مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها
سيدعباس رضوى بزرگ داشت نراقى ها، افزون بر پاس داشت و قدردانى از بزرگان دين، كه يادآورى و بازسازى فرهنگ و ميراث گران بهايى است كه آن بزرگواران در فهم وگسترش آن عمر خويش را در اين راه نهادند و با انبوه مشكلات طاقت فرسا دست و پنجه نرم كردند و اسلام ناب و آرمان هاى اهل بيت را به مردم شناساندند. و كاروان انديشه بشرى را گامى به پيش بردند. يادكرد نراقى ها، تجليلى است از غيرت دينى و تلاش آن بزرگ مردان براى ايجاد حكومت دينى و اقتدار و عزت اسلامى. همايش نراقى ها، هم انديشى در روش هاى آموزشى و تربيتى مدرسه اى است كه آثار آن در فتواى «ميرزاى شيرازى » عليه استعمار بريتانيا به ميوه نشست. و سپس در جنبش عمومى مردم ايران براى ايجاد حكومت دينى شكوفا شد و عالمان دين دنباله رو راه عالمانى چون نراقى، دين ستيزان و مترفان و غارت گران را از كرسى قدرت و ادعاى نمايندگى ملت به زير كشيدند. و قوانين اسلام را به اجرا درآوردند. يادآورى نراقى ها ، تورقى است بر دفتر ايثارها و فداكارى ها و مجاهدت هاى عالمان دين در دفاع از اسلام و ميهن اسلامى. از اين رو، كنكاش در آموزه ها و روش تربيتى مدرسه نراقى ها ضرورتى است كه نبايد فراموش گردد و راه كارهاى آموزنده و انسان ساز آنان هماره بايستى راه نماى حوزويان باشد. به تعبير «حسن زاده آملى » : «وقتى در محضر مبارك حضرت استاد، علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان تشرف داشتم، از نراقيان سخن به ميان آمد. فرمودند: نراقيان هر دو از علماى بزرگ اسلام و ناشناخته اند» . (1) اين نوشتار نگاهى دارد به روش آموزشى و تبليغى نراقيان: الف) نظام آموزشى مدرسه نراقى ها
1. اهميت تحصيل علوم دينى
آشنايى با تعاليم دينى و آموزش آن به ديگران نه تنها پسنديده است كه واجبى است عينى. و در هر روزگار ضرورت دارد كسانى با قرآن و سنت آشنا شوند و آن گاه دست رنج خويش به ديگران بسپارند. شرايط تحصيل دانش در دوره نراقى ها مشكل تر از اين زمان بود. براى راه يافتن به مراكز دينى شخص ساليان دراز از زادگاه خود هجرت مى كرد و ناگزير بود رنج غربت و فقر و بى چيزى را بر خويش هموار نمايد. و در اين راه هر كس مرد اين ميدان نبود. در روزگار غربت اسلام و روحانيت، نراقى ها مردم را تشويق مى كردند حوزه ها را پر سازند و ميراث عالمانى را كه در طول قرن ها اندك اندك گرد آمده بود، از تندباد حوادث نگه دارند و از برج و باروى ديانت پاس دارى كنند. ملا احمد، در آن شرايط تاريخى درس خواندن را جهاد اكبر و تكليفى دشوار مى شمرد كه پايدارى در راه آن از روبه رو شدن با نيزه ها و شمشيرهاى دشمنان شجاع كم تر نيست: «... و اشد منها الجهاد الاكبر مع احزاب الشيطان و المهاجرة عن الاوطان لتحصيل ما وجب من مسائل الحلال و الحرام و ترك الرسوم و العادات المتداولة بين الانام، المخالفة لما يرضى به الملك العلام » . (2) ضرورت تحصيل معارف و بايسته هاى دين، پدر و پسر را واداشت رنج غربت را به جان بخرند و ساليان سال، دور از همه امكانات زندگى باشند. ملا مهدى بسيار سخت كوش بود و با دست تنگى در شرايط سخت و دشوار با سرمايه مناعت طبع درس مى خواند و هيچ حادثه و رخدادى او را از درس و بحث باز نمى داشت. براى عمر و فرصتش ارزش قائل بود و آن را به سادگى از كف نمى داد و در روزهاى تعطيلى درس، وجود اساتيد بزرگى چون «ملااسماعيل خواجوى، شيخ محمد هرندى، ميرزا نصير اصفهانى و آقا محمد باقر بهبهانى و شيخ يوسف براتى » او را به تلاش و كوشش بيش تر در كسب علم جدى تر مى كرد. ملا مهدى در روزهاى تحصيل، شب و روز نمى شناخت. و وى تنها به مناسبت درگذشت پدر چند روزى از «نجف » به كاشان بازگشت. و پس از اداى احترام نسبت به پدر و صله ارحام و سامان دادن به كارها، با شتاب به مدرسه بازگشت. (3) «ملااحمد» نيز روش پدر را در پيش داشت و در طول همه سال ها براى فراگيرى دانش، مرزى نمى شناخت و در همه حال براى روشن شدن ابهامات علمى و گشودن گره كارهاى پژوهشى در تكاپو بود. در سال هاى جنگ هاى ايران و روس، علماى اسلام به ويژه نراقى، در فرصت هاى به دست آمده به تحليل و كنكاش مشكلات علمى مى پرداختند (4) و پيرامون مسائل مربوط به جنگ و جهاد بحث مى كردند. ملا مهدى پس از فراغت از تحصيل به كاشان بازگشت. به بركت وجودش، آن شهر دارالعلم و مجمع علما گرديد. ايشان در كاشان به تربيت و آموزش طلاب مشغول شد و رياست مدرسه حوزه كاشان بر عهده ايشان بود. (5) پس از وفاتش در سال 1209 رياست حوزه به ملا احمد منتقل شد و او راه پدر را در تربيت طلاب پى گرفت. (6) 2. شايسته گزينى
استعداد و توانايى هاى افراد يك سان نيست و هر كسى را براى كارى ساخته اند. در ميان پيشه ها، دانش اندوزى و پرچم دارى دين آمادگى و دل بستگى بيش ترى لازم است; چه، طلبه شدن تنها يادگرفتن مسائل شرعى نيست، و اين آغاز راه است. مشعل دارى دين، كارى است پر رنج و خطر و آمادگى براى ايثار و فداكارى تا مرز جان بازى در راه مكتب، نخستين شرط طلبگى است. و سپس علاقه به كار و صبر و حوصله شرط دوم آن. ملا احمد در بيان راه هاى آموزش دين از راه ارزيابى استعداد و سنجش علاقه نوجوانان به اين موضوع پافشارى مى ورزد و مجبور كردن آنان را به كارى كه بدان دل بستگى ندارند و براى آن شايسته نيستند، تباهى عمر مى شمرد: «... و بعد از آن كه اين ادب را به فرزند آموختى ملاحظه كن كه قابليت و استعداد كدام علم و صنعت را دارد. پس او را به آموختن آن بدار و نگذار كه مشغول امرى شود كه استعداد ندارد تا عمر او ضايع نگردد» . (7) ملا احمد افراد مستعد و علاقه مند به تحصيل علوم دينى را برمى گزيد و آنان را پرورش مى داد و با شكوفا كردن استعدادها آنان را در كسب دانش مورد علاقه شان يارى مى كرد و اين يكى از ويژگى ها و موفقيت و پربارى حوزه نراقى ها بود. 3. استاد شايسته
