قصه كهنكاراترين قالب تبليغي
ف ـ خسروي يادآوري:در قسمت قبل از اين مقاله، به كاربرد هنر در قالبهاي تبليغي اشاره كرديم و برخي از قالبهاي نوشتاري را از نظر گذرانديم. اينك در اين قسمت، برخي ديگر از قالبهاي تبليغي را بررسي ميكنيم.هدف از طرح اين قالبها در مرحلهي اول، آشنايي مبلّغان عزيز با آنها و در مرحلهي دوم مجهّز شدن به آنها و بهرهگيري از آنها در سنگر تبليغ است كه البته اين مهم با مطالعه، آموزش و تلاش بيشتر ميسّر خواهد بود.يك تجربه:در عصري كه ما زندگي ميكنيم، كارهاي هنريِ بسيار متنوع و فراواني در اطرافمان انجام ميگيرد كه ما به هيچ وجه نميتوانيم جذابيّت و تأثير گذاري آنها را در مردم ناديده بگيريم. بسيار پيش ميآيد كه هنرمندان از ما مبلّغان ديني دربارهي قالبهاي مختلف هنري نظر ميخواهند و اگر ما را صاحب نظر بيابند، به عنوان مشاور كارهاي هنريشان از ما استقبال ميكنند.اينجاست كه آگاهي ما از قالبهاي مختلف تبليغي ميتواند كارساز و راهگشا باشد. بهتر است اين واقعيت را با خاطرهاي بيان كنيم.چندي پيش گروه تئاتر يكي از شهرستانها به دليل آشنايي كه با من داشتند و ميدانستند كه به كارهاي هنري علاقه دارم، نظرم را دربارهي نمايشنامهاي با عنوان «زندگي ابدي» اثر يكي از نويسندان مسيحي جويا شدند و گفتند: چون موضوع اين نمايشنامه اعتقادي و دربارهي معاد است، دربارهي محتوا و قالب آن نظر بدهم. ابتدا نكاتي كلي را براي آنان مطرح كردم، اما با بررسي متن آن كه براساس تفكر مسيحيت نوشته شده بود اشكالاتي اساسي را در آن مشاهده كردم كه با اعتقادات اسلامي جور در نميآمد و اگر اجرا ميشد قطعا شبهات فراواني دربارهي معاد براي بينندگان پديد ميآورد.پيشنهاد كردم با تغيير برخي از قسمتها و اصلاح اشكالات محتوايي و تغيير شخصيتها، آن را براساس تفكر دين اسلام به اجرا در آورند.اين تنها نمونهاي بود از هزاران كار هنري كه در كشورمان رخ ميدهد و چه بسا اشكالات قالبي و محتوايي هم در آنها وجود داشته باشد. راستي ما چه مسؤوليتي
در مقابل هدايت و جهتدهي هنرمندان داريم؟
اينك يك قالب نوشتاري ديگر را مورد بررسي قرار ميدهيم.داستان:جايگاه داستان در زندگي ما:يكي از دلبستگيهاي آدمي كه از دوران كودكي آغاز ميشود و تا روزگار پيري در نهادش باقي ميماند، شنيدن داستان و سرگذشت و ذوق قصهخواني است. و سبب اين توجه بلكه شيفتگي كه به خواندن قصص دارد چنانكه تحقيق كردهاند، علاقهاي است كه انسان نسبت به سرنوشت قهرمانان داستانها دارد و اين تمايل شديد براي آن است كه ميخواهد ببيند آيا به طريقي ميتواند وجه تشابهي در داستانها با احوال خود پيدا كند؟ آيا ممكن است كه گوشهاي از وقايع داستانها تصادفا با زندگي او تطبيق كند؟
نه تنها در ادبيات ايران بلكه در ادبيات همهي ملتها افسانهها، سرگذشتها و داستانهاي بسيار وجود دارد و كمتر جامعهي متمدني را ميتوان يافت كه داراي حكايتهاي دلپذير اجتماعي، پهلواني، ديني، حماسي و همانند اينها نباشد.1
«هر چند گروهي با چشم حقارت به داستان و داستاننويسي مينگرند و داستان را نوشتهاي كم ارزش ميشمارند ليكن واقعيتها غير از اين است. چرا كه داستان قرنها تأثير عميق خود را بر انسانها گذاشته است و اين گروه از تأثيرات ژرف اين پديده و گرايش فطري انسانها بدان غافلند.داستان يا قصه با فطرت بشر سروكار دارد، از اين رو ميبينيم كه كودك، شور وشوق خاصي از خود نسبت به شنيدن قصه نشان ميدهد و از پدر يا مادر ميخواهد تا برايش قصه بگويند. داستان علاوه بر آن كه فطرتا محبوب و مورد علاقهي انسانهاست، زباني است كه گوينده يا نويسنده ميتواند به وسيلهي آن، مقصود خود را سادهتر و روشنتر بيان كند.»2
