امام خمینی، مادری و تربیت، شغل اول زنان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی، مادری و تربیت، شغل اول زنان - نسخه متنی

غلامرضا صدیق اورعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امـام خمينـى; مـادرى و تـربيت, شغل اول زنان

غلامرضا صديق اورعى

كودك كه به دنيا مىآيد بايد داراى بينش و دانـش اجتماعى گردد و اگر چنين نشود, رشد انسانى نخواهد يافت. والديـن دنياى اجتماعى معينـى دارند و با آمـدن فرزنـد بايد دنياى اجتماعى خـود را به فرزند خود تعميم دهند و البته دنياى اجتماعى والديـن نيز گسترش خواهد يافت.

هر شخص انسانـى داراى پرورش اوليه و پرورش ثانـويه است و در هر كدام از ايـن دو نـوع پرورش, دانـش معينى به او منتقل مى گردد و او به دنياى اجتماعى معينـى تعلق مـى يابـد: پرورش اوليه, دانـش اجتماعى اوليه و دنياى اجتماعى اوليه متناسب بـا يكـديگـرنـد و پـرورش ثانويه, دانـش اجتماعى ثانـويه و دنياى اجتماعى ثانـويه نيز متناسب با يكـديگـر. در واقع هر جهان اجتماعى داراى فـرهنگ مخصوص خود است يعنى باورها, ارزشها, نمادها و هنجارهاى خـود را دارد, و به عبارت ديگر هر جهان اجتماعى دانـش اجتماعى مخصوص به خـود را دارد و در هـر جهان اجتمـاعى, پـرورش اجتمـاعى عهده دار انتقال دانـش اجتماعى مربوطه به افراد تازه وارد است. به جامعه كنـونى ايران تـوجه كنيد: جهان اجتماعى يك كـودك ايرانـى ساكـن مشهد مجموعه امورى است كه به طـور مشترك براى همه مشهدىها مطرح است: زندگى كردن در خانه, داشتن همسايه, به مدرسه رفتـن كودكان و نـوجـوانان, خانـواده هسته اى, بازى بچه ها در كـوچه, راديـو و تلويزيون, خواندن و نوشتـن, غذاهاى معين, شيوه غذا خوردن و ... .

يك دانشجوى سال اول دانشگاه فردوسى مشهد كه اهل مازندران بـود, در گفتگـو بـا يك همكلاس مشهدىاش مى گفت:

((مى دانى كه كـوه هاى مشهد لخت است!!)). در واقع در جهان زندگـى اوليه جـوان مازنـدرانـى كوه همان كوه جنگلـى است و كـوه هميشه نقاط مرتفع و مشجر را به ذهـن متبادر مـى كنـد در حالـى كه براى مشهدى و تهرانى و كـوه بلنديهاى غير سبز است. در كنار جهان اجتماعى اوليه كه دانـش اجتمـاعى اوليه مـربـوط به آن است و در پرورش اوليه به همه كـودكان منتقل مـى شـود, در جـوامع پيچيده و داراى قشـربنـدى بسط يافته و تقسيـم كار فـراوان, جهان اجتماعى ثـانـويه نيز وجـود دارد. جهان اجتماعى شغلـى, يك جهان اجتماعى ثانويه است. نـوجـوانـى كه به دبيـرستان و دانشگاه مـى رود و در رشته فيزيك درس مى خـواند و وارد يك آزمايشگاه فيزيك مى شود و تا پيـرى در آنجـا كار مـى كنـد غيـر از جهان اجتماعى اوليه كه بـا خانـواده و دوستـان محلـى و همشهريانـش مشتـرك است; داراى جهان اجتماعى ثـانـويه اى است كه جهان اجتماعى فيزيكـدانان است و بـا جهان اجتماعى روانشناسان و پزشكان و روحـانيـون و خياطان و تفاوت دارد. ايـن جهان اجتماعى ثانويه, دانـش اجتماعى مخصوص به خود دارد, لذا وقتى تقسيـم كار گسترده تر مى شود جهانهاى اجتماعى ثانويه متنوع تر و متعددتر مـى گردد و دانـش اجتماعى ثانـويه نيز بسيار متفاوت و متعدد مى شـود كه مى تـوان آنها را خرده فرهنگهاى گوناگـون در مقايسه با فرهنگ عمـومـى دانست. براى ورود به جهان اجتماعى ثانويه و مإنوس شدن با آن, دانـش اجتماعى ثانـويه لازم است كه از طـريق پـرورش, اجتمـاعى ثـانـويه حـاصل مـى شـود.

