... این گونه بود که اسلام را پذیرفتم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

... این گونه بود که اسلام را پذیرفتم - نسخه متنی

خدیجه دشتستانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

... اين گونه بود كه اسلام را پذيرفتم

نشستى كوتاه با خانم ((داوودى))خواهرى از آلمان كه به اسلام گرويده است.

خديجه دشتستانى

شوق ديدار و مصاحبه با خواهر آلمانى كه مدتى قبل به دين اسلام مشرف شده و بتازگى تابعيت ايران را پذيرفته است وادارمان ساخت كه در فرصتى كوتاه, آن هم ساعت آخرى كه در ايران به سر مى بردند و براى قبول تابعيت ايران و ديدار با خانواده همسرشان به اهواز آمده بودند, با عجله در كنارشان قرار گيريم و گفتگويى هرچند كوتاه اما مفيد با ايشان داشته باشيم.

خواهر گرامى! با عرض تبريك به خاطر تشرف شما به دين اسلام و پذيرفتن تابعيت ايران عزيز و نيز پيوند مبارك و خجسته زناشويى شما با يك برادر مسلمان ايرانى به آگاهى شما مى رسانم كه موجب مسرت و افتخار مسلمانان ايران اسلامى, بخصوص زنان و دختران محترم كشورمان است كه شما را به عنوان يك خواهر مسلمان و معتقد در كنار خودمى بينندوطبعا از حضور شما در جمع خودشان خشنود خواهند بود.

مانيز در مجله پيام زن مراتب خوشحالى و تقديرمان نسبت به شما را اعلام داشته واز شمابه خاطر شركت دراين گفتگوى كوتاه سپاسگزارى مى نماييم.

خواهر گرامى! لطفا ضمن معرفى خودتان بفرماييد كه شما چگونه دين اسلام را انتخاب كرديد و چگونه اين انتخاب, منجر به ازدواج با همسرتان شد؟

به نام خدا. اسم قبلى من ((زابينه)) است. ماجراى تشرفم به اسلام از اين قرار است كه در آلمان در همسايگى ما يك خانواده مسلمان اهل تركيه زندگى مى كردند. دختران آنها در مدرسه با من دوست بودند و با هم رفت وآمد داشتيم. وقتى كه من به خانه آنها مى رفتم, مى ديدم آنها نماز مى خوانند. كم كم جذب آنها شده و با اسلام آشنا شدم. پس از مدتى كه بيشتر جستجو و تحقيق كردم, دريافتم كه آنها اهل تسنن هستند و اسلام دو شعبه است: سنى و شيعه. به تحقيقاتم ادامه دادم و با مطالعه بيشتر پى بردم كه مذهب شيعه بر حق است. از اين رو, اسلام شيعى را پذيرفته و در تاريخ 1990/12/4 در مسجد اسلامى هامبورگ به سرپرستى برادر ((محمد مقدم)) به دين اسلام تشرف يافتم و در تاريخ 1990/12/13 به ازدواج ((برادر فرشاد داوودى)) در آمدم.

چگونگى ازدواج من باآقاى داوودى بدين صورت بود كه ايشان در آلمان برادرى دارند كه حدود سى سال است كه مقيم آنجاست و پدر من كه كارمند شهردارى شهر كوچكى از آلمان است, با برادر ايشان دوست است. در يك جشن خانوادگى و رسمى كه ما دعوت شده بوديم و همسرم هم به اتفاق برادرش دعوت شده بودند, با هم آشنا شده و به يكديگر معرفى شديم و ايشان مراتب علاقه و دوستى خود را به من عنوان كرد و من هم طبعا شيفته اخلاق و روحيات ايشان شدم. سپس موضوع را با خانواده ام در ميان گذاشتم. آنها مرا مخير و آزاد گذاشته و سرانجام ازدواجمان صورت گرفت. بدين صورت من قبل از آشنايى با همسرم دين اسلام را پذيرفته بودم.

كمى در باره زندگى گذشته خود و خانواده تان, محيط تربيتى, سوابق تحصيلى, فعاليتهاى اجتماعى و موقعيت كنونى تان توضيح دهيد.

