اصطلاحات نظامي در فقه اسلامي - ز
زَحْف
زحـف در لغـت بـه اين معانى آمده است : نزديك شدن تدريجى به چيزى (آهسته آهسته ) آنچنان كه پـاهـا بـه سـوى زمـيـن كـشـيـده مـى شـود و هـمـانـنـد حـركـت كـودكـان قـبـل از آنـكه راه بيفتند. نزديك شدن قدم به قدم در خصوص جنگ ، لشگرى كه به سوى دشمن مى رود، انبوه سپاه و دفاع جمع آن نيز زحُوف است . (256) در اصـطـلاح عـبـارت اسـت از: حـركـت و پـيـشـروى يـك مـرتـبـه لشـگـر انـبـوه بـه سـوى دشمن . (257) الجيش يزحفون الى العدوّ يعنى لشكر بسوى دشمن حركت مى كند. شيخ طوسى (ره ) مى فرمايد: ((اَزْحَفْتَ الْقَوْمَ اِذا دَنَوْتَ لِقِتالِهِمْ)) (258) وقتى به قومى براى جنگ با آنان نزديك شدى ، مى گويند: اَزْحَفْتَ الْقَوْمَ. ابن اثير در نهايه مى گويد: (( فَرَّ مِنَ الزَّحْفِ)) يعنى از جهاد و برخورد با دشمن در جنگ گريخت . (259) فرار از زحف
دراسلام فراراز زحف نكوهش شده و حرمت آن چون گناهان كبيره محسوب گشته است . قرآن مى فرمايد: (يـا اَيُّهـَاالَّذينَ آمَنُوا اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الاَْدْبارَ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ اِلاّ مـُتـَحـَرِّفـاً لِقـِت الٍ اَوْ مـُتـَحـَيِّزاً اِلى فـِئَةٍ فـَقَدْ ب اءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّ هِ وَ مَاءْو ايَهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَالْمَصير)) (260) اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايد، هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو برو شديد به آنها پشت نكنيد و هر كس در آن هنگام به آنان پشت كند ـ مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از مـيـدان براى حمله مجدّد و يا به قصد پيوستن به گروهى از مجاهدان بوده باشد ـ چنين كسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و جايگاه او جهنّم و چه بد جايگاهى است . در آيـه بـالا فرار از زحف و رو به رو شدن با دشمن حرام شمرده شده و به آن وعده عذاب جهنم داده شـده اسـت . فـقـط دو مـورد از مـسـاءله فـرار اسـتـثـنـا شـده كـه در ظـاهـر شـكـل فـرار دارد، امـا در بـاطـن شـكـل مـبـارزه و جـهـاد اسـت ، اوّل صورتى كه از آن به متحرفاً لِقِتالٍ تعبير شده است و منظورش آن است كه جنگجويان به عـنـوان يـك تـاكـتـيـك جـنـگـى از بـرابـر دشـمـن بـگـريـزنـد و او را بـه دنبال خود بكشانند و ناگهان ضربه غافلگيرانه اى بر پيكر او وارد سازند يا به صورت جنگ و گريز دشمن را خسته كنند. (261) دوم آنكه جنگجويى خود را در ميدان تنها ببيند و براى پيوستن به گروه جنگجويان عقب نشينى كند وپس از پيوستن به آنها حمله را آغاز نمايد. (262) اميرمؤ منان (ع ) فرمود: ((اِنَّ الرُّعْبَ وَ الخَوْفَ مِنْ جِهادِ الْمُسْتَحَقِ لِلْجِهادِ وَ الْمُتَوازِرينَ عَلَى الضَّلالِ ضَلالٌ فِى الدّينِ وَ سـَلْبُ لِلدُّنـْيـا مـَعَ الذُّلِ وَالصِّغـارِ وَ فـيهِ اِسْتيجابُ النّارِ بِالْفِرارِ مِنَالزَّحْفِ عِنْدَ حَضْرَةِ الْقِتالِ)) (263) تـرس و وحـشـت از جـهـاد بـا كسانى كه مستحق جهادند و از كسانى كه در راه گمراهى همديگر را يـارى مـى كنند، موجب گمراهى در دين و از دست دادن دنيا با ذلت و خوارى است و همچنين فرار از ((زحف )) هنگام نبرد موجب آتش جهنم است . امام رضا(ع ) فرمود: ُتـَعـالَى الْفـَرارَ مـِنَ الزَّحـْفِ لِمـا فـيـهِ مـِنَ اْلوَهْنِ فِى الدّينِ وَ الاِْسْتِخْفافِ بِالرُّسُلِ وَ الاَْئِمَةِ الْعـادِلَةِ وَ تـَرْكِ نـُصـْرَتـِهـِمْ عـَلى اَعـْداءِ وَ الْعـُقـُوبـَةِ لَهـُمْ عـَلى اِنْكارِ ما دُعُوا اِلَيْهِ مِنَ الاِْقْرارِ بِالرُّبُوبِيةِ وَ اِظْهارِ الْعَدْلِ وَ تَرْكِ الْجَوْرِ وَ اَمانَةِ الْفَسادِ)) (264) خـداونـد بـه ايـن دليـل فـرار از جـهـاد را تحريم كرده كه موجب سستى در دين و تحقير برنامه پـيـامـبـران و امـامـان و پيشوايان عادل مى گردد و نيز سبب مى شود كه آنها نتوانند بر دشمنان اسـلام پـيـروز شـونـد و دشـمـن را بـه خـاطر مخالفت با دعوت به توحيد پروردگار و اجراى عدالت و ترك ستمگرى و از ميان بردن فساد كيفر دهند. امير مؤ منان (ع ) فرمود: ((اَلْفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الْكَبائِر)) (265) فرار از جنگ از گناهان بزرگ است . در صورتى كه مسلمانان نصف كافران يا بيشتر از نصف كافران باشند، زحف واجب و فرار، از زحف حرام است ، مگر در دو مورد: 1 ـ كـسـى كـه بـراى مـوقـعـيـت جـنـگـى بـهـتـرى در مـيـدان جـا بـه جـايـى انـجـام مـى دهـد، مـثـل رفـتن به جاى وسيعتر، رفتن در نزديى آب ، رفتن به جايى كه پشت به خورشيد باشد، تـخـليه قسمتى از ميدان براى تسلط بر موضعى سوق الجيشى در قسمت ديگررفتن براى آماده كردن مجدد سلاح و ... . 2 ـ كسى كه مى رود تا افرادى را جهت كمك در جنگ بياورد. (266) 256 ـ مجمع البحرين ؛ و صحاح اللغة . 257 ـ ينابيع الفقيه ، كتاب الجهاد ، ص 302 ( قواميس الجهاد ) . 258 ـ تفسير تبيان ، ج 5 ، ص 91 . 259 ـ نهايه ابن اثير، ج 2 ، ص 296. 260 ـ انفال ( 8 ) ، آيات 15 ـ 16 . 261 ـ ترجمه از تفسير نمونه . 262 ـ تفسير نمونه ، ج 7 ، ص 124 . 263 ـ اصول كافى ، ج 5 ، ص 38( هشت جلدى ). 264 ـ علل الشرايع ، ص 581، باب 233. 265 ـ دعائم الاسلام ، ج 11، ص 71 . 266 ـ شرح لمعه ، ج 1 ، ص 258 ؛ و قواعد الاحكام ، ج 1 ، ص 102 .