بازیافت خویش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بازیافت خویش - نسخه متنی

سید ضیاء مرتضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درآمدى بر مقوله شخصيت شناسى جوان

قسمت سوم

شاكله

بالاخره براى نوشتن به زبانى ساده تر, تسليم نظرات دوستان شدم. اين دوستان باور دارند كه بايد با جوانها خودمانى تر حرف زد و راحت تر چيز نوشت. خودم هم اين اصل را قبول دارم ولى در شماره قبلى نيز بهانه ام را گفتم. نمى دانم يادتان هست يا نه؟ بهر حال عذرم اين بود بحثى كه با عنوان ((درآمدى بر مقوله شخصيت شناسى جوان)) انتخاب كرده ايم و از حقيقتى به نام ((خود)) و واقعيتى به اسم ((ناخود)) سخن مى گوييم و قالب و محتواى آن را كمى دشوار مى كند. معلوم مى شود اين عذر از نظر اين دسته از دوستان پذيرفته نيست, لذا اگر ((قالب)) بحث مقدارى تغيير كرد ناشى از آن جدالى كه گفتيم بين ((خود)) و ((ناخود)) وجود دارد نيست! چرا كه اينجا همه ((خود)) هستيم و همه در تلاش براى كسب رضايت خوانندگان عزيز و مى دانيم كه رضايت شما نيز تنها در ارائه مطالب و آموزه هايى است كه راهگشا بوده و در بهبود حيات فكرى, تربيتى فرهنگى و اجتماعى شما مفيد باشد. از گذشته بحث نيز دوباره كمى تكرار مى كنيم. در دو قسمت قبل با عنوان ((بازيافت خويش)) و ((دفتر دل)) از گمشده اى به نام ((خود)) گفتيم. اشاره اى به ارزش و جايگاه شناخت ((خود)) نموديم. جدال دائمى او را با ((ناخود)) يادآور شديم. نوشتيم كه در هنگامه شكل گيرى شخصيت, بويژه در دوران جوانى, بايد به كمك ((خود واقعى)) شتافت. بازگو كرديم كه اميرالمومنين على (ع) از آن دسته از كسانى كه جوياى گمشده هاى ديگر هستند ولى از ((خود گمشده اشان)) خبر نمى گيرند, ابراز شگفتى مى كند. و باز در خاطرتان هست ((دفتر دل)) را كه گشوديم از ((كتاب نفس)) ورقهايى را خوانديم. ((دفتر نفس)) را محور حرفهاى خودمان قرار داديم. تشبيه نفس و جان آدمى به ((دفتر)) به اين انگيزه بود كه شكل گيرى

ارزش و شخصيت انسان توسط خودش را يادآور شويم. افكار و انديشه ها, رفتار و گفتار و حتى خيالات آدمى در نقش بستن اين دفتر, نقش ايفا مى كنند, و اگر يادتان باشد اين هشدار رابازگو نموديم كه ((فردا)) وقتى ما را به حساب فرا مى خوانند در واقع به ((بازخوانى)) دفترى مى برند كه خودمان نوشته ايم. دفترى كه در آن هنگام ديگر دفتر نيست, يك ((كتاب)) است. به ما گفته مى شود ((كتابت را بخوان)). از اين كتاب مى توانيم با عنوان ((نامه)) نيز ياد كنيم. نامه اى كه خودمان نوشته ايم و خودمان فرستاده ايم. حتما در خاطرتان مانده است كه ويژگى روح و جان جوان و نوجوان در آمادگى براى پذيرش را با استفاده از سخن زيباى حضرت امير(ع), چگونه بيان كرديم. آن حضرت(ع) قلب و جان آدمى در اين دوران را همانند زمين آماده و خالى از كشتى مى داند كه هر بذرى در آن افشانده شود مى پذيرد. ((دفتر دل)) را در شماره قبل با اين جملات به پايان برديم:

نگارش اين ((دفتر)) و زراعت اين ((زمين)) بر عهده خود آدمى نهاده شده است. هويت و شخصيت ((الهى)) يا ((شيطانى)) او حاصل عملكرد اوست. سنين جوانى نقطه عطفى در تكوين اين هويت است. مسووليت اول و عمده استفاده صحيح از فرصت جوانى بر عهده خود جوان است. كوتاهى ديگران عذرى در ضايع كردن فرصت مذكور و سياه كردن بى ثمر ((دفتر دل)) نيست, هرچند ((ديگران)) نيز مسووليتى بس عظيم دارند. در آيند از اين ((مسوليت)) نيز سخن خواهيم گفت.

