زن در دو عرصه سلوك انسانى و مناسبات اجتماعى
((قسمت ششم))
احمد آكوچكيان تا اينك
كوشش در راه درك ((مساله زن)) و تلاش در تبيين آن, اينك و در اين برهه از تاريخ انديشه, بخشى نظرگير از مباحث و موضوعات فرهنگى ـ اجتماعى, جزئى از ادبيات اجتماعى ـ سياسى و دغدغه نظرى ـ كاربردى دانشوران جهان به طور كل و انديشمندان و روشنفكران جامعه ما, است. درك و شناخت اين مساله در گرو سه تحقيق اصلى است: يكى كاوش از وضعيت موجود مقوله زن و زنانگى در جامعه, ديگرى استنباط الگوى مطلوب زن و زنانگى و سه ديگرى برآورد و ارائه سياستها و برنامه هاى تبديل وضعيت موجود به وضع مطلوب. تحقيق در پيش رو, بر آن است تا با كاوش و تحقيق در سنت و آموزه هاى دو بانوى بزرگ صديقه طاهره(س) و زينب كبرى(س) تصويرى نظام واره و منسجم از ((زن الگو)) و الگوى مطلوب زن و زنانگى در هردو وجهه حيات فردى و اجتماعى به دست دهد. الگوى پيشنهادى, در عميقترين لايه انسانى خويش براساس وصف وصبغه انسانى ((زن)), شكل مى گيرد و در رويه هاى تكليفى و وظيفتى خود با اوصاف زنانگى زن, نسبت دارد. الگوى مطلوب زن و زنانگى پيشنهادى دو بانوى بزرگ, ناظر به واقعيت عينى نوبه نو شونده انسانى ـ اجتماعى, است. عناصر سنت و زندگانى صديقه طاهره(س) و زينب كبرى(س) در چارچوب يك سيستم كلان تربيتى ـ اجتماعى شكل مى پذيرد. سيستم مزبور در كليت سيستم قابل استنباط تربيتىـاجتماعى ازتعاليم دين, حضور دارد و جارى است. سنت و زندگانى دو بانوى ما در بـرخورد هـدايتـى با واقعيات ملموس روانشناختى و جـامـعه شـناخـتى انـسان و جـامـعـه عـصـر آنان, سـامـان گرفتـه است. سيستم تعاليم انسانى ـ اجتماعى, آنـان بـه ايـن قــرار, داراى قـابـلـيت پـيـشـنهـاد اصـول و هنجارهاى مديريت انسانى ـ اجتماعى, مى باشد. استنباط و طراحى آن سيستم كلان و شكل دهى منسجم به اصول و هنجارهاى مديريت وضعيت موجود روبه وضعيت مطلوب, نيازمند به روش تحقيق خاصى است كه در جاى خويش بدان مى پردازيم. بخش اول اين تحقيق, ديدگاهى تربيت شناختى به سنت و تعاليم و زندگانى دو بانوى بزرگ دارد و زن الگو را در عرصه سلوك انسانى تفسير مى كند. فصل اول اين بخش, مرورى بر زمينه هاى تربيتى شكل گيرى و بالندگى زن الگو و تربيت پذيرى از زن الگو و نيز برخى فرازهاى اصلى زندگانى او, دارد. برآوردهاى ما در اين فصل توصيفى است و تحليلهاى نظام واره و تبيين سيستماتيك سنت دو بانوى بزرگ در آن وجهه تربيتى, در فصلهاى بعدى اين بخش مىآيند. از زهراى مرضيه(س), پيشتر, برخى عبرتآموزيهاى تربيتى را, از زمينه ها و فرازهاى بالندگى تربيتى اش, داشتيم; اينك و در انجام فصل به گزارشى فشرده, از زمينه هاى تربيتى زينب كبرى(س) و برخى فرازهاى اصلى زندگانى او, مى رسيم. ابتدا و پيش از برآورد توصيفى زندگانى زينب(س) از منظرى تربيت شناختى دو نكته مقدماتى مىآيد: نكته اول: ((با زهرا(س), پس از او)) است. اينكه با زهرا مى توان دين را, انسان, زمان و زندگى را شناخت و به زندگى رسيد. زهرا(س) آزادى انسانى را توضيح مى رهد, ممكن مى كند و زمينه سازى مى كند و از منظر دين, واقعيت اجتماعى در پيش رو و آينده را تحليل و داورى مى كند. نكته دوم: ((زن الگو, از ما, درميان ما)) است. اينكه چگونه با تربيت پذيرى از سنت زهرا, زنى غير معصوم مانند زينب كبرى(س) در مكتب انسان هادى, با او همگام است و خود زن الگوست. پس از اين دو نكته دو برآورد توصيفى فصل اول تحقيق را به فرجام مى برند يكى زمينه هاى بالندگى و حضور تربيتى زينب با مرورى بر فرازهاى اصلى زندگانى او و ديگرى زندگى و فرجام عاشورايى او كه به طور عمده حضور جامعه شناختى زينب را توضيح مى دهند. حضورى كه به تمامى صبغه انسانى و تربيتى دارد. با زهرا(س), پس از او
