زنـان، « تحصيلات » و « برداشتهاي ديني» «قسمت دوم »
سيدمحسن سعيدزاده هر چند اينك ديگر براي تحصيل دختران و آموزش بانوان مخالفان كمي يافت ميشود ولي با اينهمه در قسمت قبل خوانديم كه برخي با تحصيلات بانوان از نظر شرعي مخالفند و اين مخالفت را مستند به ظواهر برخي روايات ميكنند. در قسمت گذشته پس از ذكر اجمالي از ادلّه مخالفان (حدود 9 روايت) بخشي از پاسخها را نيز يادآور شديم. اينك در دومين قسمت به ادامه جوابهاي مذكور پرداخته و توضيح خواهيم داد كه ادله مذكور يا دلالت ندارد و يا از نظر استناد ضعيف است و علاوه اينكه، ادله زيادي از قرآن و سنّت بر موافقت اسلام با تحصيل بانوان حتي در سطوح عاليه داريم و سيره قولي و عملي اولياء دين صلواتاللهعليهم نيز شاهد اين مدّعاي روشن است. سنت پيامبر(ص) و ائمهعليهمالسلام و سيره عملي آن بزرگواران و شرح فلسفه مخالفت خواني نيز بخش ديگري از بحث است كه در قسمت بعد خواهد آمد. اين بحث يك بخش ديگر در خصوص ادله موافقان دارد كه در پايان خواهيد ديد. انشاءالله با اين توضيح به ادامه بحث ميپردازيم.5ـ توجه به ضرورتها و امور غير منتظره و اوضاع و احوال اضطراري، از نكات ديگري است كه نبايد در توجيه چنين رواياتي از نظر دور داشت. به هيچ وجه، دور از ذهن نيست كه اين نهي نيز مانند موارد ديگر، جنبه ثانوي و عارضي داشته و بنا به موقعيت ويژهاي صدور يافته است.منافقان و دشمنان اسلام در سالهاي نخست ظهور دولت اسلامي ـ در مدينه ـ تلاش ميكردند كه براي جامعه اسلامي مشكل بيافرينند. زمينه اين مشكلات و سنگاندازيها ـ با توجه به بافت جامعه جاهليِ تازه مسلمان شده ـ فراهم بود.به پيامبر(ص) گزارش دادند كه عدهاي از همين افراد معلومالحال، در غروب آفتاب مزاحم بانوان شدهاند. وقتي از آنها پرسيدند: چرا دست به چنين كار زشتي زدهايد؟ عذر و بهانه آوردند كه هوا تاريك بود و نفهميديم آن زن كنيز است يا آزاد؟از آن پس، براي تشخيص كنيز از آزاد، شيوه خاصي در لباس زنان متداول شد. باز آنان به اين بسنده نكرده، در صدد ايجاد مشكل بر آمدند و دور از ذهن نيست كه يكي از آن مشكلات، حادثه آفرينيهاي آنها در زمينه تدريس بانوان بوده باشد و حكومت براي مقابله با تهاجم فكري و جنگ سرد(1) با دشمن، راهنجات زنان را در تعطيل موقت مكتبخانههاي زنان دانسته باشد.6ـ با توجه به حساسيت مسلمانان و مرزبندي اسلام بين محرم و نامحرم، ميتوان گفت: منع تعليم نوشتن، بطور عمومي و مطلق نبوده، بلكه براي آن بود كه معلمان محرم نبودند، معلمها مرد بودند و بيگانه. در اين صورت، اسلام از تعليم نوشتن زن توسط مردان نهي كرده است. بنابراين، جهت نهي، معلم است نه تعليم، آن هم معليمي كه ناپاك است، نه هر معلمي.(2) اين توجيه، وقتي قابل قبول است كه بدانيم در جامعه و جنگ سرد(1) با دشمن، راهنجات زنان را در تعطيل موقت مكتبخانههاي زنان دانسته باشد.6ـ با توجه به حساسيت مسلمانان و مرزبندي اسلام بين محرم و نامحرم، ميتوان گفت: منع تعليم نوشتن، بطور عمومي و مطلق نبوده، بلكه براي آن بود كه معلمان محرم نبودند، معلمها مرد بودند و بيگانه. در اين صورت، اسلام از تعليم نوشتن زن توسط مردان نهي كرده است. بنابراين، جهت نهي، معلم است نه تعليم، آن هم معليمي كه ناپاك است، نه هر معلمي.