و اينك

وعده آينده را همچنان به آينده موكول مى كنيم. هنوز از مسووليتى كه بر عهده خود جوان است و كوتاهى ديگران عذرى براى بى توجهى به آن نمى شود حرفهاى بسيارى مانده است. اينكه در فرصتهايى كه در پيش داريم چقدر از اين حرفها را بتوانيم به ميان بكشيم دست خداوند است ولى شخصيت مستعد شما جوان عزير و فرصتهاى طلايى جوانى, آن قدر ارزش دارد كه به احتمال خواندن حرفهاى تازه, با ما همراهى كنى. فرصتهايى كه بايد از آن با عنوان ((فرصتهاى بهشتى)) ياد كرد, چرا كه بهشت سعادت و معنويت, بهشت رضايت الهى و وصول به حق در گرو اين فرصتهاست.

اراده حكيمانه

اشاره كرديم كه درشكل گيرىشخصيت جوان,نقش اول راخود,ايفامى كند.

در شكل دهى و بروز آن, حرف اول و آخر را شناخت, اراده و خواست خود اوست كه مى زند. پرواضح است اين به معنى ناديده گرفتن عوامل ديگر در تكوين شخصيت انسانى نيست. عوامل و زمينه هاى بسيارى وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد, افراد و بخشهاى گوناگونى مى باشند كه سهمى از اين مسووليت را بر دوش دارند اما اينها همه مشروط به خواست و اراده جوان است و اراده او نيز بر اساس شناخت و نوع دريافتها و آگاهيهايى است كه بدست مىآورد. شناخت ارزشها و گزينش ملاكهاى ارزش دهى و به عبارت ديگر ديدگاهى كه او نسبت به خود, جهان و زندگى پيدا مى كند و باورهايى كه در خود جاى مى دهد زمينه تصميمات و حركات ارادى او را فراهم مى نمايد. نقطه عطف در بررسى و ارزيابى عوامل تكوين شخصيت و ارزش وجودى هر انسان را بايد در همين مرحله دانست. پندارها و باورهاى انسانى زمينه ساز عزم و اراده اوست. ((انگيزه)) كه اصل و جهت رفتارهاى آدمى را تحقق مى بخشد ريشه در باورهايى دارد كه به آن دست يافته است. رفتارآدمى حاكى ازنوع شخصيت اوست چنان كه شكل دهنده شخصيت او نيز مى باشد.رفتاروعملكرد و آنچه كه از وجود انسان به عنوان ((فعل ارادى)) او سرمى زند ريشه در نيت و عزم, انگيزه و اراده او دارد و اينها همه جايگاهشان قلب و جان آدمى است كه در فرصتى ديگر از آن نيز سخن خواهيم گفت.

در شكل گيرى شخصيت انسان, و در بحث ما, شخصيت جوان, به عوامل بسيارى بستگى دارد كه برخى از آنها چون عامل وراثت يا محيط در نگاه نخست از عهده و گزينش خود او بيرون است اما شناخت و اراده و انگيزه اوست كه نقش اصلى را ايفا مى كند و مسووليت پذيرى و مسوول بودن او درست از همين نقطه است. چون مى تواند تصميم بگيرد و چون مى تواند ميان اين و آن يكى را گزينش كند مسووليت مى پذيرد و بايد پاسخگو باشد.