با زهرا(س), مى توان ديانت ناب را دريافت و فهم كرد و با اين دريافت و فهم زندگى كرد. با زهرا(س) مى توان از منظر دين و ديندارى پاك وسره, انسان را, زمان را و حيات را شناخت و به شعور رسيد و با اين شناخت و شعور به باور و ايمان و به حقيقت حيات و زندگى سرشار ايمانى و پاكيزه و رشد و رستگارى رسيد. زهرا رمز آزادى انسانى است با زهرا هم از منظر هستى شناختى و تكوينى اصلى آزادى انسانى توضيح مى گيرد و از جنبه تكوينى ممكن مى گردد و هم از منظر ارزشى و تشريعى ماهيت و چيستى آزادى و اختيار خلاق, تبيين مى شود و چگونگى و راه و شيوه عينيت يافتن آن, پيش اراده هاى انسانى, گذارده مى شود. اينگونه است كه زهرا(س) ـ همو كه ايمان و مذهب و زمان را آنگونه تفسير مى كند و آنگونه علت هستى شناختى و پايگاه ارزشى آزادى و اختيار خلاق را در اختيار مى گذارد ـ در برخورد با واقعيت نو به نو شونده اجتماعى, آن تحليلهاى عميق را دارد و با بينشى جامعه شناسانه و فيلسوفانه, با زبان قومش ديروز و امروز و آينده اسلام و مسلمانى را تصوير كرده و داورى مى كند. دين با سنت زهرا(س)
دين, مضمون جهت دار انسان, زمان و زندگى است; دين, هدف زندگى, مسير و ملاكها و معيارها و روش و شيوه زندگى, ابعاد و مراحل زندگى, سروش (پيامآور) و راهبر زندگى, چرايى و چگونگى زندگى, دنيا و آخرت, ظاهر و باطن, ماده و معناى زندگى است. دين آغاز و انجام زندگى است. مرگ نيز هرگاه انتخاب انسان باشد, مضمون جهت دار آن دين است, چرايى و چگونگى آن دين است. و تعاليم و آموزه هاى دين, آموزگار همه اينهاست: آموزه هاى دين انسان را مىآموزد, چيستى او را و كيستى او را(1); آموزه هاى دين زمان را مىآموزد, چيستى آن را و جهت دارى آن را(2); آموزه هاى دين آموزگار زندگيست, هدف را مىآموزد(3), راه را نشان مى دهد(4). ملاكها و معيارها و ارزشها را در اختيار مى گذارد(5), روشها و شيوه هاى زندگى را پيشنهاد مى كند(6), ابعاد(7) و مراحل(8) زندگى را تبيين مى كند. پيامآور(9) حقيقت زندگى و راهبر(10) حيات انسانى را, انسان هادى را معرفى مى كند. چرايى و چگونگى زندگى را(11), دنيا و آخرت(12), ظاهر و باطن(13) و ماده و معناى(14)زندگى را, در ديد مى گذارد و آغاز(15) و فرجام(16) را هم پيش روى آدمى تصوير مى كند, چرايى و چگونگى مرگ را نيز به همين قرار, تا با اين آموزه ها و نشانه ها و پيشنهادها و تبيينها و تصويرها انسان در مقايسه ها و سنجشها, خودآگاهانه زندگى و مرگ خويش را, خود برگزيند. كتاب و سنت, دو منبع شناخت اين آموزه هايند و صديقه طاهره(س), آموزگار بزرگ همه اينها, و اين تقدير خداونديست كه يك زن از زمره معصومين, الگوى جاودانه اى براى حيات و مرگ پيش روى آدميان باشد تا انسانها در هميشه تاريخ و گستره زمين بتوانند بسته به آنكه درميان رشد و گمراهى كدام را برگزيده اند(17) زندگى و مرگ خويش را انتخاب كنند و زن, الگويى و اسوه اى و طرحى براى زندگى و مرگ خويش, داشته باشد. صديقه طاهره(س) از هر دو وجهه انسانى و زنانگى, پيش روى ((زن)) در گذشته و امروز و آينده است. با او مى توان رستگار زيست. زن چگونه مردن را نيز بى نياز از او نيست. آزادى هستى شناختى ـ ارزش شناختى(تكوينى و تشريعى) زن با زهرا(س) ماهيت وجودى انسان, داراى قابليتها و تواناييهايى در تعادل است(18), استعدادها و امكانات درونى او, مقدورات سير و سلوك ارادى او, رو به هر مقصد و در هر مسير و رو به هر فرجامى مى گذارد كه او خود