من, پدر, مادر و يك خواهر دارم كه در آلمان زندگى مى كنند و مسيحى كاتوليك هستند. خانواده من آزاد فكر مى كنند, بدين خاطر زمانى كه برايشان توضيح دادم كه من دين اسلام را انتخاب كرده ام و اسلام را به آنها معرفى كردم, آنها هم با كمال ميل پذيرا شدند. در آلمان كه بودم ديپلم داشتم, ولى شاغل نبودم و اكنون كه بعد از حدود چهار هفته مى خواهم به آلمان برگردم, درصدد هستم كه شغل انتخاب كنم.

من چهار سال است كه ازدواج كرده ام و پسرى سه ساله به نام فرهاد دارم و امروز 72/5/31 مليت خود را از آلمانى به ايرانى تبديل كردم و شناسنامه ايرانى گرفتم.

(گفتنى است كه در اين بين فرزند ايشان فرهاد مرتب به زبان آلمانى مى گفت: ((ايران خوب است, آلمان خوب نيست.)))

ملاك انتخاب مذهب شيعه و جاذبه اى كه در آن ديديد و در دين قبلى شما نبود, چيست و آيا فكر مى كنيد انتخاب صحيحى كرديد و الاذن خود را موفق مى يابيد؟

ملاك انتخاب مذهب شيعه براى من, صراحت و روراستى بود كه در اسلام و مسلمانان ديدم. اين حالت كشش آهنربايى و مغناطيسى اسلام آن قدر بود كه من قدرت گريز از آن را نداشتم و چنان جذب تشيع شدم كه هرگز تصور جدايى از مذهب شيعه به ذهنم خطور نمى كند. من بالاترين جاذبه روحى و عاطفى و خوى خودجوشى و خونگرمى را در اجتماعات اسلامى شيعيان لمس كرده ام, در حالى كه در آلمان چنين چيزى نيست و در دين قبلى ام هم نبود. در دين قبلى ام يعنى تسنن يك حالت تكروى وجود دارد, انسان بايد تنها باشد و تنها راهش را برود, اگر كسى سالهاى سال جايى باشد, كسى از او سراغى نمى گيرد, در صورتى كه در اسلام و در بين شما چنين نيست و همين براى من شگفت انگيز بود و هرگز روزى نخواهد آمد كه فكر كنم كه چرا اين كار را كردم. اين مسائل چيزهايى نيست كه ذهن مرا نسبت به اسلام محدود كند, چرا كه از ترجمه كتابها اطلاعاتى كسب كرده ام و به حقايقى دست يافته ام; درست همان چيزى كه مى خواستم و دنبالش مى گشتم. اسلام راهنماى واقعى من و بطور كلى بشريت است. من در صدد هستم كه اطلاعاتم را بيشتر كنم و مايلم در آينده آن قدر در زمينه اسلام و ايران پيش بروم كه در ديدارهاى بعدى بتوانم با تسلط كامل به زبان فارسى و به معارف اسلامى, جوابگوى سوالات شما باشم.

در باره نگرشى كه تشيع نسبت به زن دارد و حدود و اختياراتى كه براى زن در نظر گرفته است, توضيح دهيد و بفرماييدكه دين قبلى شماشخصيت زن را چگونه بررسى مى كرد؟

آنچه كه از مشاهدات و برداشتم در حوزه اسلام نسبت به زن مى توانم بگويم اين است كه در اسلام زن براى كيان خانواده و فرزندان و همسر است و هم وغمش مصروف خانواده مى شود, ولى در دين مسيح ـ از جمله كاتوليك كه من بودم ـ هر زنى مى تواند جداى از خانواده راه خودش را برود و الگو و رسم خاصى هم براى انتخاب راه ندارد, اما در اسلام اصول و الگوها همان است كه در عبارت ((حدود)) خلاصه مى شود و اين حدود خود عين التزام و تعهد است كه زن به عنوان ارزش مى پذيرد و به آنها اعتقاد دارد.

