شهيد سيد مرتضي آويني قواعد ديپلماسي براي حفظ موازنه قوا در جهاني صورت گرفته است که آمريکا بر آن سيطره دارد و بنابراين ، تنها آمريکاست که اجازه دارد تا قوانين اين بازي را رعايت نکند. ديگران موظف هستند که نه تنها تسليم اين بازي بين المللي شوند، بلکه اصلآ به روي مبارک خويش نيز نياورند که اين فقط يک بازي است. از اين لحاظ ديپلماسي به هنر پيشگي شبيه است ، اگر چه به مراتب از آن دشوارتر است ، چرا که بر يک نمايشنامه معين و آزموده متکي نيست. بازي ديپلماسي نيز بازي مرگ است و هر که در اين بازي بازنده شود بايد بميرد، اما به مرگي واقعي؛ کافي نيست که مردن را بازي کند، که در اين بازي فقط باختن است که بازي نيست . آمريکا اجازه دارد که قواعد بازي را رعايت نکند و وقتي هم که چنين مي کند ، باز قاعده بر اين است که نه فقط همه همه خود را به نفهمي بزنند ، بلکه اين خلاف آمد را نيز به مثابه يکي از قواعد بازي توجيه کنند. وقتي اين توجيه اصل باشد، بازي مي تواند هر قاعده اي به خود بگيرد وکسي هم حق اعتراض ندارد . انقلاب اسلامي، چه بخواهيم و چه نخواهند، ما را از اين بازي بين المللي بيرون کشيده است . اما جهاني که آمريکا بر آن سيطره دارد _ يعني کره زمين _ جهاني نيست که در آن بتوان براي هميشه از اين بازي جهاني بيرون کشيد . مکر اين عالم در آنجاست که «زندگي واقعي» و «بازي» را به يکديگر مبدل ساخته و بنابراين ، واقعيت چنين صورت پذيرفته است که هر که در بازي شرکت نکند «ديوانه» مي پندارندش. و فقط به اين پندار نيز بسنده نمي کند: مي گيرندش و بند غل و زنجير گرفتارش مي کنند و اين همه در چشم مردمان نيز عادلانه مي نمايد. و اما تا کجا بايد به اين قواعد گردن نهاد ؟ شرط زنده ماندن در اين جهان آن است که « عاقلانه» رفتار کني و عقل نيز تعريف خاص خويش را دارد : عقل يعني تسليم و «عاقل» کسي است که به وضع موجود گردن بگذارد و از خلاف آمد عادت اجتناب ورزد، هر چند همچون مردمان بوسنيا هرزگوين غريبانه و مظلومانه در چنگال شقي ترين اشقياي تاريخ گرفتار آمده باشد. و اما از قواعد اين بازي بي رحمانه مرگ يکي هم آن است که هر گاه مصالح آمريکا ايجاب کند، بعضي ها اجازه داشته باشند که خلاف همه اصول پذيرفته بين المللي رفتار کنند. در همين جهان راسيونال ، اسرائيل از نيم قرن پيش هر آنچه خواسته ، کرده است و هيچ يک از سازمان هاي بين المللي بازي حقوق بشر نيز ممانعتي جدي از خود نشان نداده اند. در همين جهان خرد گرا ، وقتي عراق در تفسير ايما و اشاره هاي آمريکا اشتباه مي کند و به کويت حمله ور مي شود، بيست هفت کشور جهان براي سرکوبي او بسيج مي شوند و فاتحانه صدام را _ که نه ، مردم عراق را _ به جرم نقض حقوق بشر گوشمالي مي دهند ، اما آنگاه که همين صدام شنيع ترين جنايات را درباره شيعيان جنوب عراق اعمال مي کند و از زمين و آسمان آتش و بمب هاي شيميايي برسر آنان فرو مي ريزند، انگار نه انگار که واقعه اي رخ داده است . همين صدام که اکنون در چشم غربيان خونخواري است چون آتيلا ، تا پيش از تجاوز به کويت قهرمان مبارزه با بنياد گرايي اسلامي بود و چهره اي آنچنان وجيه داشت که حتي در کويت بسياري