مسأله شرور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسأله شرور - نسخه متنی

محمد محمدرضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مساله شرور (1)

محمد محمدرضايى

«ان پيك N.Pike از جمله متفكرانى است كه بر خلاف عقيده هيوم و پيروان او(ميل ، مك تاگارت، فلو، آيكن، مكى، دوكاس) معتقد است كه اين دو گزاره خدا وجود دارد و رنج و شر وجود دارد منطقا گزاره هاى ناسازگار نيستند[(همان طور كه هيوم مى پنداشت كه آنها ناسازگارند)، قسمت اول]و همچنين معتقد است كه وجود شر در جهان، مشكل جدى براى الهيات و موحدان نيست[(همان طور كه هيوم مى پنداشت كه مشكل جدى است) قسمت دوم].

قسمت اول اين بحث در شماره گذشته مجله مورد بررسى قرار گرفت و قسمت دوم اينك فرا روى شما قرار دارد. و در پايان نظر پيشنهادى را در مساله شر مطرح كرده ايم ».

ديدگاه و موضع دوم فيلون

فيلون در اواخر بخش دهم كتاب «محاوراتى در باره دين طبيعى » عقب نشينى از اولين موضع وعقيده خود را مى پذيرد. (او در موضع اول خود اظهار مى داشت كه اين دو گزاره مورد بحث منطقا ناسازگارند). او اكنون تصديق مى كندكه گزاره هاى «خدا وجود دارد» و «نمونه هايى از رنج و شر وجود دارند»، منطقا گزاره هاى ناسازگار نيستند(از سياق كلام روشن است كه اين تعديل در تفكر فيلون به جهت بحث و استدلال است نه به اين خاطر كه هيوم نارسايى را در موضع اول فيلون احساس كرده است). اكثر فيلسوفان معاصر بر آنند كه سهم و نقش عمده هيوم در آثار مكتوب در باب شر در بخش دهم محاورات مطرح شده است. اما به نظر من ارزش ماندگار انديشه هيوم در باب اين موضوع در بخش دهم نيست بلكه در بخش يازدهم است كه به دنبال عقب نشينى و دست كشيدن از اولين موضع مى آيد.

1) قبل از هر چيز الهياتى را در نظر بگيريم كه در آن وجود خدا بر اساس آنچه كه يك برهان پيشينى قطعى تلقى مى شود مورد تصديق قرار مى گيرد(الهياتى را هم كه در آن وجود خدا به عنوان امر ايمانى در نظر گرفته مى شود، مى توان در نظر گرفت) بر اساس اين نظر، «خدا وجود دارد» يك امر قطعى و ثابت است نه امرى مورد نقد و بررسى. اگر بتوان گفت وجود خدا، يك امر بديهى و مسلم براى بحث هاى كلامى ديگر است. مطابق نظر فيلون ، شر در جهان هيچ مشكل خاصى براى الهياتى از اين نوع به بار نمى آورد.

بگذاريد فرض كنيم كه نيكى و خير خواهى خدا(خيرخواهى نظير خير خواهى انسان) بتواند بر اساس دلايل پيشينى معتبر اثبات شود، اين پديده هاى شر( هر چند ناگوار) براى متزلزل كردن اصل خير خواهى كافى نخواهند بود بلكه به سهولت مى توانند به طريقى ناشناخته با آن سازگار شوند.

من فكر مى كنم كه اين مطلب اساسا صحيح است اما بايد آن را جدى تر مورد بحث قرار دهيم.

به ياد آوريد مطالبى كه هنگام بحث از ناسازگارى قضاياى[جهان واجد نمونه هايى از رنج است] و[موجود عالم وقادر مطلق، هيچ جهت كافى اخلاقى ندارد كه به نمونه هايى از رنج اجازه وقوع بدهد] مطرح كرديم. متكلمى كه وجود خدا را (يا به عنوان امر ايمانى يا بر اساس استدلال پيشينى) مى پذيرد، بايد نتيجه بگيرد كه يا خدا جهت كافى اخلاقى براى تجويز رنج در جهان دارد، يا اين كه هيچ نمونه ومصداقى از رنج در جهان وجود ندارد; البته او اولين شق را بر مى گزيند. از اين رو در الهياتى كه مورد نظر است، متكلم با اظهار نظر قطعى و اثبات وجود خدا شروع مى كند و به تصديق و قبول رخداد رنج در جهان مى رسد. از اين بيان، منطقا نتيجه گرفته مى شود كه خدا جهت كافى اخلاقى براى تجويز نمونه هايى از رنج دارد. نتيجه همان طور كه فيلون مطرح مى كند، اين نيست كه ممكن است جهت كافى اخلاقى براى شر وجود داشته باشد، بلكه نتيجه اين است كه بايد چنين جهتى باشد. نمى تواند غير از اين باشد.