استاد توانا و زبردست و خوش سخن در بالندگى و رشد شاگران تاثير به سزايى دارد. آموزنده اگر درس را به درستى فهميده باشد و توانايى انتقال درست آن را به ديگران نيز دارا باشد، فهم مطلب بر شنوندگان آسان مى شود. در تاريخ حوزه، از استادانى نامور و پرتجربه فراوان ياد شده كه ويژگى هاى يگانه اى در زمينه تدريس و تربيت شاگردان داشته اند و توانسته اند دانش آموختگان ارزش مندى را به حوزه تربيت، هديه كنند. (8) از آنسو، حوزه ها، گاه از استادانى كم مايه و ناتوان در تدريس رنج برده كه سبب تباه شدن عمر افراد شده و آنان را از رشد و پويايى باز داشته است. ملا مهدى، از رونق بازار برخى مدرسان كم صلاحيت معاصر خود شكوه مى كند و رواج كار آنان را سبب رشد سطحى نگرى و دور شدن طلاب از وادى تحقيق و مهجور شدن افراد انديشه ور مى شمارد: «... آگاه به احوال روزگار مى داند، آداب درس خواندن و درس دادن در ميان مردم غريب مانده و افراد خبره بر آن اند: روزگار و مردمش فاسد شده اند و كسانى بر مسند تدريس تكيه زده اند كه دانششان اندك و نادانى شان بيش تر است به جاى گاه دانش و دانش مند سقوطكرده و آداب دانش آموزى در ميان جويندگان از ميان رفته است » . (9) ملا مهدى، خود استاد حوزه بود و علوم معقول و منقول تدريس مى كرد. ملا احمد نيز از استادان حوزه كاشان بود. وى افزون بر تدريس كتاب هاى عالى و ژرف در فقه و اصول، تدريس ادبيات و علوم مقدماتى و سطح براى طلاب نيز در برنامه كارش قرار داشت و با همه بزرگى و جاى گاه بلند علمى كه از آن برخوردار بود، بارها كتاب «مطول » و «معالم الاصول » را براى طلاب درس گفت. (10) 4. پرورش نيروى انديشه
انديشه ورى راه اساسى دست يابى به مطالب مشكل علمى است. در سايه تفكر و تدبر دانش قوام مى گيرد و آدمى با تجزيه و تحليل آموزه ها آن را هضم كرده و در گنجينه حافظه مى سپارد. در مدرسه نراقى ها، افزون بر استاد و راهنما و متون درسى، طلاب به انديشه ورى و مطالعه آموزه ها تشويق مى شدند، تا آنان در سايه تفكر، حصار تقليد را بشكنند و نوآورى كنند. به گفته ملا احمد، كسانى بسيار سال ها در مدرسه مانده اند و به جايى نرسيده اند. و رمز آن: نه اين است كه استاد كمتر ديده اند ; بلكه عقب ماندگى آنان بر اثر بى توجهى به نيروى فكر و انديشه شان بود. آنان به جاى مطالعه و پژوهش و فهم مطلب، سال ها در پى استاد دويده و دفترها از تقريرات درسى انباشته بودند; ولى مجالى براى تجزيه و تحليل آموخته ها براى خود فراهم نكردند. چه، مغز آدمى به معده او شباهت دارد. شكم غذا را از بيرون مى گيرد و به كمك ترشحات درونى آن را مى پزد. معده اى كه به خاطر پر بودن فراغت و فرصت حركت ندارد، قدرت هضم غذا را از دست مى دهد.. فاضل نراقى، كه خود از علماى بارز بود و در نگاه «شيخ انصارى » ، «علامه » جامع معقول و منقول و حافظ فروع و اصول بود (11) از بسيارى از علماى معاصرش استاد كم تر ديده بود و به جاى رفتن به اين درس و آن درس، در نكته ها دقت مى كرد و آن را با هم قطاران و طلاب به گفت و گو مى گذاشت و در سايه تلاش فكرى به مرحله استنباط رسيد و تاليف هاى ارزش مند و گران سنگى را از خود به يادگار گذاشت. و اين داورى «علامه امين » در حق نراقى كه: چون استاد كم تر ديده و از كتاب ها استفاده كرده بود نوشته هايش پرقيمت نيست، (12) جاى نقد و پرسش دارد و شواهد عينى آن را تاييد نمى كند. نراقى، در تحقيق و نوآورى از بسيارى از معاصرانش پيش تر است. شاگردش «شيخ انصارى » نيز كه شيوه استادش نراقى را در پيش گرفت، در تحقيق و نوآورى از ديگران جلوتر بود و همه دوران تحصيل او كه بيش ترش در كاشان در مدرسه ملا احمد نراقى سپرى شد، از ده سال افزون نشد. (13) ملا احمد درباره اهميت توجه به نيروى انديشه نوشته است: «شكى نيست كه حصول ملكه اجتهاد و فهم آيات و اخبار و كلمات علماى ابرار موقوف است به تكميل قوه نظريه و تشحيذ ذهن و خاطر. و اين امور [درس هاى رسمى] موجب ازدياد قوه و نظريه تشحيذ ذهن مى گردد. پس تامل در اين امور از ابتدا از براى طالب فى الجمله مطلوب و سعى در آن ها مرغوب است و بسا باشد كه لازم باشد; بلكه مقصود آن است كه در اين امور به قدر ضرورت اكتفا كند. پس اگر تا ممكن باشد تشحيذ ذهن مطلوب و تقويت قوه نظر و مستحسن باشد بايد آدمى همه عمر خود را صرف آن كند. (14) 5. روش شناسى
روش مندى، زمينه هاى موفقيت در تحصيل را فراهم مى كند. اگر طالب علم نداند در چه عرصه اى گام بر مى دارد، موضوع دانش و مسئله چيست؟ و يا چه فايده اى بر آن مترتب است و آثار آن در كجا آشكار مى شود و مرزهاى آن با ديگر موضوعات در كجا است؟ شوق و علاقه اش براى فهم و ضبط آن به كار نمى افتد. «علامه محمد باقر صدر» در تبيين مسائل علم اصول، ابتدا به ضرورت و فايده مسئله مى پردازد و جاى گاه آن را در مجموعه علوم اسلامى بيان مى كند تا جوينده به درستى در آن وارد و خارج شود. (15) ملا احمد نراقى، درمعرفى شيوه كسب دانش بر فهم آگاهانه مسائل تاكيد دارد و بر آن است طلبه نبايد كوركورانه به درس بنشيند. بايد بفهمد آغاز و پايان و فايده اين مسئله كدام است. سرچشمه و تاريخ مسئله از كى و چه زمانى آغاز گرديده است. و در مجموعه مؤلفه هاى جهان بينى و شريعت در كجاى آن قرار دارد. در آن صورت طلبه افزون بر آن كه از روى نشاط درس مى خواند راه گشاى ديگران نيز خواهد شد. نراقى در نكوهش درس خواندن و درس دادن ناآگاهانه برخى از افراد، نوشته است: ... زان قضيه هيچ نه آگاهيش نى مقدم داند نى تاليش گر نه اصل آن از او پرسى به جد يا عنودى خواندت يا مستبد منشا آن را نداند از چه خواست مبداش چه منتهاى آن كجاست؟ چون قضايايش نبود از اجتهاد آن نتايج جمله از تقليد باد پس بود تقليد يك سر علم او كى ز گربه شير زايد اى عمو (16) 6. هم انديشى و تبادل نظر
