مذهب شيعه چرا مذهب جعفري ناميده شد؟
انديش دانشجو ـ شماره 48، آذر 82 بيست و پنجم شوال اندوهي جانگداز و غمي جانكاه، دل و جان مسلمانان به ويژه شيعيان جهان را مي خراشد، اندوهي كه جز گريستن و ضجه نمودن و فرياد كردن و اشك فروريختن چاره اي ندارد. بيست و پنجم شوال صفحه سرخ شهادت و كتاب سياه جنايت بار ديگر ورق مي خورد و نبرد جهل و سياهي و ظلمت با فروغ و روشنايي علم و فضيلت را، پيش چشم ما قرار مي دهد و سالروز شهادت ششمين قبله ولايت و امامت، خلاصه شده صدق محمد و علي و زهرا، درستي حكمت صلح حسن مجتبي و درستي قيام حسين سيدالشهدا و صداقت سجود زين الساجدين، حقيقت عرفان محمد بن علي باقرالعلوم، صادق در قيام و قعود و راستگو در ركوع و سجود را يادآور مي شود. هموكه در دانشگاه صداقت خويش و با تعاليم آسماني اش توانست، چهارهزار شاگرد برجسته تربيت كند. شاگرداني كه هر يك شخصيتي بزرگ و عالمي كم نظير در فقه، تفسير، حديث، كلام، فلسفه و مناظره بودند. و بدينسان تفسيري جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام را ارائه نمود و اصول عقلاني و اخلاقي بايسته و دستورالعمل هاي فردي و اجتماعي و انديشه هاي اسلامي و در يك كلام اصول و مباني مكتب تشيع را تبيين ساخت و بدينگونه تشيع داراي شناسنامه رسمي گرديد. از همين روي و به مناسبت سالروز شهادت آن امام همام نوشتار زير تحت عنوان «مذهب شيعه چرا مذهب جعفري ناميده شد؟» تقديم حضورتان مي گردد كه اميدواريم مقبول طبع قرار گيرد. انديشه دانشجو
با توجه به اين كه امام جعفر صادق (ع) ششمين امام شيعه هستند چرا ما شيعيان را پيروان مذهب جعفري مي خوانند؟ و چرا در ميان امامان دوازدگانه شيعه، مذهب ما به ايشان انتساب يافته است؟ چرا مذهب شيعه، علوي يا حسني يا حسيني يا سجادي و يا باقري ناميده نشده است؟ آنچه در پي مي آيد توضيحي است بر راز اين نام گذاري. هر نظريه اي آن هنگام توانسته جايگزين نظريه پيشين شود كه محتوايي بهتر از آن را به بشريت هديه كرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مكتب هاي فكري بزرگ نيز همواره بايد داراي چنين ويژگي باشند تا بتوانند در دل بشر جايي باز كنند. نگاهي به دستاورد مكتب اسلام در مقايسه با آنچه جامعه جاهلي عرب بدان دلبسته بود و مبناي رفتار فردي و اجتماعي خود قرار داده بود مي تواند راز موفقيت اسلام را در برابر انديشه هاي جاهلانه نشان دهد. پيامبر (ص) در دعوت خود ضمن پذيرش سنت هاي پسنديده انساني در ميان اعراب آنگاه كه به نفي ضد ارزشها مي پرداخت طرح هاي جايگزين نيز ارائه مي كرد تا مخاطبان او احساس خلاء نكنند. شايد راز بسياري از شكست هاي فردي و اجتماعي مصلحان در طول تاريخ همين بوده كه طرح جايگزين نداشته اند به عنوان نمونه به تاريخ معاصر ايران توجه كنيد. حضور روحانيت در مشروطيت و انقلاب اسلامي و اين كه چرا روحانيت در مشروطيت نتوانست تا پايان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامي به رهبري امام موفق به براندازي يك نظام طاغوتي شد؟ شايد مهمترين نكته در همين طرح جايگزين بوده است. امام خميني (ره) طرح جايگزين سلطنت را داشت اما روحانيت در مشروطيت به ابعاد اين موضوع آن چنان كه بايسته است نيانديشيده بود و اين سرانجام هر حركت سياسي و فكري است كه فقط طرح براندازي داشته باشد و نه طرح جايگزين! امام جعفر صادق (ع) در مسير تكاملي حركت شيعه گام دوم را برداشته بودند. يعني پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدت هاي امامان پيشين به ناصحيح بودن مذهب رسمي و ديگر انديشه هاي منبعث از آن و