در جوامع ساده كشاورزى يا دامدارى فقط جهان زندگـى اوليه وجـود دارد و جهان زنـدگـى ثانـويه و دانـش اجتماعى ثانـويه و پـرورش اجتمـاعى ثـانـويه وجـود نـدارد. زيـرا كشـاورزى يا دامـدارى و استفاده از محصول به عنوان غذا با ساير وجـوه زندگى خانوادگى و محلـى تـوإم است. اما در جـوامع گسترده و بزرگ خانه و محله از مراكز شغلى جـدا است و اعضاى مـراكز شغلـى با اعضاى خانـواده و محله جـدايند و جايگاه پرورش اوليه در تكـويـن شخصيت و رشد اجتماعى افراد با پرورش ثانـويه تفاوتهاى بسيارى دارد و ارتباط شخص بـا پـرورش دهنـدگـان اوليه خـود, بـا ارتبـاط شخص بــــــا پـرورش دهنـدگـان ثـانـويه خـود نيز تفـاوتهاى زيادى دارد.

((فـرد نه به صـورت عضـو جامعه بلكه با نـوعى گرايـش و استعداد جامعه پذيرى زاده مى شـود و در شمار يكى از اعضاى جامعه در مىآيد درونى گردانيدن در ايـن مفهوم كلى پايه اى است اولا براى درك همنـوع خـويـش و ثانيا براى فهميـدن جهان به منزله واقعيتـى با معنـى و اجتماعى. ايـن درك از معنـى آفـرينيهاى آزادانه افـراد جـداگانه, ناشـى نمـى شـود بلكه با وارد شـدن فـرد به جهانـى كه ديگـران هـم در آن به سـر مـى بـرنـد آغاز مـى گردد.

در شكل پيچيـده درونـى گـردانيـدن, ((مـــــن)) نه تنها به جريانهاى زودگذر ذهنى شخص ((ديگر)) پـى مـى برم, بلكه جهانـى را كه او در آن به سـر مـى بـرد نيز مـى فهمـم و آن جهان از آن خـود ((من)) مى شـود. ايـن امر مستلزم آن است كه ((او)) و ((مـن)) به نحـوى نه چنـدان زودگذر در زمـان و در چشـم انـدازى جـامع شـريك بـاشيـم. در ايـن حـال مـا نه فقط از تعاريف يكـديگـر در بـاره مـوقعيتهاى مشتـرك سـر در مـىآوريـم بلكه آنها را متقابلا تعريف مى كنيـم. پيوندى از انگيزشها ميان ما برقرار مى شـود و به آينده بسط مـى يابد. از آن مهمتر, در ايـن حال نـوعى همانندى دو جانبه پايدار ميان ما پديد مـىآيد. ما نه تنها در جهانـى واحد زندگـى مى كنيم, بلكه در هستـى يكديگر نيز شركت مـى جـوييـم.))(1) ((فرد فقط هنگامى عضـو جامعه مى شـود كه به ايـن درجه از درونى ساختـن نايل شده باشـد. جـريان تكامل فـردىاى كه ايـن امـر به يارى آن حاصل مى گردد ((پرورش اجتماعى)) است كه مـى تـوان آن را كشانيـدن همه جـانبه و منظم فـرد به درون دنيـاى جـامعه يـا بخشـى از آن تعريف كـرد. پـرورش اجتماعى اوليه همان نخستيـن مـرحله اجتماعى شـدن فرد است كه در كـودكـى صـورت مـى گيرد و فرد از آن طريق به صـورت عضـو جامعه در مىآيد. پرورش اجتماعى ثانـوى عبارت است از هر يك از فرايندهاى بعدى كه فرد قبلا اجتماعى شـده را به بخشهاى تازه اى از دنياى عينى جامعه اش سـوق مى دهد. جاى هيچ ترديدى نيست كه پرورش اجتماعى اوليه معمـولا مهمتريـن عامل اجتماعى شـدن فرد است و ساختـار اساسـى پـرورش اجتماعى ثانـوى ناگزيـر بايـد بـا ساختار اساسـى پـرورش اجتماعى اوليه شباهت داشته باشـد. هر فرد در ساختار اجتماعى عينى اى زاده مـى شـود كه در درون آن با اشخاص مهم و صـاحب نفـوذى كه مسـووليت پـرورش اجتماعى او را بـر عهده دارند روياروى قرار مى گيرد. ايـن اشخاص مهم و صاحب نفوذ بر فرد تحميل مـى گـردنـد. تشخيصها و تعريفهايـى كه آنان از مـوقعيت او دارنـد بـراى وى به عنـوان واقعيتـى عينـى مطـرح مـى شـوند.