نگرش ديني به داستان3:يكي از حركتهايي كه در قرن اخير آغاز شده و همچنان ادامه دارد، بررسي اعجاز قرآن ازجنبهي «هنر داستاننويسي» يا داستان پردازي است. داستان نويسي، امروزه به عنوان هنري بزرگ مطرح است و
تأثير اجتماعي شگرفي دارد. در دنياي ناآرام و پر غوغاي ما نه تنها بازار قصهپردازي از رونق نيفتاده بلكه از اين جهت كه بشر به آرامش روحي بيشتري نياز دارد، رشد اين هنر شتاب بيشتري به خود گرفته است. آمار منتشر شده در كشورهاي صنعتي جهان نشان ميدهد كه صنعت نتوانسته است ذوق قصهخواني و داستانشنوي را از بين ببرد، چرا كه اين مقولات با روح و جنبههاي معنوي انسان ارتباط دارند.داستان نه تنها مايهي مسرت و سرگرمي انسان ميشود، بلكه ميتوان از آن درسها آموخت و به ديگر سخن داستان در حقيقت يك وسيلهي آموزش است. از آنجا كه داستان نكات آموزشي را به نحو غيرمستقيم بيان ميدارد از لحاظ روانشناسي تربيتي يكي از مهمترين و مؤثرترين انواع آموزش به حساب ميآيد.
گفته آيد در حديث ديگران
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
همانا در قصههاي آنان براي خردمندان اندرزي نهفته است.»
«اگر ما آن همه قصه و حكايت را در كتب آسماني ميبينيم بدان جهت است كه اين كتب ميخواهند مفاهيم و پيامهاي ديني را به زباني براي مردم ابلاغ كنند كه موافق طبع و مورد علاقهي آنان باشد تا از اين طريق بتوانند آنها را بهتر ارشاد و هدايت كنند و اين زبان همان زبان داستان است.در اين ميان، ملاحظه ميشود كه بخشهايي از قرآن كريم نير به نقل داستانهاي گوناگون اختصاص يافته است، قرآن براي بيان و ابلاغ اهداف ديني خود نظير اثبات توحيد، اثبات وحي و رسالت، وحدت ديني، اصلاح جامعه و دعوت مردم به سوي حق و عدالت و ... اين داستانها را به كار گرفته است.البته امتياز قرآن نسبت به ساير كتب آسماني آن است كه در بيان داستانهاي قرآن از ويژگيهاي هنري بسيار بالايي استفاده شده به گونهاي كه اگر از ديد هنر داستان نويسي بنگريم گمان ميكنيم كه اين داستانها صرفا به منظور بيان اهداف هنري قرآن آمده است، در حالي كه چنين نيست بلكه اين كتاب، هنر را ابزاري براي
برانگيختن وجدان ديني قرار داده است. روشن است كه اگر دعوتهاي ديني با زباني كه مردم آن را بيشتر ميپسندند و بهتر ميفهمند ابلاغ شود به آساني مورد پذيرش واقع خواهد شد.علما و دانشمندان اسلامي از دير باز متوجه اين نكته شدند كه داستان در روحيهي مردم تأثير عميقي ميگذارد و آنها به خواندن و شنيدن داستان علاقهي فراوان دارند.بنابر اين اگر علما با زبان داستاني به ارشاد و هدايت مردم بپردازند موفقتر خواهند بود. از اين رو، در صحنهي تفسير قرآن، مفسراني ظهور كردند كه با زبان داستاني به تفسير قرآن كريم پرداختند و در اين زمينه مفسران ايراني به ويژه مفسران خراساني نقش مهمي داشتند.»1
قرآن كريم فلسفهي بيان قصههاي انبيا و گذشتگان را تفكر در حالات آنان و سرنوشت تلخ و شيرينشان ميداند و ميفرمايد:«فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون2»؛
«اين داستانها را (براي آنها) بازگو كن شايد بينديشند.»
