زيب النسا چهره ((مخفى)) ادب پارسى
قسمت سوم
سيدمحسن سعيدزاده ... گستره ادب پارسى در مشرق زمين و نفوذ آن در جهت شرق بويژه هند قديم توانسته است دامنه آثار و شخصيتهاى بر جاى مانده در ادبيات فارسى را افزايش دهد.زيب النسا يكى از چهره هاى شاخص در ميان بانوانى است كه با آثار خويش در ادبيات پارسى توانسته اند جزئى از پيكره تاريخ ادب پارسى باشند. مى دانيم كه بسيارى از خوانندگان گرامى تا كنون با اين بانوى شاعر آشنا نبوده اند.آنچه در اين سلسله مقالات ارايه مى شود شرح جامعى از زندگى اجتماعى, اعتقادى و هنرى اين شاعر گرانقدر است كه اطمينان داريم براى علاقه مندان به اين گونه مباحث جالب و خواندنى خواهد بود. در تحقيق و تهيه اين سلسله مقاله بيش از 80 كتاب به عنوان منبع مورد استفاده قرار گرفته است كه اسامى آنها در پايان آورده خواهد شد.تحقيق در باره اين بانوى شاعر براى ما بسى جالب و زيبا بود. ضمن تشكر از نويسنده محترم آرزو مى كنيم خوانندگان گرامى نيز همين قضاوت را داشته باشند. در قسمت اول شرحى در باره خاندان زيب النسا و علت عدم ازدواج و نيز وصف او از زبان خودش گذشت. چنان كه وصف او را از زبان ديگران در قسمت دوم خوانديم. با اساتيد, همفكران و دوستان او نيز در همان قسمت آشنا شديم. اينك اين شما و اين دنباله چهره ((مخفى)) ادب پارسى.ديدگاه كلامى و مشرب فلسفى زيب النس
گردش گردون دون گر زير دست آزار نيست
مخفيا در غم ايام ز اغيار منال
نيستى آمد وجود هستى اهل وجود
به آب زمزم و كوثر اگر بشويندش
ز روى بخت سيه گونه, سيه نرود
سنگ ناكامى چرا بر پاى لنگى مى زند؟
هر چه آيد به سر از بخت زبون مىآيد
كافر از حرب مسلمانى, مسلمان كى شود؟
ز روى بخت سيه گونه, سيه نرود
ز روى بخت سيه گونه, سيه نرود
مواعظ و حكم
مخفيا نزديك اهل همت از دون همتى است
ز ناكامى به درد دل نه تنها من گرفتارم
مكن انديشه ماضى, مشو در فكر مستقبل
بنايى مى نهى هر روز بر قصر امل از نو
ترا صرف غم دنيا تمامى عمر شد مخفى
چون بناى طاق كسرى رو به ويرانى نهاد
ميان عالم و جاهل برابر سر موى
به روز واقعه, صبر از كمال دانايى است
نظر به عيب كسان از كمال بى بصرى است
نوميد نبايد شدن از گردش ايام
چند روزى با غم و محنت بساز و لب ببند
ما شيشه ناموس شكستيم حريفان
ز بهر نام چه جد و براى ننگ چه جهد
بهر روزى, مكن انديشه كه مخفى آخر
بهر دو روز عمر كه اين نيز مبهم است
روز ازل چو گشته مقدر نصيب كس
گر نشاط عمر خواهى با همه يكرنگ باش
صلح كن با ديگران, با خويشتن در جنگ باش
هر زمان آن را كه ذكر نام حاتم مى رود
به عالم هر كه را بينى به دردى مبتلا باشد
غنيمت دان همين دم را كه اين دم كيميا باشد(1)
ز بهر دين, محقر خانه اى هم ساختن دارد
به كار آخرت هم ساعتى پرداختن دارد
طاق ايوان هوس را طرح بنيادى بس است
تفاوتى نبود تا كه علم بى عمل است
به گنه كار نظر كردن از شناسايى است
به عيب خويش نظر كن كه عين بينايى است
هر شام كه آيد ز پى آن سحرى هست
هيچ نيشى نيست مخفى كز پى آن نوش نيست
كوته نظر است آنكه گرفتار به نام است
چو عنقريب نه نامست و نى نشان از من
رزق مقسوم رسد گرچه پس و پيش رسد(2)
انديشه هاى باطل اين كار و بار چيست
چندين به ديگ حرص بجوشد كسى چرا؟
صلح كن با ديگران, با خويشتن در جنگ باش
صلح كن با ديگران, با خويشتن در جنگ باش
نقد ديندارى در عصر خويش
زيب النساى مخفى در زمينه انتقاد از زاهدان دين فروش و دين فروشان زاهدنما كه در بند خور و خواب و شهوت گرفتارند, اشعارى سروده است كه به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم.