آيا مطالعاتى در حوزه معارف اسلامى داريد؟

بله در حال حاضر يك روزنامه اى در سفارت ايران در آلمان هست كه سفارش داده ام آن را برايم ترجمه كنند تا بتوانم به اطلاعاتم اضافه كنم. البته در آلمان از اين بابت در تنگنا هستم.

آيا فكر نمى كنيد الگوى حجابى كه اسلام براى زن در نظر گرفته, زحمت دارد؟

هر موجودى براى مصونيت از آسيب دشمن و بيگانه به دنبال حفاظ و مامن و پناهگاهى مى گردد تا در پناه آن احساس امنيت و آرامش كند. شما اگر يك لاك پشت را در نظر بگيريد, مشاهده مى كنيد كه چگونه درون پوششى سخت و مقاوم مى رود تا از گزند بيگانه و دشمن ايمن باشد. چرا انسان و زن مسلمان اين گونه نباشد. آدم وقتى كه دنبال محافظى مى گردد تا او را انگشت نماى غير نكند و او را از جلب توجه ديگران حفظ كند, چه بهتر كه حجاب را انتخاب نمايد. حجاب براى من نه تنها زحمت و تحميل نيست, بلكه يك اصل مسلم وخدشه ناپذير است كه از عقيده ام سرچشمه گرفته است و در صددم كه عقيده و حجابم را براى همگان ابراز داشته و توضيح بدهم.

بعضى از رسانه هاى خارجى و تبليغات بيگانه سمپاشى مى كنند كه حجاب در ايران به اجبار به زنان تحميل مى شود, آيا شما چنين چيزى مشاهده كرده ايد؟ جوابتان به آنها چيست؟

در مورد خودم بايد بگويم كه اين من بودم كه در حجاب وارد شدم و دريافتم كه حجاب يك ارزشى است و ارزشهاى ديگر در كنار حجاب به من ارزانى مى شود, نه اينكه حجاب بر من تحميل شده باشد. من خودم اين طور تصميم گرفتم. در مورد زنان ايران هم مى توانم بگويم كه زنان در ايران از نظر انتخاب و تصميم گيرى آزادند و خودشان حجاب را قبول كرده اند, نه اينكه به آنها تحميل شده است. در روزهايى كه در ايران بودم به افرادى از مسوولين بر مى خوردم كه مرتب در برخوردهايشان با من به لحاظ اينكه يك غيرايرانى هستم, برايم توضيح مى دادند كه مواظب و مراقب پوشش خود باشم, گرچه من به نظر خودم اشكالى در حجابم نمى ديدم, ولى اين تاكيد آنها قابل تقدير و تحسين بود و برايم تازگى داشت, در حالى كه به زنان ايران كمترين تذكر را هم نمى دادند.

شما تا چه اندازه با قرآن, نماز, روزه و ديگر واجبات آشنايى و انس داريد؟

من روزه مى گيرم و نماز را هم همسرم بلندبلند مى خواند و من به او اقتدا مى كنم. قرآن با ترجمه آلمانى را هم گرفته ام و مى خوانم و تنها مشكلم فراگيرى قرآن است كه در آلمان و زيادى فاصله مان مانع از حضورم در آن كلاس است و اين خود, مشكلى است كه مرا رنج مى دهد.

آيا در آلمان دوستان مسلمانى پيدا كرده ايد و دوست داريد با ديگر زنان مسلمان از ساير كشورها آشنا شويد؟

دوستان ما, در آلمان كسانى هستند كه همسرم با آنها در تماس است. من خيلى دوست دارم كه با ديگر زنان مسلمان آشنا شوم, ولى در آلمان اين موقعيت پيش نمىآيد,چون جايى كه مازندگى مى كنيم,اين امكان وجود ندارد.

در اينجا آقاى داوودى (همسر خانم داوودى) به ايشان مى گويد: آيا دوست دارى با زنهاى مسلمان سوريه, مكه, مشهد و قم كه در شهرهاى مذهبى هستند دوست و آشنا شوى؟ و خانم ايشان با لحن گلهآميزى مى گويد: همان جاهايى كه قول دادى مرا ببرى, ولى نبردى. آقاى داوودى متاثر شده و عذرخواهى مى كند و من هم از سوالم مى گذرم و ذهن خانم را متوجه سوال ديگرى كه به خارج از ايران مربوط است مى سازم.