بر همين اساس است كه علي عليهالسلام دربارهي زندگي گذشتگان ميفرمايد: «تدبروا احوال الماضين من المؤمنين قبلكم3؛
در احوال گذشتگان، از جمله مؤمنان قبل از خود تدبر كنيد.»
و اين در صورتي ميسّر است كه از زندگي گذشتگان به زيبايي آينهاي بسازيم تا آيندگان با نگريستن در آن به خوبي راه را از چاه تميز دهند و اين تنها كار هنر قصهپردازي است.قرآن كريم در جاي ديگر بيان سرگذشت پيامبران الهي را مايهي قوّت قلب، يادآوري و پندآموزي از داستان زندگي آنان ميداند و ميفرمايد:«كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فؤادك و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكري للمؤمنين»4؛
«ما از هريك از سرگذشتهاي انبيا براي تو بازگو كرديم تا به وسيلهي آن قلبت را آرامش بخشيم (و ارادهات قوي گردد) و در اين (اخبار و سرگذشتها) براي تو حق و براي مؤمنان موعظه و تذكر آمده است.»
با اين كه قصه سرايي و داستاننويسي در
اسلام از قداست خاصي برخوردار است، در وادي تبليغ چندان كه بايد از اين قالب هنري استفاده نميشود و براي مبلّغان عزيز، هنري ناشناخته است.رهبر معظم انقلاب ميفرمايد: «متأسفانه ما در هنر قصه نويسي فارسي عقب هستيم و در اين هيچ شكي نيست. ما اگر چنانچه نگاه كنيم به قصههاي فارسي، خواهيم ديد كه انصافا از بسياري از شيوههاي هنر عقب هستيم، در حالي كه اگر از هنر سينما عقب باشيم يك هنر وارداتي است اما قصه يك هنر وارداتي نبود.»1
«وضع قصهنويسي خوب نيست، يعني پيشرفتش كم بوده است. ما در دوران گذشته قصهنويس خوب در ايران نداشتيم در حالي كه سابقهي قصهنويسي در كشور ما نسبتا قديمي است.»2
انواع داستان
داستان انواعي دارد كه عبارتند از: داستان كوتاه، بلند، فيلمنامه، نمايشنامه و...داستان كوتاه منظور آن نيست كه تنها كوتاه باشد. مشخصههاي اين نوع داستان عبارت است از اينكه:الف: طرح منظم و مشخصي داشته باشد.ب: يك شخصيت اصلي داشته باشد.ج: اين شخصيت در يك واقعهي اصلي ارائه و معرفي شود
در داستان كوتاه اختصار، ابتكار، روشني و تازگي كاملاً خودنمايي ميكند و داراي وحدت زمان، مكان و شخصيت اصلي است. در اين نوع داستان معمولاً يك مقطع خاص از زندگي شخصيت داستان بررسي ميشود، بر خلاف داستان بلند و رمّان.داستان بلند يا رمّان
در اين نوع داستانها هيچگونه محدوديتي از لحاظ شخصيتي، زماني و مكاني وجود ندارد و ميتواند همه گونه موضوعات اجتماعي، سياسي و ... را در بر بگيرد.بنابراين ممكن است چندين شخصيت در آن رخ بنمايد و وقايع داستان در روستاها، شهرها، كشورها و قارههاي مختلف اتّفاق بيفتد. براي نمونه ميتوان از رمّان «بينوايان» نام برد.نمايشنامه و فيلمنامه
نمايشنامه نيز نوعي داستان است كه مشخصات آن به داستانهاي كوتاه شبيه
است تا به داستانهاي بلند و نويسنده بايد بكوشد تا وقايع آن مربوط به ساليان دراز زندگي، احوال شخصي يا اشخاص نشود. مگر نمايشنامههاي بلند كه به چند قسمت تبديل ميشوند.در اين قالب نوشتاري بايد مشكلات كار، دكور و صحنهسازيهاي پر خرج را در نظر بگيريم و گفتار همراه عمل باشد. در نمايشنامه هر مقدار عمل و حركت و ايجاد حادثه و هيجان بيشتر باشد بر جاذبهي آن افزوده ميشود.فيلمنامه به داستان بلند ميماند كه ميتواند به نمايش انواع وقايع بپردازد و از لحاظ زمان و مكان و شخصيتها و حوادث محدوديتي نداشته باشد.داستان نويسي
