درآمدي بر مقوله شخصيتشناسي جوان، قسمت ششم
سيدضياء مرتضوي و باز هم بازگشتي به گذشته:نوشتيم اصول و كلياتي را به عنوان درآمدي برمقوله شخصيت شناسي جوان پي ميگيريم. «بازيافت خويش»، «دفتردل»، «شاكله» و «توان» عناويني بود كه طي آنها برخي نكات را شرح كرديم. نكاتي كه ميتواند راهگشا باشد. ديديد كه بازگشت به ارزشهاي وجودي خويش را بايد نخستين گام شمرد. ويژگي تأثيرپذيري جان آدمي مسؤوليت مهمي را در جهت شكلدهي صحيح به شخصيت انسان بر دوش ميگذارد. رفتار و اعمال انساني، هماره برخاسته از نوع شخصيت و باورهاي دروني اوست چنان كه ميتواند گوياي نوع شخصيت او نيز باشد. از اين رو مهمترين مرحله شكلگيري شخصيت را در مرحله گزينش و پذيرش باورهاي دروني و اعتقادي دانست. انسان در باور و عمل خويش براساس اراده عمل ميكند. شاكله و باورها و شخصيت دروني انسان و نيز شرايط خانوادگي و اجتماعي، زمينههايي براي تأثيرگذاري بر بينش و عمل انسانند ولي همواره اين انسان است كه اراده ميكند. جوان در شكلدهي شخصيت خويش متكي بر عزم و اراده است اما ارادهاي انديشمندانه. قوت انساني و نيروي جسماني و سلامت تن و توانستن را نيز بايد در اراده و انگيزه استوار جويا شد. ظرفيت روحي و كشش دروني انسان بگونهاي است كه بسياري از كارها كه ناشدني مينمايد به راحتي ميتواند بدان دست يابد. و ديديد كه شكلدهي به شخصيت انساني و استفاده از فرصت جواني براي كماليابي شخصيت، نيازمند ايمان و اذعان به واقعيت مذكور است. بايد باور داشت كه ميتوان انساني شايسته، سعادتمند و موفق بود. جوان در روانشناختي شخصيت خود بايد اين «باور» را بجويد. هر چند موانع عمدهاي نيز بر سر راه است اما او اگر بخواهد ميتواند اينها را از سر راه خويش بردارد. ناهنجاريها و آفتهاي بسياري وجود دارد كه بايد با ظرافت و تيزبيني و با عزمي راسخ آنها را پشت سر بگذارد. برخي از ويژگي تأثيرپذيري جان آدمي مسؤوليت مهمي را در جهت شكلدهي صحيح به شخصيت انسان بر دوش ميگذارد.بايد باور داشت كه ميتوان انساني شايسته، سعادتمند و موفق بود. جوان در روانشناختي شخصيت خود بايد اين «باور» را بجويد.اين عوامل بازدارنده را در شماره پيش شرح كرديم. هنوز پس از شرح باقيمانده اين عوامل، بحثهاي چندي مانده است كه به خواست خداوند پي خواهيم گرفت. عواملي كه شرح آن گذشت اينها بود:1 ـ بيحزمي و عدم دريافت راهبردها2 ـ فقدان جزم و عزم3 ـ ضعف بردباري و ثبات4 ـ سستي و تنبلي5 ـ خودپسندي6 ـ ترسو اينك ادامه همين بحث با اين محور:7 ـ تلقينهاي منفيهفتم: اگر به مفهوم و معناي وسيعي كه براي «تلقين» مورد نظر است توجه شود به اهميت اين موضوع به عنوان يك هنجار و يا ناهنجار، بيشتر آگاهي خواهيم يافت. «تلقين» به همان ميزان كه در اينجا به عنوان يك آفت بازدارنده مورد نگرش است بايد به عنوان يك عامل رشد وموفقيت مورد توجه جدّي قرار گيرد. چنان كه پيشتر شرح كرديم رفتار و منش انسان، برخاسته از نوع شخصيت و باورهاي دروني اوست و مهمترين مرحله شكلگيري شخصيت او را بايد در مرحله گزينش و پذيرش باورهاي دروني شمرد. هر كس و هر عاملي بتواند باورهايآدمي را به عنوان زيرساختهاي رفتاري او شكل بدهد در واقع رفتار و منشهاي عملي او را شكل داده است. اينها كه ميخوانيد هر چند درباره انسان است اما پرواضح است در تحليلها و جستارتهاي جامعهشناختي نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. جامعه نيز از آحاد انساني تشكيل مييابد و بدين ترتيب حوزه