از خانواده ها نام فرزندان خويش را «صدام» مي گذاشتند. و اکنون نيز صرب هاي نژاد پرست اجازه يافتند که بي سر و صدا ، براي مدتي نه چندان کوتاه، تا نابودي کامل مسلمانان بوسنيا هرزگوين از قواعد بازي عدول کنند. جنايات صرب ها اگر چه به لحاظ زشتي و شناعت آن بي نظير نيست ، اما به لحاظ وسعت اعمال چنين جناياتي کاملآ بي سابقه است. دادگاه نورنبرگ دادگاهي است که در آن شکست خورده ها محاکمه ميشوند ، نه فاتحان. و جنايات هيتلر نيز از آن روي بزرگ نمايي شد که بتواند يهوديان را براي مهاجرت هر چه وسيع تر و سريع تر به اسرائيل _ فلسطين اشغالي _ تحريض کند. و حالا که اوضاع با آن روزگار قابل قياس نيست و دلايلي از آن نوع نيز وجود ندارد ، چرا بايد مردم جهان از جنايات صرب ها و شدت و حدت آن خبردار شوند؟ و اما نقطه قدرت شيطان همواره نقطه ضعف او نيز هست و نه فقط شيطان، که اين از سنن لا يتغير عالم است. وقتي دشمن از قواعد بازي بين المللي ديپلماسي عدول مي کند بهترين شرايط فراهم خواهد شد که ما نيز در برابر قواعد بازي عصيان کنيم . و اکنون بر دنياي بي رحم ما چنين وضعي حاکم است.صرب ها با همدستي ارتش يوگوسلاوي و تحت تعليمات مستقيم مستشاران نظامي اسرائيلي، بازي معمول ديپلماسي را به هم ريخته اند و شرايطي را پيش آورده اند که در آن ، براي مانيز عدول از قواعد بين المللي بازي فراهم آمده است. پيشنهاد تشکيل ارتش متحد مسلمانان براي مقابله با جنايات صليبي صرب هاي نژاد پرست عليه مردمان بوسنيا هرزگوين ميتواند تنها در محدوده ايران محصور نماند و به صورت يک بسيج جهاني مسلمانان در آيد. مسلمانان سراسر جهان اکنون از آن آمادگي برخوردارند که فارغ از مناسبات ديپلماتيک دولت ها چنين ارتشي را سازمان دهي کنند ، چنان که در قبضه سلمان رشدي نيز چنين آمادگي وسيعي داشت و به موقع مورد بهره برداري امام امت (س) قرار گرفت. دنياي ارتباطات اگر چه بايد اذعان داشت که مسيطره امپرياليسم خبري است، اما در عين حال عالمي نيست که در آن امکان هدم کامل واقعيت موجود باشد، چنان که در اين واقعه نيز چنين روي داده است که علي رغم مصالح ديپلماتيک آمريکا، خبر جنايت صرب ها _ اگر چه نه با همان وسعت و شدت واقعي خويش _ به گوش مردمان جهان رسيده است و فضاي رواني مردم سراسر عالم را آماده ساخته تا ارتش متحد اسلامي را همچون جوابي ناگزير به اين جنايات تلقي کنند. وقتي صرب ها ابا ندارند از آنکه ماهيت تجاوز خويش را که يک جنگ صليبي ديگر است آشکار کنند، اين آمادگي وجود دارد که آنچه محور وحدت ما واقع مي شود نيز «اسلام» باشد. صداي همه بچه ها شبيه به يکديگر است و تا آنگاه که فرياد وحشت زده کودکان بوسنيا هرزگوين زير تيغ جلادان صرب در فضاي کره زمين مي پيچد هيچ پدري نخواهد توانست بي دغدغه به خنده هاي شادمانه فرزند خويش گوش بسپارد. مسلمانان سراسر جهان اکنون آمادگي دارند که براي عضويت در يک ارتش متحد اسلامي نام نويسي کنند و در گردان ها و لشکرهايي منظم سازمان يابند، زيرا تا هنگامي که صليبيها و نژاد پرستان در کره زمين وجود دارند، احتمال بايد داد که در هر جاي ديگري از اين سياره واقعه بوسنيا هرزگوين تکرار شود.