از ايـن رو فـرد نه تنها در يك ساختار عينـى اجتماعى بلكه در يك جهان عينى اجتماعى نيز تـولد مى يابد. اشخاص صاحب نفوذى كه ميان او و ايـن جهان قرار مى گيرند در جريان ميانجى بودنشان, جهان را جـرح و تعديل مـى كننـد. آنان بـر طبق جـايگاهـى كه در سـاختـار اجتماعى دارند و نيز بر حسب خصايص فردى خـود كه از سير تاريخچه زندگـى شان نشإت مى گيرد, جنبه هايـى از آن جهان را برمـى گزينند. دنياى اجتماعى از ((صافـى)) ايـن گزينـش دوگانه مى گذرد و به او مـى رسـد. به ايـن تـرتيب كـودك متعلق به طبقه پـاييـن, نه تنها چشـم انداز مربـوط به دنياى اجتماعى طبقه پاييـن را جذب مـى كند, بلكه ايـن جهان را با رنگ و روى خصايصى فردى كه والدينـش به آن مى بخشند به درون خـود مى برد.))(2) ((شايد نيازى به افزودن ايـن نكته نباشد كه پرورش اجتماعى اوليه متضمـن چيزى بيش از يادگيرى صرفا شناختى است.

پرورش اجتماعى در اوضاع و احـوالى كه آكنده از جنبه شديد عاطفى است صـورت مى پذيرد. كودك با شيوه هاى عاطفى متعددى با افراد مهم دور و بر خـود احساس انطباق و يگانگـى مى كند. آنها هر گـونه كه باشنـد, درونـى گردانيدن فقط هنگامى روى مـى دهد كه ايـن انطباق صـورت پذيرفته باشد. كودك نقشها و گرايشهاى ذهنى و اخلاقى افراد صاحب نفـوذ را مى پذيرد, يعنى آنها را درونـى مـى گرداند و از آن خود مى سازد; و از طريق ايـن انطباق با ديگرانى كه برايـش اهميت دارند قادر مى شـود كه هـويت خـويـش را تشخيص دهد و از نظر ذهنى هويت منسجـم و مـوجه كسب كند فرد نه تنها نقشها و گرايشهاى فكـرى و رفتارى ديگـران را مـى گيـرد بلكه دنياى آنان را نيز در همين جريان مى پذيرد هرگـونه تعييـن هـويتى در درون افقهايى صورت مى پذيرد كه بر دنياى اجتماعى خاص دلالت مى كند. كودك متـوجه مـى شـود كه همان چيزى است كه او را بـدان مـى نامنـد.))(3) ((در پـرورش اجتماعى اوليه از آنجـا كه كـودك هيچ اختيارى در انتخاب افـراد صاحب نفـوذ يا مـربيانـش نـدارد, همذات شـدن او با آنان تقريبا خود به خـودى يا نيمه ماشينـى است. به هميـن دليل كار او در درونـى گـردانيـدن واقعيت خـاص آنان تقـريبـا اجتناب ناپذيـر است.))(4) ((درونـى گردانيدن در مـورد دست كـم نخستيـن اصـول و مبانـى ابزار تـوجيه گـرى, صـورت مى پذيرد; كـودك ياد مـى گيرد كه ((چـرا)) ماهيت بـرنامه ها چنيـن است پـس در پـرورش اجتماعى اوليه, نخستيـن دنياى فرد ساخته مى شـود. علت كيفيت خاص استحكام آن را بايد ـ دست كـم تا حدى ـ در اجتناب ناپذير بودن رابطه فرد با نخستيـن صاحبان نفـوذ و مـربيان وى جستجـو كـرد. در هـر حال دنياى كـودكـى چنـان سـاخته شـده است كه در وجـود فـرد بتـدريج ساختـارى هنجـارى را مـى پـرورانـد كه بـر اساس آن وى ممكـن است اطمينـان داشته بـاشـــــد كه ((همه چيز رو به راه است.))))(5)

