زنان در تاریخ معاصر (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زنان در تاریخ معاصر (2) - نسخه متنی

حامد منتظری مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زنان در تاريخ معاصر(2)؛ قرة العين

حامد منتظري مقدم

بنا بر آنچه گذشت ، سران و پيروان فرقه بابيّه به دو منظور در بدشت اجتماع كردند: يكي، يافتن راهي براي نجات باب از زندان و ديگر، اعلام نسخ اسلام.

درباره نجات باب چنين تصميم گرفتند كه به اطراف و اكناف سفر كنند و از همه پيروان باب(اَحباب) بخواهند كه در ماكو ـ محل زنداني شدن باب ـ گرد هم آيند، و پس از آن كه جماعت ايشان به اندازه كافي قدرت يافت، از شاه درخواست كنند كه باب را رها سازد، و اگر نپذيرفت يورش برند و خود، باب را برهانند. [1] «فتنه باب»، ص 179؛ عبدالرزاق الحسني، همان، ص 36 گفته شده است كه اين نقشه را قره العين طرح ريخت. [2] «فتنه باب»، ص 179

اما موضوع دوم به اين سادگي نبود. قره العين اصرار داشت كه آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب، ملغي و منسوخ است و چون باب هنوز احكام و تكاليف جديد را تدوين نكرده است، زمان، زمان «فترت» است و همه تكاليف از گردن مردمان ساقط است. [3] همان، ص 180

البته اظهار چنين مطالبي، بسيار بيش از حدّ تصور، دشوار و جسورانه بود. چنان كه بنا به گزارشي، محمد علي بارفروش(قدوس) كه يكي از سران بابيّه بود، خود در اساس، با چنين اقدامي مخالفت داشت، اما روند ماجرا به گونه اي پيش رفت كه وي نيز به موافقان پيوست. [4] رك: عبدالرزاق الحسني، همان، ص 36 ـ 37؛ علي الوردي، همان، ص52 ـ 53

اما بر مبناي گزارشي ديگر، نامبرده تنها به ظاهر، مخالفت مي نمود و در نهان، او نيز موافق بود و به زودي، در برابر حسن و فصاحت قره العين تسليم شد. [5] «فتنه باب»، ص 179 - 180

ديگر از سران بابيّه حاضر در بدشت، ميرزا حسينعلي نوري(بهاء) بود كه بعدها فرقه ضاله «بهائيت» را بنيان گذارد. وي، از يك سو با كمك رسانيدن به قره العين در قزوين و نجات وي از زندان، [6] پيش از اين، ماجراي مزبور مورد اشاره قرار گرفت او را براي هميشه وامدار خود ساخته بود، و از سوي ديگر به واسطه جذابيّت و جواني اش، آن زن را شيفته خود كرده بود. [7] عامر النجار، همان، ص 56 پس اين دو، همراه و همگام با يكديگر در اعلام نسخ شريعت به جدّ و جهد پرداختند. [8] در بدشت، حسينعلي نوري با قرائت سوره «واقعه» ـ از قرآن كريم ـ آن را به گونه اي تأويل نمود كه به معناي نسخ شريعت باشد. رك: عامر النجار، همان، ص 30

به درستي معلوم نيست كه انديشه اعلام نسخ اسلام، در اساس از ذهن قره العين تراوش يافته بود، يا آن كه از مخيّله حسينعلي حاصل شده بود، اما اين اندازه روشن است كه اين دو نفر، به شدت با يكديگر همراه و همگام شده بودند. در همين رابطه، گفتني است كه حتي لقب

«بهاء الله» كه ميرزا حسينعلي بدان شهرت يافت و اصطلاح «بهائيه» نيز از اين لقب مأخوذ شد، بدين واسطه بود كه حسينعلي، خود به قره العين پيشنهاد كرد كه او را به اين لقب خطاب كند و از آن جا بود كه به آن، مشهور گرديد. [9] عامرالنجار، همان، ص 57 هم چنان كه حسينعلي، به قره العين لقب «صديقه» را پيشكش كرده است. [10] چهاردهي، همان، ص67

