اصطلاحات نظامي در فقه اسلامي - ل
اَلَّلاََمَة
اَلَّلاََمـَة در لغـت يـعـنـى زره پـوشـيـدن ، جـمـع وجـور شـدن . (428) جمع آن ، لاََم ولُؤَم . و دراصـطـلاح يـعـنـى تـمـام ابزار جنگى كه يك رزمنده به همراه خود دارد، مانند: نيزه ، كلاهخود، شمشير، زره و ... .
حضرت على (ع ) در صفين به اصحابش فرمود:
((وَاَكْمِلُوا الَّلاََمَة ))
كاملاً مصلّح شويد. (429)
يعنى خود را به تمام ابزار جنگى كه در نبرد به آن محتاج هستيد، مجهّز نماييد.
لِواء
لِواء به كسر و مدّ الف (جمع آن اَلْوِيَة و جمع الجمع آن اَلْوِيات ). (430)
در لغـت به معناى پرچم فرمانده ، عَلَمْ، رايت و پرچمى كه جز فرمانده لشكر كسى ديگرى آن را به دست نمى گيرد. (431)
در اصـطـلاح نـيـز اغـلب در هـمـان مـعـنـاى لغـوى خـود، كـه بـا جـنـگ مـتـنـاسـب اسـت بـه كـار مى رود. (432)
امام حسين (ع ) به برادرش حضرت اباالفضل فرمود:
(( ... يا اَخى اَنْتَ حامِلُ لِوائى ، وَ اِذا مَضَيْتَ تَفَرّقَ عسكرى )) (433)
اى بـرادر تـو پـرچـمـدار لشـكـر مـن هـستى ، اگر بروى و كشته شوى ، لشكر من پراكنده مى شوند.
حضرت على (ع ) مى فرمايد: پيامبر(ص ) خطاب به من فرمود:
((اَنـْتَ اَوَّلُ مـَنْ يـَدْخـُلُ الْجـَنَّة ، فـَقـُلْتُ يـا رَسـُولُ اللّهِ اَدْخُلُها قَبْلَكَ؟ قالَ: نِعَمْ لاَِنَّكَ صاحِبُ لِوائى فـِى الاْ خـِرَةِ كـَمـا اَنَّكَ صـاحـِبُ لِوائى فـِى الدُّنـْيـا وَ صـاحـِبُ اللَّواءِ هـُوَ الْمـُتَقَدِّمُ ... )) (434)
تـو اوّليـن شـخـصـى هـسـتـى كـه داخـل بـهـشـت مـى شـوى . گـفـتـم آيـا قبل از شما داخل بهشت مى شوم ؟ فرمود: بلى به خاطراينكه تو صاحب پرچم من در آخرت خواهى بود، همان طور كه در دنيا صاحب پرچم من هستى و صاحب پرچم ، مقدّم است .
همچنين پيامبر گرامى اسلام فرمود:
((يـا عـَلى اِنـّى سَاءَلْتُ رَبّى فيكَ خَمْسَ خِصالٍ فَاَعْطانَيْها: اَحَدُها اَنْ يَجْعَلَكَ حامِلَ لِوائى وَ هُوَ لِواءُ اللّهِ اَكْبَرُ مَكْتُوبٌ عَلَيْهِ: الْمُفْلِحُونَ هُمُ الْفائِزُونَ بِالْجَنَّةِ)) (435)
اى عـلى ! مـن از پروردگارم در خصوص تو پنج خصلت را در خواست كردم و خداوند آنها را به مـن عـطـا كـرد. اوّل آنكه خداوند تو را حامل پرچم من قرار بدهد كه همان پرچم ((الله اكبر)) است كه بر آن نوشته شده است : پيروزمندان واقعى آنهايى هستند كه با رسيدن به بهشت رستگار مى شوند.
428 ـ فرهنگ جديد عربى ـ فارسى .
429 ـ ينابيع الفقيه ، كتاب الجهاد ، ص 312 ( قاموس الجهاد ) .
430 ـ تاج العروس ، زبيدى ، ج 10 ، ص 334 ، نشر داراليبيا ؛ لسان العرب ، محمد بن مكرم ، ج 15 ، ص 266 ، نشر دار صادر بيروت ؛ و لغتنامه دهخدا ، ج 21 ، ص 307 .
431 ـ لسان العرب ، ج 15، ص 266.
432 ـ گاه به معناى يك تيپ ، گروه گروهبان نظامى بكار رفته است ( الحرب ، محمد صفا ، ص 40 ، دارالنفاش ؛ و فرهنگ جامع نوين ، ج 3 ، ص 1463 ) .
433 ـ عوالم العلوم ، ج 17 ، ص 284 .
434 ـ بحارالانوار ، ج 8 ، ص 6 ، انتشارات مؤ سسة الوفاء ، لبنان .
435 ـ همان ، ص 5 ، همچنين احاديث بسيارى وجود دارد كه در آن (( لواء )) به كار رفته است كـه آدرس تـعـدادى از آنـهـا به شرح زير است : بحارالانوار ، ج 8 ، ص 1 و ج 39 ص 211 ؛ اصـول كـافـى ، تـرجـمـه سـيـد جـواد مـصـطـفـوى ، ج 2 ، ص 197 ؛ نـشـر فـرهـنـگ اهـل بيت ؛ وسائل الشيعه ، ج 5 ، ص 58 ؛ و نهج البلاغه ، ترجمه احمد سپهر خراسانى ، ج 1 ، ص 428 و 191 ، خطبه 200 ، انتشارات اشرفى