نيز حركت هاي سياسي مبتني بر آن در سالهاي گذشته پي بردند آماده بودند تا طرح جايگزين مكتب اهل بيت را دريافت كنند و امام صادق (ع) همان بزرگواري است كه با توجه به يك موقعيت استثنايي تاريخي طرح جايگزين شيعه را در زمان مناسب ارائه كرد و امامان ديگر به شرح و بسط بعضي از ابعاد آن پرداختند. دوره امامت حضرت كه از سال 114 هجري آغاز شد، تا سال 148 هجري ادامه يافت. [1] يكي از شرايط بحراني تاريخي در اسلام بود زيرا كه بنيان حكومت يكصدساله بني اميه فرو ريخته بود و بنيان حكومت پانصدساله بني عباس پي ريزي مي شد و همت اصلي سران حكومت تازه، كوبيدن مخالفان بود. مثلا توجه كنيد كه از سال 132 كه رسما حكومت عباسيان آغاز شد تا سال 137 هجري سردمداران آن از هيبت و عظمت يكي از بزرگترين سرداران خود يعني ابومسلم خراساني هراس داشتند و تا او را با حيله و فريب نكشتند [2] احساس آرامش نكردند و امام صادق (ع) با توجه به اين فضا، پايه هاي فكري نظام تشيع يا طرح جايگزين را بنا نهاد. سالها پيش از امامت حضرت صادق (ع) تقريبا يكصد و سيزده سال پيش، جد ايشان پيامير اكرم (ص) در روزي گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرين حج خود در غدير خم جانشيني خويش را به فرمان خداي به امام علي (ع) واگذار كرد و بر اساس منابع شيعي و بعضي از منابع اهل سنت از مردم در اين باره بيعت گرفت. [3] اما صلاحديد پيامبر اكرم (ص) به دلايلي مورد پذيرش بعضي از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقيفه بني ساعده مسيري تازه يافت. چند تن از صحابيان مهاجر در برابر انصار كه خود دچار دو دستگي شده بودند با استناد به حق خويشاوندي با پيامبر (ص) خلافت را حق خود دانستند. [4] نه حق انصار. و با آن كه امام علي (ع) خويشاوندي روشنتري با پيامبر (ص) داشت به اين بهانه كه عرب نمي تواند امتيازات بيش از اندازه اي را براي بني هاشم بپذيرد و قبلا نبوت به بني هاشم رسيده بود و اينك خلافت بايد به ديگر تيره هاي قريش برسد خود را شايسته خلافت ديدند. [5 ] از پس اين تدبير، مسير قدرت سياسي در امت اسلامي دگرگون شد و به تدريج هرچه بر سالها افزوده مي شد اين دگرگوني نيز بيشتر خود را نشان مي داد به گونه اي كه در سال 35 قمري كه اندكي ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامي به چشم خويش بعضي از آن را مي ديد شورشي رخ داد كه خليفه سوم در طي آن كشته شد. [6] به گواهي جنگهاي سه گانه اي كه امام علي (ع) با ناكثين، قاسطين و مارقين انجام داد، [7] مي توان پذيرفت كه جامعه اسلامي دچار بحراني عميق شده بود، بحراني كه در تبديل خلافت به ملوكيت خود را نشان داد و خاندان بني اميه كه بيش از اين در ميان مسلمانان جايگاهي نداشتند و طلقاي (آزاد شدگان) پيامبر (ص) در فتح مكه بودند. [8] با موقعيت سنجي سياسي به اقتدار رسيدند و حكومتي 90 ساله را بنيان نهادند. سياست عرب گرايي امويان موجب شد تا مخالفت هايي با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحليل گران يكي از علل سقوط اين سلسله را همين سياست مي دانند. [9] امويان با توجه به سابقه ناشايست خود در ميان امت اسلامي جدي ترين رقيب خويش را بني هاشم و علويان مي دانستند و براي بي مقدار نشان دادن رقيب به هر حربه اي متوسل مي شدند. از جمله به ساختن احاديث و رواياتي دست يازيدند تا حسن سابقه بني هاشم و علويان را كه بويژه درسايه فداكاري هاي حضرت علي (ع) به اعتباري فوق تصور دست يافته بودند بيالايند. جاعلان حديث نخست به جعل رواياتي در مذمت حضرت علي (ع) پرداختند. [10] و در مرحله دوم از