((پـرورش اجتماعى اوليه قابل تحقق نيست مگر آنكه كـودك خـود را با مـربيان صاحب نفـوذش به شـدت از نظر عاطفـى همذات سازد, حال آنكه در بخـش اعظم پـرورش اجتماعى ثانوى مـى تـوان از ايـن نـوع همذات شدن صرف نظر كرد و فقط با آن حد از يگانگـى متقابلى كه در هر گونه رابطه ميان افراد آدمى دست مى دهد, كار را به نحـو موثر از پيش برد. به بيان خام, لازم است كه مادر خود را دوست بداريـم و نه معلـم خود را.))(6) ((كـودك خواه ناخـواه در دنيايى به سر مى برد كه والدينـش به آن تعيـن بخشيده اند, اما در كمال شادمانى مـى تـواند دنياى رياضيات را به محض بيرون رفتـن از كلاس درس پشت سر خويش رها كند.))(7)

اهميت نسبـى اشخـاص مهم صـاحب نفـوذ و ((گـروه همسـرايـــان)):

((اگر كسـى كاتـوليك مـومنى باشد قرار نيست كه واقعيت ايمان وى لزوما از طـرف همكاران شغلـى وى مـورد تهديـد قـرار گيـرد. اما بسيـار احتمال مـى رود كه همسـرى بـى ايمـان آن ايمـان را تهديـد مـى كند.))(8) ((به بيان كلـى, در مـوقعيتهايـى كه در آنها ميان عاملهاى مختلف تعريف كننـده واقعيت, رقـابت وجــــود دارد; همه انـواع روابط گروه دوميـن با رقيبان را شايـد تا زمانـى بتـوان تحمل كرد كه روابط گروه نخستيـن بر پايه محكمـى تثبيت شده باشد كه در آن يك واقعيت در برابر رقيبان, پيـوسته نو به نـو تإييد شـود.))(9) با توجه به تـوضيحات نسبتا مفصلـى كه داده شـد اثـر پـرورش اجتماعى اوليه در سـازمان شخصيت اشخـاص و نيز در انتقال فرهنگ به نسل بعد, روشـن شـد و واضح گرديـد كه كارگزاران پرورش اوليه با هـويت شخص تازه وارد و پروش يافته عجيـن خـواهند شد و پيوند عاطفى عميقى ميانجى ايـن پرورش و آموزش و انتقال فرهنگ و شكل گيرى هويت شخص تازه وارد است كه در پرورش ثانويه ايـن امـور به ايـن عمق و شدت وجـود ندارد و پرورش ثانـويه بايد هماهنگ با پرورش اوليه ارائه گردد. طـولانـى بودن و همه جانبه بـودن پرورش اجتماعى اوليه نيز مـورد تإكيـد قرار گرفت. اكنـون ايـن سـوال مطرح است كه چه كسـى شايسته تريـن كـس بـراى عهده دار شـدن پرورش اوليه نـوزادان و كـودكان است و آيا اهميت شكل بخشيدن به شخصيت و هـويت نسل نـو اجازه مـى دهد كه در رونـد پرورش اجتماعى اوليه نـوزادان و كـودكـان و نسل جـديـد جـامعه كـاهلـى صـورت گيـرد؟