داد و ستدهاى علمى از راه هاى كسب دانش و روشن شدن حقايق است. درگذشته ى حوزه ها، تشكيل مجالس مناظره، گفت و گوهاى چند جانبه، مكاتبه هاى علمى از كارهاى رايج ميان عالمان و انديشه ورزان بود. آنان از اين راه از نظريات يك ديگر سود مى بردند و اشتباهات علمى هم ديگر را تحليل مى كردند. علامه ملا مهدى نراقى با سيد بحرالعلوم داد و ستد علمى داشت. او اندوخته هاى خود را براى نقد و ارزيابى از راه نامه نزد سيد به نجف مى فرستاد. از جمله پس از فرستادن يكى از نامه هايش براى «سيد» خطاب به او نوشت: الا قل لسكان ذاك الحمى هنيئا لكم فى الجنان الخلود افيضوا علينا من الماء فيضا فنحن عطاش و انتم ورود اى رسول ما به ساكنان آن حمى (حريم مرتضى) بگو: خلود در بهشت شما را گرامى باد... بر ما آبى افاضه كنيد كه ما تشنه و شما سيرابيد. «سيد بحرالعلوم » در پاسخ نوشت: الا قل لمولى يرى من بعيد جمال الحبيب بعين الشهود لك الفضل من غائب شاهد على شاهد غائب بالصدوم فنحن على الماء نشكو الظماء و انتم على بعدكم بالورود اى رسول ما به آقايى كه از دور جمال دوست را با چشم شهود مى بيند بگو: تو را كه غايب حاضرى، بر اين حاضر غايب، فضل و برترى است; زيرا كه ما در كنار آب از تشنگى مى ناليم و شما كه دوريد، وارد بر آبيد. (17) مولا احمد نراقى با عالم فيلسوف و فقيه نام آور مولا اسماعيل كاشانى داد و ستد علمى داشت. پس از نگارش كتاب «مناهج الاحكام » نراقى آن را به «مولا اسماعيل » هديه كرد. او پس از مطالعه و بررسى كتاب در سال 1235 ق. بر آن تقريضى نگاشت. (18) نراقى، با شاگردان فاضل و برجسته خود نيز رايزنى علمى مى كرد. او «شيخ مرتضى انصارى » را بسيار دوست مى داشت و با او نشست هاى علمى بسيارى برگزار كرد، و به استفاده علمى از «شيخ » اعتراف مى كرد. (19) علما در سفر جهادى با روس نيز با يك ديگر گفت وگوهاى علمى برپا مى كردند و درباره مرزهاى جهاد و چگونگى دفاع از كيان اسلام و ايران با يك ديگر به هم انديشى مى پرداختند. ملااحمد در اين نشست ها هماره شركت فعال داشت. (20) 7. اولويت هاى آموزشى
پيش از مشروطيت، همه رشته هاى علمى مورد نياز جامعه در مدارس حوزوى رواج داشت. بسيارى از علما، به جز علومى مانند فقه و اصول در بخش هايى از ديگر دانش ها نيز صاحب نظر بودند. ملا مهدى فيلسوف و رياضى دان بود. و ملا احمد در كيهان شناسى سررشته داشت. ملا احمد آموختن دانش هايى مانند طب و هندسه و ديگر علومى را كه زندگى اجتماعى مردم بدان نيازمند است واجب كفايى مى شمارد; ولى دانش هاى پايه اى براى حوزه ها در ديدگاه ملا احمد عبارت اند: دانش عقايد و علم شناخت آرا و انديشه ها; دانش اخلاق و ارزش ها و آداب; دانش فقه و دستور العمل زندگى. الف) عقايد
نراقى عقايد و پژوهش در باورها را اصلى ترين دانشى مى شمارد كه بايد بدان همت گماشت. او براى شناخت هستى و آغاز و انجام جهان و شرايع آسمانى و پاسخ به شبهه ها، هم دانستن علم كلام را لازم مى داند و هم آشنايى با فلسفه را. در نظر او عقل و دين تعارضى ندارند و براى فهم شريعت و راه و رسم درست زندگى از هر دو بايد بهره برد. نراقى افرادى را كه تنها به ظواهر آيات و روايات بسنده مى كنند و در فهم دين از نيروى عقلانيت بهره نمى گيرند و بدون بصيرت حكيمان را زنديق و بدكيش مى خوانند، ناآگاه مى خواند و آنان را به تدبر و انديشه ورزى بيش تر فرا مى خواند. و از آن سو، كسانى را كه تنها در پى سخنان فيلسوفان يونانى اند و غرق در آن گشته اند و به ميراث اسلامى و متون روايى بى توجه اند، نادان خطاب كرده و بر آن است كه خرد بى رهبرى شريعت ره به جايى نمى برد. و اين دو، دو بال هدايت و پرواز انسان به سوى خدايند و در نهايت: ... و چون خواهى كه جامع ميان عقليات و نقليات باشى، بايد در هر دو وسط و ميانه را اختيار كنى. (21) ب) اخلاق
ملامهدى نراقى دانش اخلاق و پرورش روح و روان را از واجبات عينى مى شمارد. ملااحمد هلاكت انسان را در واگذاشتن نفس مى داند و رستگارى او را در تهذيب آن. و بر هر كس لازم مى داند بخشى از فرصت هاى خود را به شناختن نفس و كمالات آن و راه درمان بيمارى هاى نفسانى اختصاص دهد. (22) او كسان بسيارى را ديده بود كه كوهى از دانش و اصطلاحات را در سينه خود انباشته بودند. ولى چون خود را نشناخته بودند، در دامن هوى و هوس ها و آب و نان غلتيده بودند و سرانجام هم چون «بلعم باعورا» نردبانى گشتند تا ديگران به اهداف خويش ست يابند. و يا راحت طلبى و لذت جويى، آنان را به گوشه گيرى و رهان كردن مسئوليت ها و رسالت هاى سنگين بر دوش روحانيت، كشاند و به جاى خدمت گزارى به مردم و مبارزه با فساد و منكر در گوشه اى آرام به زندگى كردن رو آوردند. از اين رو، به استادان و شاگردان مدرسه اندرز مى داد كه در كارها به خدا تكيه كنند و براى خدا درس بخوانند و براى خرسندى او تدريس كنند و اميدشان به خدا باشد: «.. معلم در تعليم قصد تقرب به خدا داشته باشد و غرض او از درس گفتن جاه و رياست و بزرگى و شهرت و مقصودش مجمع آرايى و منظورش خودنمايى نباشد. يا به طمع وظيفه سلطان يا مال ديگران، او را به تعليم نداشته باشد; بلكه منظور او به غير ارشاد و احياى دل هاى مرده و رسيدن به ثواب هاى پروردگار چيزى نباشد» . (23) پاسدارى از عزت نفس
