امام و امامت اندیشه ها (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام و امامت اندیشه ها (3) - نسخه متنی

مجتبی محدث

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام و امامت انديشه ها
((قسمت سوم))

يادآورى:

موضوع امام و امامت انديشه ها را با اين انگيزه مطرح نموديم كه نمودى از نقش امام در رهبرى فكرى جامعه و تصحيح افكار ناصواب را بازگو نموده باشيم. بررسى دو موضوع ((دين و سياست)) و ((مشى مبارزه)) در مقالات پيشين انجام شد. در اين شماره ابتدا به ارزيابى ((عصر غيبت)) خواهيم نشست, آن گاه ((عرفان سازنده و مثبت)) را از نظر خواهيم گذراند.

3ـ عصر غيبت

انديشه هايى كه در تفسير عصر غيبت, بويژه در خصوص دخالت در سياست, ميان معتقدان به دوران غيبت و انتظار وجود داشت, از يك طرف نشان دهنده پيرايه هاى چندى است كه بر پيكر اسلام ناب كشيده بودند و از جانب ديگر, گوشه اى از عظمت و اهميت ايده اى است كه امام خمينى در سخن و عمل خويش دنبال كرد. انديشه هايى كه اگر در ((حوادث واقعه)) مرجعيتى براى فقها قايل بودند, آن را به مساله گويى, آن هم نسبت به بعضى از ابواب فقه محدود مى دانستند. افكارى كه دوران غيبت را دوران تقيه كامل مى شمرد و با هر حركتى كه بوى مبارزه و جهاد عليه ظلم و تجاوز مى داد, به مخالفت برخاسته, آن را محكوم به شكست مى دانست. روزگار غيبت را دوران هرج و مرج تفسير مى نمودند و جمعى نيز بدتر از همه, معتقد شده بودند كه وجود مفاسد اجتماعى باعث نزديكى ظهور مى شود, بدين خاطر هر حركت اصلاحى در جهت تشكيل حكومت اسلامى را موجب تاخير فرج حضرت حجت(عج) مى دانستند! انديشه هايى كه به شكل علمى تر و از سر خيرانديشى به ارزيابى اختيارات فقيه در دوران غيبت مى نشست و اغلب براى فقها وظيفه اى در حد مساله گويى و رسيدگى به امور ايتام و اموال بى سرپرست مقرر مى داشتند و حداكثر در سقف قضاوت يا كمى بالاتر از آن مى ايستادند; تازه زبان حال و حرف آخر بيشتر آنها اين بود كه ((نمى شود)) امكان ندارد, فايده اى ندارد. وجه مشترك اينها اين بود كه ((اين كارها از ما ساخته نيست, چه كار داريم به اين كارها؟ ما فقط بايد دعا كنيم و مساله بگوييم!))(1)

امام راحل با انديشه ناب خويش اين زنگارهاى ناخوشايند را از دامن اسلام زدود و افكار غلط را تصحيح كرد و به همه آموخت كه: ((آن وقتى كه انسان ديد كه خدا در خطر است, نمى تواند تقيه بكند, آن وقت بايد هر چه بشود برود, تقيه در فروع است, در اصول نيست, تقيه براى حفظ دين است, جايى كه دين در خطر بود, جاى تقيه نيست, جاى سكوت نيست.))(2) حضرت امام اين سخنان را در ديدار با هيات قائميه تهران ايراد فرمودند.

او حوادث واقعه را چنان كه گذشت, پيشامدها و مسايل سياسى, معرفى نمودند مسايل و احكام شرعيه, چرا كه مرجعيت فقها در جوابگويى به مسايل شرعى ((جزو واضحات مذهب شيعه بوده)) و نيازى به سوال نداشته است كه در روايت از امام(ع) سوال شود.(3)

ارزيابى امام خمينى(ره)

امام امت در بررسى اين افكار به چند دسته اشاره مى كند:(4)

الف ـ كسانى كه انتظار فرج را به اين مى دانند كه براى تعجيل فرج, دعا كنند; افرادى كه صالح بودند ولى چنين اعتقادى داشتند. اينها وظايف شرعى و امر به معروف و نهى از منكر را نيز عمل مى كردند ولى بيشتر از آن را, نه!

ب ـ دسته ديگرى كه معتقد بودند كه ما تكليف خودمان را عمل مى كنيم و كارى نداريم كه در دنيا چه مى گذرد. براى رسيدگى به امور, خود حضرت(ع) مىآيند. اينها نيز مردم صالحى بودند.