(2) اين توجيه، وقتي قابل قبول است كه بدانيم در جامعهن، از هر چه كه در اين راه باعث گمرا برهمزننده نظم خانواده است، جلوگيري ميكند.چرا سوره يوسف نخواند؟ به چه علّتي بايد سوره نور را فرا گيرد؟علت آن از محتواي اين دو سوره روشن ميشود. در سوره يوسف، سخن از آزادي بيقيد و شرط زن و سرپيچي او از امر شوهر است. زليخا، زني است كه پنهان و دور از نظر شوهر، قصد ارتباط با مرد بيگانهاي دارد و ساير زنان نيز دور از نظر مردان خود، در منزل وي جمع ميشوند و انجمن ميگيرند، در حالي كه در سوره نور، سخن از حدّ و مرز ميان زن و مرد و محرم و نامحرم است. سخن از مجازاتهاي دنيوي و اخروي متخلفان است. قرآن در اين سوره، آداب فـراوانـي بـه زن و مـرد ميآمـوزد تا جامعـهاي سـالم پايهگذاري كند.با اين وصف، روشن خواهد شد كه نهي از نوشتن، نهي از تجاوز حدود است، نه نهي از سواد و دانش. اسلام با دانش مخالفتي ندارد، اسلام با بيانضباطي و تجاوز از مقررات اخلاقي و فساد، ستيز دارد و در اين مقام، بدون شك بايد چنين باشد.علم و نوشتن و خواندن وقتي ارزشمند است كه در راه سعادت بشر و تكـامل او مـؤثر باشـد و براي اصـلاح مردم بـه كار گرفته شود، اما اگر وسيله براي امر ناشايستي قرار گرفت يا خود، هدف واقع شد، نكوهيده است.8ـ سكونت در «غُرف و عوالي» شايد يك معني كنايي داشته باشد، يا به مجاز در اين كلمات استعمال شده باشد؛ يعني زنان را خيلي بالا نبريد، در حد خودشان به آنان احترام بگذاريد، نه اينكه آنها را بالاتر از مقامشان بنشانيد كه اين خطاست، زيرا عدل به معناي قرار دادن هر چيز به جاي خود آن هست؛ نه افراط و نه تفريط. اگر زنان را از آنچه لايقند، بالاتر ببريم و به آنان بيش از گنجايش و شأن و وضعيت فيزيكيشان تكليف كنيم، در حق آنان ستمي روا داشتهايم كه به آساني قابل جبران نيست.9ـ روايت شماره چهار هيچ دلالتي بر منع تعليم زن ندارد. لقمان، تنها به صورت سؤال ميپرسد: اين شمشير براي چه كسي تيز ميشود؟ و معلوم است كه نتيجه آن به فهم مخاطب موكول شده، كه «مخالف» از آن منع ميفهمد و «ما» جواز.در ادبيات عرب «ل» براي منفعت و براي دفاع به كار برده ميشود و «عَلي» براي ضرر و هجوم. در اين روايت چنين آمده بود: «لِمَنْ يُصَقَّل هذاالسيف؟» اگر منظور، نكوهش تعليم زن بود، بايد ميگفت: «عَلي مَنْ يُصَقَّل هذاالسيف؟»بنابراين، حضرت لقمان حكيم به صورت اعجاب و آرزو ميگويد: خوشا به حال آنكه اين شمشير (قلم) به نفع او از نيام در خواهد آمد و لقماناگر حكيم است، نميتواند مخالف علم و دانش باشد، چرا كه او اسطوره دانش و ادب است.10ـ روايت شماره هشت كه از تعليم سوره يوسف، منع و به آموزش سوره نور ترغيب كرده، فقط يك مورد از موارد نامحدود دانش را گوشزد كرده است؛ آن هم نه به خودي خود، بلكه به خاطر عوارضي كه ميتواند براي برخي از افراد ـ نه همه آنان ـ داشته باشد. «لاتُعَلِّمُوا» خطاب به همان مخاطبان بوده و براي همانها حجّت است و حكم «قضيةٌ في واقِعَةٍ» رادارد. با اين وصف:الف ـ يك مصداق از مصاديق نامحدود دانش نهي شده است.