او تاكيد مى كند طلاب نفس خود را عزيز دارند و گوهر جان را به پاى دنيامداران نريزند و خود را ارزان نفروشند; از اين رو، همواره به قناعت سفارش مى كند و آنان را سفارش مى كرد كه با فرودستان و مؤمنان و خداجويان همنشينى كنند و از مجالست با دنياپرستان و كسانى كه فكر و ذكر آن ها رسيدن به دنياى بهتر و زندگى پر ناز و تنعم است بپرهيزند: «... از همراهى و هم نشينى جاهلان و فرومايگان بپرهيز و از هم نشينى كسانى كه دايما در پى نام و نان اند بگريز كه دلت را سياه مى كند... بر تو باد به قناعت و كفاف و دورى از اسراف كه قناعت گنجى پايان ناپذير است » . (24) او بر آن است كه دست حاجت به سوى دنيامداران زبان را الكن و گنگ مى سازد و زشت كارى هاى دارندگان، در ديده، زيبا مى نمايد و آدمى به جاى مبازه با مفسدان و ستيز با بدكاران، كار حرام خواران را توجيه مى كند و ياور ظلمه مى شود. نراقى، از رفتار اسف انگيز برخى از استادان ياد مى كند كه براى گرم كردن بازار خود به شاگردان و مريدان خود هديه هاى ويژه مى بخشند و چون پشتوانه مالى مناسبى براى اين بريز و به پاش ها ندارند به درگاه ارباب ثروت رو مى آورند و به نام كمك به نيازمندان و يا ترويج فرهنگ تقاضاى كمك مى كنند. اينان چون اين دست آورده هاى بادآورده را از راه رابطه هاى ناسالم تحصيل كرده اند در توزيع آن نيز گرفتار مى شوند و نمى توانند در پخش آن ميان پيرامونيان دادگرى كنند و در نهايت به جاى گسترش مودت و دوستى، بر بدبينى و نفرتشان افزوده و اين غنايم ناچيز، آنان را چند گانه مى كند. (25) آن بزرگ مرد، اين راه هاى درآمد را موجب فرهنگ زبونى و آزمندى در ميان اهل دانش شمرده و بر اين باور است كه براى لامت حوزه و پاس دارى از فرهنگ عزت و كرامت مندانه آن، با اين بساط بازى ها بايد بستيزند. اخلاق آموزشى
ملا احمد عقيده دارد كه محيط آموزشى و روابط استادان و شاگردان از نخستين مراحلى است كه طلاب اخلاق اسلامى را از خود بروز دهند و آداب و ارزش هاى اسلامى راتمرين كنند; چه، روابط گرم و دو جانبه استادان و شاگردان از زمينه هاى مهم رشد و تكامل علمى انسانى و در محيطهاى آموزشى است. استاد، پدر معنوى شاگرد است و احترام او احترام خداوند و كمك به استاد مايه خرسندى خداوند و فروتنى در برابر او خاكسارى در برابر علم و دانش است: «... حقوق معلم خود را بشناسد و ادب او را نگه دارد و فروتنى و خشوع نسبت به او به جا آورد و در برابر او سخنى را بر آورد نكند و به دل او را دوست دارد... زيرا كه او پدر معنوى و والد روحانى او است و حقوق او از ساير آبا بيش تر است. و هم چنين ادب و احترام ساير علما را بكند. خصوصا كسانى كه از كتب آن ها منتفع شده و يا علم آن ها به واسطه به او رسيده...» . (26) نراقى، به اين توجه دارد كه آزادى انديشه و نوآورى سبب رشد علم و فرهنگ است و اين از نقد و نظر و مناظره جدا نيست; ولى انتقاد و نقد استاد بايد با مدارا وآهستگى و ادب همراه باشد. طالب دانش، بردبار باشد و با تصور نادرست بودن انديشه هاى گذشتگان به رد آن برنخيزد و زبان طعن و انكار بر آنان نگشايد و اگر پس از سعى و تلاش سخنى را ناصواب يافت به نيكويى نادرستى آن را اثبات كند. استاد نيز بر جوينده دانش مشفق و مهربان باشد، او را بسان فرزندى خيرخواه بپروراند. به تعبير ديگر: رابطه استاد و شاگرد تنها در پيوند درسى خلاصه نگردد، بلكه استاد با شاگردان مانوس باشد. به درد دل آنان گوش فرا دهد و ايشان را گام به گام پيش برد و بر امور اخلاقى و تربيتى و تحصيلى آنان نظارت داشته باشد و تجربه ها و دست آوردهاى معنوى خود را به آنان منتقل سازد. اگر در درس شبهه اى مطرح شود كه استاد، پاسخ آن را به درستى نمى داند، سكوت كند و جواب آن را به فرصتى ديگر واگذارد و با پاسخ هاى ناپخته و آشفته ذهن شنوندگان را به بى راهه نبرد و آنان را از رشد و پويايى باز ندارد. او در فصلى ديگر غرور علمى را مايه شكست و ركود علم مى داند. او از كسانى ياد مى كند كه در پى بى توجهى به تهذيب نفس و غرور علمى به همه كس بى اعتنايند و خود را افلاطون زمان مى شمارند و از اين راه است كه از كمال و رشد باز مى مانند. (27) ج) دانش فقه
دانستن احكام و دستورهاى دين و آگاهى به شرايع از اولويت هاى ديگر آموزشى است. او به طلاب توصيه مى كرد: احكام فقهى را از روى اجتهاد و استنباط بياموزند و خود را از قيد و بند تقليد وارهانند. در طى طريق دچار خودبينى و غرور نشوند و با فهميدن مسئله اى چند، خود را بى نياز از پژوهش گرى و تحقيق نپندارند. فقهى كه ملا احمد در پى آن بود، داراى چند ويژگى است: 1. پويايى: در نگاه نراقى، فقه برنامه زندگى است و ناظر بر زندگى و شرايط انسان ها تنظيم و تشريع شده است. بسيارى از احكام و دستورهاى دينى به طور مطلق تشريع شده اند و زمان و مكان و گذشت روزگار شيوه اجراى آن را دگرگون نمى سازد (28) ; ولى برخى از احكام و آموزه هاى شرعى با توجه به شرايط تاريخى ويژه اى تشريع شده اند و با تغيير زمان و مكان دگرگون مى شوند. و چه بسا باشد حكمى در يك زمان با مصلحتى سازگار باشد كه در زمان ديگر اقتضاى خلاف آن كند. (29) در كتاب معراج السعاده و ديگر كتاب هاى اخلاقى و فقهى ملا احمد نمونه هاى روشنى از تغيير احكام و شيوه انجام تكاليف و آداب به اقتضاى زمان ها و مكان ها ياد شده است. 2. فقه اجتماعى: ملااحمد فقه را دستور زندگى و قانون اداره جامعه مى داند. او بر اين عقيده است كه احكام اسلام دايمى هستند و براى همه امور زندگى مردم از اقتصاد و سياست و زمام دارى دستور و توصيه دارند. و طالب فقه بايد به همه اين ها آگاهى پيدا كند. آن كسى كه تنها به احكام فردى دين توجه دارد و