قرآن كريم از برخى چنين ياد مى كند كه ((وقتى رفتار زشتى را انجام مى دهند مى گويند اين سنت پدران ما بوده است و ما آنها را بدين روش يافته ايم وخداوند به ما چنين دستورى داده است. به آنان بگو خداوند هيچگاه دستوربه عمل ناپسند نمى دهد.))

اگر پذيرفتيم كه انسان قدرت گزينش دارد. اوست كه تصميم مى گيرد و اوست كه براساس اراده اش و بدنبال انگيزه هايش ((عمل)) مى كند, ديگر سلب مسووليت امرى منطقى نخواهد بود. همواره بين رفتار آدمى و انگيزه ها و اوصاف و ويژگيهاى نفسانى او رابطه تاثيرگذارى متقابل وجود دارد.

شاكله!

نمى دانم تاكنون آيا اين تعبير را شنيده يا خوانده ايد؟ از فرصت اين شماره براى شرح واقعيتى به نام ((شاكله)) استفاده مى كنيم. قرآن كريم در بيان يك اصل كلى, اين تعبير را بكار برده است. اين اصل كلى با خطاب به پيامبر(ص) اين گونه بيان مى شود:

((قل كلد يعمل على شاكلته))(2)

((بگو كه هر كسى بر اساس شاكله خويش عمل مى كند.))

مى بينيد كه اين امر به عنوان يك قاعده كلى و اساسى بيان شده است. هر انسانى رفتار و عمل او برخاسته از ((شاكله)) اوست. بين اعمال فرد و ((شاكله)) او همواره تناسب و رابطه برقرار است. كردار و شخصيت رفتارى هر انسانى ريشه در ((شاكله)) او دارد و تفسير و تحليل عملكرد هر شخص را بايد در ((شاكله)) او جستجو نمود. اين كلمه با كلمات ((شكل, تشكيل و تشكل)) همخانواده و از يك ريشه است. گفته اند ((شكل)) در اصل به معنى بستن چهارپايان به كار مى رود. برخى نيز ((شاكله)) را از شكل به معنى هيات و قيافه شمرده اند. به معنى مثل و مانند نيز گفته اند. بهرصورت ((شاكله)) يا به معناى سجيه و صفت اخلاقى و تربيتى و باورهاى آدمى است كه با معناى نخست تناسب دارد چرا كه سجايا و اوصاف اخلاقى تربيتى و باورهاى موجود, انسان را مقيد مى سازد كه به تناسب آنها حركت كند و يا به معناى ((راه و مذهب)) است با اين تناسب كه وقتى انسان در مسيرى عبور مى كند گويا آن را در پيش گرفته و خود را بدان مقيد ساخته است و كسى كه مذهب و روشى را انتخاب كرده گويا به آن ملتزم شده و از آن تخلف نمى كند.

بهرحال اصل مذكور, عمل انسانى را مبتنى بر ((شاكله)) او مى داند يعنى بين آن دو, تناسب و هماهنگى مى بيند. مى توان ((شاكله)) را در مقايسه با عمل, همانند ((جان و روح)) دانست كه در بدن سرايت دارد و اين بدن است كه با اعضا و اعمالش شكل و ساختار روحى فرد را به نمايش مى گذارد. هم دانش روز پذيرفته است و هم تجربه نشان مى دهد كه ميان اوصاف و حالات نفسانى و بين رفتار آدمى رابطه اى ويژه برقرار است. به عنوان مثال هيچ گاه رفتار و برخورد يك انسان شجاع و يك انسان ترسو در مواجهه با يك صحنه ترسناك, يكسان نيست. چنان كه بين صفات نفسانى و بين نوع

ساختار وجودى انسان نيز رابطه خاصى وجود دارد. برخى طبيعتى زودرنج دارند, برخى به سرعت خشمگين مى شوند, عده اى حس انتقامجويى در آنان قوى است. برخى علاقه ويژه اى به خوردن و ديگر خواستهاى غريزى دارند ولى بعضى در نقطه مقابل اينهايند. البته اينها هيچ يك به معنى سلب اراده از شخص نيست فقط بيان كننده زمينه هاى گوناگونى است كه در افراد وجود دارد ولى اختيار و قدرت انتخاب را در افراد ناديده نمى گيرد. قرآن عزيز, با مثال زمين و سرزمين پاك كه گياه در آن مى رويد و زمين شوره زار و نامطلوبى كه حاصلى در بر ندارد, به گونه اى ديگر نيز به اين واقعيت مى پردازد.(3)