ب ـ متعلق نهي، تعليم سوره يوسف به تنهايي، و نسبت به افراد ضعيف و محدودي است نه براي همه.ج ـ اگر بخواهيم سوره يوسف را «منهيّ عنه» بدانيم، آيا اين اهانت به قرآن محسوب نميشود؟د ـ اين دستور فقط براي همان مخاطب يا مخاطبان حجت است، نه براي ما، زيرا ساير شروط و زمينهها و حاشيههاي داستان را نميدانيم و برايما نقل نشده است. از اين رو، دست كم بايد در اين مورد توقف نموده، از سقوط در شبهه پرهيز كنيم.11ـ در «اصول فقه» بحث از مفاهيم، بخصوص مفهوم عدد، محل بحث و نظريات گوناگوني است. عدد نميتواند مفهوم داشته باشد، زيرا متكلم همواره در مقام تحقيق و تفحص نيست. در روايت شماره نه فقط سه خصلت نقل شده و اين قابل افزايش است. گذشته از اين، واژه «اولاد» كه جمع «ولد» است، تنها براي مرد استعمال نشده، بلكه شامل دختران نيز ميشود و استعمال آن بدين صورت، از باب «تغليب» است؛ چنان كه والدين، هم به پدر و هم به مادر اطلاق ميشود و به هنگام تشبيه و از باب تغليب به لفظ مذكر ميآيد.اگر قرار باشد به استناد مفهوم، سه خصلت ياد شده در روايت را فقط براي پسران حجت بدانيم، درين صورت بايد اين روايت با روايت شماره هشت كه تنها يكي از خصلتها را براي زن ياد كرده و ديگر چيزي بر عهده او نگذاشته، مخالف باشد، در حالي كه بيترديد، حجيت منطوق، قويتر از مفهوم است و در صورت تعارض، ترجيح با روايت شماره هشت خواهد بود و اين خود نقصِ غرض مدّعي است.12ـ از بحث گذشته تا حدي سرنوشت روايت شماره هشت روشن شد، زيـرا در ايـن روايـت، سخـن از مفهوم عدد است. ممكن است برخي بخواهند پايان روايت را دليلي بر ادعاي خود قلمداد كنند كه امام صادق(ع) فرمـود: آنـان را واگـذاريـد تا ساده و داراي بُلْه باشند و تعليم دانش و آموزش خط، آنان را از اين ويژگي بيرون ميآورد، اما روشن است كه اين روايت هرگز چنين پيامي ندارد، زيرا ابتدا و انتهاي آن به هم پيوسته و تفكيك ناپذير است و پايان روايت، نتيجه ابتداي آن است.اصولاً در اين روايت سخني از تعليم زنان نيست بلكه در صدد بيان مطلب ديگري بوده است. به جرأت ميتوان گفت روايت ياد شده به مسايل كلامي، سياسي كه بازار پر رونقي يافته بود مرتبط است. به دورهاي تعلّق دارد كه مكاتب كلامي و فلسفي بسياري ظاهر و مذاهب مختلفي پديد آمد. چه لزومي داشته، مناقشات كلامي و سياسي در باب مذاهب را به كانون گرم خانواده بكشانند؟ توصيه امام(ع) اين بود كه زنان را از اين مباحث دور نگه داريد كه زمامداران اين مكاتب و مبلغانشان با هدف نفوذ در خانوادهها قصد شومي دارند. شما در برابر هجوم سيلآساي اين تبليغات سنگر دفاع از مكتب علي(ع) را تقويت كنيد.چنين توصيهاي براي پيشگيري از حوادث مترقّبه و سالم سازي محيط خانواده، كلامي بسيار مفيد و مؤثر بوده است.