با توجه به مطالب ارائه شـده آيا معلـم مـى تـواند انجام دهنـده پـرورش اجتماعى اوليه بـاشـد يا او كارگزار نهاد مـدرسه است كه مى توان مطالب شناختى ارائه شده تـوسط او را ياد گرفت ولى عواطف خود را با او گره نزد و او را در دنياى خصوصى خـويـش نپذيرفت و خود در دنياى او وارد نشد؟

اگـر به طـور جـدى و واقعى و همه جانبه يك نسل از يك جـامعه از مـادران و پـدران و خـانـواده جـدا شـونـد و در پـرورشگـاهها و مهدكـودكها و مدرسه ها اجتماعى شـوند آيا ((جهان زندگـى مشترك و پايه)) نزد آنان شكل خـواهد گرفت؟ آن جهان زندگى با جهان زندگى نسل قبل چه اشتراكاتـى خـواهـد داشت؟ فرهنگ به چه ميزان تـداوم خـواهـد يافت؟ عواطف و عناصـر پايه شخصيت قـومـى و دينـى به چه ميزان در نسل بعد بـاقـى مـى مـانـد و بـا چه ويژگيهايى؟

و آيا نسل دوم مـى تـواند نسل سـوم را تربيت كند و يا اصـولا روش پرورش اجتماعى اوليه صحيح را ـ كه خود از آن محروم بـوده است ـ مـى تواند نسبت به نسل بعد اعمال كند؟! تـوضيح داده شد كه عاطفه و گفتگـوى مستمر و با شدت عاطفـى, عامل تعييـن كننده در مـوفقيت پـرورش اجتماعى اوليه است. آيا شخصـى كه به عنـوان شغل و بـراى تإميـن معاش, هر روز چند ساعت مراقب بيست ـ سـى كـودك مـى شـود مى تواند چنين محبتـى را ارزانى دارد و مـى تـواند چنيـن گفتگـوى مستمر و همه جانبه و با شـدت عاطفـى را با اينهمه كـودك بـرقرار كند؟! اكنون كه واضح است چنين امرى ممكـن نيست آنكه عاطفه عميق و گستـرده اى نسبت به كـودك دارد و حـاضـــر است در همه ابعاد و جـوانب و در همه لحظات با او به گفتگـوى همـراه بـا شـدت عاطفـى بپـردازد و دنياى خـود را با دنياى او هماهنگ سازد و به نيازها و حالات او در خوردن و دفع و خـواب و تـوجه نشان دهـد كيست؟

آنچه مسلم و قطعى است ايـن است كه مربى كودك و معلم مدرسه و هر كـس كه به عنوان شغل براى تإمين معاش بخواهد ايـن امر را براى تعداد زيادى كودك همراه هـم انجام دهد; ايـن ويژگيها را نخواهد داشت.

