امام و امامت اندیشه ها (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام و امامت اندیشه ها (2) - نسخه متنی

مجتبی محدث

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام و امامت انديشه ها
((قسمت دوم))

مشى مبارزه

امام خمينى درر روند مبارزه جامع خويش به عنوان مرزبان انديشه ناب, وظيفه تصحيح انديشه هاى ناصواب را بر دوش مى كشيدند. افكار غلطى كه از سر قصور يا تقصير به عنوان موانعى جدى بر سر راه مبارزه خودنمايى مى كرد. تفكيك دين و سياست از آن جمله بود كه در نخستين قسمت بدان پرداخته شد. ((مشى مبارزه)) يكى ديگر از محورهايى است كه در اين راستا مورد ارزيابى قرار مى گيرد. موضوع مهم تصحيح انديشه هاى ناصوابى كه در باره بانوان وجود داشته و دارد از جملله مطالبى است كه در ادامه اين مقالات ارايه خواهد شد.

راهى كه امام راحل به منظور مبارزه برگزيد, در رعمل, نادرستى يا نقص شيوه هاى رايج را نشان داد. آن بزرگوار, راه صحيح را با گفتار و كردار خويش به ديگران آموخت و گروههايى كه مشى او را در سالهاى نخستين, تخطئه مى نمودند به خطايشان واقف ساخت, اينك به بعضى از شيوه هاى معمول اشاره مى كنيم:

الف ـ تكيه بر احساسات ناسيوناليستى:

در اين مجال اندك, ما در صدد ارزيابى ماهوى و تاريخى ((ناسيوناليسم)) يعنى, همان بلاى خانمانسوزى كه با ظواهر فريبنده به تجزيه نيروى متراكم مسلمين نشست و حتى آنان را در مقابل يكديگر قرار داد, نيستيم, استفاده از عواطف وطن خواهى و همگرايى نژادى, گرچه تاريخ حركتهايى را به وجود آورد, اما امروزه ضعف آن با توجه به نمونه هاى تجربى و تاريخى فراوان, بر كمتر كسى پوشيده است.

امام راحل در سال 1342 ضمن استعمارى خواندن اين اصل, تصريح فرمود كه ((اسلام, نقطه اتكا است و افسوس, افسوس كه اين نقطه اتكا را از مسلمين گرفتند و دارند مى گيرند.))(1) چنان كه بعد از آن نيز تاكيد داشت كه ((اين شعار بايد محفوظ باشد كه اين قيام, قيام ملى نيست, اين قيام قيام قرآنى است, اين قيام, قيام اسلامى است))(2) و در جاى ديگر فرمود: ((مسير ما مسير نفت نيست ... مقصد, اسلالم است, مقصد نفت نيست كه اگر يك نفر نفت را ملى كرده است, اسلام را كنار بگذاريم, براى اينكه نفت را ملى كرده است.))(3)

شايد به ياد داشته باشيد كه چگونه بعضى از ليبرالهاى مذهبى! نيز در مقابل تغيير نام مجلس شوراى اسلامى, موضع گرفتند و حتى براى برداشتن علامت ((شير و خورشيد)) از پرچم ايران به سوگ نشستند و به توجيه دينى آن همت گماردند و از احتمال خارج شدن ((سيزده بدر)) از ميان تعطيلات و گسترش تبديل واژه ((ملت)) به ((امت)) به هراس افتادند و اظهار نگرانى نمودند.(3)

ب ـ سياست گام به گام:

ما ((ليبرالهاى داخلى)) را فراموش نكرده ايم كه در دوران مبارزه, حركت امام(قده) را يك حركت افراطى و شتابزده تفسير كرده, آن را عقلايى نمى دانستند. آنان معتقد به ((سياست گام به گام)) بودند و امام را نيز بدان سو فرا مى خواندند. در ميان روحانيون نيز كسانى چون ((شريعتمدارى)) بودند كه حكومت اسلامى را آرزوى بعيدى مى دانستند و خود و دولت شاه را سپر بلاى وجود اقدس همايونى!! قرار داده, آشكار و پنهان به دلدارى مى پرداختند و حتى قول مى دادند كه امام(قده) را به دست برداشتن از مبارزه راضى كنند و مردم را به كناره گيرى از او تشويق مى نمودند.(5) اينان, كسانى بودند كه نسخه هايى چون ((مبارزات پارلمانى)) و اهدافى چون محدود كردن شاه به حركت در چهارچوب قانون اساسى مشروطه را تجويز مى كردند.