امام صادق(ع) فرمود: شما به آنان دوستي حضرت علي(ع) را تزريق كنيد و ديگر هيچ نگراني نداشته باشيد و اگر آنها را ساده بخوانند، همين سادگي براي آنان مفيد است و به چيز ديگري نياز ندارند. زيرا كسي كه حضرت علي(ع) را دوست داشته باشد، راه او و منطق او را دوست دارد و اگر راه و روش حضرت علي(ع) را دوست داشته باشد، نميتواند به صفت ابلهي به معناي معروف آن موصوف شود. روش حضرت علي(ع) يعني خير محض، يعني دانش و كمال، يعني تقوا و سياست، يعني همه چيز. حضرت علي(ع) مرد دانش است؛ حضرت علي(ع) با زني به نام حضرت زهرا(س) ميزيست كه دانشمند معلم نديده بود، نويسنده بود و... دختران او از خطيبان، دانشمندان و محدثان علوم اسلامي محسوب ميشوند ؛ حتي «اسماء بنت عميس» كه تربيت شده اين خاندان است، در زمره زنان دانشمندوپاكسرشت،درتاريخاسلامثبت شدهاست. در اين صورت، چگونه ممكن است حضـرت علـي(ع) مخالف تحصيل، نوشتن و دانش زن باشد؟!با اين وصف اگر ظهور روايت در هدف مخالفان را قبول كنيم آن را به مسايل كلامي ـ سياسي ناظر ميدانيم كه بطور قطع از آموزش عقايد، فروع دين و مسايلِ مورد نيـاز و ابتـلاي زنان و آموزش حرفهها و كارهاي رايج مثل تدبير منزل، پارچهبافي و... منصرف است. و به فرض عدم انصراف، بـراي برهـهاي انـدك چنين فرماني صادر شده و به زمان خاصي مربوط بوده است و نميتوان حكم آن را به تمامي ازمنه و امكنه سرايت داد.از سوي ديگر،از نگاه پارهاي روايات(3) ميتوان بهره گرفت كه در زمان حيات امام صادق(ع) (نيمه اول سده دوم قمري) گرايش مردم خصوصا زنان به مذهب شيعه قابل توجه بوده و آن حضرت براي اين امر سرمايه و نيرو گذاشته بودند، ياران آن حضرت چه زن يا مرد به تبليغ و تدريس زنان اشتغال داشتند و مسايل اعتقادي و تفسير و... را به آنان آموزش ميدادند.در سرلوحه آموزش زنان «حبّ علي(ع)» قرار گرفته بود كه منشأ همه خوبيها است و با اين هدف اساسي اولاً غبار مظلوميت و ستم از چهره خورشيد بر ميگرفتند كه با روايات ساختگي معاويه و مزدورانش رسوخ يافته بود و ثانيا زنان را در برابر حوادث آينده بيمه ميكردند.گذشته از اين، ظاهر روايت (چه به مفهوم يا منطوق) دليل منع آموزش زنان نخواهد بود چرا كه اصولاً روايت ارتباطي به اين موضوع ندارد. و با چنين فرضي هيچ منافاتي بين بلاهت(4) (سادگي در امور دنيا و زرنگي در امور آخرت) و آموزش نيست، زنان در عين بلاهت (به اين معني) از آموزش هم غافل نيستند.13ـ استحباب ريسندگي براي زنان و نيكو شمردن اين حرفه و هنر (كه اكنون جزو صنايع دستي است) به جاي خود، اما در اين روايات هيچ گونه اشارهاي به عدم نوشتن، تحصيل و ديگر حرفهها نشده است. ريسندگي به عنوان حرفهاي رايج در آن دوره، از كارهايي شمرده شده كه زن ميتوانست در خانه انجام دهد، در حالي كه اكنون، اوضاع عوض شده و دوك دستي و چرخهاي ريسندگي زنانه از رده خارج گرديده و كارخانههاي عظيم صنعتي جاي آن را گرفته است. زن امروز، نه از نظر فكر، نه از نظر ابزار كار و نه از نظردانشوتوان،هيچگونه شباهتي به زن ديروز ندارد و از او فاصله بسيار دارد.