به طور طبيعي محل زندگي، نحوهي تربيت و احوال نويسنده، ناخودآگاه در اثر او تأثير ميگذارد و مثل «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» تحقق مييابد.حال اگر شرايط و تفكرات نويسنده سودمند باشد، در داستان او و پيامها و شخصيتهاي اثر هنرياش نمود پيدا ميكند و اگر پيشينه و زمينههاي فكري و تربيتياش مشكل داشته باشد، از آثار نوشتاريش كاملاً مشخص ميشود.اگر اين حقيقت را باور داريم چه كساني بايد دست به قلم شوند و در قالب داستان، حقايق اخلاقي، اجتماعي، سياسي و اعتقادي را به سينههاي پاك جوانان و نوجوانان جاري كنند؟ ما در اين وادي چه سهمي داريم و چه وظيفهي سنگيني بر دوش ماست؟ پس براي آشنايي با داستان نويسي به نكاتي اشاره ميكنيم.طرح داستان
طرح داستان در حقيقت چهارچوب خلاصه شدهي آن است. خطوط اساسي يك داستان بدون اشاره به مطالب فرعي را طرح آن داستان ميگويند.در طرح داستان بايد وقايع اصلي با هم پيوند كامل داشته باشند و رابطهي علت و معلولي گسيخته نشود.در آغاز طرحريزي داستان بايد شخص يا اشخاص، نقشهاي آنان، صفات و مشخصات آنان، سپردن نقشها به آنان و كيفيت اجراي نقشها مشخص شود.پس از معلوم شدن مطالب ياد شده بايد ببينيم آيا شخصيتهاي داستان ما با اخلاق، عادات، نيرو و شكلي كه به آنها دادهايم از عهدي انجام دادن آن كارها برميآيند يا نه. اگر بر نميآيند در بهترين، طرحي است كه
توجه نكرده باشند،
چيزي كه بتواند علاقه
و ميل خواننده را در
مسير مناسبي بيفكند
و به سوي نقطهي دلخواه
هدايت كند و اين شايد
مهمترين نكات داستان
نويسي است
مشخصات آنها تجديد نظر كنيم و روند داستان را تغيير دهيم يا حوادث تازهاي در آن پديد آوريم. بنابراين طرح داستان بايد انعطافپذير باشد و بارها آن را زير و رو كنيم.هر اندازه طرح كامل باشد كار نويسنده آسانتر خواهد بود. يكي از داستان نويسان مشهور دربارهي طرح داستان چنين مينويسد:«خلق يك داستان خوب امري است واقعا دشوار. چه، داستان بايد تا آنجا كه لازم است به هم مربوط باشد و در حد تأمين نيازمنديهاي تم داستان، احتمال وقوع داشته باشد و خاصه كيفيتش چنان باشد كه بسط و گسترش خصوصيات اشخاص داستان را نشان دهد و در پيش روي خواننده نهد. طرح داستان بايد كامل باشد، يعني هنگامي كه پايان پذيرفت سخني دربارهي اشخاص و حرفي در مورد اعمالشان باقي نمانده باشد. بايد ابتدا نيمهي راه و انتها داشته باشد، طرحي نو و بكر داشته باشد.بهترين طرح، طرحي است كه مردم بدان توجه نكرده باشند، چيزي كه بتواند علاقه و ميل خواننده را در مسير مناسبي بيفكند و به سوي نقطهي دلخواه هدايت كند و اين شايد مهمترين نكات داستان نويسي است، زيرا با هدايت ميل و رغبت خواننده است كه نويسنده ميتواند او را صحنه به صحنه با خود ببرد و احساسي را كه ميخواهد، در او برانگيزد. اما به هر حال تلاشي را كه بدين منظور ميكند خواننده نبايد ببيند. دقت و نظم عناصر طرح بايد چنان وي را به خود مشغول دارد كه وجود راهنما را احساس نكند، بلكه خود با ميل و رغبت به راه بيفتد و به مقصد برسد.»1
در طرح بايد رابطهي علت و معلول حفظ شود و وقايع با هم پيوندي استوار داشته باشد، كيفيت عمل و عكسالعمل روشن باشد و بروز حوادث طبيعي به نظر بيايد و
بيگانه نباشد. وقايع با قبل و بعد ارتباط منطقي داشته باشد و به همان نسبت كه داستان پيش ميرود به وقايع افزوده شود.