بارها امام به اين قضيه اشاره كرد كه بعضى از سران اين تفكر, براى القاى فكر خويش به پاريس رفتند, ولى با قاطعيت ايشان روبه رو شدند و در مقابل استدلال ساده امام, جوابى نيافتند:

((در پاريس بودم, بعضى آمدند و پيشنهاد كردند به اينكه خوب است قدم به قدم به جلو برويد و حالا شاه را نگهش داريم و سلطنت بكند و بعدش حكومت نكند و بعدش ما مجلس درست بكنيم ... به آن آقا گفتم كه شما تضمين مى كنيد كه اين معنا را كه اين نهضتى كه الان حاصل شده بعد از خوابيدن دوباره روشنش كنيد؟ گفت: نه. گفتم: شما تضمين مى كنيد كه اگر ما مهلت به شاه داديم يك قدم به جلو برود, فردا همه ما را از بين نبرد؟ گفت: نه. گفتم: الان اين آتشى كه روشن شده است, از اين آتش, ما بايد استفاده كنيم.(6) اين جريان را خود رييس دولت موقت كه خود را ((پايه گذار سياست گام به گام)) مى داند به تفصيل شرح داده است.(7) سپس امام در آبان ماه 1357 تصريح فرمود:

((بيدار شويد آقايان. ملتفت باشيد; خيال نكنيد كه ما قدم به قدم مى خواهيم برويم. اين غلط است اين تز, غلط است.)) دين سياست را حضرت امام بالاترين خيانت به اسلام و كشور شمردند.(8)

امام در جاى ديگر, اتخاذ اين روش را از ناحيه طرفداران آن, ناشى از نوع تربيت و ساختار فكرى آنان ذكر كرده, هشدار مى دهد كه به اقتضاى اين روش خويش مى خواهند ما را به وضع سابق برگردانند, البته نه به اسم شاهنشاهى, بلكه با نام جمهورى اسلامى.(9)

آنان, خود, اين سياست را ناشى از نوع تربيت مادرى خويش مى شمردند و مى گفتند از زمانى كه مادرشان دست آنها را گرفته و پا به پا برد, تا شيوه راه رفتن آموخت! براى پيشرفت, راهى را بهتر از آن نديده اند.(10)

به هر حال, امام راحل تفكر گام به گام را به شدت تخطئه نمود و بدن گونه, دست رد به سينه ليبرالهاى مذهبى و غير مذهبى و افكار آنان زد و با صراحت, اعلام فرمود:

((من با روش آشتى و بينابينى مخالفم و از اول هم با اين روش, مخالف بودم.))(11)

ج ـ مبارزه مسلحانه:

مبارزه قهرآميز و استفاده از نيروهاى كارآمد در مقابله عملى با دستگاه شاه يكى از روشهاى معمول بود كه تجويز مى شد و حتى بعضى از گروهها آن را تنها راه دستيابى به اهداف مى دانستند و حركت امام را با اين تفسير كه متكى بر بازوى مسلح و تشكيلات منسجم نيست, بى سرانجام مى شمردند. البته, اينكه در مبارزه فراگير بايد پيش بينى تماام مراحل و مراتب آن را نموده, امرى مسلم است, چنان كه امام نيز نسبت به مراحل بعدى قيام, هيچ گاه مساله جهاد مسلحانه را به طور كلى رد نمى فرمود.

نبايد فراموش كنيم كه گروههايى سازمان يافته از ميان روحانيت يا متصل به آنان, سالهاى سال در اين خصوص, تلاش نمودند و توانستند ضربات كوبنده اى را به رژيم شاه وارد كنند, اما آنچه شيرازه اصلى مبارزه را در تفكر امام تشكيل مى داد, غير از اين بود. ايشان در دورانى كه گروههاى چپگرا خود را به عنوان پيشگامان مبارزه و مسير خويش را تنها راه آن مى شمردند, شيوه خود را رها نكرد.