هيچ حرفه و شغلي براي زن ممنوع نيست، مگر حرفهاي كه سلامت جسم و روح زن را به خطر اندازد، حق شوهر را از بين ببرد يا فسادي را در جامعه رواج دهد.14ـ نكتهاي كه ميتوان در مورد روايت شماره هفت و پايان روايت شماره شش تذكر داد آنكه: كراهت و استحباب در اينجا معني اصطلاحي امروز را ندارد. آن زماني كه اين كلمات به زبان راويان حديث، جاري بوده، به هيچ وجه از «اصول فقه» اصطلاحيِ امروز خبري نبود.واژههاي: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح گرچه در روايات بوده، اما هميشه به معنايي كه امروز در فقه و اصول مطرح است، استعمال و كاربرد نداشته و اين شيوه بعدها به وجود آمده. پس مكروه؛ يعني چيزي كه خوشايند نيست؛ حال اين مطلب كه براي دانشآموز خوشايند نباشد يا آنكه شارع مقدس آن را خوش نداشته يا كراهت و ناخوشايندي نه متوجه متكلم و نه متوجه مخاطب، بلكه متوجه نتيجه خطاب باشد، جاي خود دارد. همين طور استحباب به معناي خوشايند، خوب و دوست داشتني است، اما اينكه دوستي متوجه شارع باشد يا مكلف يا متوجه فراگيري سوره نور، خود چيزي جدا و قابل بررسي است و به خطاب، هيچ ربطي ندارد.15ـ كساني كه از روايات ياد شده، حرمت يا كراهت تعليم زنان را نتيجه گرفتهاند و دختران و زنان خود را از كسب دانش محروم ميكنند، فرقي بين نوشتن و آموزش دانش در نظر نگرفتهاند، در حالي كه در روايات ياد شده، سخن از نوشتن بود، نه تحصيل علم و آموزش دين.
مگر فراگيري علم، تنها به نوشتن بستگي دارد؟ آيا نميتوان با شنيدن از استاد، نوار و وسائل ارتباطي امروزي، دانش آموخت؟ نوشتن، يكي از راههاي آموزش است و روايت از تحصيل و آموزش زنان نهي نكرده است. آيا به نظر نميرسد كه شيوه آموزش اشتباه بوده است؟ و اگر هدف نوشتن، كسب دانش دين و علوم مورد نياز جامعه انساني، بخصوص نيازهاي زنان باشد، آيا اشكال دارد كراهتي را براي رسيدن به آن امر واجب (مانند وجوب نجات جان زنان توسط پزشك زن) مرتكب شويم؟!مگر گفته نميشود حسادت و تملق و... جايز نيست (و حتي تا سرحد حرمت هم گفته شده است) ولي آن را براي تحصيل علم بياشكال دانستهاند؟ پس در خصوص تعليم زنان چرا بدين شيوه رضايت داده نشود؟ چه اشكالي پيش خواهد آمد، اگر زنان براي تعليم مسائل ديني همنوعان خود و براي سلامت و نجات آنان، دانشِ دين و پزشكي و... فرا بگيرد؟نهي از نوشتن زنان و سپس ترغيب آنان به فراگيري مسائل ديني و واجبات الهي، خود يك تناقض آشكار است.(5)آيا فرا گرفتن قرآن و قرائت آن بدون شناخت حروف و تعليم و نوشتن، كار سادهاي است؟ در هر صورت، يا از تحصيل علم نهي شده يا نشده؟ اگر از تحصيل علم نهي نشده، مقدمه آن نيز مباح خواهد بود، زيرا در بعضي از موارد و نسبت به خيلي از زنان، آموزش علم جنبه وجوب دارد و مقدمه اين امر واجب كه نوشتن است نيز واجب ميشود، و اگر معتقدند كه تحصيل علم، نهي شده است، بايد دليل قاطعي ارائه دهند؛ تحصيل علم طبق كدام آيه يا روايت نكوهش شده است؟16ـ اينكه جمعي براي سلطه خودشان بخواهند از تعليم زن جلوگيري كنند، اول آنكه امري غيرمعقول و ظالمانه است و دوم آنكه حكايت از ضعف آنان دارد. اگر به منطق خود ايمان دارند و از معلومات خود برخود نميهراسند، چرا مانع تحصيل زنان هستند. زن تحصيلكرده، از فكر بازتر و ديد وسيعتر بهرهمند بوده و همسر و ياوري شايستهتر است. او در صورت تحصيل دانش و كمال، بهتر ميتواند انجام وظيفه كند.استناد روايت:
چنان كه از بحث گذشته روشن شد، نيازي به بررسي اسناد روايات براي ابطال نظريه مخالف نيست، زيرا به اين روايات ـ هر چند ضعيف و ساختگي است ـ حداقل به ديده امور تاريخي و علمي نگريسته ميشود و مجالِ توضيح آن در اين نوشته وجود ندارد. تنها براي نمونه، به چند مورد از ادله روايي مخالفان اشاره ميشود كه بحث بيشتر در اين مورد، نيازمند فرصت ديگري است.سند حديث نخست:
عبدالوهاببن الضحاك العُرفي الحمصي در سلسله راويان سند اول قرار دارد كه مردي دروغگو و منكرالحديث ياد شده است. محمدبن حبّان متوفاي 354ه···ق كه از حافظان و ائمه حديث است، در اين باره مينويسد:«كان يسرق الحديث و يرويه، و يجيب فيما يسأل...»(6)آقاي محمود ابراهيم زايد در پاورقي چنيننوشته است:«قالالبخاري: عنده عجائب، و كذّبه ابوحاتم و قال النسائي و غيره: متروك و قالالدار قطني: منكر الحديث و قال ابوداود: يضع الحديث»(7)سند حديث دوم:
جعفربن نصر در سلسله راويان حديث دوم قرار گرفته است. امام حافظ محمدبن حيان در باره او مينويسد:«كان يدور بالشام يروي عن الثقات ما لم يحدّثوا بها»در شام ميگرديد، از افراد مورد اطمينان چيزهايي نقل ميكرد كه آنان حديث نكرده بودند. سپس براي نمونه، دو حديث جعلي از او آورده است.(8)مخالفت انديشه منع تعليم زنان با قرآن
كساني كه به منع نوشتن و تعليم زنان نظر دارند، خواسته و نخواسته با قرآن ضديت كرده و آيات الهي را منكر شدهاند. گستردگي آيات قرآن در اين زمينه ما را از بيان همه آنها باز ميدارد فقط براي يادآوري، چند آيه در سه بخش عرضه ميشود:1ـ آياتي كه بطور عموم زن و مرد را به تحصيل و فراگيري علم ترغيب كرده و براي دانشآموزان امتيازاتي در نظر گرفته است، مانند:«الّذي عَلَّمَ بالْقلم، علّم الانسانَ ما لَمْيِعْلَم»(9)آنكه دانش را به قلم آموخت، آموخت به انسانها چيزهايي كه نميدانستند.«كَما اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُم آياتِنا وَ يُزَّكيكُمْ وَ يُعَلِّمكُمالْكِتابَ وَاْلحِكمةَ و يعلِّمُكم ما لَمْتَكُونَُوا تَعْلَمُون»(10)چنان كه در ميان شما و از خودتان رسولي فرستاديم تا براي شما آيات ما را بخواند و شما را پاكيزه گرداند و به شما كتاب و حكمت ياد بدهد و به شما چيزهايي آموزش دهد كه نميدانيد.«يا ايّهاالّذين آمنوا اذا تدايَنْتُم بدينٍ الي اجلٍ مسمّيً فَاكْتُبُوهُ و ليَكتُبْ بينكم كاتِبٌ بالْعَدْلِ وَ لايأبِ كاتِبٌ أَنْ يكتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللّه...»(11)اي مؤمنان! هرگاه مالي به عنوان دين و براي مدتي معلوم بين شما رد و بدل شد، آن را بنويسيد و بايد نويسندهاي به عدل بنويسد و نويسنده از نوشتن، چنان كه خدا به او آموزش داده سرباز نزند...