از راه كارهاى اقتصادى و سياسى آن روى گردان است، اسلام و انسان را تجزيه كرده است و در فهم مطالبات فردى دين نيز به مشكل دچار مى شود. نراقى به برخى از اين كسان كه دين را در بخشى از بايد و نبايدهاى عبادى مانند: نماز، روزه، احكام حيض و نفاس خلاصه كرده اند و از مطالبات اجتماعى مانند: امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح اجتماع، فقرستيزى، عدالت اجتماعى و شيوه زمام دارى بيگانه اند، خرده مى گيرد و بر اين باور است كه اينان فقيه نبوده و تنها در پى بخشى از احكام دين اند: گوئيا نشنيده غير از فانكحوا طلقوا و فاغسلوا و امسحوا ما ان امروز عنا قد هلك ثلث ثلثان كرد بايد ما ترك (30) او عقيده داد كه فقيهان بايد رهنمودهاى اجتماعى اسلام را احيا كنند، و در برنامه هاى درسى سخنان و روش پيامبر و امامان به ويژه روش حكومتى امام على و خطبه هاى انسان ساز و آرمانى نهج البلاغه را در دستور كار قرار دهند، (31) و بر همين مبنا جامعه اسلامى سامان داده شود. دانش هاى مقدماتى
عقايد وا خلاق و احكام در حوزه نراقى ها از اولويت هاى آموزشى اند و ديگر دانش ها مانند ادبيات، جنبه مقدماتى و ابزارى دارند كه بايد به قدر ضرورت و رساندن طلبه به مقصد، از آن استفاده گردد. علومى مانند ادبيات و منطق مقدمه هستند و نبايد وقت طلبه را چنان به خود مشغول دارند كه «ذى المقدمه » را از ياد ببرد، و نه چنان به آن بى توجه باشد كه اين وسيله وا بزار او را از هدف باز بدارد. ادبيات عرب از دانش هاى بنيادين است كه بدون آن با زبان محاوره قرآن و حديث نمى توان آشنا شد و مفاهيم قرآن جز در سايه فهم روش القاى سخن به مخاطب و دريافت فرهنگ محاوره اى نمى توان به آن دست يافت. كسان بسيارى در اثر بى توجهى به عرف و زبان زمان نزول قرآن و صدور روايات، در درك قرآن و سنت به خطا رفته اند; ولى اين دانش با همه جايگاه بلندى كه دارد، مقدمه است: «... بايد به قدر ضرورت در آن ها اكتفا كند و بسياراند كه عمر خود را صرف مسائل صرف و نحو كرده و در معانى و بيان به حد انتها رسيده و از مسائل شرعيه بى خبر» . (32) نراقى، درصدد اين مهم است كه رسيدن به روح قرآن و حديث هدف است و دانش قرائت و تدبر در مخارج حروف نيز به قدر ضرورت لازم. و صرف همت و ذهن و انديشه بيش از آن چه ما را به هدف قرآن برساند، و پيش از آن كه ابزار فهم قرآن باشد، ما را از هدف و معانى قرآن دور مى سازد. (33) دانش منطق و علم كلام نيز مقدمه درست سخن گفتن و دفاع از دين است و نبايد طلاب چنان در مقدمات آن خود را مشغول دارند كه از مسائل اصلى دين و آموزه هاى آن جدا افتند و هدف فداى ابزار و راه گردد. به گفته نراقى: «... و از جمله مغرورين ايشان طايفه اى هستند كه اكثر عمر خود را صرف علم كلام و مجادلات نموده و اكثر اوقات خود را صرف تعليم آداب مناظره رسانيده در ايراد شكوك و شبهات، تاليفات ساخته و پرداخته، نه در عقايد دينيه از مرتبه پست ترين عوام تجاوز نموده و نه يك مذهبى را پابرجا كرده » . (34) مقصود نراقى نكوهش دانش كلام نيست كه، آن را «فى الجمله » از علوم مقدماتى و لازم مى داند. و چه بسا براى دفع شبهه ها و ايرادهاى مخالفان دين و مذهب لازم است كسانى با اصول و قواعد مناظره و بحث آشنا شوند و با كمك دلايل يقينى و روش بحث راه را بر شبهه افكنان ببندند; چنان كه هم ملا مهدى و هم ملا احمد استاد سخن بودند و با مخالفان دين و مذهب مناظره ها كرده وكتاب ها نوشته اند. او مى گويد: «... فايده بعضى از مسائل اين علم آن است كه اگر ملحدى يا صاحب بدعتى در مقام تخريب دين برآيد، ... صاحب علم و جدل، تشكيكات او را به قواعد علم مناظره دفع كند» . (35) نراقى نقد خود را متوجه آن دسته از كسانى مى كند كه خود با دين و مبانى آن آشنايى كامل ندارند و به سراغ شبهه ها و نقدهاى ديگران مى روند و به جاى آن كه ديگران را هدايت كنند، خود گمراه مى شوند. و يا چه بسا شبهه ها و مسائلى در گذشته وجود داشته است و الان در ميان مخالفان مطرح نيست و افرادى براى علم فروشى و خودنمايى به فضل و دانش به سراغ آن ها رفته و آن را دوباره زنده مى نمايند و عمر خود و ديگران را ضايع و تباه مى سازند; چنان كه امروز افرادى مثلا به جاى پرداختن به شبهه هاى كلامى نو و جديد و پاسخ دادن به اشكالات مخالفان پيرامون اساس وحى و رسالت و قلمرو دين و... به سراغ شبهه «ابن كمونه » بروند و عمر و فرصت هاى تاريخى خود را در مسائل بى فايده و بى مصرف به پايان رسانند. پژوهشى در مسائل غيرضرورى
در ميان مطالب درسى حوزه در فقه و اصول و كلام و... مسائلى وجود داشته غير ضرورى كه نيازمند بازنگرى است. به تعبير بعضى عالمان: اين موضوعات تنها فايده علمى و تفننى دارند و در شناخت دين و پياده كردن آن تاثيرى ندارند. گفت وگوى علمى و پرداختن به اين موضوعات نه تنها جوينده را در رسيدن به هدف كمك نمى دهد كه او را از مقصد دور ساخته و فهم مسئله را نيز مشكل تر مى سازد. نراقى مثال آورده كه برخى از كتاب هاى درسى با عبارت هاى پيچيده بيان شده و اساتيد نيز ملا نقطى اند. بر عبارت ها جمود كرده و درك همه جزئيات آن را وحى منزل مى شمارند و روزها وقت خود و شاگردان را براى گشودن معماها و رازهاى عبارتى مصرف مى كنند، كه اگر به جاى فهم آن عبارت، خود مستقلا در آن باره انديشه كنند، آن را بهتر مى فهمند. «... گاه است از براى عبارتى وجوه بسيار و احتمالات بى شمار پيدا مى كنند و مدت هاى مديد از عمر را به دانستن احتمالات عبارت مخالف مذهبى يا فاسقى در مسئله كه نه در كار دنيا مى آيد و نه آخرت ضايع مى كنند و اين عمل لغو را كمال و دانش مى دانند» . (36) اعتراض ديگر نراقى به