به عنوان نمونه, مى توان جريان منافقين را مثال زد كه قبل از رسميت يافتن انحراف در آن, زمانى كه اندك وجهه اى يافته بودند, شخصى را همراه با سفارشات چندى از ناحيه بعضى از بزرگان, راهى نجف نمودند تا نظر موافق حضرت امام را نسبت به خود جلب نمايند. آنان در ضمن, مساله مبارزه مسلحانه و تصميم خويش را با امام در ميان گذاشتند. حضرت امام جريان را اين گونه بازگو كرد:

((ده, بيست روز من گوش كردم به حرفهايش; جواب به او ندادم. همه اش گوش كردم او آمده بود كه تايد بگيرد از من. من هم گوش كردم و يك كلمه هم جواب ندادم; فقط اينكه گفت كه ما مى خواهيم كه قيام مسلحانه بكنيم, من گفتم: نه, قيام مسلحانه حالا وقتش نيست و شما نيروى خودتان را از دست مى دهيد و كارى هم ازتان نمىآيد.))(12)

به خوبى, روشن است كه امام اصل مبارزه قهرآميز را نفى نكرده, آن را ناكافى و مربوط به شرايط خاص مى دانستند. از اين رو, در پاسخ به اين سوال كه ((آيا آماده هستيد كه براى جهاد مسلحانه, فرمان بدهيد, اگر تمام راهها بسته شود؟)) فرمود:

((اگر تمام راهها بسته شود, مورد مطالعه قرار خواهيم داد, ولى با شناختى كه من از ارتش دارم به اين مرحله نخواهد رسيد.))(13)

د ـ مبارزه با معلول:

ضرورت مبارزه با گناه و انحراف به قدر توان, موضوعى نيست كه نياز به استدلال داشته باشد, ليكن امام راحل انگشت را به سوى نقطه اصلى, نشانه رفته بود. جاى تعجب است كه ديگران كه چه بسا انگيزه صحيحى نيز داشتند, نيروى خويش را صرف پرداختن به فروعات و معلولها مى كردند. حساب آنانى كه اعتقادى به مبارزه نداشتند يا پيش كشيدن مسايل فرعى را به عنوان وسيله اى براى انحراف مبارزه و جان به در بردن شاه دنبال مى كردند و حتى به قول امام ((در بحبوبه مبارزات, تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصابات چراغانى نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند.))(14) از اين امر, جداست.

بسيارى از خيرخواهان نيز از مساله اصلى كه مبارزه با حكومت فاسد و جايگزين كردن نظام اسلامى بود, غفلت داشته يا خود را غافل نشان مى دادند و به كارهاى فرعى و به اصطلاح فرهنگى يا تبديل چند مركز فساد به مراكز صلاح, دلخوش داشتند. آنان, ناباورانه به حركت امام مى نگريستند و حاضر نبودند در اين جهت, سرمايه گذارى كنند.

ه ـ شيوه امام:

امام, صرف نظر از همه ويژگيهايى كه براى رهبرى مبارزه داشت, مسيرى را براى مبارزه برگزيد كه پيروزى و تداوم آن را تضمين مى نمود. ايشان ضمن تاكيد فراوانى كه بر تصحيح انگيزه ها داشت و ((عمل به تكليف)) را اصل مى شمرد, نه ((مبارزه به شرط پيروزى)) را, از سياست ((بسيج توده ها)) و به ميدان آوردن نيروى متراكم ملت, استفاده نمود و آن را راهگشاى مشكلات مى دانست.

آن حضرت, معتقد بودند كه بايد مردم را به صحنه آورد, چرا كه هيچ نيرويى نمى تواند با نيروى يك ملت مقابله كند, در پاريس به طرفداران سياست گام به گام فرمود:

((ما تكليف داريم ادا مى كنيم, مى شود و نمى شود براى ما مطرح نيست ... اگر پيروز شديم كه خوب, الحمدلله و اگر پيروز هم نشديم, الحمدلله كه به تكليف عمل كرديم.))(15)

ايشان برخلاف كسانى كه حركت امام حسين(ع) را مختص آن حضرت مى شمارند, با استناد به قيام سيدالشهدا(ع) مسلمانان را موظف به مبارزه مى دانست.(16)

