وجود دارد. بنا بر اين اين آيه مى خواهد بفرمايد كه در شب قدر چنين چيزى وجود دارد; و خود اين آيه هم باز دليل بر اين است كه ليلة القدر هميشه هست، يعنى ليلة القدر مخصوص به يك شب نيست آن طور كه بعضى اهل تسنن گفته اند كه ليلة القدر اختصاص داشت به زمان پيغمبر و با فوت رسول اكرم ليلة القدر منتفى شد . معلوم مى شود كه چنين چيزى نيست، چون وقتى كه مى گويد در اين شب به طور استمرار هميشه جريان اين است، دليل بر اين است كه خود ليلة القدر هم براى هميشه باقى است نه اينكه از بين رفته است، و بعلاوه معنى ندارد كه ليلة القدر از ميان برود، تا زمان پيغمبر هر سال ليلة القدر وجود داشته باشد و بعد از پيغمبر ليلة القدر از بين برود . مثل اين است كه بگوييم بعد از پيغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، ديگر زمان پيغمبر و غير زمان پيغمبر ندارد. ليلة القدر شبى از شبهاى ماه رمضان است و همين طور كه ماه رمضان، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پيغمبر نيست ليلة القدر هم اين گونه است . پس مقصود از اين كه «در اين شب تفريق مى شود» چيست؟ كلمه «فرق » همين چيزى است كه ما مى گوييم «تفريق » ; يعنى دو چيز را كه اول با هم هستند وقتى از يكديگر تجزيه كنند و تفصل بدهند، اين را مى گويند «فرق » ; است. اين، هم در امور عينى و هم در امور ذهنى و فكرى درست است. اگر شما يك مطلب علمى را كاملا تجزيه كنيد و بشكافيد اين هم باز خودش «فرق » و «تفريق » و «تفصيل » است; و «تفصيل » در خود قرآن هم آمده. قرآن كريم مى فرمايد: « و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم » (2) هيچ چيزى نيست (اين ديگر اختصاص به مساله وحى ندارد، شامل اين سنگ و خاك و درخت هم هست، شامل همه چيز هست) هيچ چيزى نيست (با يك لحن قاطع استثنا ناپذيرى) مگر آنكه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معين و معلوم و حساب شده فرو مى فرستيم. در اين تعبير قرآن همه چيز فرو آمده، از آسمان فرود آمده، حتى زمين هم از آسمان فرود آمده، حتى اين آسمان هم از آسمان فرود آمده; نه فقط زمين فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان، خاكو آب و باد هوا و آتش و هر چه كه شما در نظر بگيريد امر فرود آمدنى است; يعنى هر چيزى در نزد پروردگار حقيقتى و بلكه حقايقى دارد و خلقتش در اين عالم در واقع تنزل و نزول آن حقيقت است، يا به تعبير ديگر مثل اين است كه سايه آن حقيقت در اين عالم اسمش مى شود « امر مادى » ، «امر زمانى » ، «امر مكانى » . ميرفندرسكى قصيده بسيار عالى حكيمانه عارفانه اى دارد كه از شاهكارهاى ادبيات فارسى است (ادبيات به معنى اعم را عرض مى كنم، يعنى ادبياتى كه شامل معنى و معرفت است). اين قصيده شرح شده است; قصيده اى است كه يك حكيم گفته نه يك شاعرى كه فقط مى توانسته الفاظ را سر هم كند; مى گويد :
چرخ با اين اختران، نغز و خوش و زيباستى
صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى
صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى
صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت بر رود
بالا همان با اصل خود يكتاستى
بالا همان با اصل خود يكتاستى
بالا همان با اصل خود يكتاستى
متحد بوديم و يك گوهر همه
يك گهر بوديم همچون آفتاب
چون به صورت آمد آن نور سره
كنگره ويران كنيد از منجنيق
تا رود فرق از ميان آن فريق
بى سر و بى پا بديم آن سر همه
بى گره بوديم و صافى همچو اب
تا ابد چون سايه هاى كنگره
تا رود فرق از ميان آن فريق
تا رود فرق از ميان آن فريق