صرف فرصت هاى گران بهاى طلاب در حل و گشودن فرضيه هاى نادر و كم اثر فقهى است; چه، برخى از استادان در مسائل غيرضرورى و يا موضوعات آشكار و پنهان كه منبع و ماخذ آن روشن است، بيش از نياز درنگ مى كنند و: «و هم چنين در استخراج و استنباط مسائل غيرمهمه و فروض نادره كه يقين يا ظن به عدم احتياج آن ها حاصل است و طالب كمال و سعادت بايد دامن خود را از امثال اين امور برچيند» . (37) نراقى براى نمونه، مثال مى زند كه برخى از استادان روزها فرصت طلاب را در مسائل كم ارزش و فرض هاى كم ياب باب طهارت و يا برخى از فرض هاى ناياب باب نكاح به كار مى گيرند و فرصتى براى پرورش انديشه هاى شان در مسائل مورد نياز جامعه باقى نمى گذارند. وى همچنين در ادامه سخن به برخى از حوزه هاى درسى خرده مى گيرد كه چرا آنان اسلام را تجزيه كرده و تنها به بخشى از دستورهاى آن بسنده كرده اند. فقه اسلام جهانى است و اسلام براى همه جوانب زندگى سياسى و اجتماعى و اقتصادى انسان داراى برنامه است و حوزه ها بايستى در همه جوانب زندگى از جمله مسائل حكومتى آن، پژوهش و تحقيق كنند; ولى آنان: «... بر فن معاملات از علم فقه اقتصار مى كنند و فروع نادره و شاذه در آن را تتبع مى كنند» . اين گروه گويا نهج البلاغه و خطبه هاى امام على را در تشويق دانش مندان براى به صحنه درآوردن اسلام و تلاش براى احياى قوانين آرمانى فراموش شده آن و دفاع از فرودستان را نخوانده اند، كه با چشم پوشى از همه اين آرمان هاى زندگى ساز، ساليان سال عمر خود و طلاب را در مسائلى به كار مى گيرند كه وجود خارجى ندارند و بازار مسلمانان نيز با آن ها بيگانه است. پيام رسانى و پاس دارى از دين
از رسالت هاى مهم مدرسه نراقى ها، ترويج دين و زدودن شبهه ها و مقابله با دشمنان دين و مذهب بود; چرا كه روحانى راستين، سنگر دار و ديدبان دين است و وجودش مايه سربلندى و شوكت اسلام و ترس دشمنان دين و بشريت; و مرگش سبب پيدايش خلاء و شكاف در پيكره دين. آن كس كه در زمينه حفاظت و پاس دارى از مكتب بى اعتنا است و مرگ و زندگى اوتاثيرى در سربلندى و خوارى مسلمانان ندارد، نمى تواند روحانى واقعى باشد و بارى است بر دوش حوزه. ملا احمد در اندرز به برادرش چنين نوشته است: «... و عليك... بحفظ نواميس الدين و الايمان و خدمة الشريعة بقدر الامكان; من ترويج الاحكام و نشر مسائل الحلال و الحرام و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و اقامة الجماعات و دعوة العباد الى الطاعات » . (38) بر تو باد پاس دارى از ناموس و كيان دين و خدمت به شريعت مانند: رواج دادن دستورها و قوانين دين و آگاهاندن مردم از مسائل مربوط به حلال و حرام و فرمان دادن به نيكى ها و بازداشتن مردم از منكر و پليدى ها و برپا داشتن نماز جماعت وفرا خواندن مردم به فرمان بردارى از خداوند. شرايط فراخوان دهنده
ملااحمد براى كسى كه مى خواهد سخن گوى اسلام باشد شرايطى را ضرورى شمرده كه با نبود آن ويژگى ها نه تنها كار تبليغ سودمند نمى افتد كه براى جامعه زيان بار هم هست; از جمله: 1. اخلاص:
اين كه مردم را براى خرسندى خدا و به سوى او فرا بخواند; به هم راهان و ديگر مبلغان دينى رشك نورزد; چه، بداند، هدف رساندن پيام دين به مردم است. و اگر ببيند كه ديگرى در اين راه كام ياب گرديد و مناسب تر از او عمل كرد از اين كه بارش سبك شده است خرسند شود. او از برخى رفتارها خرده مى گيرد و مى گويد: «... اگر واعظى ديگر يافت شود كه از براى اصلاح خلق بهتر باشد و مردم به او رو آورند، اين بيچاره از غصه و حسد نزديك به مردن مى رسد و اگر يكى مدح و ثناى آن واعظ ديگر را كند اين با آن مدح كننده دشمن مى گردد» . (39)2. رفتارش با گفتارش برابرى كند.
3. عوام زده نباشد.
نخست اين كه برابر هوس هاى مردم سخن نگويد كه اين كار به قربانى شدن هدف و آرمان ما مى انجامد. و علاج عوام زدگى در آن است كه انگيزه خويش را فقط براى خدا خالص كند. و دوم: استقلال اقتصادى داشته باشد و همه زندگى اش وابسته به مردم به ويژه ثروت مندان نباشد تا هماره اسير موج باشد و در پى جلب خشنودى احزاب و دسته ها حركت كند: «... سزاوار وعظ و ارشاد نيست مگر كسى كه قصد او به جز هدايت مردم نباشد و طمع او از خلق بالكليه منقطع شده باشد و مدح و ذم در نظر او يك سان باشد. نه از مذمت ايشان مضايقه داشته باشد. بعد از آن كه در نزد خدا ممدوح باشد و نه به مدح ايشان شاد شود» . (40)4. درست گويى:
پرهيز از نقل گزارش هاى نادرست و احاديث شگفت انگيز داستان هاى خودساخته براى سرگرم كردن مردم. نراقى شكوه مى كند كه بعضى از واعظان براى بازارگرمى، داستان هاى شگفت انگيز و روايت هاى ناراست نقل مى كنند و براى گرياندن مردم از جعل و نقل روايت هاى نادرست تاريخى ابا ندارند. (41) غافل از آن كه هدف نمى تواند وسيله را توجيه كند و استفاده از وسيله نادرست نه تنها مردم را به هدف نزديك نمى سازد كه اين كار تيشه به ريشه دين زده و راه انحراف و تحريف را مى گشايد.5. حركت در زمان:
يكى از ابزارهاى مهم در پيام رسانى موفق از ديدگاه نراقيان حركت در زمان است. مبلغ دينى بايستى زمان و مردم و جامعه و تحولات آن را بشناسد و نيازهاى روزگارش را دريابد. او مانند ديدبانى است كه خطر نزديك شدن دشمن را هشدار مى دهد. ضرورت دارد وى شبهه ها و نقدهايى را كه از درون جامعه مى جوشد و يا از سوى ديگران القا مى شود، به نيكى دريابد و با پاسخ هاى درخور، راه را بر پريشانى انديشه ها و پراكندگى ديدگاه ها ببندد و نيازهاى فكرى را سيراب سازد. فاضل نراقى در اين مسير به دو چيز توجه مى دهد:آگاهى از مذهب و فرهنگ ديگران مجهز شدن به هنر و زبان پيام رسانى روز.