اما در مورد مساله الهياتى سنتى شر چه بايد گفت؟

در حوزه الهياتى كه قبلا ذكر آن گذشت ، مساله شر، تنها مساله كشف يك عدل الهى (دفاع از خيرخواهى و قدرت مطلقه خدا در برابر شر theodicy ) خاصى است كه مناسب و كافى است البته اين مساله ، يك مساله عمده براى متكلم نيست . اگر مساله شر، صرفا مساله كشف دليل و جهت خاص براى شر است با توجه به اطمينانى كه چنين دليلى هست (وبايد باشد) نمى تواند يك مساله انتقادى لحاظ شود. زمانى كه پذيرفته شود كه دليل خاصى براى شر وجود دارد، احساس مى كند كه يافتن آن حياتى و ضرورى نيست. متكلمى كه قبلا ذكر آن گذشت ممكن است هرگز به عدل الهى رضايت بخش و يا قانع كننده اى نرسد. او ممكن است عدل الهى هاى موجود را مورد انتقاد قرار بدهد وحتى از كشف جهت كافى اخلاقى مورد نظر نا اميد گردد. ايراد كامل نبودن، دشوارترين ايرادى است كه مى تواند به جهان بينى او وارد شود.

2) البته كلئانتس از آن متكلمينى نيست كه توصيف شد. او وجود خدا را به عنوان امر ايمانى يا بر اساس استدلال پيشينى نمى پذيرد. در كتاب محاورات، كلئانتس از موضع و عقيده كلامى (يا الهياتى) خود با برهان پسينى (مبتنى بر تجربه) نظم، دفاع مى كند.

او استدلال مى كند كه «نظم » در جهان، نمايانگر دليل كافى است كه جهان توسط موجود قادر و عالم مطلق و كاملا خير خلق شده است. او وجود خدا را به عنوان فرضيه تبيينى شبه علمى مطرح مى كند كه وجود خدا، تبيين كافى را براى حقايق منظم درجهان عرضه مى كند.

فيلون دو تقريظ و بيان براى ارتباط رنج در جهان با الهياتى از اين نوع دارد.

بيان اول كه از آن بسيار خرسند است در اواخر بخش دهم مطرح و بيش از سه بار آن را در بخش يازدهم تكرار مى كند. و آن چنين است: حتى اگر وجود خدا و رخداد رنج در جهان منطقا سازگار باشند، كسى نمى تواند از جهان واجد رنج و شر به وجود خالق عالم و قادر مطلق و كاملا خير، استدلال كند.

روشن است كه فيلون در اولين تقريظ، انتقادى را به استدلال كلئانتس بر وجود خدا مطرح كرده است او صراحتا مى گويد كه اين اعتراض، عليه استنتاج كلئانتس است; يعنى مى خواهد بگويد كه فرضيه كلئانتس صحيح نيست . فيلون چنين استدلال مى كند:

«به اطراف اين جهان بنگريد چه تعداد زيادى از موجودات زنده و منظم، آگاه و فعال مى باشند!

شما اين تنوع وخلاقيت چشمگير را ستايش مى كنيد اما يك كمى با دقت بيشتر اين موجودات زنده را كه تنها شايسته توجه اند، بررسى كنيد چقدر نسبت به هم دشمن و ويرانگرند! چقدر آنها براى سعادت خود آنان كافى نيست... در واقع تقابلى از رنجها و لذتها در احساسات مخلوقات آگاه وجود دارد. اما همه عملكردهاى بيعت بر اساس تقابل اصول گرمى و سردى، ترى، خشكى، سبكى و سنگينى انجام نمى شود! نتيجه واقعى اين است كه منبع نخستين و اصلى همه موجودات نسبت به همه اين اصول كاملا بى تفاوت و بى توجه است، و همچنان كه آن منبع توجه يى ندارد كه گرمى را بر سردى يا خشكى را بر ترى يا سبكى را بر سنگينى برترى دهد، همچنين توجه اى ندارد كه خير را بر بدى و شر برترى دهد».

فيلون ادعا مى كند كه يك منبع نخستين و اصلى همه اشياء وجود دارد و اين كه اين منبع نسبت به موضوعات خير و شر بى تفاوت است. اين امر بيانگر عدول از كاكيت بسيار پر و پا قرص در كتاب محاورات است.