اين نوع رابطه, واقعيتى است كه ميان ذات انسانى و ملكات اخلاقى و تربيتى و رفتار او وجود دارد. البته اين تناسب و رابطه را بايد از نوع رابطه داخلى و درونى دانست چرا كه نوعى ديگر از بستگى و ارتباط ميان رفتار و اوصاف و بين اوضاع و احوال و عوامل خارجى وجود دارد كه به آداب و سنن و رسوم و عادات اجتماعى برمى گردد. اينها نيز انسان را به مسيرى موافق و مناسب خويش مى كشانند و او را از رفتارى در جهت خلاف آنها باز مى دارند. پس مى توان رفتار و شخصيت فرد را نه تابعى از اوضاع و شرايط اجتماعى, بلكه متاثر و هماهنگ با آن دانست.

نتيجه اينكه در يك برداشت و به بيانى آسان مى توان گفت ((شاكله)) انسانى, شكل و محتواى عمل او را ترسيم مى كند و در واقع شكل دهنده به حركت و رفتار اوست. به بيانى ديگر ((شاكله)) را بايد عبارت از همان مجموعه عوامل و اجزائى دانست كه شخصيت انسانى او را تشكيل مى دهد. نتيجه مى گيريم كه هرانسانى بر اساس نوع شخصيتى كه دارد عمل مى كند و از آنجا كه همواره بين عمل انسان و شكل گيرى شخصيت و شاكله او تاثيرگذارى متقابل وجود دارد پس نوع شخصيتى كه دارد هرچند ترسيم گر رفتار و اعمال اوست ولى همين رفتار و عملكرد در تثبيت و استقرار و ثبات آن شخصيت نقش مستقيم دارد. اين تاثيرگذارى گاه تا جايى پيش مى رود كه موجب رسوخ كامل اوصاف خوب يا بد نفسانى در جان آدمى مى شود تا جايى كه جدايى از آن دشوار مى نمايد و يا غيرممكن. برخى آيات و رهنمودهاى دينى كه سخن از بسته بودن قلب و چشم و گوش جمعى گمراه به ميانآورده است وآنان راقابل هدايت نمى داند اشاره به همين واقعيت است. اينهاكسانى اندكه شخصيت وشاكله اشان چنان درمسيركفروتربيت غيرانسانى و گمراهى ثبات يافته است كه((انذار))پيامبر(ص)نيزبه حالشان سودىنمى بخشد.(4)

اگر رفتار و اعمال انسان همواره برخاسته از نوع شخصيت و شاكله و سجاياى تربيتى و باورهاى درونى اوست پس نشاندهنده نوع شخصيت او نيز مى باشد. فردى كه گرفتار تكبر و خودبينى است نشانه ها و آثار اين, بخش از ((شاكله)) او را مى توان در كلام و سكوت و قيام و قعود و حركت و سكون او شاهد بود. پس رفتار آدمى را بايد نماينده شخصيت درونى او دانست. شخصيت اجتماعى انسانى تنها نمودى از شاكله و شخصيت درونى اوست.

نقطه عطف در تكوين شاكله

مهمترين مرحله شكل گيرى شخصيت و شاكله آدمى را بايد در مرحله گزينش و پذيرش باورهاى درونى و اعتقادى برشمرد. باورهايى كه با جان او گره مى خورند و نوع بينش و ديدگاه او را نسبت به انسان و جهان مشخص مى سازند. سنگ زيربناى شخصيت را در همين جا بايد جويا شد. اگر گام اول در مسلمانى, اقرار به توحيد و شهادت به رسالت است از همين روى است. باورهاى درونى همواره جان آدمى را به واقعيتهاى مورد نظر پيوند و گره مى زند. بهمين جهت است كه از آن به عنوان عقيده و اعتقاد نام برده مى شود و مى دانيد كه ((عقد)) در اصل به معنى گره و پيوند مى باشد. فراموش نكرده ايدكه((شاكله))رانيزازريشه اىنزديك به همين معنا معرفى كرديم. پس باورها و اعتقادات انسان, نوعى بستگى و پايبندى و پيوند او را معين مى كند. انسان ودرنتيجه اعمال اوهمواره بسته و در پيوند با باورها و شاكله هاى اوست.

