آيه الله حاج شيخ يوسف صانعى به سال 1316 بدنيا آمد. مقدمات علوم حوزوى راازاساتيداصفهان فرا گرفت و دروس عالى سطح را نزد عالمان و مدرسان حوزه علميه قم تلمذ نمود. دوره عالى خارج فقه واصول را از محضر آيات عظام : بروجردى داماد وامام خمينى رضوان الله عليه بهره مند شد كه بيشترين و گسترده ترين اين بهره علمى و فقهى از محضر حضرت امام بوده است .ايشان پس از مدت طولانى تدريس سطوح عالى دورس حوزه اينك حدود سيزده سال است كه بطور مداوم به تدريس دروس خارج فقه واصول اشتغال دارند. برخى از آثار قلمى ايشان تاكنون بدين قرار است : تقريرات دروس فقه و بخش مهمى ازاصول حضرت امام خمينى قدس سره الشريف رساله اى در منجزات رساله اى در لاضرر رساله اى در لاحرج رساله اى در قاعده فراق رساله در تجاوز ولايت فقيه يا حكومت اسلامى و مقالات ديگر. آقا صانعى پس از پيروزى انقلاب اسلامى عضو شوراى نگهبان قانون اساسى دور اول بودند و مدتى هم مسووليت دادستانى كل كشور را بعهده داشتند. حوزه : حضرت استاد چه خاطره شيرين از دوران تحصيل در محضرامام داريد. استاد:اولين خاطره اى كه بنده با حضرت امام دارم مربوط به اولين روزى است كه به محضرامام امت در همين باغ قلعه رسيدم . قضيه ازاين قرار بود: روز دهم ذيقعده اى بود سال دوم بود كه ظاهرا من خدمت امام بودم و درس امام را حاضر شده بودم مرحوم آيت الله سعيدى قدس الله روحه ازامام درخواست كردند كه روز عيد بنشينيد كه دوستان به ملاقتتان بيايند.امام چون هيچ ديد و بازديدهاى رسمى نداشتند. ايشان اول فرمودند: نه . بعد مرحوم سعيدى اصرار كردند مرحوم شهيد سعيدى امام فرمودند من كسى را ندارم كه كمك كند و به افراد چائى بدهدواز آنان پذيرائى كند. مرحوم سعيدى فرمودند: آقايان حاضرند فردا بياييد كمك كنيد واز آقايان پذيرائى كنيد.اين براى من يك نعمت بود و لطفى از طرف خداوند بود. من عرض كردم : بله من حاضر هستم . وقتى كه امام از جلسه تشريف بردند دوستان و رفقاى ديگر آمدند كه آقا اگر شما حاضر نيستيد ما حاضر هستيم گفتم : نه افتخار مى كنم .از حسن اتفاق امروز روز دهم ذى القعده است كه من خدمت شما دوستان مجله دارم مصاحبه مى كنم .اين اتفاق را من با فال نيك مى گيرم . اينها جريان عادى نيست . براى اولين بارى كه من با شما مصاحبه مى كنم و راجع به خصوصيات امام بناست صحبت بشود دهم ذى القعده است . يعنى همان روزى كه امام به من دستور دادند كه شما فردا بياييد منزل . بالاخره صبح آن روز (يازدهم ذى القعده ) در خدمت آقاى اخوى و آقاى آقاشيخ زين العابدين ذوالفقارى به منزل امام رفتيم . ساليان درازاين حالت ادامه داشت . روزهاى اعياد و همينجورايام فاطميه اى كه ايشان منزلشان روضه داشتند فاطميه دوم ما مى رفتيم و در خدمت ايشان بوديم . خاطره دومى كه باز براى بنده خيلى شيرين بود وقتى بود كه در خدمت امام بعداز فوت آقاى بروجردى به تهران رفتيم . حدود يك ساعتى به ظهور مانده بود كه به منزل آقاى لوسانى كه درامام زاده يحيى بود رسيديم . تشريف نداشتند رفته بودند مسجد. خدمت امام نشسته بودم كه ازاندرونى آقاى لواسانى دو تا ليوان فالوده گرمگ آوردند. من در مقابل همه عظمت وابهت امام خيلى منظم نشسته بودم كه امام فرمودند:اگر ناراحتيد پا شويد برويد بخوابيد.