دين اگر اين است و ايمان اين و اهل قبله اين
سر جنگ است با مجنون از آن اهل شريعت را
قسم به كعبه حاجات و احمد مرسل
كه بى گناهى من باعث گناه من است
رشته تسبيح را زنار خواهم كرد و رفت
كه در درس محبت نكته اى بر هر سخن گيرد
كه بى گناهى من باعث گناه من است
كه بى گناهى من باعث گناه من است
مسايل اجتماعى
مسايل و مشكلات اجتماعى زمان نيز از ديد مخفى, پنهان نمانده است. ابيات زير, نمونه اى از سروده هاى زيب النسا در اين زمينه است:
گر به جوش آيد تنور ديده غمديدگان
ز آه سرد مظلومان حذر مخفى كه هر آهى
جفا جويا ستم كارا! حذر از آه مظلومان
كه تير آه مظلومان نهان در سنگ اثر دارد
ناخدا گر نوح باشد غرق طوفان مى شود
به زهرآلود صد پيكان پنهان در بغل دارد
كه تير آه مظلومان نهان در سنگ اثر دارد
كه تير آه مظلومان نهان در سنگ اثر دارد
اشعار و سروده هاى شاعران نغزگوى با معرفت نظير حافظ ... در شعر زيب النسا انعكاس يافته است; چنان كه وى در بيت زير به صراحت از حافظ سخن به ميان آورده, مى گويد:
مخفى مراد خويشتن از آه و ناله خواست
زاهد شراب كوثر و حافظ پياله خواست
زاهد شراب كوثر و حافظ پياله خواست
زاهد شراب كوثر و حافظ پياله خواست
غم مى كند فزونى اى دوستان خدا را
شايد نهفته ماند اين راز آشكارا
شايد نهفته ماند اين راز آشكارا
شايد نهفته ماند اين راز آشكارا
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
تا طلبكار سخن شد نكته سنج معرفت
همچو طالب, طالبى از خاك ايران برنخاست
همچو طالب, طالبى از خاك ايران برنخاست
همچو طالب, طالبى از خاك ايران برنخاست
اصطلاحات عرفانى زيب النسا
در سخنان عارفان و صوفيان به واژه هايى برمى خوريم كه ظاهرى ناپسند دارند, اما از نظر آنان مقدس و زيبا بوده, معانى خاصى را حمل مى كنند. آنان به ظاهر زشت الفاظ كارى ندارند و به فريبندگى كلمات كه از توجه به ظاهر آنها در ذهن هر شنونده و خواننده اى پديد مىآيد, توجه نكرده و در درياى معانى الفاظ فرو مى روند و براى هر كلمه اى معناى خاصى در نظر مى گيرند.اين سخنان در طول تاريخ عرفان پارسى ـ از آغاز دوره اسلامى تا عصر حاضر ـ جنجالهايى بر پا كرده است. برخى به علت جمود فكرى و بى توجهى, كلمات يادشده را در معناى ظاهرى آن استعمال كرده و به قرينه هاى آن توجه نكرده اند. برخى ديگر از روى عمد و با علم با معناى غير ظاهرى اين واژه ها, از آنها براى سركوب و تخريب افكار بلند شاعران و عارفان استفاده كرده اند.زيب النساى مخفى نيز در اشعار خود از كلماتى چون مستى, شراب و ... بهره جسته, مانند ديگر عارفان, مفهوم غير ظاهرى آنها را مورد توجه قرار داده و گاه توضيح آنها را در متن سروده هايش جا داده است كه براى روشن شدن مطلب به چند نمونه بسنده مى كنيم:
عاشقم اما دمى بى يار نتوانم نشست
ما مست شراب جام عشقيم
قطع باد! دست بى دردى كه از روى هوس
گه سر زلف پريشان و گهى كاكل گرفت
مست جام عشقم و هوشيار نتوانم نشست
بد مستى ما نه از شراب است