اختلاف ميان خلفا و امام علي (ع) هر آنچه نيكي و سجاياي اخلاقي بود به رقيبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضيلتي كه براي امام وجود داشت احاديثي را درباره فضيلتي مشابه براي رقيبان نيز جعل كردند. [11] تا آنچه امام علي (ع) بدان ها ممتاز بود عادي جلوه كند و در نهايت همانند يكي از اصحاب پيامبر (ع) تلقي شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خليفه اي چونان ديگران معرفي شود كه حتي به سياست هاي زيركانه روزگار نيز كه عبارت از حيله و مكر و فريب باشد آگاه نيست. [12] امويان به اين نيز اكتفا نكردند و فرمان سب امام علي (ع) را بر منابر و در خطبه ها و پس از هر نماز اعلام كردند. [13] كه تا پايان حكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمر بن عبدالعزيز [14] (99 تا 101 هجري) باقي بود. شايان توجه است كه پرداختن به موضوعاتي چون ايمان ابوطالب، پدر حضرت علي (ع) در هنگام مرگ كه همواره يكي از نقاط اختلاف ميان شيعه و سني بوده است و طرفين در اين باره كتابهايي نوشته اند. [15] با توجه به كفر ابوسفيان كه تا حمله مسلمانان به مكه و ايمان اجباري او، حمله به ابوطالب و طرح ايمان او با همين انگيزه بود و به گفته يكي از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت علي (ع) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمي گرفت. [16] علاوه بر اين در عرصه اجتماعي بسياري از هوادارن امام علي (ع) به كمترين گماني از سوي امويان دستگير و كشته مي شدند. [17] صلح اجباري امام حسن (ع) [18] علويان را ظاهراً از صحنه سياسي جامعه حذف كرد. هر چند امام با زيركي موادي را در صلحنامه گنجانده بود كه فقط از آن طريق مي شد ماهيت بسيار متظاهر معاويه را به جامعه نشان دهد. موادي چون عدم اذيت و آزارشيعيان علي (ع) و عدم تعيين جانشين ازسوي معاويه دو ماده مهم اين قطعنامه بودند كه با زير پاگذاشته شدن از سوي معاويه چهره واقعي او را نشان دادند. هنگامي که حجر بن عدي يکي از شيعيان امام علي (ع) توسط مأموران معاويه به شهادت رسيد موجي از مخالفت با سياست هاي معاويه به وجود آمد كه از آن ميان مي توان پاسخ تند امام حسين (ع) به نامه معاويه اشاره كرد. [19] همچنين انتصاب يزيد به جانشيني نيز پيامدهاي جدي به همراه داشت و معاويه فقط با زور و شمشير و تهديد توانست بيعت براي يزيد بگيرد. [20] با وجود شخصيت هاي مطرحي چون امام حسين (ع) در ميان امت اسلامي معاويه پسرش يزيد را به مدارا با ايشان ترغيب كرد. [21] تا اين زمان كه سال 60 هجري بود به نظر مي رسيد انديشه امامت شيعي در محاق قرار گرفته بود اينك امام حسين ع) در شرايطي متفاوت قرار داشت كه از يك سو همراه پيروزي هاي مسلمانان در خارج از شبه جزيره عربستان و آوازه داخلي آن بود. [22] واز سوي ديگر يزيد بن معاويه خليفه تازه، شخصيت اجتماعي مورد قبولي نداشت و بسياري از مسلمانان و صحابه و تابعين او را به ديانت نمي پذيرفتند. كسي چون ابوايوب انصاري كه خود را موظف به شركت در همه نبردهاي مسلمانان با كفار مي دانست يكبار با شنيدن امارت و فرماندهي يزيد از شركت در نبرد سرباز زده بود. [23] امام حسين (ع) با درك صحيح اين موقعيت در شرايطيكه به نظر مي رسيد خلافت در دست امويان به سلطنت تبديل شده و آنان از هر وسيله اي از جمله دين براي نشان دادن مشروعيت خود سود مي بردند امام با مشروعيت ذاتي خود به عنوان نواده بنيان گذار دين اسلام مي توانست روياروي مشروعيت خود ساخته امويان بايستد و با سخن و نهضت خود به اصلاح امت بپردازد. همان كه هدف امام (ع) بود. [24] ايشان مي توانست نسب خويش به پيامبر (ص) را به مردم يادآور سازد و بدان استناد جويد چنان كه درهنگام درخواست بيعت يزيد فرمود: (مثلي لايبايع مثله) همچو مني (با اين شرافت نسبي) با چون اويي بيعت نخواهد كرد. [25] مهمترين بازتاب قيام و شهادت امام حسين (ع) از بين بردن باقي مانده آبروي اجتماعي و جايگاه ديني امويان در ميان مردم بود. امام نشان داد كه امويان چگونه پسر دختر پيامبر(ص) را كه آن همه حديث از رسول خدا (ص) در فضيلت او رسيده بود به قتل رسانند. [26] امام ماهيت نفاق بنياد امويان را برملا كرد كه چگونه به تنها چيزي كه نمي انديشند دين الهي است. و حاضرند احكام مسلم اسلامي را به خاطر حفظ قدرت زيرپا بگذارند شرح رفتاري كه سپاهيان اموي با خاندان امام حسين (ع) كردند اين مهم را به نمايش گذاشت. [27] و اين چهره پنهان شده درسركوب خونين و هتك حرمت از مردم مدينه در قيام حره بيشتر آشكار شد و اين [28] فضاحت با تخريب خانه خدا تكميل گرديد. [29] تأثير قيام امام حسين (ع) بدون ترديد آن قدر سريع بود كه با مرگ زود هنگام يزيد در سال 64 هجري پسرش معاويه دوم تنها چهل روز حكومت كرد و در خطبه اي اعلام نمود كه پدر و جد او (معاويه و يزيد) غاصب خلافت بودند و خود استعفا كرد. [30] اما اين تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامي به تدريج متوجه ظلم و ستم بني اميه مي شد و شورش ها دوباره به راه افتادند. شورش هاي توابين در سال 65- 66هجري به خونخواهي امام حسين (ع) [31] ، مختار ثقفي در 67 هجري و پيروزي او و قصاص قاتلان امام حسين (ع) و يارانش [32] و نيز شورش هاي دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام [33] معادله را به نفع بني هاشم تغييرداد. در واپسين سال نخستين سده اسلامي خليفه اموي عمربن عبدالعزيز براي نخستين بار دستور داد تا سب امام علي (ع) برمنابر و در خطبه ها حذف شود و فدك دوباره به بني هاشم و علويان بازگردانده شود. [34] اما به نظر مي رسيد نهالي كه امام حسين (ع) با خون خود آبياري كرده بود اينك به ثمر نشسته و زمان بهره برداري از آن فرا مي رسيد. اينك به اختصار وضعيت بني هاشم را پس از شهادت امام حسين (ع) پي مي گيريم: نخستين جرقه هاي اختلاف در ميان بني هاشم احتمالا پس از شهادت امام حسين (ع) رخ داد. آن هنگام كه گروهي مشهور به كيسانيه معتقد به امامت محمد حنيفه شدند كه از نظر سني از امام سجاد (ع) بزرگتر بود و به عنوان عالمي علوي مورد احترام مردم بود. [35] مختار در شورش خود معتقد بود كه به اجازه او قيام كرده است. [36] محمد حنيفه در سال 81 هجري درگذشت. [37] و گروهي به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند كه تا سال 99 هجري زنده بود و در اين سال به هنگام مرگ بنابر روايت جعلي بعدي توسط بني عباس ابوهاشم كه فرزندي نداشت امامت را به محمدبن علي بن عبدالله بن عباس واگذار كرد. [38] و امامت اين گونه از علويان به عباسيان منتقل شد. همزمان با گسترش دعوت عباسيان كه شعار خود را (الرضا من آل محمد) قرار داده و به دستور ابراهيم امام ازافشاي نام واقعي امام و رهبر پرهيز مي كردند. [39] واژه آل محمد كه عنوان ويژه تيره علوي بود به كار عباسيان آمد. تقسيم بندي ابراهيم امام از وضعيت شهرها نشان از آمادگي ايرانيان براي قيام دارد و نيز علاقه آنان به اهل بيت عليهم السلام. [40] يك حركت موازي از سوي بني عباس مردم را فريفته بود چنان كه بعضي از بزرگان همراه اين نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به اين فريب پي برده بود به جرم هواداري از