من فكر مى كنم محور و اساس اظهارات فيلون در اين فراز بايد در معناى شكاكانه آنها باشد ونه معناى متافيزيكى آن.

فيلون فرضيه اى را پيشنهاد مى كند كه مخالف فرضيه كلئانتس است. او ادعا مى كند كه فرضيه او نتيجه حقيقى است كه از داده هاى قابل مشاهده به دست مى آيد. به نظر من منظور اين نيست كه فرضيه جديد فيلو ن صحيح يا حتى محتمل است بلكه نتيجه اين است كه فرضيه كلئانتس نادرست يا بسيار نامحتمل است. هنگامى كه اين ادعا كه شر در جهان مؤيد فرضيه اى است كه مخالف فرضيه كلئانتس است، منظور فيلون اين است به اين واقعيت توجه بدهد كه شر در جهان، دليلى را عليه موضع كلامى كلئانتس عرضه مى كند....

كلئانتس اين ادعا را عرضه كرده است كه موجود قادر و عالم مطلق و كاملا خير به عنوان يك شيوه اى براى تبيين نظم در جهان است. فيلون در سرتاسر كتاب محاورات اين دل مشغولى را داشته كه نشان بدهد كه اين روش، دليل بسيار سستى براى وجود خدا عرضه مى كند. استنتاج از داده ها و اطلاعات در دست ما به اين فرضيه به غايت سست است.

فيلون اكنون همگامى نهايى خودش رابه موضع كلئانتس نشان مى دهد. با قبول اين كه خدا و شر منطقا ناسازگار نيستند، ولى وجود رنج انسانى در جهان باز بايد به عنوان داده و فرض سركشى نسبت به فرضيه كلئانتس در نظر گرفته شود. همچنان كه فيلون مى گويد: رنج چيزى نيست كه ما در جهانى كه مخلوق موجود قادر و عالم مطلق و كاملا خير است، از پيش انتظار آن را بكشيم. و از آنجا كه كلئانتس هيچ عدل الهى آشكارى را عرضه نمى كند يعنى يك تبيينى كه بتواند پديده شر را با فرضيه اش سازگار كند و از آنجا كه دليل و مدرك فرضيه اش بسيار سست است، بنابر اين دليل معتبرى براى كذب و نادرستى فرضيه كلئانتس وجود دارد.

به نظر من اين مساله، معناى شكاكانه بيانات دقيق فيلون در بخش يازدهم است. در اين جا مطلبى در مورد منبع نخستين همه اشياء كه نسبت به موضوعات خير و شر بى تفاوت است گفته نشده است. فيلون صرفا قوت و نيروى سلبى واقعيت شر در جهان را براى فرضيه اى مانند كلئانتس آشكار كرده است. بايد به اين نكته توجه كرد كه انتقاد دقيق فيلون به موضع كلئانتس كاربرد بسيار محدودى دارد. شر در جهان تنها اهميت سلبى محورى براى الهياتى دارد كه صرفا به آن به عنوان يك تبيين شبه علمى نگريسته شود همچنان كه كلئانتس چنين نظرى داشت. براى كسانى كه تاريخ الهيات را مطالعه كنند معلوم مى شود كه اين راه(راه كلئانتس) را بسيار نادر و شاذى است .در اكثر حوزه هاى كلامى و الهياتى، وجود خدا به عنوان يك امر ايمانى يا بر اساس براهين پيشينى مورد قبول و تصديق واقع مى شود; در چنين حوزه هايى اقعيت شر هيچ مساله خاصى را براى الهيات پديد نمى آورد.

بنابر اين همانطور كه خود فيلون اظهار داشته است، هنگامى كه وجود خدا قبل از هر بررسى عقلانى از جايگاه شر در جهان مورد قبول واقع شود، مساله سنتى و مرسوم شر به يك معضل غير حياتى با اهميت نسبتا جزيى و فرعى تنزل پيدا مى كند.

راه حل پيشنهادى براى مساله شر

به نظر اينجانب در كنار راه حل هاى مختلفى كه براى مساله شر ارائه شده است مى توان اين راه حل را هم مطرح كرد.

ابتدا ما با برهان وجوب و امكان يا برهان صديقين (فيلسوفان اسلامى) وجود خدا را اثبات مى كنيم. هنگامى كه وجود خدا را اثبات كرديم باز با براهين ديگر اثبات مى كنيم كه واجب الوجود بالذات بايد تمامى كمالات را به صورت وجوب داشته باشد. واجب الوجود بالذات از جميع جهات واجب الوجود است در اين صورت جامع جميع كمالات است. بنابر اين خدا عالم و قادر مطلق و كاملا خير است.