اشاره كرديم كه انسان با اين وجود قدرت انتخاب دارد. هرچند ((شاكله)) و باورها و نوع تربيت و فرهنگ حاكم و شرايط محيط همه و همه زمينه هايى براى تاثيرگذارى براعمال و رفتار اويند ولى همواره اوست كه اراده مى كند و از زمينه هاى داخلى يا بيرونى به نفع دستيابى به خواست خويش سود مى برد تا جايى كه برخى مواقع جدا شدن از آن براى او غير ممكن است لكن او آزاد بوده است كه خود را به اين مرحله از رسوخ و نفوذ اين باور يا صفت برساند پس او ((همان)) است كه در عمل ((نشان)) مى دهد. مى بينيد كه اراده و قدرت انتخاب و اختيار اوست كه همواره حرف آخر را مى زند. شكل گرفتن و ثبات يافتن ((شاكله)) او بسته به اراده و نوع همت اوست, نتيجه اينكه تكوين شخصيت او بستگى تام به اراده و خواست او دارد.

اين اراده و اين خواست در سنين جوانى كه زمينه شكل گيرى ((شاكله)) آدمى و ((شخصيت)) او بسى هموار است و همانند اسبى راهوار سرپيچى كمترى دارد اهميت بسزايى خواهد يافت. استفاده از اين فرصت مسووليت مهمى است كه مستقيما بر دوش جوان نهاده شده است. قوت اراده و عزم جزم, ابزارى بس لازم در استفاده صحيح از اين اوقات در جهت شكل گيرى سالم شخصيت جوان است, چنان كه آگاهى و معرفت نسبت به همه عواملى كه در نوع شخصيت آدمى تاثير دارد راه را براى تصميم و اراده صحيح هموار مى سازد. در تصميم گيريها او را از افراط و تفريط باز مى دارد چرا كه:

لا يرى الجاهل الا مفرطا او مفرطا(5)

جاهل راوقتى مى نگرىياافراطمى كند و يا تفريط. ((على عليه السلام))

اراده و تصميم آنگاه كه تكيه بر آگاهى و شناخت و اطلاعات لازم نداشته باشد يا دچار تندروى مى شود و يا در خمودى و كوتاهى پرسه مى زند. اين است كه جوان درشكل دهى به شخصيت خويش همواره نيازمند اراده است اما اراده اى حكيمانه و از سر انديشه و آگاهى. بايد قوت و نيروى جسمى و سلامت تن و توانستن را نيز در اراده و نيتهاى استوار و پر بنيان جويا شد. به اين روايت بس زيبا و پرمغز از حضرت امام صادق(ع) توجه كنيد:

ما ضعف بدنٌ عما قويت عليه النيه(6)

((هيچ تنى, نسبت به آنچه كه نيتى استوار و اراده اى قوى براى آن وجود داشته باشد دچار ضعف و ناتوانى نمى شود.))

مى بينيم كه پيام و جانمايه اين حديث شريف اين سخن مشهور است كه ((خواستن توانستن است)) پس ((توانستن در خواستن است))! اگر بخواهى مى توانى. پس بخواه تا بتوانى.

در فرصت بعدى دوباره در همين مقوله خواهيم نوشت. ان شاالله.


1ـ سوره اعراف, آيه 28.

2ـ سوره اسرا, آيه84.

3ـ سوره اعراف, آيه 58.

4ـ سوره بقره, آيه7.

5ـ بحار, ج71, ص217.

6ـ بحار, ج70, ص205.

/ 1