به هر روي، رهبران بابيّه در گفت و گوهاي نهاني، بر اعلام نسخ شريعت همداستان شدند. اما چنان كه گذشت، اين كار نيازمند بسي جسارت بود، و چه بسا مورد مخالفت پيروان شان قرار مي گرفت. براي رفع اين نگراني، قره العين، خود به نقشه كشي پرداخت و اين گونه طرح ريخت كه «وي روزي در هنگام موعظه روزانه، اعلام مي كند كه شريعت منسوخ است، و در آن زمان، به طور «بي حجاب» خود را به مردم مي نماياند. پس هرگاه مردم اعتراض نمودند، براي شكايت نزد قدوس(بارفروش) كه در آن روز نبايد در مجلس حاضر باشد، خواهند رفت. وي ايشان را با سخنان دو پهلو چند روزي نگاه خواهد داشت، آن گاه اعلام خواهد نمود كه قره العين «مرتد» است و چون بنا به مذهب اسلام، زنان مرتد بايد با نصيحت به راه راست هدايت شوند، روزي براي مباحثه به نزد او خواهد آمد، اما قدوس در مباحثه مجاب شده و نسخ اسلام را خواهد پذيرفت». اين نقشه پليد توسط رهبران بابيّه تصويب گرديد و قره العين براي اجراي آن آماده شد. [11] «فتنه باب»، ص 181

پس در روز معين، قره العين كه بهترين لباس را در بر كرده و حسن خداداد خود را به بهترين طرزي آراسته بود، در جايگاه موعظه، در پشت پرده قرار گرفت [12] همان، ص 182 و چنين گفت:

«هان اي اصحاب ! اين روزگار ما از ايام فترت شمرده مي شود، امروز تكاليف شرعيه يك باره ساقط است و اين صوم و صلوه و ثنا و صلوات كاري بيهوده است. آن گاه كه ميرزا علي محمد باب اقاليم سبعه را فرو گيرد [13] ناگفته نماند كه در آن زمان، علي محمد باب، خود در زندان به سر مي برد، و پيروان او در پي يافتن راهي براي نجات او بودند. و اين اديان مختلفه را يكي كند، به تازه، شريعتي خواهد آورد و قرآن خويش را در ميان امت وديعتي خواهد نهاد و هر تكليف كه از نو بياورد، برخلق روي زمين واجب خواهد گشت. پس امروز زحمت بيهوده بر خويش روا مداريد؛ و زنان خود را در مضاجعت طريق مشاركت بسپاريد و در اموال يكديگر شريك و سهيم باشيد كه در اين امور شما را عقابي و نكالي نخواهد بود». [14] محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 1015؛ همچنين رك: عمر رضا كحاله، همان، ج 4، 199 ـ 200

همچنين گزارش شده است كه وي چنين اظهار نمود:

«... از حالت تنهايي به حال اجتماع بيرون بياييد و اين حجابي را كه ميان شما و زنان مانع از استفاده و استمتاع است پاره كنيد، آنان را در كارهاي خودتان شريك سازيد و كارها را در ميان خودتان و زنان، بعد از آن كه كام دل از آنها برداشتيد تقسيم كنيد، با آن ها آميزش داشته باشيد، آن ها را از خانه ها به انجمن ها ببريد؛ زنان گلهاي زندگي دنيا مي باشند، گل را بايد از شاخه بچينيد و ببوئيد، زيرا گل براي چيدن و بوئيدن آفريده شده و شايسته نيست كه آن را آماده بداريد و بدان نيك نظر نداريد، آن ها را با لذت تمام ببوئيد، گل و شكوفه را بايد چيد و براي دوستان به ارمغان فرستاد. اما تمركز سرمايه نزد بعضي و محروم بودن برخي ديگر از استفاده از آن، اصل و اساس هر فتنه و فسادي است... بلكه اموال حق مشاع تمام مردم است، و كسي آن را قسمت نكرده. مال براي آن است كه تمام مردم درآن اشتراك داشته باشند...ميان فقرا و اغنيا مساوات كنيد [15] فريد گلپايگاني، همان، ص 118؛ همچنين رك: عمر رضا كحاله، همان، ج 4، ص 200».