در حالى كه مدعيان مبارزه, قيام امام(ره) را تلاشى سازمان نايافته و به اصطلاح غير سيستماتيك! مى دانستند, آن بزرگوار به كمك روحانيت, توده هاى ميليونى ملت را به ميدان آورد و از همين شيوه براى خلع سلاح رژيم و تسليم نيروهاى پشتيبان آن استفاده نمود و در برابر اين تفكر پذيرفته شده كه در اين جهان دو قطبى بايد براى مبارزه با هر يك از دو طرف, پشتيبانى ديگرى را به دست آورد! قاطعانه مقاومت نمود; افكارى كه به تعبير امام ((از بچگى به گوش اينها خوانده اند به اينكه خوب, اين كشورهاى ضعيف, بدون وابستگى يا به اين طرف يا به آن طرف, بدون اين, برايشان امكان استمرار حيات نيست.))(17)

آنان در سال 1357 خطاب به امام در نجف اشرف پيام فرستادند: ((لبه تيز حملات فعلا بهتر است به استبداد باشد نه استعمار, جنگ كردن در دو جبهه مانع پيروزى است و مصلحت در برانگيختن سياست آمريكا و اروپا كه عليه خودمان و به سود و حمايت شاه است, نخواهد بود.))(18)

در حالى كه راهى را كه حضرت امام براى مبارزه, صحيح مى دانست به گونه اى اطمينان بخش و مستقل بود كه اعلام كرد: ((من با شاه با يك قلم و چند صفحه كاغذ, مبارزه مى كنم و اگر يك وقت محتاج به كمكى باشم, ملت من به من كمك خواهد كرد.))(19)

او توانست آنانى را كه سالها دم از بسيج طبقه كارگر مى زدند و در پى عبور از مرحله سرمايه دارى به حكومت ((پرولتاريا))! شعار بسيج طبقه زحمتشك را سر مى دادند, كنار زند و تمام اقشار ملت را مخاطب كلام خويش سازد. از طرف ديگر, شيوه مذاكره و بده و بستان با دولتمردان را نه تنها دنبال نكرد, بلكه به شدت با آنان برخورد نمود و به هيچ وجه روى خوش به آنان نشان نداد.

اعتقاد امام راحل به لزوم پيروى از اين اصل, به گونه اى عميق بود كه وقتى چند سال بعد از پيروزى, مساله حق انحصارى دخالت مجتهدين در سياست و انتخابات در پاره اى محافل مطرح گشت, آن بيداردل با شدت تمام به عنوان يك توطئه با اين امر برخورد كرد و آن را خطرناكتر از شعار جدايى دين از ساست معرفى نمود, با اين بيان:

((آن وقت شيطنت اين بود كه سياست از مذهب خارج است, حالا مى گويند كه سياست, حق مجتهدين است, يعنى در امور سياسى در ايران, پانصد نفر دخالت كنند, باقى شان بروند سراغ كارشان; يعنى مردم بروند سراغ كارشان, هيچ كار به مسايل اجتماعى نداشته باشند و چند نفر پيرمرد ملا بيايند دخالت بكنند, اين از آن توطئه سابق بدترر است براى ايران.)) استدلال امام اين بود:

((براى اينكه آن, يك عده از علما راكنار مى گذاشت, منتها به واسطه آنها هم يك قشر زيادى كنار گذاشته مى شوند, اين تمام ملت را مى خواهد كنار بگذارد, يعنى نه اينكه اين مى خواهد مجتهد را داخل كند, اين مى خواهد مجتهد را با دست همين ملت از بين ببرد))(20)

ادامه دارد.


1ـ صحيفه نور, ج1, ص89.

2ـ همان, ج5, ص184.

3ـ همان, ج6, ص258.

4ـ خط سازش, ج1, ص309 ـ 311.

5ـ شريعتمدارى در دادگاه تاريخ, ص54 ـ 55.

6ـ صحيفه نور, ج5, ص101.

7ـ خط سازش, ج1, ص103 ـ 105.

8ـ صحيفه نور, ج2, ص277.

9ـ همان, ج14, ص284.

10ـ خط سازش, ج1, ص166 ـ 167.

11ـ صحيفه نور, ج2, ص204.

12ـ همان, ج7, ص107.

13ـ همان, ج4, ص171.

14ـ همان, ج21, ص93.

15ـ همان, ج6, ص220.

16ـ همان, ج9, ص22 و ج7, ص36 ـ 37.

17ـ همان, ج14, ص284.

18ـ خط سازش, ج1, ص95.

19ـ صحيفه نور, ج4, ص210.

20ـ همان, ج18, ص246.

/ 1