عبدالرسول هاجري تدبير منزل، تربيت فرزندان و همسر داري، از ديرباز، در حوزه مسؤوليت و نقش هاي اجتماعي زنان بوده است؛ اما در جوامع مدرن و صنعتي زنان افزون بر نقش مادري و همسري، پا به پاي مردان و برابر با آنان به كار بيرون از خانه پرداختند. به اين تعدد نقش كه قاعدتاً فشار مضاعفي را بر جسم و روان زنان تحميل مي كند، در جامعه شناسي، فشار مضاعف [1] Double Burden مي گويند. آندره ميشل(از نظريه پردازان معاصر فمينيست) درباره تعدد و تنوع وظايف زنان در جوامع پيش رفته، با عنوان «سر نوشت تراژيك» مي نويسد:مطالعات در ايالات متحده، فرانسه، لهستان، روسيه و سوئد نشان مي دهد كه حتي اگر زن در خارج از منزل كار كند، سنگين ترين وظايف مربوط به كار منزل را بر دوش دارد و شوهرش در كار منزل، بر اساس برابري، به او ياري نمي دهد. [2] باقر ساروخاني، مقدمه اي بر جامعه شناسي خانواده، تهران، انتشاران سروش، 1375مارتين و رابرتز در تحقيقات خود متوجه شدند كه 99% از زنان، بدون توجه به مشاغلشان(تمام وقت يا نيمه وقت) خانه دار هستند و با وجود فعاليت هر چه بيش تر آنان در امر اشتغال، از لحاظ ساعات كاري، تغيير چشم گيري در وظايف خانوادگي آنان به چشم نمي خورد. [3] شهلا اعزازي، جامعه شناسي خانواده، تهران، انتشارات روشنگران، 1376 به گفته مارتين سگالن، حل و فصل تضاد بين وظايف مادري و حرفه اي، بسيار دشوار است؛ مثلاً در 82 % از خانواده ها مادر(شاغل) خوراك را آماده مي سازد. در حالي فقط در 2% از خانواده ها پدراين مسؤوليت رابر عهده مي گيرد.به عقيده او، چه مادر شاغل باشد و چه نباشد، ميزان پيش رفت به سوي سهيم شدن زن و مرد در امور خانه داري، عملاً كم تر از آن است كه شايد نظرخواهي هاي عمومي مدعي اثبات آن بوده اند. كار زن، هر چه باشد به آن معنا است كه مرد يك شغل دارد و زن دو شغل: يكي حرفه اي و ديگري خانه اي. شوهران علاقه ندارند هر روز ظرف ها را بشويند يا شام تهيه كنند. پختن غذا، آن هم پيش از اين كه كت خود را بيرون آورده باشند و جواب دادن به بچه ها كه همه با هم سخن مي گويند و مي خواهند توجه شخص را به خود جلب كنند، در واقع، كارهايي است كه هيچ شوهري حاضر نيست همسر خود را از انجام دادن آن محروم سازد. در جامعه امروزي، همه چيز دست به دست هم مي دهند تا بار مسؤوليت مادران را سنگين تر سازند. [4] مارتين سگالن، جامعه شناسي خانواده، ترجمه حميد الياسي، چاپ سعدي، تهران، 1370شرلي اسلون فيدر در كتاب بار سنگين زنان شاغل درباره نتايج به دست آمده از مصاحبه با زنان شاغل در جوامع غربي، شرح مي دهد كه زنان شاغل از تلاش براي هماهنگي ميان كار بيرون شان و مسؤوليت هايشان در مقام همسر، مادر و زن خانه دار تا چه اندازه خسته و فرسوده شده اند. مارلين فرنچ اين رويكرد را جنگ جوامع صنعتي، عليه زنان تلقي كرده است. به اعتقاد او وقتي مادري بچه هاي خردسال دارد و مجبور است پس از هشت ساعت يا بيش تر كار بيرون، كار منزل را هم انجام دهد، امري دشوار و پر زحمت جلوه مي كند. زن ها از اين كه منحصر