عمل و نفوذ آنچه در اينجا با تعبير «تلقين» از آن ياد ميشود بسي گسترده است. مفهوم تلقين نياز چنداني به توضيح ندارد. از نظر معرّفي مصاديق آن ميتوان به دو بخش فردي و اجتماعي اشاره نمود چنان كه عامل آن ميتواند عنصري بيروني و ميتواند واقعيتي دروني باشد و باز همان گونه كه اشاره شد تلقين ميتواند به عنوان زمينهاي براي رشد و سازندگي درآيد و ميتواند به صورت عاملي بازدارنده و آفتي اجتماعي رخ نمايد. بسياري از باورهاي فردي و اجتماعي برخاسته از تلقينهايي است كه در بسياري بلكه اكثر موارد به صورت ناخودآگاه، فرد و جامعه را تحت تأثير عميق خويش قرار هر كس و هر عاملي بتواند باورهاي آدمي را به عنوان زيرساختهاي رفتاري او شكل بدهد در واقع رفتار و منشهاي عملي او را شكل داده است.تلقين ميتواند به عنوان زمينهاي براي رشد و سازندگي درآيد و ميتواند به صورت عاملي بازدارنده و آفتي اجتماعي رخ نمايد.ميدهد. عمده فلسفه تبليغات را بايد در اين انگيزه جست كه به كمك آن ميتوان جامعه را به سمت باورها و ذهنيتهايي سوق داد كه ميتواند اهداف انجام تبليغات را جامه عمل پوشد. بخوبي روشن است كهتبليغات اگر بتواند بسان عاملي تلقينكننده باورهاي اجتماعي را شكل دهد در واقع راستاي حركت و تلاش آن جامعه را بدست گرفته است. اينها ميتواند در جهت مصالح واقعي فرد و جامعه باشد چنان كه ميتواند به عنوان آفتي بزرگ كيان و شخصيت فرد و جامعه را در خود پيچد. يك نگاه به آنچه در اين زمينه در كشورها و جوامع مختلف ميگذرد شاهدي بس گويا در بحث است.تبليغات اگر بتواند بسان عاملي تلقينكننده باورهاي اجتماعي را شكل دهد در واقع راستاي حركت و تلاش آن جامعه را بدست گرفته است.تفأل، گمانهزني، تلقين و امثال اينها كه در فرهنگها هر كدام به گونهاي مرسوم است ميتواند منشأ اثر باشد اما آنچه در واقع عامل اين تأثير است نوع تلقين و ارزيابي خود شخص است. آنچه شومي و ميمنتي ميآورد خارج از خواست خود او نيست.جوان در شكلدهي به شخصيت خويش بايد با ديدي تعاليبخش و سعادتآفرين به تلقين و ذهنيتها و باورهايي كه از اين راه ميتوان به آنها رسيد بنگرد. خود را از عوامل تلقين كنندهاي كه روح يأس، وابستگي، ناتواني، سستي و بيارادگي را در او تقويت ميكند و ارزشهاي متعالي را در نگاه او بيارزش مينمايد و به جاي آن، باور، انديشه، فرهنگ و رسومي بيپايه و دور از مصالح انسانيت را جايگزين مينمايد دور سازد. آنچه در فرهنگ ديني ما با عنوان «طَيَره» مطرح شده و با آن مبارزه شده است بخشي از موضوع مورد بحث است. اينك مجال پرداختن تفصيلي به اين موضوع نيست. آنچه در فرهنگ ما با تعبيراتي چون «به فال بد گرفتن» و «شوم پنداشتن» مطرح ميشود ميتواند بيان كننده مفهوم «طيره» باشد. قرآن از برخي مردمان نام ميبرد كه در برابر دعوت پيامبران(ع) با ابزار «طيره» به مقابله برميخواستند. حركت پيامبران(ع) را حركتي شوم و بد يُمن معرّفي مينمودند. اگر مواجه با بدي و ناگواري ميشدند آن را از شومي و بدبختي پيامبر و ياران او ميدانستند و بر همين اساس نيز تبليغ ميكردند و حركت سازنده پيامبران را براي جامعه خويش، شوم پنداشته و معرّفي ميكردند و عناصر ساده ولي گسترده اجتماعي نيز تحت تأثير قرار ميگرفتند. و بدين ترتيب پيامبران مسؤوليت مييافتند اين حقيقت را در باور عمومي جامعه جاي دهند كه نيكي و بدي سرانجام فرد و جامعه، در گرو حركت و تلاش و هدايتپذيري خود آنان است. خواست خداوند، اراده و عمل شخص و باورها و تلاش اوست كه نقش ايفا ميكند. براي خواست واراده الهي نيز تفسيري ظريف و دقيق است كه بايد در جاي خود پيگرفت. بهرحال نقش اجتماعي «طيره» و «نحسانگاري» حالت بازدارندگي آن به عنوان يك ناهنجاري فردي و عمومي و لزوم بهرهورياز آن به مثابه يك هنجار سازنده در مرتبه و مرحلهاي است كه آياتي چند را در چند جا به خود اختصاص داده است.