حالا كه ايرانى شديد و به آلمان بر مى گرديد اگر در مورد انتخاب دين اسلام و مليت ايرانى از شما سوال كنند چه پاسخ و ارمغانى براى آنها داريد؟

با افتخار مى توانم بگويم كه در ايران هر زنى خودش مى تواند تصميم بگيرد و من هم اين طور تصميم گرفتم و آنچه را كه پى بردم به آنها منتقل خواهم كرد, اما نمى توانم براى آنها تكليفى تعيين كنم.

لطفا بگوييد موقعيت زنان و دختران مسيحى در آلمان چگونه است و در مقايسه با ايران چه فرقهايى دارد؟ تماس شما با خانواده تان چگونه است؟

دين مسيح قانونهاى مشخصى در باره زنان ندارد و مثل دين اسلام نيست. زنهايى كه اعتقاد دارند, هفته اى يك بار به كليسا مى روند و ديدار جمعى دارند و آنهايى كه اعتقادى ندارند, كارى به كليسا هم ندارند. مردها و زنها در آلمان مختلفند. عده اى مخالف كليسا بوده و برخى هم مخالف نيستند, ولى من با آنها در تماس نيستم و بيشتر در كانون خانوادگى ام بوده ام و از وقتى كه اسلام آوردم و ازدواج كردم كمتر با خانواده ام تماس دارم, چون به محدوديتها و چارچوبى معتقد هستم كه در آنها نمى بينم و در مورد ايرانى شدن و مسلمان شدنم براى من كاملا جاافتاد و تعجبآور نيست, چون ما سرانجام به ايران باز خواهيم گشت.

در مورد تربيت فرزند, شما چه چيزهايى را به فرزندتان منتقل مى كنيد؟

وقتى كه ما مشغول امور عبادى از جمله نماز و غيره مى شويم, فرزندمان به ما نگاه مى كند و كنجكاو مى شود و از ما ياد مى گيرد و بعدها كه بزرگتر مى شود, طبعا مقيدتر خواهد شد.

آيا شما با شخص حضرت امام(ره) و رهبرى آشنايى داريد و ميزان علاقه تان به آنها چقدر است؟

كتابى ازامام(رساله ايشان)هنوزبه دستم نرسيده و مايل بودم كه به زيارت امام بروم, اما نشد. من به رهبرى اعتقاد دارم, ولى در آلمان در اين باره زمينه اى برايم پيش نيامده و بسيار دوست دارم كه چيزهايى در اين باره بدانم.

چه پيامى براى زنان مسلمان در ايران و جهان اسلام داريد؟

پيامم اين است كه اكنون كه بر اساس عقيده و علاقه اسلام را پذيرفته و ايرانى شده ام, هميشه بر اين عقيده ام باقى خواهم ماند و مطمئنم كه هيچ كس نمى تواند در عقيده ام كه اسلام است, كوچكترين خللى وارد كند, چون من با دينى آشنا شده ام كه جز جدايى ناپذير وجودم شده و هر روز تازه هايى از اسلام به دلم مى نشيند كه برايم جالب و زيباست و شما هم اين گونه باشيد.

در اينجا هاله اى از آه و اشك, وجود خانم داوودى را فرا گرفت كه گوياى علاقه وافر ايشان به اسلام و دوستان مسلمانشان مى باشد. خانم داوودى در لحظه جدايى بگونه اى برافروخته و بى قرار بود كه وصف ناپذيراست,درست مثل كسى كه دنبال گمشده اىبوده وپس از مدتها سختى و رنج آن را يافته است و نمى خواهد از آن جدا شود. ايشان در اين ملاقات بسياربسيار خوشحال و خرسند به نظر مى رسيد, چرا كه اين را نيزارزش ديگرى مى دانست كه به دنبال پذيرفتن اسلام نصيبش شده بود.

براى ايشان و همسرشان آرزوى موفقيت داريم.

/ 1