برخي اقدام قره العين در اعلام نسخ اسلام را چنين تحليل كرده اند كه او از پسر عموي خود كه همسر شرعي اشبود نفرت داشت و مي خواست كه از او جدا شود، امااز آن جا كه بنا بر شريعت اسلام وي مجاز به اين كار نبود، لذا براي رهايي از قيود اسلام، يكسره نسخ آن را اعلام داشت. [16] رك: علي الوردي، همان، ص 69

اما بايد دانست كه روند زندگاني قره العين، در اساس، به نقطه اي رسيده بود كه او در پي رهايي از همه قيود شرعي ـ و نه تنها، مقررات نكاح و طلاق ـ بود. او با انحراف در رشد علمي و ديني، به گمراهي هاي اعتقادي كشيده شده بود، و نيز با دوري از خانمان خود، شايد براي مدتي طولاني، نيازمندي هاي عاطفي و جنسي خود را بي پاسخ گذارده بود. همچنين، او راه برگشت را نيز ويران ساخته بود. حال، او در موقعيتي قرار داشت كه به جهت كژباوري، و بر اثر اميال و شهوات نفساني، جسورانه منادي نسخ اسلام گرديد. [17] ساير پيروان بابيّت نيز هر كدام در چنين موقعيتي قرار گرفته بودند

با اين همه، جداي از بررسي زندگاني قره العين و كژي هاي موجود در آن، با تأمل در سخنان فوق الذكر منتسب به قره العين، اين نكته نيز روشن مي شود كه جامعه آن روزگار گرفتار آسيب هاي شديد اجتماعي و اقتصادي بوده است. در اين رابطه، قره العين آن اندازه هوشمند بوده است كه چنين آسيب هايي را مورد توجه قرار دهد. اما او به جاي چاره جويي و مشكل گشايي، يك باره نداي «اباحي گري» [18] برخي از پژوهشگران بر مفاد اباحي گرانه سخنان قره العين اذعان نموده اند. رك: محسن عبد الحميد، همان، ص 81 سر داده و شريعت را منسوخ دانسته است.

همچنين پيداست كه او سخنوري ورزيده بوده است، چنان كه با تمثيل زن به «گل» كه در اساس يك تمثيل درست است، با نوعي مغالطه مدعي شده است كه «گل را بايد چيد و براي دوستان به ارمغان فرستاد». البته اين نه همه سخنان اوست، بلكه او حتي گفته است: «... زنان را از دوستانِ تان دريغ مداريد؛ زيرا اكنون رادع و مانع و حد و تكليفي وجود ندارد و كسي نمي تواند جلو كسي را بگيرد؛ پس حظّ و نصيب خود را از اين حيات و زندگي برداريد؛ زيرا بعد از مردن خبري نيست». [19] فريد گلپايگاني، همان، ص 118؛ همچنين رك:عمر رضا كحاله، همان، ج 4، ص 200

گفتني است كه در ميان همين سخنان، به اشاره قره العين پرده اي كه پيش روي او بود به يك سو افتاد و قره العين همچون زنان پريروي افسانه اي در برابر كساني كه منتظر همه چيز بودند جز اين منظره، ظاهر شد. اثر اين عمل شديد بود. [20] در اين باره، همچنين رك: چهاردهي، همان، ص 256 چه عده اي دست هاي خود را بر صورت گرفته صدا به اعتراض برداشتند، و عده اي از آن محل فرار كردندوتنها چند نفري خيره خيره به قره العين چشم دوخته بودند. قره العين براي جلب قلوب، چند قدمي در ميان صفوف آنان رفت؛ ولي اين كار نتيجه اي نداد و بالاخره ميرزا حسينعلي عباي خود را بر روي او انداخته، وي را از صحنه بيرون برد. كساني كه هنوز ايماني در دل داشتند، از همان لحظه خود را كنار كشيدند و كيش جديد را ترك گفتند. ولي عده اي ديگر به صورت اعتراض به نزد قدوس رفتند و قضايا را براي او بيان نمودند. [21] «فتنه باب»، ص 182 ـ 183

آن گاه، ماجرا به همان گونه پيش رفت كه در آغاز توسط قره العين طراحي شده بود:

قدوس با سخنان دو پهلو به اعتراض مردم پاسخ گفت و اعلام داشت كه قره العين مرتد است. سپس براي مناظره و گفت و گو ميان قدوس و قره العين زمينه لازم فراهم شد. آن گاه در يك مناظره ساختگي، قدوس در برابر ادل قره العين مجاب گرديد و از گفتارخود نسبت بدو معذرت خواست و هم اصحاب او بي آن كه بدانند اين صحنه ها تماماً ساختگي بوده سر اطاعت نهادند و بدعت جديد را پذيرفتند. [22] همان، ص 183 ـ 184