ج ـ چون تا عالم پر از معصيت نشود, حضرت مهدى(عج) نمىآيد, پس ما نبايد امر به معروف و نهى از منكر نماييم.

د ـ دسته اى كه حتى معتقد به لزوم دامن زدن به گناه بودند. در ميان اين دسته, افراد منحرفى بودند; اشخاص ساده لوح هم بودند.

ه ـ دسته اى كه هر حكومتى را در زمان غيبت, باطل و خلاف اسلام مى دانستند. امام راحل اين دسته اخير را به دو قسمت ((بازيگر)) و ((نادان)) تقسيم نمودند. افرادى كه تكيه بر ظواهر بعضى از روايات نموده و اين همه ادله عقلى و نقلى را به كنار زده, در مقابل يك امر ضرورى, فتوا صادر مى كردند, در حالى كه اگر ما فرض مى كرديم كه دويست روايت هم در اين باب داشتند, همه را به ديوار مى زديم. آنكه مى گويد حكومت نباشد, معنايش اين است كه هرج و مرج بشود ...

آنچه هست اين است كه حضرت, عالم را پر مى كند از عدالت, نه شما دست برداريد از اين تكليفتان, نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد. آن حضرت در جاى ديگر, چنين آورده است:

((ما تكليف داريم آقا, اين طور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان سلام الله عليه هستيم پس ديگر بنشينيم در خانه هايمان و تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجل على فرجه))(5)

بيان و قلم آن رادمرد, به تنهايى نمى توانست با سيل انحرافاتى اين چنين مبارزه كند, چرا كه به قول خودش: ((ترويج تفكر شاه سايه خداست و يا با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اينكه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسى مى دهد و از همه شكننده تر, شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام باطل است و هزاران ((ان قلت)) ديگر, مشكلات بزرگ و جانفرسايى بودند كه نمى شد با نصيحت و مبارزه منفى و تبليغات, جلوى آنها را گرفت. تنها راه حل, مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند, وسيله اش را آماده نمود.))(6)

اين گونه بود كه اين برهه از دوران غيبت كبرى را به ظهورى عالمتاب, تبديل نمود تا به خواست خدا پيش درآمدى بر ظهور منجى كل و تحقق خلافت عالمگير وارث كل, يعنى حضرت مهدى(عج) گردد.

4ـ عرفان سازنده و مثبت

اگر شيوه گروههاى مختلف در زمينه معرفى اسلام و احكام آن را بررسى كنيم, به سليقه ها و يكجانبه نگريهاى متعددى برمى خوريم كه بيانگر عدم شناخت صحيح آنها از مكتب حياتبخش و انسان ساز اسلام است.

دسته اى با پرداختن به جهات معنوى و باطنى آيات و روايات از ديگر جوانب, غافل ماندند و ديگران را با عنوان ((قشريون)) خطاب كرده, آنان را تخطئه نمودند. دسته ديگر نقطه مقابل آن را دنبال كرده, به تخطئه بلكه تكفير ديگران همت گماردند. دسته سوم كه گروه جديدى بودند, در جهت عكس عرفا و فلاسفه, حركت نموده, به قول امام راحل(قده) تمام معنويات را به ماديات برمى گردانند)).(7)

چنين انحرافات و يكسونگريهايى در مسايل علمى نيز وجود داشته و دارد. بعضى چنان در عالم معنوى خويش سير مى كنند كه گويا در اين جامعه به سر نمى برند و مسووليتى در قبال آن ندارند. عده ديگرى مسايل معنوى و عرفانى را ناديده گرفته, تمام تلاش خويش را صرف اهداف اجتماعى ـ سياسى خود مى كنند و بعضى ديگر از هر دو تهى مى باشند.

باور غلطى از چهره سياست و سياستمدارى در اذهان مردم جا گرفته بود, به گونه اى كه آن را منافى ديندارى تلقى مى كردند. از اين رو دخالت در سياست به عنوان يك عيب و حتى فحش بزرگ محسوب مى شد.