گه سر زلف پريشان و گهى كاكل گرفت
گه سر زلف پريشان و گهى كاكل گرفت
خواهى كه تو را در نظر آيد رخ خوبان
آلودگى ز دامن پاكم نمى رود
بستر ز بورياى حقيقت نمى سزد
نازم به سر همت پروانه كه در عشق
چشم معنى بر گشا اى دل كه مثل آفتاب
بى روى يار باده بنوشد كسى چرا
بر رهگذار باد نهاده چراغ عمر
مرده باد آن دل كه از جام بقامد هوش نيست
بسته به آن لب كه از گفت و شنو خاموش نيست
با روى نكو آينه وش پاك نظر باش
صد ره به آب زمزم اگر شستشو كنم
آن كس كه در لباس شريعت فقير نيست
جان داده و پر سوخته و گرم سماع است
زير هر يك خرقه اى صد مرشد كامل گم است
روى ريا به عشق فروشد كسى چرا
بر تن لباس فقر نپوشد كسى چرا
بسته به آن لب كه از گفت و شنو خاموش نيست
بسته به آن لب كه از گفت و شنو خاموش نيست
تفسير عشق
زيب النسا در ضمن سروده هاى خود ((عشق)) را به گونه اى زيبا تفسير كرده كه با دقت در ابيات زير, روشن مى شود.
گر به كنشت(3) مى رود ور به طواف كعبه اى
ز دانش نام بردن ننگ عشق است
صبا به بلبل شوريده گو كه در ره عشق
تهمت عشق است بر فرهاد و مجنون بسته اند
گر نباشد ذوق معشوقى و عاشق پرورى
خوش فريبنده نگارى است كه در كشور عشق
تنها به راه عشق نه فرهاد سر نهاد
راهى است راه عشق كه سرها درو گم است
با صمد است درد دل مخفى بت پرست را
جنون, زينت ده اورنگ عشق است
مجال دم زدن و جاى خودنمايى نيست
دام تزويرى بود عشقى كه مادرزاد نيست
خوبرويان را بسوى عاشقان نظاره چيست
هر كه را مى نگرم ((كوه كن)) و ((مجنون)) است
راهى است راه عشق كه سرها درو گم است
راهى است راه عشق كه سرها درو گم است
گرچه من ليلى لباسم(4), دل چو مجنون در هواست
سر به صحرا مى زنم ليكن حيا زنجير پاست
سر به صحرا مى زنم ليكن حيا زنجير پاست
سر به صحرا مى زنم ليكن حيا زنجير پاست
از جستجو نشان وصالت نيافتم
در طريق عشق آيين من و مجنون يكى است
از جنون, درد دلم را نشتر و افسون يكى است
وصلت مراست ليلى و مجنون دل من است
از جنون, درد دلم را نشتر و افسون يكى است
از جنون, درد دلم را نشتر و افسون يكى است
:
آفتاب حسن تو تا عرصه دوران گرفت
نيست انديشه انسان و ملك را گذرى
گرد چاه ذقنت تشنه لب و سوخته جان
تويى در ملك خوبى صاحب تاج
دختر شاهم وليكن رو به فقر آورده ام
زيب و زينت بس همينم نام من زيب النساست
رونق بازار حسن از يوسف كنعان گرفت
پيش حسن تو پرى بس به زكات آمده است
سبزه خط ز پى آب حيات آمده است
به پابوس تو خوبان جمله محتاج
زيب و زينت بس همينم نام من زيب النساست
زيب و زينت بس همينم نام من زيب النساست
نخل انديشه ام و بار تفكر دارم
ميوه اى تازه تر از بار گران,(5) بارم نيست
ميوه اى تازه تر از بار گران,(5) بارم نيست
ميوه اى تازه تر از بار گران,(5) بارم نيست
1ـ مضمون روايتى از اميرالمومنين عليه السلام.2ـ محتواى يك حديث از اميرالمومنين عليه السلام.3ـ ((كنشت)) نام معبد نصارا مى باشد.4ـ برخى نسخ چاپى: گرچه من ليلى اساسم.5ـ ديواپ چاپ تهران, گرانبارم.