در اين جا، بايد توجه داشت كه جماعت حاضر در بدشت، بيشتر جواناني بي زن، و مردماني دور از اهل و عيال بودند، لذا دعوت از ايشان به اباحي گري در واقع مطابق با اميال نفساني ايشان بود. بر اين اساس، به زودي هرگونه شك و ترديد خردمندانه را به كنارگذاشته، عاشقانه گرداگرد قره العين را گرفته، و حتي جاي قدم هايش را بوسه دادند. [23] فريد گلپايگاني، همان، ص 119؛ همچنين رك: محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 1015 سپس جماعت مزبور، به مدت بيست و دو روز در ناحيه بدشت تمام قوانين مذهبي و عفت و ناموس اخلاقي را زير پا گذاردند، و زن و مرد در يكديگر افتادند و چنان كردندكه حتي بعد ها، مورخان بابي درصدد انكار و يا توجيه آن اعمال برآمدند. سرانجام، ساكنان بومي بدشت اين وضع زشت شنيع را تحمل نكرده، شب هنگام برآنان شوريدند و ايشان را اخراج نمودند. [24] «فتنه باب»، ص 185 ـ 186

بنا به گزارش فوق الذكر، قره العين در «ميانِ» سخن گفتن. [25] «فتنه باب»، ص 182 در اجتماع بدشت، حجاب خود را كشف نمود تا در عمل، نسخ شريعت را نمايان سازد. اما ماجرا بنا به روايتي ديگر، بدين گونه بود كه او از «آغازِ» سخن گفتن، [26] فريد گلپايگاني، همان، ص 117 حجاب خود را كنار گذارده بود.

به هر روي، بي حجاب ظاهر شدن قره العين در بدشت، واقعيتي است كه همه مورخان بر آن اتفاق نظر دارند، و بر اين اساس، اقدام وي، درآمدي بود بر بي حجابي در تاريخ معاصر ايران. [27] در اين باره، رك: سينا واحد، قره العين درآمدي به تاريخ بي حجابي در ايران(بي جا: مؤسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور، 1363، چاپ اول)، ص 12 ـ 14

چنان كه گذشت، در اجتماع بدشت، قره العين آن روزگار را به جهت عدم صدور تكليف از سوي علي محمد باب، عصر «فترت» ـ دوران رفع تكليف و عقاب ـ انگاشته بود.

با اين وجود، او خود براي تشويق و ترغيب بي حجابي حكم كرده بود كه «حجاب زنان از مردان موجب عقاب است». [28] محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 997

ترك عفاف

البته قره العين كار را به «كشف حجاب» پايان نداد، بلكه همچنان كه از سخنان او در بدشت معلوم شد، او همگان را به «ترك عفاف» نيز برانگيخت. همچنين او، نكاح يك زن با نُه مرد را مجاز، و حتي مستحب دانست، [29] محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 997 و مدعي شد كه اين، از خوش رفاقتي است و وسيله زيادتي مهر و محبت است. [30] فريد گلپايگاني، همان، ص 115

بي گمان، قره العين با ترك خانمان و پشت كردن به مذهب، آماده هرگونه شهوت راني و بي بند و باري بود. بر اين اساس، پس از خروج از بدشت، در مسير مازندران، عاقبت كار بدانجا پيوست كه قره العين و ملا محمد علي(قدوس)، هر دو تن در يك محمل نشستند و آن سارباني كه مهار شتر را داشت شعري چند انشاد كرد، بدين شرح كه «اجتماع شمسَين و اقتران قمرَين است». سپس در يكي از روستاهاي ميان راه، آن دو در اوج بي عفتي، با يكديگر به گرمابه اي رفتند و... [31] محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 1015؛ «فتنه باب»، ص 186؛ عمر رضا كحاله، همان، ج 4، ص 201؛ همچنين رك: چهاردهي، همان، ص 158