خلافت علويان اعدام شد. [41] شايد يكي از علل واقعي مخالفت امام صادق (ع) با قيام زيد بن علي بن الحسين (ع) بر اساس رواياتي كه مخالفت حضرت را نشان مي دهد، [42] پيش از هرچيزي فضاي نامناسب آن بود كه اتفاقاً بسيار مورد سوء استفاده عباسيان قرارگرفت، به گونه اي كه مزار پسرش يحيي در خراسان كه قبلاً از سوي ابراهيم امام به عنوان منطقه نفوذ تبليغاتي مطرح شده بود و احتمالا تشويق او به قيام و خونخواهي پدر از سوي داعيان عباسي احتمالي است كه نمي توان به سادگي از آن گذشت. زيرا شهادت يحيي در خراسان به سال 126 هجري در شورش عباسيان و سقوط امويان در خراسان مهم ارزيابي شده است. [43] روي كار آمدن عباسيان امت اسلامي را در تحولي تازه قرار داد و بنيان حكومتي 90 ساله را فرو ريخت و حكومتي پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازي عباسيان بود كه در شرايط ويژه تاريخي با يك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسيدند. بسيار طبيعي بود كه منتظر يك حركت نسنجيده در عرصه سياسي از سوي نماينده مهم و بزرگ علويان باشند. چنان كه در ماجراي قيام محمد نفس زكيه در سال 145 رخ داد و منصور از آن بهره برداري بزرگي به نفع عباسيان انجام داد. [44] امام صادق (ع) كه به دقت همه اين تحولات اجتماعي را زير نظر داشت فضاي سياست را هرگز آماده يك قيام علني سياسي نديد. آنچه كه جامعه اسلامي از آن رنج مي برد زير ساخت فكري بود و الا ايشان يقينا بالاتر از شخصي چون ابومسلم بود اين را از نامه تاريخي ابومسلم به امام كه ايشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند. مي توان فهميد. جد او امام حسين (ع) با قيام خونين خود دلهاي بسياري از مسلمانان را در گوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهل بيت پيامبر (ص) كرده بود و در زمان امام صادق (ع) حكومتي روي كار آمده بود كه از شعار (الرضا من آل محمد (ص) استفاده و سپس آل محمد واقعي را كنار زده بود و مردم نيز پذيرفته بودند. اين همه دگرگوني و تلون در جامعه اسلامي معلول چه عواملي مي توانست باشد؟ در اين فضاي تيره كه مذاهب اهل سنت در حال شكل گيري بودند چه چيزي مي توانست شيعه را پايدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم راه يابد و تفسير آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامي دگرگون سازد. پس در حقيقت گام دوم در بنيانگذاري يك مكتب را حضرت صادق (ع) برداشت. گويا مردمي كه از پس قيام امام حسين (ع) دلداده اين خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مي پرسيدند كه اگر نه امويان و نه عباسيان، پس شما چه مي گوييد؟ و چه تفسيري از اسلام داريد؟ و به عبارت روشن تر طرح جايگزين شما چيست؟ نشان دادن يك تفسير جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترين دغدغه هاي حضرت امام جعفر صادق (ع) بوده است اعتقادات عقلاني، اخلاقي بايسته و دستورالعمل هاي فردي و اجتماعي (فقه) مهمترين حوزه هايي بود كه امام صادق (ع) در آن ها به طرح و انديشه ديني پرداختند البته به طور كلي اقدام امام صادق (ع) در راستاي عملي نمودن اساسي ترين عنصر حركت اسلامي كه مبتني بر ارزش و اهميت بي نظير علم و ريشه كني جهل و ناداني بود در زمينه هاي متعدد علمي تحولي عظيم و تحسين برانگيز به وجود آورد به طوريكه شاگردان ايشان را تا چهارهزار نفر نيز نوشته اند از جمله آنان جابرابن حيان كوفي بنيانگذار علم شيمي در اسلام بود (كتبي دركيميا ـ شيمي ـ تأليف نموده كه به زبان لاتين نيز ترجمه شده است) و چون چنين شد، تشيع داراي شناسنامه