او بر اين باور است كه تا سخنگوى دين، آراى ديگران و اديان ديگر را نشناسد و كتاب هاى آنان را نخوانده باشد، در نبرد تبليغاتى مغلوب مى گردد و دشمنان با ايجاد فتنه و به هم درآميختن حق و باطل و نفوذ افكار فاسد خود در ميان مردم، آنان را گمراه مى كنند. مبلغ اسلام مى تواند كتاب هايى را كه چه بسا امكان دارد براى ديگران گمراه كننده باشد، با خود نگه دارد و از آن ها براى آشنايى با دلايل و انديشه هاى ديگر مكاتب سود برد: «و ان كان الاستثناء كل ما يترتب عليه مقصد صحيح، كتحصيل البصيرة بالاطلاع على الآراء و المذاهب و تمييز الصحيح من الفاسد و ا لاستعانة على التحقيق و تحصيل ملكة البحث و النظر» . (42) روا بودن استفاده از كتاب هاى گمراه كننده هرچيزى را كه هدف و مقصد درستى پيش او داشته باشد، در بر مى گيردمانند: آگاهى بيش تر يافتن از آرا و مذهب ها. جدا كردن راى درست از نادرست. و بهره گيرى از كتاب هاى ضاله براى تحقيق و به دست آوردن توان بحث و مناظره. ملا محمد و ملا احمد نراقى به عرضه مكتب و مقابله با شبهه افكنى هاى ديگران اهتمام جدى داشتند. هر دو زمان شناس بودند، به اوضاع و شرايط فرهنگى روزگار خود آگاهى داشتند. و هر جا احساس مى كردند در گوشه اى از برج و باروى انديشه اسلام و يا مبانى تشيع، رخنه ايجاد شده يا خواهد شد، نيروى خود را به آن سو متوجه كرده و آن را سد مى كردند. ملامهدى، افزون بر نوشته هاى گران قدرش در عرصه حكمت، اصول، فقه و اخلاق كتاب «الشهاب الثاقب » را در رد شبهه افكنى هاى «فاضل بخارى » در امامت نگاشت. (43) آن پدر و پسر در دفاع از اسلام و پاسخ به شبهه هاى يهوديان و ترسايان نيز پيش گام بودند. در آن دوره افزون بر وجود يهوديان و مسيحيان از گذشته در ايران، با باز شدن درهاى سياست خارجى ايران به سوى اروپا، مبلغان ترسا با تشكيل جلسه و نشر جزوه و كتاب به تحريف قرآن و تبليغ مسيحيت مشغول بودند. دولت هاى متبوعشان از نظر اقتصادى و سياسى از آنان جانب دارى مى كردند و پاسخ به اين هجوم تبليغاتى نيازمند آن بود كه علما با متن هاى اصلى كتاب هاى مقدس و زبان «عبرى » آشنا شوند. نراقى براى اين مقصود در اصفهان نخست زبان عبرى ياد گرفت. وى در كتاب مشكلات العلوم گفته است: اميرمؤمنان زبان «عبرى » مى دانست و در يكى از جنگ ها، يكى از يهوديان با زبان «عبرى » رازى را به ياران خود گفت كه امام متوجه آن شد و پاسخ داد. (44) ملا مهدى در عراق نيز با يهوديان مناظره كرد و از باورهاى اسلامى دفاع كرد. (45) ملااحمد نيز استاد دانش كلام بود و براى پاسخ دادن به شبهه هاى ترسايانى مانند «مارتين » گروهى از علماى يهودى را گرد آورد و به كمك آنان با رموز تورات و انجيل پى برد و پاسخى درخور براى كتاب «ميزان الحق » نوشته مارتين گرد آورد. (46) دست پروردگان مدرسه نراقى ها نيز در پاس دارى از دين و پاسخ به شبهه ها سرآمد بودند. ملامحمد نراقى فرزند فاضل نراقى، افزون بر تدريس و نگارش كتاب هاى سودمند به منظور پاسخ دادن به نيازهاى زمان، با مناظره و گفت و گوهاى علمى راه را بر فتنه جويان مى بست; از جمله: «ملا حسين بشرويه » از مبلغان نامى مذهب «باب » شهر به شهر مى گشت و با زبان گرم و حق به جانب مردم را گمراه مى ساخت. وى از شيراز به اصفهان آمد و با استفاده از كمك هاى «منوچهر خان » حاكم اين شهر، گروهى را فريب داد. سپس به كاشان آمد و پس از فريفتن گروهى از مردم با تظاهر به اسلام خواهى، سعى كرد خود را نزد ملامحمد نراقى موجه جلوه دهد. از جمله تفسيرى از سوره يوسف كه خود نوشته بود و زيارتى كه براى امير مؤمنان ساخته و خود نيز آن را تلفيق كرده بود، به ملا محمد داد. نراقى پس از مطالعه جزوه ها، خطاهاى لفظى و معنوى آن را آشكار ساخت. «ملا حسين » پاسخ داد: پاى بندى به ادبيات عرب ضرورتى ندارد. «باب » مى فرمايد كه: نحو به گناهى كه كرده بود او را تاكنون مقيد و محبوس داشتند و من به شفاعت او پرداختم و او را از قيد و بند آزاد ساختم. اكنون اگر مرفوعى را منصوب و يا منصوبى را مجرور خوانند معذور باشند. حاجى ملا محمد بانگ برآورد: «... چندين بيهوده سخن مكن. نخست آن كه: بر مردم عجم تلفيق كلمات عربيه را حجت آوردن كارى به اغلوطه كردن است. و ديگر آن كه هر كه بيرون اين قانون كه ماراست، سخن كند، او را حجتى روشن بايد. بدين مزخرفات لاطايل و ترهات بى حاصل به غايت مرام داخل نتوان شد» . (47) ملامحمد، با سخن هاى استوار از قرآن و سنت و خرد بى پايگى ادعاهاى اين سخن گوى پرآوازه «باب » را آشكار ساخت و او نتوانست در كاشان و حومه جاى پايى استوار سازد. ادب و هنر در خدمت تبليغ دين
نراقى ها براى ترويج باورها و ارزش ها، از ادب و هنر روزگار خود بى بهره نبودند. ملامهدى و فرزند او در زمينه هاى گوناگون ادبى نثر و شعر و طنز، داراى تاليف اند. ملامهدى داراى ذوق شعرى و نثرى روان بود. او ا فزون بر نگارش كتاب هايى به زبان پارسى مانند «انيس التجار» نوشته هاى با ارزشى براى عرب زبانان دارد. كتاب «جامع السعادات » او، به زبان شيواى عربى و با اسلوبى زيبا و نو و عبارت هايى دل پذير نوشته شده و در گسترش فضايل و مكارم اخلاق سهم به سزايى داشته و دارد. ملا احمد هنردوست و هنرمند بود. وى با اديبان كاشان نشست هاى انس و گفت و گو داشت. در اين جلسه ها افزون بر باروركردن ذوق ادبى و لطافت روان ها، در هم سو كردن شاعران و هنرمندان با ارزش هاى اسلامى مى كوشيد. (48) «كلانتر ضرابى » درباره اش