(1) چنان كه وجود برخي رهنمودهاي حديثي نيز در جهت مبارزه با اين آفت اجتماعي و حتي سوق دادن آن به عاملي سازنده براهميت موضوع ميافزايد.در نهجالبلاغه ميخوانيم كه «طيره» و به فال بد گرفتن امري بحق نيست.(2) روشن است اين به معني ناديده گرفتن تأثيرات شخصي و اجتماعي «طيره» نيست، بلكه اشاره به نادرستي آن است. در سخني ديگرازامامصادق(ع)ميخوانيمكه«طيرهوفالزدنبراساسهمانچيزي است كه آن را قرار ميدهي، اگر راحت گرفتي، راحت است و اگر سخت گرفتي سخت است و اگر ناديده گرفتي چيزي نخواهد بود».(3)اين رهنمود ارزشمند ما را به اين حقيقت هدايت ميكند كه تفأل، گمانهزني، تلقين و امثال اينها كه در فرهنگها هر كدام به گونهاي مرسوم است ميتواند منشأ اثر باشد اما آنچه در واقع عامل اين تأثير است نوع تلقين و ارزيابي خود شخص است. آنچه شومي و ميمنتي ميآورد خارج از خواست خود او نيست. نوع نگاه و تفسير ما از پيشامدها، صحنهها و اتفاقات و آنچه در فرهنگهاي مختلف به گونههاي گوناگون منشأ شومي و بد آمدن به شمار ميآيد است كه نقش ايفا ميكند. همين گمانهزني و خطورات قلبي كه ميتواند منشأ اميدواري و اعتماد به نفس و دلگرمي به سرانجام خوش و موجب الفت و تقويت رشتههاي دوستي و پيوندهاي اجتماعي گردد و نگاه آدمي را به هستي، جامعه و محيط، نگاهي سازنده و همراه با آرامشخاطر سازد به عاملي بازدارنده از تلاش و رشد، موجبي براي سوءِظن و عداوت و سستي پيوندهاي اجتماعي و خانوادگي، ضعف اراده و اميد و زمينهاي براي سوق دادن موفقيتها و كاميابيها به عواملي غير طبيعي و خارج از روند معمول آن تبديل ميشود.اين است كه در برخي هشدارهاي ديني يادآوري شده است كه «هر كس فالزني او را از كارش باز دارد شرك ورزيده است».(4) و يا در خصوص مسافرت گوشزد شده كه «شخصي كه اقدام به مسافرتي ميكند اما مثلاً با ديدن يك پرنده برميگردد، در واقع به آنچه بر محمد نازل شده است كفر ورزيده».(5) و يا تأكيد شده است «هرجا فال بد زدي آن را ناديده بگير و كارت را دنبال كن».(6)خارج ساختن روند امور زندگي و جامعه از مجراي طبيعي و توفيق الهي و كشاندن آنها به عواملي خارج از دسترس، چون مواجهه با يك خارج ساختن روند امور زندگي و جامعه از مجراي طبيعي و توفيق الهي و كشاندن آنها به عواملي خارجاز دسترس، را بايد يك ناهنجاري و آفت شمرد.منظره، صداي يك پرنده، همزماني يا همرديفي با يك عدد، شومي و نحسي و... را بايد يك ناهنجاري و آفتي شمرد كه متأسفانه زمينههايبقاء و گاه رشد و توسعه آن همواره وجود داشته است. ناديده گرفتن خواست الهي (البته با برداشت صحيحي كه بايد از اين حقيقت داشته باشيم) و نقش اساسي خود انسان در عملكرد و رفتار خويش و وصل كردن آن مثلاً به صداي يك پرنده يا روزي خاص و يا عددي معين گوياي نوعي اختلال اعتقادي ميباشد. متأسفانه برخي رسانههاي عمومي نه تنها به وظيفه خويش در روشنگري جامعه در اين خصوص عمل نميكنند بلكه خود تبديل به عاملي براي رواج آن ميشوند و برخي محافل ديني نيز حداقل به سكوت برگزار ميكنند.