ماجراي مزبور، چندان زشت و وقيحانه بوده است كه بابيان و بهائيان در اساس، آن را انكار مي كنند، و مي كوشند تا قره العين را زني طاهر و پاكدامن، [32] رك: علي الوردي، همان، ص 61 و صاحب غيرت [33] چهاردهي، همان، ص 104(به نقل از مكتوبات، نگاشته آخوند زاده، ص 178) بنمايانَند. ايشان در نهايت مدعي مي شوند كه معاشرت قره العين با قدوس، از نوع معاشرت همسران بوده است. [34] رك: محسن عبدالحميد، همان، ص 83؛ علي الوردي، همان، ص 62 اين در حالي است كه قره العين به قدوس مي گفت: «تو بايد به سوي من نماز خواني، زيرا قبله واقعي من هستم»؛ [35] چهاردهي، همان، ص 109 گفتاري كه از نخوت و شهوتي عظيم حكايت داشت.

همچنين بي عفتي قره العين، تنها به روابط او با كساني چون قدوس ـ و يا «يحيي صبح ازل»(1248 ـ 1330ق.) ـ [36] از آن جا كه يحيي صبح ازل، درآن ايام نوجواني زيبارو بود، پس قره العين او را بسيار دوست مي داشت و حتي پرستاري از او را بر عهده گرفت. رك: عامر النجار، همان، ص 36. چه بسا، قره العين با دوري از فرزندان اصلي خود، گرفتاريك خلاء ـ خلاء نقش مادري ـ بوده است، پس براي پر كردن اين خلاء ـ همراه با اميال نفساني ـ -به پرستاري از يك نوجوان زيبارو پرداخته است. محدود نمي شد. او مجلس خود را چون حجله عروس پيراسته مي كرد و تن خود را مي آراست و پيروان خود را حاضر كرده، بي پرده بر ايشان در مي آمد و مي گفت: «هر كس مرا لمس كند، آتش دوزخ بر وي چيره نگردد» و... [37] محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 997 ـ 998؛ محسن عبدالحميد، همان، ص 83؛ همچنين رك: چهاردهي، همان، ص 56

بر اين اساس، او به القاي اين باور مي پرداخت كه شهوت راني، خود مايه سعادت اخروي است، و بدين سان به توجيه بي بند و باري و «تئوريزه كردنِ» آن دست مي يازيد. اين امر، خود نمايانگر بُعدي پر مخاطره از شخصيت اين زن بود. چنان كه او ابتداء با اعلام نسخ شريعت، زمينه لازم براي اباحي گري و بي بند و باري را فراهم ساخت و سپس به بنيان و ترويج آييني پرداخت [38] در اين باره، رك: عبدالحميد، همان، ص 79 ـ 83؛ سينا واحد، همان، ص 12 كه اغراض و اميال او را تأمين مي نمود. چنان كه «در آيين بابيان، آميزش جنسي بسيار آميخته به هرج و مرج است،... مرد ممكن است بي اندازه زن داشته باشد، زن هم همين اجازه را دارد...». [39] سينا واحد، همان، ص 20

باري، قره العين تمام توان خود را در راه ترويج «بابيت» مصروف داشت، به گونه اي كه در اواخر زندگاني، همراه با جمعي از دلباختگان خود، در سرزمين مازندران ديه به ديه مي رفت، و مردم را به ظهور مهدي(دروغين) ـ علي محمد باب ـ بشارت مي داد. [40] محمد تقي سپهر، همان، ج 3،ص 1015؛ فريد گلپايگاني، همان، ص 119 سرانجام، او همچون ساير بابيه كه به جهت فتنه انگيزي هاي مكرر تحت تعقيب مأموران حكومتي بودند، دستگير گرديد و به تهران فرستاده شد.