در چهره اى كه از زهد, عرفان و عارف بودن ترسيم شده بود, گوشه گيرى و عدم دخالت در امور و حتى نادانى نسبت به آنها يكى از لوازم حتمى به شمار مى رفت. كسى با معرفت تر و پرمعنويت بود كه بيشتر از همه از مسايل جامعه و واقعيتهاى آن دور باشد و راهى جز مسجد و مدرسه بلد نباشد. نام عارف, ذكر و معنويت, گوشه گيرى و بى تفاوتى را در اذهان عده اى تداعى مى كرد و به قول امام(قده) ((خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا بشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقص بكند و اينها اين معنى عرفان است ... خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر به كلى كناره بگيرد از همه چيز و برود كنار بنشيند))(8) يا در مورد اهل سلوك, چنين تصور مى شد كه ((اهل سلوك بايد به مردم, ديگر كار نداشته باشد, در شهر هر چه مى خواهد بگذرد; من اهل سلوكم, بروم يك گوشه اى بنشينم و ورد بگويم)).(9)

متاسفانه, اين تلقى نادرست به عنوان سيره انبيا و اوليا عليهم السلام معرفى مى شد, در حالى كه ((آنچه گفته شده و مى شود كه انبيا عليهم السلام به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته دارى دنيايى, مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مى كردند و ما نيز بايد چنين كنيم, اشتباه تاسفآورى است كه نتايج آن به تباهى كشيدن ملتهاى اسلامى و باز كردن راه براى استعمارگران خونخوار است.))(10)

امام راحل كه خود از عارفان بزرگ بود و سالها عرفان علمى و عملى را فرا گرفته بود, همان گونه كه با گفتار و قلم خويش, خطاى اين تفكر را نماياند, در عمل نيز به همه نشان داد كه در عين عارف و سالك بودن چگونه مى توان در متن جريانات اجتماعى ـ سياسى قرار داشت و حتى رهبرى آن را به دست گرفت, بلكه معرفت و سلوك واقعى همين است, چرا كه ((اين سلوك, در انبيا زيادتر از ديگران بوده است, در اوليا زيادتر از ديگران بوده است, لكن نرفتند در خانه شان بنشينند و بگويند ما اهل سلوكيم و چه كار داريم به ملت؟ چه مى گذرد؟ هر كه هر كارى مى خواهد بكند.))(11)

حضرت امام(ره) زندگى حضرت امير(ع) و حضرت موسى(ع) و حضرت خاتم(ص) را به عنوان شاهد ذكر مى نمايد كه آنان در حالى كه درجه معرفتشان به خداوند از همه بيشتر بود, اما نرفتند در خانه بنشينند, بلكه مبارزه كردند و در جهت ايجاد عدالت اجتماعى تلاش نمودند و در راه قيام خويش, سيلى خوردند.))(12)

و اين چنين بود كه امروزه در جامعه ما عرفان و معنويت و پيگيرى مسووليتهاى اجتماعى ـ سياسى در راستاى يكديگر قرار گرفته و معنويت و عرفانى كه در خدمت اهداف والاى اسلام و مسلمين قرار گرفته باشد, به ديده احترام نگريسته مى شود.

ناگفته نماند كه بررسى وضعيت عرفان نظرى و تاليف و تدريس آن در حوزه هاى علوم اسلامى و دشواريهاى بسيارى كه همواره در اين زمينه وجود داشته و نقشى كه امام راحل در توسعه اين فن شريف و پشتيبانى از حوزه هاى عرفان داشتند, بحث ديگرى است كه خود نياز به مقاله اى مستقل دارد. جلوه اى زيبا از اين حمايت بى دريغ و تصحيح انديشه خاطيان در نامه تاريخى آن عارف واصل به گورباچوف هميشه به يادگار ماند. لحظاتى كه نام فلاسفه و عرفاى بزرگ اسلامى با زيبايى تمام در فضاى كرملين پيچيد.

ادامه دارد.


1ـ ولايت فقيه, ص165.

2ـ صحيفه نور, ج7, ص38.

3ـ ر.ك. ولايت فقيه, ص8.

4ـ ر.ك. صحيفه نور, ج20, ص196 ـ 198.

5ـ صحيفه نور, ج18, ص195.

6ـ صحيفه نور, ج21, ص92.

7ـ صحيفه نور, ج1, ص236.

8ـ صحيفه نور, ج20, ص30.

9ـ همان.

10ـ صحيفه نور, ج12, ص178.

11ـ صحيفه نور, ج20, ص30.

12ـ صحيفه نور, ج20 و 30 و 140 ـ 141.

/ 1