اگر به چنين نتيجه اى رسيديم مساله شر به خوبى حل مى شود. براى روشنى بحث ارائه مثالى لازم است: يك دانشمند بزرگ رياضى را در نظر بگيريد كه كتابى درمورد رياضيات نگاشته است، و همچنين مى دانيم كه اين كتاب را كاملا عالمانه و بدون اشتباه وخطا نگاشته است يعنى تمام كلمات، حروف و اعداد آن را از روى علم و آگاهى انتخاب كرده است. و باز مى دانيم كه كسى آگاه تر و عالم تر از او در علم رياضى وجود ندارد.

حال اگر ما آن كتاب را مطالعه كنيم و بعضى قسمت هاى آن مبهم يا ناسازگار با قسمت هاى ديگر جلوه كند، براى حل اين مشكل چه راهى وجود دارد؟

به نظر مى رسد كه براى حل اين مشكل دو فرضيه وجود داشته باشد.

1. اين ابهام و ناسازگارى ناشى از نويسنده آن است.

2. اين ابهام و ناسازگارى ناشى از ضعف علمى و عدم تسلط كافى ما بر اين موضوعات است.

چون مى دانيم نويسنده كتاب عالم و آگاه است و يقين هم داريم كه مطالب اشتباه نگاشته نشده است و به جهت احاطه علمى نويسنده احتمال خطا هم در آن راه ندارد، بنابر اين بر اساس اين مقدمات فرضيه دوم به واقع نزديكتر است يعنى ابهام و ناسازگارى را ناشى از ناتوانى علمى خود بدانيم.

حال عين همين مطلب را در مورد جهان فرض مى كنيم. ما تصديق كرده ايم كه خالقى كه عالم و قادر مطلق و كاملا خير است، جهان را خلق كرده است. در اين جهان ما مخلوقات آگاه او با پديده هاى مبهم و ناخوشايندى روبه رو مى شويم كه نام شر بر آنها مى گذاريم.

براى رفع مشكل شر (ابهام و ناخوشايندى) دو فرضيه وجود دارد:

1. اين ابهام و ناخوشايندى (مساله شر) ناشى از خالق است.

2. اين ابهام و ناخوشايندى ناشى از ضعف علمى ماست.

فرضيه اول درست نيست; زيرا مى دانيم كه جهان، مخلوق موجودى عالم و قادر مطلق و كاملا خير است و اثر چنين موجودى طبعا بدون عيب و كاستى است و تمام اجزاى آن حساب شده انتخاب شده است و همچنين روابط بين پديدارها نيز از سر علم و آگاهى و خير خواهى است . حال اگر ما با پديده هاى مبهم و ناخوشايندى مواجه شويم نمى توانيم بگوييم كه ناشى از ضعف و ناتوانى خالق بوده است; زيرا كه قبلا اثبات كرده ايم كه او عالم و قادر مطلق و كاملا خير است. بنابراين چاره اى جز توسل به فرضيه دوم نداريم. يعنى اگر با پديده هاى مبهم و ناخوشايند مواجه شديم به حساب ضعف علمى خود بگذاريم; يعنى بگوييم چون ما احاطه ى كافى بر اين موضوعات نداريم آنها را چنين مى پنداريم و الا در واقع به جهت علم و قدرت و خيرخواهى مطلق خدا همه چيز حساب شده ابداع شده است. و هر چيزى به جاى خويش نيكوست.بدين ترتيب مساله شر مشكل جدى براى اعتقاد به خدا نخواهد بود.

1. اين مقاله برگرفته از:

N,Pike Hume on ,Evil in David ,Hume Critical ,Assessments ed Stanley ,Tweyman.Vol. V. Religion ,Routledge,1995,PP 300-14.

لازم به ياد آورى است كه كلمه هايى در يك جمله از مقاله گذشته حذف گرديده است كه بدين صورت تصحيح مى گردد.

در صفحه 146 ستون اول آمده است:

«اين ارزيابى در صورت صحت به نظر مى رسد كه براى ابطال ادعاى فيلون كه گزاره هاى «خدا وجود دارد» و «نمونه هايى از رنج وجود دارند» كافى باشد» كه صورت صحيح آن چنين است:

«اين ارزيابى در صورت صحت به نظر مى رسد كه براى ابطال ادعاى فيلون كه گزاره هاى «خدا وجود دارد» و «نمونه هايى از رنج وجود دارند» منطقا گزاره هاى ناسازگارند كافى باشد».

كلام اسلامي -27

/ 1