در تهران، قره العين درخانه ميرزا محمود خان كلانتر [41] بعدها، محمود خان كلانتربه طرز فجيعي كشته شد. چهاردهي، همان، ص 143 تحت نظر قرار گرفت تا اين كه ماجراي سوء قصد بابيه به ناصر الدين شاه پيش آمد(1268 ق.). پس شاه تصميم به قلع و قمع كليه افراد بابي، از جمله قره العين [42] گزارش شده است كه ابتدا ناصرالدين شاه شيفته قره العين شده و ازاو خواستگاري كرده بود. رك: چهاردهي، همان، ص 83 و 86 گرفت. پس ابتدا تلاش شد تا از طريق نصيحت و موعظه، آن زن را از ضلالت و گمراهي به دركنند، اما با پافشاري قره العين بر مواضع خود، اين آخرين تلاش نيز نافرجام ماند. در نهايت، قره العين به فرمان ناصرالدين شاه به قتل رسيد(1268 ق.)؛ بدين سان كه او را با دستمالي خفه كردند، سپس در چاهي افكندند، و سر آن چاه را با خاك و سنگ پر كردند. [43] «فتنه باب»، ص 187 ـ 189؛ علي الوردي، همان، ص 63 ـ 66؛ همچنين رك: محمد تقي سپهر، همان، ج 3 ، ص 1191؛ فريد گلپايگاني، همان، ص 119 ـ 120؛ عمررضا كحاله، همان، ج 4، ص 201 ـ 202؛ محمد علي تبريزي، همان، ج 3، ص 287؛ چهاردهي، همان، ص 84، 93،135،194 ـ 195

بر اين اساس، قره العين جان نثارِ «بابيت» شد. البته او كه هرگز در طول عمر خود علي محمد باب را نديد، [44] «فتنه باب»، ص 115؛ چهاردهي، همان، ص 57 چندان شيفته وي بود كه در غياب، از او براي خود خواستگاري نمود. [45] چهاردهي، همان، ص 67 دست آخر آن كه قائل به «الوهيّتِ» باب شد، [46] همان، ص 122و 123 و جان خود را نيز در راه وي باخت. در برابر، پيروان باب نيز با اعتقاد به اين كه روح باب ـ پس از مرگ وي ـ به قره العين انتقال يافته است، [47] چهاردهي، همان، ص 111 آن زن را بزرگ مي داشتند و او را به اوصافي چون «بدرالدجي» و «شمس الضحي» متصف مي نمودند، [48] محمد تقي سپهر، همان، ج 3، ص 997؛ محمد علي تبريزي، همان، ج 3، ص 286 و حتي او را «رسوله»(رسول زن) مي گفتند، [49] چهاردهي، همان، ص 79 و نيز از او به نام «حضرت طاهره صلوات الله عليها» ياد مي كردند. [50] همان، ص 263 ـ 264 همچنين در يكصدمين سال او، يادش را گرامي داشتند و به نام او كتاب نگاشتند. [51] همان، ص 85 در ميان چنين تكريم هايي، دور نبوده است كه قره العين حتي شاعر به شمار آيد و پاره اي از اشعار بدو منسوب گردد، [52] در اين باره، رك: «فتنه باب»، ص 190 ـ 191؛ همچنين رك: احمد كسروي، همان، ص 73 ـ 74؛ چهاردهي،همان، ص 86، 191 ـ 192 و نيز مناجات هايي از او ذكر شود. [53] چهاردهي، همان، ص 193 ـ 194

پايان سخن

بي گمان، زندگاني پر كشاكش قره العين، بسيار تأمل برانگيز است:

وي، با برخورداري از «نبوغ» و «جمال»، در روزگاري كه بيشتر زنان از زمينه هاي لازم براي رشد علمي محروم بودند، از چنان زمينه هايي بهره مند بود و از نظر علمي نيز رشد نمود. با اين وجود، او آن اندازه رشد نيافت كه از گرفتاري در چالش هاي فكري و اعتقادي مصون بماند. چه بسا، نوعي لجاجت برخاسته از «غرور علمي»، [54] قره العين، خود را برتر از همه علماء مي دانست. چهاردهي، همان، ص 82 سبب مي شد تا گرفتاري او در چالش هاي مزبور تشديد يابد. چنان كه به همين دليل - وشايد به دلايل ناشناخته ديگر ـ جسورانه، خانمان و خاندان خود را رها نمود.

شايد هنگامي كه او خانه و ديار خود را رها كرد و به جرگه «شيخيه» ـ و سپس، «بابيه» ـ پيوست، هرگز گمان نمي كرد كه روزي منادي نسخ شريعت(اسلام ) گردد؛ اما او كه «نخوت علمي» را، پس از ترك خانمان، با «شهوت جنسي» توأم داشت، با شتاب فراوان به شريعت پشت نمود و سپس، «كشف حجاب» كرد و پرده عفاف دريد.

/ 1