اين آيه شريفه خطاب به همه مؤمنان است و زن و مرد مسلمان را مخاطب قرار داده، از آنان ميخواهد كه اوراقي براي قرض تهيه كرده و در آن، مبلغ و ديگر خصوصيات دين را بنويسد و دو نفر آن را امضا كنند.خداوند متعال در اين آيه آموزش خط را به خود نسبت ميدهد و جاي بسي تعجب است كه برخي اين حق را از زنان دريغ ميكنند و به خدا افترا ميبندند. مگر خدا كه آموزش دهنده خط به انسانهاست، ميان بندگان خود تبعيض روا داشته است؟ يا اين ستم از ناحيه مردان بر زنان رفته است؟2ـ آياتي كه فضيلت دانش و درجات آن را بيان كرده و بر امتياز عالمان تأكيد دارد، مانند:«يَرْفَُع اللّهُ الّذينَ آمَنُوا مِنْكُم والّذينَ اُوتُواْلعِلْمَ درجاتٍ»(12)خداوند درجات مؤمنان و كساني را كه به آنان دانش عرضه شده، بلند ميكند.«قُلْ هَلْ يستوي الّذين يعلمون والّذين لايعلمون»(13)بگو: آيا آنان كه دانش دارند با آنان كه چيزي نميدانند برابرند؟3ـ آياتي كه قرآن را به عنوان «تبيان» و «نذير» براي همگان معرفي كرده و يادآور شده است كه بايد بر مردم تلاوت شود و آنان را از ظلمتها به نور بكشاند، مانند آيات 89 سوره نحل،106 سوره اسراء، 51 سوره عنكبوت، 1 سوره ابراهيم و 10 سوره فرقان.4ـ آياتي كه زنان نمونه و دانشمند را به عظمت ياد كرده و آنان را لايق وحي دانسته است، مانند آيات شرحِ حال مادر موس(ع) و مريم(س)، همان زناني كه به آنان وحي شد و مأموريت الهي به عهده داشتند.(14)5ـ برخي از آيات كه بصراحت يا به تأويل و تفسير درباره تعليم زنان نازل شده است مانند:«وَاذْكُرْنَ ما يُتْلي في بُيُوتِكُنَّ مِن آياتِ اللّهِ والحكمةِ اِنَّ اللّه كانَ لَطيفا خَبيرا»(15)و يادآوري كنيد آياتي را كه در خانههايتان تلاوت ميشود و همچنين حكمت را كه خدا لطيف و بسيار آگاه است.در آيه مزبور، از تلاوت آيات خدا و حكمت سخن به ميان آمده است. ظاهر آيه گرچه در باره زنان پيامبر(ص) نازل شده، اما شامل همه مسلمانان ميشود. از آنجا كه زنان نميتوانستند پابه پاي مردان در ركاب پيامبر(ص) حاضر شوند، مأمور شدند كه در منازل خود آيات الهي و دانش و حكمت را فرا گيرند و به ذهن خود بسپارند.بنابراين، سخن افرادي كه مانع آموزش زنان بطور عموم ـ چه آموزش خط و چه آموزش علوم و فنون ـ هستند، سخني باطل و بيمحتواست و ضديت آن با قرآن روشن و بديهي است. مخالفت منع تعليم زنان با سنّت پيامبر(ص) و ائمه(ع) را به شماره بعد موكول مينماييم. انشاءالله.1ـ اگر بخواهيم روايت را توجيه كنيم، بايد بگوييم: اين سخن براي شرايط ويژهاي وضع شده است. در زماني كه
توطئهاي به نام فساد و فحشا جامعه اسلامي را تهديد ميكرد و گزارشهايي از روابط پنهاني نامشروع بين مردان و زنان در مدينه به پيامبر(ص) ميرسيد، آن حضرت(ص) دستوراتي در چند مرحله به منظور سالمسازي محيط صادر كرد كه از آن جمله منع نوشتن بود. برخي از دستورات ديگر ايشان در خصوص مبارزه با اين مشكل چنين است:
الف ـ زن و مرد حق ندارند با هم خلوت كنند، مگر آنكه شخص سومي در آنجا حضور داشته باشد.