نوشته: «حاجى ملا احمد حاكم شرع كاشان بود. طبع شعر داشت... لطايف و ظرايف بسيار مى دانست. حكايات و افسانه هاى شيرين از برداشت و قطعات و ظرايف خوش مضمون در گنجينه خاطر سپرده بود كه ضمن صحبت به مناسبت بر زبان مى آورد; از اين رو، مجلسش گرم... بود» . (49) او با زبان شعر و ادب به تلطيف روان هاى خسته و دل هاى پژمرده كمك مى كرد. كتاب «خزائن » او آكنده از قطعه هاى زيبا و دلكش ادبى و هنرى است. نراقى در «مثنوى طاقديس » بلندترين معانى قرآنى را بر بال هاى بلند شعر نشانده و آن را در جويبار جان ها روان ساخته است. «معراج السعاده » در گسترش ارزش هاى معنوى و پيام هاى اجتماعى از زيباترين عبارت ها بهره گرفته و با استفاده از نثر روان فارسى و ضرب المثل ها و حكايت ها و سروده هاى شيرين فارسى و گاه عربى ارزش ها را در جامعه پراكنده است. كتابى كه با گذشت سال ها در كنار ديگر كتاب هاى اخلاقى چون گلستان و بوستان سرمايه سخن واعظان محسوب مى گردد ودر هر محفل و مجلس علمى جاى دارد... وى در كتاب «الرسائل و المسائل » مسائل ضرورى و مورد احتياج جامعه آن روز را با زبان ساده و پارسى به صورت پرسش و پاسخ، شرح داده و گامى مفيد در راه آموزش دستورهاى دينى در ميان فارسى زبانان برداشت. تبليغ عملى
ملا مهدى و ملا احمد نراقى تنها با زبان و قلم مبلغ دين نبودند; بلكه در عمل براى مبارزه با نابه سامانى ها و رواج ارزش ها پيش گام بودند. ملااحمد افزون بر آن كه مردم را به مبارزه با فساد و گناه و بى رحمى فرا مى خواند و كارگزاران را به عدالت و دادورزى دعوت مى كرد، خود در عمل دادورز بود. در زندگى شخصى ساده زيست و فروتن و مردم دار بود. در زندگى اجتماعى نيز تنها ديگران را به يارى اسلام و مسلمانان تشويق نمى كرد بلكه مرد عمل بود. او با همه گرفتارى هاى درسى و سرپرستى حوزه و... به منظور گسترش عدالت، مسئوليت اجتماعى پذيرفت، و دادستانى كاشان را به دست گرفت و از جاى گاه قضا و دادرسى داد ستم ديدگان را از ستم كاران مى ستاند. و اين كار را كسر شان خود نمى دانست; بلكه قضاوت و كمك به مردم و تلاش در راه پياه شدن حدود الهى را تكليف مى شمرد و بر كسى منت نمى گذاشت. فرزندان و دست پروردگان حوزه نراقى نيز در رخدادهاى پيرامون شان بى اعتنا نبودند، و در خدمت رسانى به مردم و به عهده گرفتن مسؤوليت هاى اجتماعى و پيش برد دين، پيش قدم بودند. ملا احمد و ملا محمد نراقى در جنگ هاى ايران و روس نيز حضور فعال داشتند. او با اين احساس كه اسلام و سرزمين هاى اسلامى در خطر تجاوز بيگانگان قرار دارد، بحث و مدرسه را رها كرد و در كنار رزمندگان، در جبهه هاى «بردع و شوشى و قراباغ » حضور به هم رسانيد. (50) و افزون بر گشودن مشكلات فقهى رزمندگان بر روحيه و اعتماد به نفس آنان مى افزود و با سخنان نغز و شيرين و يادآورى جنگ هاى صدر اسلام و حماسه هاى صفين و كربلا، به آنان درس شجاعت مى داد. 1. در آسمان معرفت » ، علامه حسن زاده آملى، ص 308، انتشارات تشيع، قم. 2. عوائد الايام، ملا احمد نراقى، ص 69، دفتر تبليغات حوزه علميه قم. 3. ريحانة الادب، مدرس تبريزى، ج 6، ص 164، كتابفروشى خيام. 4. قصص العلماء، تنكابنى، ص 23. 5. ريحانة الادب، ج 6، ص 146. 6. مكارم الآثار، حبيب آبادى، ج 4، ص 1236. 7. معراج السعادة، ص 217، مؤسسه انتشارات هجرت. 8. قصص العلماء، ميرزا محمد تنكابنى، ص 95، اسلاميه، تهران. 9. جامع السعادات، ج 1، ص 109، اسماعيليان، قم. 10. مستند الشيعه، ملا احمد نراقى، ج 1، ص 15، مقدمه، آل البيت. 11. حكم نافذ آقا نجفى، موسى نجفى، ص 14. 12. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 10، ص 162، دارالتعارف، بيروت. 13. تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهرى، ص 7، انتشارات الزهراء. 14. معراج السعاده، ص 118، هجرت. 15. مجله حوزه، شماره 79، 80، ص 242، يادنامه آيت الله محمد باقر صدر. 16. خزائن، ملا احمد نراقى، ص 145. 17. در آسمان معرفت، ص 322. 18. كرام البرره، آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 44. 19. معارف الرجال، شيخ محمد حرز الدين، ج 2، ص 401، كتابخانه آيت الله مرعشى. 20. قصص العلماء، ص 23. 21. معراج السعاده، ص 95. 22. معراج السعاده، ص 116. 23. معراج السعاده، ص 108. 24. عوائد الايام، ملا احمد نراقى، ص 69. 25. خزائن، ملا احمد نراقى، تحقيق علامه حسن زاده آملى، ص 538، انتشارات قيام، قم. 26. معراج السعاده، ص 108. 27. معراج السعاده، ص 108. 28. عوائد الايام، ص 570. 29. سيف الامه، ملا احمد نراقى، ص 281، چاپ سنگى، 1330. 30. مثنوى طاقديس، ملا احمد نراقى، ص 118، اميركبير. 31. عوائد الايام، ص 83 . 32. معراج السعاده، ص 117. 33. همان، ص 781. 34. معراج السعاده، ص 579. 35. همان، ص 580. 36. معراج السعاده، ص 580. 37. همان. 38. عوائد الايام، ص 84 . 39. معراج السعاده، ص 584 . 40. همان. 41. معراج السعاده، ص 584 . 42. مستند الشيعه، ملا احمد نراقى، ج 14، ص 157، آل البيت. 43. مكارم الاثار، ميرزا محمد على معلم حبيب آبادى، ج 1 و 2، ص 363، نشر كمال. 44. در آسمان معرفت، ص 319. 45. سيف الامه، ص 41. 46. سيف الامه، ص 88 . 47. ناسخ التواريخ، تاريخ قاجاريه، سپهر، ج 3، ص 1011، انتشارات اساطير. 48. يادگار نامه، حبيب يغمايى، ص 394. 49. تاريخ كاشان، عبدالرحيم كلانتر ضرابى، ص 282، اميركبير. 50. مثنوى طاقديس، ملا احمد نراقى، ص 405، كتاب فروشى فرهومند.