رسمي گرديد و مذهب ما به نام ايشان مزين شد. در سال 63 هجري قمري نمايندگان شهرمدينه با ديدن فساد دستگاه خلافت يزيد مردم مدينه را در جريان گذاشتند و آنان با عبدالله ابن حنظله (غسيل الملائكه) بيعت كرده بني اميه و مروان ابن حكم را از شهر بيرون راندند يزيد مسلم ابن عقبه را با لشكري به سوي مدينه فرستاد آنان از حره وارد شهر شدند كه بعد از نبردي مدينه شكست خورد و مسلم سه روز شهر را در اختيار سپاه خونخوار شام گذاشت تا هرچه مي خواهند انجام دهند قتل و غارتي بزرگ به وقوع پيوست و همه حرمتها در هم شكسته شد آنگاه به زور براي يزيد بيعت گرفتند، سپس مسلم به طرف مكه حركت نمود كه در بين راه مرد و حصين ابن نمير فرماندهي سپاه را به عهده گرفت او نيز مكه را محاصره و خانه كعبه را به آتش كشيد در اين زمان بود كه خبر مرگ يزيد (سال 64 ه ق) به مكه رسيده و لشگر به شام بازگشت. [1] . بحارالانوار، ج 47، ص 6. [2] . تاريخ طبري، ج 6، ص ؛ 123 منشورات مكتبه اورميه. [3] - الغدير، اميني، ج1، ص 152 تا 158 ، چاپ دارالكتب العربي لبنان. [4] - تاريخ طبري، ج2، ص 455. [5] - تاريخ خلفا، رسول جعفريان، ص 30. [6] - تاريخ طبري، ج 3، ص 399. [7] - همان، ج 3، ص. [8] - همان، ج2، ص: 520 ج 3، ص 1 تا 10. [9] - تاريخ تحليلي اسلام، شهيدي، چاپ نشر دانشگاهي سال 1374 ، ص 200. [10] - تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، ص 90 و 89. [11] - همان، ص 92 و 91. [12] - نهج البلاغه ، خطبه 118. [13] - بحارالانورا، ج 44، ص 125. [14] -شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 56. [15] - مانند كتاب ايمان ابوطالب شيخ مفيد كه علامه اميني در مقدمه الغدير، ج 1، ص 23 و 24 در اين باره سخناني دارد. [16] - همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعي الغدير، آدرس مفصل همه موارد آمده است. [17] - الاغاني، اصفهاني، ج 16، ص 7-266. [18] - تاريخ طبري، ج 4، ص 30، حواديث سال 40 هجري، ارشادشيخ مفيد، ص 170. [19] - انساب الاشراف، بلاذري، ج 2، ص 744، حديث 303. [20] - الامامه و السياسه، ابن قتيبه، ج 1، ص ؛ 175 ابن اعثم، الفتوح، ج 4، ص 225-226. [21] - تاريخ سياسي اسلام، ص 127. [22] - تايخ طبري، ج 4، حوادث سالهاي 50 تا 60 هجري. [23] - طبقات، ابن سعد، ج 3، ص 485، چاپ دار صادر بيروت. [24] - حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 3، ص 380، انتشارات صدرا. [25] - تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 26، تاريخ طبري، ج 4، ص 301-257. [26] - همان، [27] - همان، ص 70-368. [28] - همان، ص 383. [29] - همان، ص 426. [30] - همان، ص 487. [31] - همان، ص 579. [32] - كامل ابن اثير، ج 2، ص : 225 تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 305. [33] - تاريخ سياسي اسلام، ص 260. [34] - الفتوح، ج 6، ص 95 : انساب الاشراف،ج 5، ص 221. [35] - تاريخ سياسي اسلام، ص 265-266. [36] - تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 250- 248 : انساب الاشراف، ج 4، ص 18. [37] - تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان در زمان حكومت. [38] - همان، ص 46. [39] - همان، ص 115و 114. [40] - شخصيت و قيام زيد بن علي، رضوي اردكاني، ص 504 - 489، انتشارات علمي فرهنگي. [41] - تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان در زمان حكومت عباسيان، ص 38. [42] - تاريخ طبري، ج 4، حوادث سال 145. [43] - بحارالانوار، ج 47، ص 200. [44] - تحف العقول، ابن شعبه حرائي، ص 60-256.