اتاقى بود رفتم آنجااستراحت كردم اول ظهر موذن كه اذان مى گفت امام قدس الله روحه در راه زدند و فرمودند: آقاى صانعى اول ظهراست اگر مى خواهيد نماز بخوانيد. پا شدم آمدم وضو گرفتم و پشت سرامام به نمازايستادم . آقاى لواسانى وارد شد و نهار آوردند. وقتى كه نهار را آوردند. من در خوردن غذا در مقابل امام امت خجالت مى كشيدم .امام قدس الله روحه متوجه شد.امام برخوردهايش خيلى برخوردهاى عاطفى و آقائى بود و همه جهات را توجه مى كرد. سر سفره مقدارى ماست آب گرفته شده بود كه از لواسانات آورده بودند.امام براى اين كه مقدارى از خجلت زدگى مرا كم كند فرمودند:اين ماستها ماستهاى لواسانات است و آب گرفته شده است بخوريد. آقاى لواسانى اضافه كردند كه به هر حال بخوريد ضررى به ما نمى خورد.اين جمله امام و آن جمله آقاى لواسانى يك مقدار آن حالت خجلت زدگى ما را كم كرد. خاطره سوم من در رابطه با درس و بحث است . حدود چندين سال معمولا بعداز درس از مسجد سلماسى در خدمت امام مى رفتم تا در منزلشان و سوالاتم را مى پرسيدم وايشان جواب مى دادند. يك روز نشد كه امام برخوردش گوياى اين باشد كه الان حاضر به جواب دادن نيست .اين هم كار يك روز و دو روز نبود تقريبا غالب روزها من به دنبال امام حركت مى كردم چه آن روزهاى اولى كه در درسشان شركت مى كردم و چه روزهاى آخر. براى يك بار هم نشد كه ايشان قيافه اش را جورى كند كه گوياى اين باشد كه خوشش نمى آيد من دنبال سرش بروم و مطلب بپرسم . تا يك روزى كه امام از زندان برگشته بودند (در آن زمان امام شخصيت و مرجعيت ظاهرى زيادى پيدا كرده بودند) بعداز درس بخاطراين كه جمعيت زيادى براى دست بوسى ايشان مى آمدند وايشان هم با تاكسى مى آمدند مسجداعظم و مى رفتند من رفتم منزلشان و مطلبم را مطرح كردم وامام فرمودند: بنويس . من سوالم را نوشتم و دادم خدمت امام .امام باز جواب ندادند.از باب پرتوقعى من و آن برخوردهاى چندين ساله امام من وقتى بيرون آمدم يك مقدار ناراحت بودم كه امام هم احساس كردند من ناراحتم .احوى رسيدند گفت چرا ناراحتى ؟ گفتم : بله رفتم مطلبى راازامام پرسيدم ولى امام به من جواب ندادند.اخوى خيلى به من تند شد گفت : صبيه شان مريض است ايشان ناراحت هستند و به من دستور فرمودندامشب ختم[ امن يجيب] بگيريم و مرحوم آيت الله قاضى را بگوييم بيايد. تو توقع دارى دراين شرايط امام مثل هميشه به تو پاسخ بگويد.بنده رفتم .امام فرداى آن روز كه به درس تشريف آوردند مطلب مرا در درس مطرح كردند كل مطلب ما را در درس كه حدود هزار نفر شركت مى كردند مطرح فرمودند و بعد هم جواب دادند. ضمنا به ناراحتى من و عدم پاسخگوئى خودشان در روز گذشته به طور ضمنى اشاره فرمودند. مطرح كردن مطلب من در مقابل هزار نفر خيلى برايم شيرين و لذت بخش بود. البته امام همه وجودش به من لطف بود. مثل لطفى كه به همه جامعه داشتند. حوزه : حضرت عالى كه مدت طولانى از محضر مبارك حضرت امام استفاده برده ايد لطفا مبانى فقهى وامتيازات درس آن بزرگوار را شرح دهيد.استاد: در رابطه با تبيين مبانى فقهى بايد عرض كنم بعداز شيخ انصارى كتب فقهى را كه من مطالعه كرده ام يا درسهائى كه از بزرگان ديده ام فقيهى به مانندامام امت در تبيين مبانى فقهى و تثبيت مطالب فقهى نيافتم .