شيوهي بيان
يكي از نكاتي كه در داستان نويسي بايد مورد توجه قرار گيرد شيوهي بيان آن است كه ما افعال را به صورت اول شخص، دوم شخص و يا سوم شخص بياوريم. البته هر يك از اين شيوهها ويژگيهايي دارد و بايد توجه داشت بيان داستان به صورت اول شخص با محدوديتها و مشكلاتي روبرو ميشود، به اين معنا كه نويسنده اگر خود را به عنوان قهرمان اصلي داستان فرض كند، در برخي از صحنهها كه ميخواهد به تحسين يا تقبيح بپردازد براي خوانندهي داستان مشكلاتي ايجاد ميكند.وصف، تشريح، تجسّم وصف ماهرانه و دقيق صحنهها و منظرهها و شرح وقايع و احوال و رفتار آدميان يكي از هنرهاي بزرگ به شمار ميآيد. كارايي عنصر تخيل و اهميت آن در آفرينش داستان كاملاً روشن ميشود و ميتوان گفت ركن اصلي در پديد آمدن يك داستان، تخيل است.حوادث، مواد خام داستانها به شمار ميروند و نويسنده آنها را در كورهي ذوق و هنر و تخيل پرورش ميدهد و پخته و كامل ميكند.خيال تا آنجا مناسب است كه پيچ و تابي مناسب و باوركردني به داستان بدهد و جذبههاي دلنشين به آن ببخشد و عقل سليم آن را بپذيرد. زيرا بزرگترين وظيفهي نويسنده، توجه به واقعيات امور جهان و زندگي بشر است كه براي رسيدن به اهميت واقعبيني و حقيقتنگري بيش از خيال پردازي افسانه سازي است.1
در قسمت بعدي اين مقاله، به قالبهاي نوشتاري ديگر كه عبارتند از طنز نويسي و ادبيات كودكي و نوجوان، خواهيم پرداخت. انشاء الله.
1 ـ موعظهي نيكو، رهنمودهاي مقام معظم رهبري در عرصهي تبليغ، ص 111.1 ـ يوسف/ 111.1 ـ براي آگاهي بيتشر ميتوانيد به كتاب بر سمند سخن، دكتر نادر وزين پور، هنر داستاننويسي؛ ابراهيم يونسي، پژوهشي در جلوههاي هنري داستانهاي قرآن، ج 1 و 2 رجوع كنيد.1 ـ دكتر محمود بستاني، پژوهشي در جلوههاي هنري داستانهاي قرآني، ترجمهي محمدحسن جعفر زاده، ج 2، صص 8 و 9.1 ـ بر سمند سخن، دكتر نادر وزين پور، صص 226 ـ 227.1 ـ دكتر نادر وزين پور، بر سمند سخن، خلاصه، صص 244 ـ 241.2 ـ همان.2 ـ پژوهشي در جلوههاي هنري داستانهاي قرآن، ترجمهي محمدحسين جعفر زداه، ج 2، ص 7.2 ـ اعراف/ 176.3 ـ نهج البلاغه، خ/ 192.3 ـ دكتر محمود بستاني، پژوهشي در جلوههاي هنري داستانهاي قرآن، ترجمه موسي دانش، ج 1، صص 10 ـ 11.4 ـ هود/ 120.