((اول مرتبه تربيت, تـربيت بچه است در دامـن مادر. بـراى اينكه علاقه بچه به مادر بيشتـر از همه علايق هست و هيچ علاقه اى بـالاتـر از علاقه مادرى و فـرزنـدى نيست, بچه هـا از مـادر بهتـر چيز اخذ مـى كنند.))(10) از آنچه گفته شـد جايگاه و اهميت پرورش اجتماعى اوليه در شكل گيرى شخصيت و هـويت افراد روشـن گرديد و معلـوم شد كه پرورش اجتماعى ثانـويه نمى تـواند مخالف پرورش اجتماعى اوليه عمل كند و مى تـوان گفت كه پرورش اجتماعى اوليه, انسان مى سازد و پـرورش اجتماعى ثانـويه, متخصص در يك رشته خاص تـربيت مـى كنـد.

((اسلام مى خـواهد انسان درست كند. ايـن انسان را جـورى مى كند كه در صنـدوقخـانه و پشت در هـم, همان باشـد كه در خيابـان است نه اينكه در صندوقخانه هر كارى مى خـواهد بكند, در خيابان نكند. در صندوقخانه ايـن آدم بايد همان آدمـى باشد كه در خيابان است, در مجامع است. اسلام انسان مـى خـواهد درست كنـد, انسانـى كه در همه حالات انسان باشـد.))(11) ((تـربيت انسان شغل انبيإ است)).(12) ((انبيـإ آمـده انـد كه انسـان بسـازنـد شغل انبيـإ هميـن است.))(13) اهميت انسان سازى و تربيت انسان در اسلام به حـدى است كه هدف دين است و كار اصلـى انبيإ است. و ايـن امر را نمى شـود به سازمانهاى اجتماعى ثانويه واگذاشت. خانـواده, كه براى كـودك گروه اوليه است, عهده دار طبيعى ايـن امر است. و تقسيم كار جنسى در خانـواده, آن را بر عهده مادر مى گذارد. فرض خلاف آن ايـن است كه پدر را مإمور ايـن امر مهم بدانيم. اگر به تواناييهاى زن و مرد توجه كنيـم آنگاه واضح خواهد بود كه واگذارى پرورش اجتماعى اوليه به پـدر يك تقسيـم كـار غيـر بهينه و بـدون استفــاده از مزاياى نسبى زن در تـربيت كـودك و كنار نهادن مزاياى نسبـى مرد در كـارهاى اقتصـادى در كشـاورزى و دامـدارى و امـور فنـى است.

امام خمينـى بـر اساس يك بينـش ژرف انسان شناسانه و با عقيـده اى عميق به اسلام و هدف آن يعنـى تربيت انسان و با اعتقاد به شرافت والاى شغل انسان سـازى كه شغل انبيإ است, شغل اول زنان را مادرى مـى دانست و سـايـر امـور را در درجه بعد قـرار مى داد:

((شما خانمها, به طورى كه حالا خـودتان مى گوييد معلـم هستيد, دو شغل شـريف داريـد, شما خـانمها دو تـا شغل بسيار شـريف داريـد. يكـى شغل تربيت فرزنـد كه ايـن از همه شغلها بالاتر است.)) همان طور كه واضح است امام خمينى شغل مادرى را از شغل معلمى به طـور عام بالاتر مـى دانـد و دلايل آن در مطالب قبل به تفصيل بيان شـد.

((دامـن مـادر بزرگتـريـن مـدرسه اى است كه بچه در آنجـا تـربيت مى شـود, آنچه كه بچه از مادر مى شنـود غير از آن چيزى است كه از معلم مى شنود. بچه از مادر بهتر مـى شنـود تا از معلـم, در دامـن مادر بهتر تربيت مى شـود تا در جوار پدر, تا در جـوار معلـم. يك وظيفه انسانـى است, يك وظيفه الهى است, يك امر شريف است, انسان درست كردن است. ))(14) امام خمينى در جاى ديگر مى گويند: ((ايـن مادر كه بچه در دامـن او بزرگ مى شود, بزرگترين مسووليت را دارد و شـريف تـرين شغل را دارد, شغل بچه دارى.))(15)