2ـ امام صادق(ع)خطاببهيكيازياران خويش (كه مورد اطمينان بود) موضوع تعليم زن نامحرم را تجويز كرد. (وسائلالشيعه، ج8، ص108) علاوه بر اين، روايات ديگري نيز وجود دارد كه نشان ميدهد شاگردان امام صادق(ع) به تعليم زنان ميپرداختهاند.
3ـ روايات مختلفي در اين مورد ديده ميشوداز جمله:
صفوان جمّال قال: قلت لأبي عبدالله(ع) قد عرفتني بعملي!تأتينيالمرأةاعرّفهاباسلامهاوحبّهااياكموولايتها لكم..
صفوان شتردار گفت: به امام ششم(ع) عرض كردم: به كارم آشنا هستيد! زنان نزد من ميآيند و من اسلام را به آنان ميشناسانم و آنان را به دوستي و ولايت شما معرفي ميكنم...» (وسايلالشيعه، ج8، ص108)
4ـ معني بلاهت، بيخبري نيست بلكه نوعي صفا و سادگي ميباشد كه از زرنگي و كياست صاحب آن به امور معنوي (علم و امور آخرت) خبر ميدهد.
در فرهنگها نيز چنين معني شده و ابن منظور افريقي نوشته: زنِ بَلْهاء يعني زنِ كريم ـ كسي كه طينت او بر نيكويي استوار و از بدي دور است. ـ فردِ غافل از شرّ آنكه سلامت صدر بر او چيره شده و به مردم خوشگمان باشد. به همين منظور حضرت رسول(ص) فرموده: بيشتر بهشتيان ابلهانند!»
اين افراد به گمان باطلِ دنياپرستان چنين خوانده شدهاند كه مثل آنان بدنيا نپرداخته و به آخرت مشغول گرديدهاند.
5ـ تناقض از اين ديدگاه كه مخالفان تعليم زن، هيچ روايت خاصي كه آموزش زنان را به مسائل ديني منحصر كرده باشد، ندارند. اين بزرگواران در اين مقام به عمومات و اطلاقات چنگ زدهاند، در حالي كه در خصوص نوشتن و آموزش به يكي دو روايت خاص نگريسته، صدها روايت عام و مطلق را كنار نهادهاند. بنابراين، تناقضي كه ياد شد، به معني فلسفي آن نيست.
6ـالمجروحين،ج2،ص147ـ148،داراحباز،چاپمكه.
8ـ المجروحين، ج1، ص214.
9ـ فلق، آيه 5ـ6.
10ـ بقره، آيه 151.
11ـ بقره، آيه 282.
12ـ مجادله، آيه 11.
13ـ زمر، آيه9.
14ـ قصص، آيه 7و10، طه، آيه38 ـ مائده، آيه75 ـ مؤمنون، آيه37 ـ آلعمران، آيه 42و43 ـ مريم، آيه17ـ انبياء، آيه191. 15ـ احزاب، آيه 34.