فرا راهدر ارشادات فرهنگ ديني خويش ميبينيم كه براي كاستن از تأثيرات منفي اين تلقينها كه گاه به صورت يك باور عمومي نقشي تعيين كننده مييابد و براي ناديده انگاشتن اين موانع كه در واقع مانع نيستند اما تلقين و باورهاي غلط توانسته است آنها را به عنوان عاملي بازدارنده تبديل كند، ما را دعوت به عنصر «توكل» نمودهاند. توكل و تكيه بر عنايت الهي و تلاش بدون دغدغه خاطر، به عنوان كفّاره و جبران كننده «طيره» و فال بد به شمار رفته است.(7) پيامبر(ص) خود از تفأل به خير استقبال ميكرد و آن را دوست ميداشت اما طيره و فال بدزدن و شوم پنداشتن و امثال آن را خوش نداشت و به عنوان يك دستورالعمل به كساني كه خود را گرفتار اين وساوس نموده بودند و در مواجهه با زمينههاي تلقين منفي دچار دغدغه خاطر ميشدند اين جملات را دستور ميداد كه بازگو نمايند:«خدايا! نيكي و خير تنها از جانب توست و بديها را تنها تويي كه دفع ميكني و توان و قوهاي جز به تو نيست.»(8)ميبينيد كه تلقين مثبت كه ميتواند منشأ رشد، سازندگي، اميدواري، و دلگرمي به نهايت كار باشد مورد علاقه آن حضرت(ص) است و براي جلوگيري از تأثيرات مخرّب تلقينهاي منفي كه در بسياري از موارد، شخص، ناخودآگاه گرفتار آن ميشود، پيامبر(ص) به خالق هستي كه همه نيكيها بدست اوست فرا ميخواند و براي زدودن آثار منفي رواني تبليغات، تلقينها و تحليلهاي منفي كه در بسياري موارد به صورت فرهنگ عمومي و گاه فرهنگ ملّي! درآمده است دستور ميدهد جملات مذكور نه در دل بلكه بر زبان آيد.جوان در فعليت بخشيدن به تواناييها و استعدادهاي ذاتي خويش و درنتيجه شكل دادن به شخصيت خود نيازمند اعتماد به نفس، باور به توانايي و دوري از دغدغهها و وسوسههايي است كه چون آفتي بزرگ مانع بروز شخصيت ارزشمند او ميشود. او بايد همواره اين باور را به خود تلقين كند و در خويش بدمد كه عليرغم تبليغات، جاذبهها، تلقينها، آفتهاي سنت شده اجتماعي، با اعتماد به نفس و توكل بر خداي بزرگ و تقويت روح اميد ميتواند عنصري بس مفيد، شايسته و سراسر سعادت و نشاط باشد.شكلگيريشخصيتجامعهنيزچنان كه اشاره شد با همين موانعمواجهاست.بويژهآنانكهسعادتملتهاي مسلمان را هيچگاه خواهان نبودهاند همواره اين تلاش را جزء اساسيترين كارهاي خود ميدانندكهباحجموسيعيازابزارهايتبليغيوتلقينيخويشباوروفرهنگ عدماعتمادبهنفس،احساسناتواني،ترديدوسرگرداني،روحيهوابستگي، خودكمبيني، بزرگنمايي مشكلات و موانع، نااميدي، سرخوردگي، خمودي،بيارادگيوتسليمپذيريرادرجانجامعهتقويتكنند.جوانبايد اين سدها و موانع كاذب را بشكند و به جز ارزشهاياسلامي، انساني هيچ معيار ديگري را در بازيابي و شكلدهي به شخصيت خويش نپذيرد.1 ـ نگاه كنيد به اين آيات: يس، 18 و 19 ـ نحل، 47 ـ اعراف، 131 ـ اسراء، 13.
2 ـ الطيرة ليست بحق، كلمات قصار، 392.
3 ـ الطيرة علي ما تجعلها ان هوّنتها تهوّنت و ان شدّدتها تشدّدت، و ان لم تجعلها شيئا لم يكن شيئا، روضه كافي، خبر234 ـ وسائل، ج8، ص262.
4 ـ منردّتهالطيرةعنحاجته فقد أشرك، پيامبر اكرم(ص)، كنزالعمّال، خ28566.
5 ـ من خرج يريد سفرا فرجع من طير فقد كفر بما أنزل علي محمد، پيامبر اكرم(ص) كنزالعمال، خ28565.
6 ـ اذا تطيّرت فامض... پيامبر اكرم(ص) بحار، ج77، ص153.
7 ـ كفارة الطيرة التوكل، پيامبر اكرم(ص)، وسائل، ج8، ص262.
8 ـ ان النبي صلياللّهعليهوآله كان يحبّ الفأل الحسن و يكره الطيرة، و كان يأمر من رأي شيئا يكرهه و يتطيّر منه أن يقول: «اللهم لايؤتي الخير الاّانت ولا يدفع السيئات الا انت ولاحول ولاقوة الا بك»، بحار، ج95، ص3.