امام خمينى در بحثهاى گوناگـون به آسيبهاى جامعه و فرهنگ ايران در زمـان رژيـم گذشته پـرداخته انـد و در مجمـوع طبق تحقيقـى كه انجـام شـده است بيست و سه آسيب تشخيص داده انـد(16) كه يكـى از آنها ((مبتذل كـردن شغل مادرى نزد مـادران)) است. ((شغل مـادرى كه مع الاسف اجـانب ايـن شغل را پيـش ما مبتذل كـردنـد و مادرهاى بچه هاى ما را از بچه ها جدا كردند (نه همه, مقدارى را) ايـن شغل را مبتذل كردند اينها مـى خـواهند كه انسان در ايـن كشـورها نباشد, اگر انسان در ايـن كشـورها باشد, دست آنها كوتاه خـواهد شد.))(17) و باز مى گـويند: ((در طـول ايـن سلطنت, اينها كـوشـش كردند كه مادران را از بچه ها جـدا كنند, به مادرها تزريق كردند كه بچه دارى چيزى نيست, شمـا تـوى ادارات بيـاييد.

بچه اى كه از مادرش جـدا شد پيـش هر كه باشـد عقده پيدا مـى كند, عقده كه پيدا كرد مبـدإ بسيارى از مفاسـد مـى شـود.))(18) امام خمينـى بانـوان و مادران را صـرفا در مـوقعيت اجتماعى خانه دارى نمـى ديـد و با احراز مـوقعيتهاى شغلـى بيرون منزل به طـور مطلق مخـالف نبـود ولـى آن را شغل اول مـادران نمـى دانست:

((البته شغل براى زن, شغل صحيح بـراى زن هيچ مانعى نـدارد لكـن نه آن طورى كه آنها مى خواستند. آنها نظرشان به ايـن نبود كه زن يك اشتغالـى پيـدا كنـد, نظرشـان به ايـن بـود كه نگذارنـد بچه هاى ما تربيت صحيح بشـوند.))(19) در واقع امام خمينـى معتقد است كه مادر پـس از اقـدام صحيح و كامل به مادرى و تربيت فرزند (كه شغل اول او و اولويت فعاليت او است) در صـورت داشتـن وقت و تـوانايـى, مـى تـوانـد در فعاليتهاى صحيح بيـرون منزل با رعايت احكام شرع وارد شـود و منشإ خـدمات بيشتـر گردد. مثلا مادرى كه فرزندانـش بزرگ شده اند و به مدرسه و دبيرستان و دانشگاه مى روند مـى تـواند ساعاتـى از روز را به فعاليتهاى بيرون منزل بپردازد.

در پايان بايد اضافه كرد كه تإكيد امام خمينى بر ضرورت اخلاقـى ـ فرهنگى احراز موقعيت تربيت فرزند تـوسط مادران به معنى وجـوب شرعى آن يا سلب مسـووليت پـدران در حضانت فرزند نيست و از لحاظ فقهى حق مادر در درخـواست اجرت از پـدر كـودك براى شير دادن يا هر گـونه ارائه خدمت تربيتى و نظافتى و تغذيه اى به فرزند, محرز و ثابت است.


1ـ بـرگـر و لاكمـن, سـاخت اجتماعى واقعيت, ص178 و 179.

2ـ همان, ص179, 180.

3ـ همان, ص180, 181.

4ـ همان, ص184.

5ـ همان, ص185 و 186.

6ـ همان, ص193.

7ـ همان, ص194.

8ـ همان, ص206.

9ـ همان, ص207.

10ـ صحيفه نور, ج7, ص76.

11ـ همان, ص69.

12ـ همان, ج6, ص283.

13ـ همان, ج8, ص162.

14ـ همان, ص240.

15ـ همان, ج6, ص261.

16ـ ر.ك. غلامرضا صـديقـى اورعى, ((انـديشه امام خمينـى درباره تغيير جامعه)),

نشر محراب قلم, 1373.

17ـ همان, ص135.

18ـ همان, ص136.

19ـ همان, ص135.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 91 ـ مهر 78

/ 1