به فرد، مسؤوليت كار هاي خانه را بر عهده دارند، شكايت دارند؛ زيرا هم بايد چندين برابر كار انجام دهند و هم اين كه تقسيم كار منزل، عادلانه نيست. [5] مالين فرنچ، جنگ عليه زنان، ترجمه توراندخت تمدن(مالكي)، علمي، تهران، 1373موج اشتغال زنان در بيرون از خانه، از انقلاب صنعتي آغازشد؛ اما با فعاليت هاي گسترده جنبش هاي مساوات طلبانه فمينيستي گسترش يافت و نهادينه شد. [6] آندره ميشل، جنبش اجتماعي زنان، ترجمه دكتر هما زنجاني زاده، نشر نكيا، مشهد، بهار 1377 اين رويكرد، اگر چه با هدف استقلال اقتصادي زنان و آسان سازي امر ازدواج آنان پا گرفت، [7] جامعه شناسي خانواده، صص 171 ـ 170 اما فمينيست ها به زودي متوجه شدند كه ناخواسته به نفع مردان گام برداشته اند و با كاستن از فشار هاي كار بيرون از منزل، مردان آن را بر جامعه زنان تحميل كرده اند. به بيان ديگر، اشتغال زنان نه تنها به برابري زنان ومردان كمكي نكرد، بلكه نابرابري هاي موجود را تعميق كرد و مشكلات گسترده تري را براي آنان به ارمغان آورد. [8] براي آشنايي بيشتر با پيامدهاي اشتغال زنان رجوع كنيد به كتاب هايي كه در اين نوشتار نامي از آنها برده شد چسترتون در همين باره اظهار نظر كرده است كه من در منكر آن نيستم كه زنان قبلاً مورد رفتار ناشايست و حتي در معرض شكنجه قرار مي گرفتند؛ ولي به عقيده من، وضع آنان هيچگاه به اندازه امروز، كه فرمانرواي خانه و نيز رقيب اداري مردان هستند، رقت بار نبوده است. [9] جامعه شناسي خانواده، ص 172ناكامي همه تدابير اتخاذ شده ازسوي جريانات فمينيستي، در فرو كاستن از فشار مضاعف و ديگر پيامدهاي اشتغال بانوان، موجب اعتراض روز افزون زنان( هايدي هارتمن 1981) و موج تازه اي در مغرب زمين شده است كه از آن، به بازگشت به خانه ياد مي كنند. روزنامه انگليسي زبان ملت و جهان، در مقاله اي با نام «بازگشت زنان به خانه» مي نويسد: «در ايالات متحده امريكا، بسياري از زناني كه كودكان خردسال دارند، به علت وظيفه خطير نگه داري از كودكانشان، مشاغل خود را رها كرده و به مادران تمام وقت تبديل شده اند. اگر چه اين روند، هنوز مانند زمين لرزه اي بزرگ نيست، اما نشانه هايي حاكي از وقوع يك تحول فرهنگي بزرگ در ميان اين مادران و هم چنين تغيير اولويت هاي آنان در پيوستن به مكتب جديدي هستند كه ديويد بالنكن هولن، رئيس مؤسسه ارزش هاي آمريكا آن را «مكتب جديد طرفداري از خانواده» مي نامد. يك خانم 36 ساله اهل اوهايو، به نام ايورا مالدونادو، كه فعاليت هاي بسياري در بيرون از منزل داشت، پس از بچه دار شدن، از اين فعاليت ها كاست. وي دليل اين كار خود را اين گونه بيان مي كند: «ما به كودكان خود، در اين جامعه، خيلي چيزها مي دهيم؛ اما آن چه به آنان نمي دهيم، ارزش ها، سنت ها، وقت و از همه مهم تر با مادر بودن است و اين آن چيزي است كه كودكان امروز تشنه آن هستند».اين مقاله، با شعري از شاعر بزرگ، هنري ود روژت لانگ فلو به پايان مي رسد: «در خانه بمان، قلب من! و استراحت كن، قلب هاي حافظ خانواده، خوشبخت ترند».