برگزيند. شناخت درست موضوع آزادى و زندگى ارادى انسانى ـ اجتماعى در گرو دو بينش و شناخت يكى بينش و شناختى نظرى (فلسفى ـ كلامى) و ديگر بينش و شناختى ارزشى است. شناختهاى ارزشى از مقوله ادراكات اعتبارىاند كه بر پايه شناختهاى نظرى شكل مى گيرند. در بينش هستى شناسانه يا نظرى, مقوله آزادى انسانى, از اين وجهه نظر تحليل و برآورد مى شود كه آيا ماهيت و ذات انسانى از آن جهت كه موجودى در عالم هستى است, آيا مى تواند اراده مند زندگى كند و خود فرجام زندگيش را برگزيند يا مجبور مطلق به جبرى بيرونى است. دربينش ارزشى نيزمقولهآزادى انسانى, از اين ديدگاه بررسى مى شود كه چگونه مى تواند موجودى انسانى, خود با اراده خويش, خير و نيكبختى و آدميت را برگزيند و رو به فلاح و رستگارى و رويش بگذارد. كاوش و تحليل گسترده در اين حوزه شناختى از موضوع آزادى انسانى در مباحث كلامى و فلسفه اخلاق, مجالى تفصيلى دارند. در اين مقال برداشتى تحليلى از تعاليم قرآن, تكاپوى مقصود مى كند. آموزه هاى قرآنى فراگير هردو منظر ياد شده هستند و اصل آزادى و اختيار انسانى را در چارچوبه تعين و قانونمندى هستى و ضوابط و معيارهاى ارزشى(تشريعى), تبيين كرده و به دست مى دهند. نمونه اى از اين تعاليم اين گونه است: ((سوگند به جان آدمى و آن ناموسى كه آن را ساخت و پرداخت, سپس بدو فهماند كه خودكامگى و پرده درى كدام است و بدو فهماند كه راه تقوا كدام است, هر كس جان خود را تزكيه و تطهير كند رستگار است و هر كس جانش را به لجن بكشد نامراد و ناكام است))(19). يك برداشت از آيه اين است كه تسويه و تعادل و ساخت و پرداخت جان و روح و نفس آدمى نشانگر آن است كه پيش روى آدميان امكان شكل گيرى شخصيت دو هست: ((فجور)) و ((تقوى)). يك برداشت ديگر اينكه تقوا و تزكيه معيار و اصل كلى پيش روى انسان براى نيل به فلاح و رستگارى است, و كفر و فجور و به لجن كشيدن و تباه ساختن, موجب نامرادى و ناكامى است. و اينك زهرا(س) در هستى حضور يافته است, حضور او در عالم وجود به معناى آن است كه انسان مى تواند از ميان دو فرجام خود ساخته انسانى يكى را برگزيند, خير را يا شر را, بهشت را يا دوزخ را. زينب(س) آموزگار ماست كه چگونه مى توان تربيت پذير سنت و زندگانى بانوى بزرگ بود, خير را برگزيد, راه تقوا و پاكيزگى را برگزيد و به فلاح در رسيد. و نيز مى توان پذيراى شيوه زندگانى آن نامردمان بود كه روياروى زهرا, خديجه, زينب و ديگر زنان پاك و رستگار عالم و تاريخ, ايستاده اند و آنگونه زيست و مرد. اين است كه بايد گفت با حضور زهرا(س), زمينه هستى شناختى آزادى انسانى مهياست و نيز با حضور زهرا(س) اصول و هنجارهاى اختيار انسانى شكل مى گيرند و شيوه زندگانى درست و راست براى آدمى پيشنهاد مى شوند. و اينگونه است كه قرآن مى گويد: ((ما راه راست و درست را به او (انسان) نشان داده ايم خواه هدايت ما را سپاس بگذارد, خواه كفران و ناسپاسى ورزد))(20). و اينك پس از زهرا
پس از رحلت رسول خدا, انحراف, بدعت و انحطاط, آغاز مى گردد, فاطمه(س) وضعيت موجود و وضعيت آينده را پس از پيامبر, تحليلى انسانى و اجتماعى دارد. در مسجد پيامبر اين تحليل را دارد كه: ((...هنوز دو روزى از مرگ پيغمبر بزرگتان نگذشته و سوز سينه ما خاموش نگشته, آنچه نبايست, كرديد و آنچه از آنتان نبود برديد و بدعتى بزرگ پديد آورديد... راهى جز راه حق مى پوييد! ...مگر به روش جاهليت مى گراييد؟ راه گمراهى مى پيماييد. ((براى مردم با ايمان چه داورى بهتر از خداى جهان...؟)) ...اين چه بدعتى است در دين مى گذاريد! مگر از داور روز رستاخيز خبر نداريد؟ ...اما جز اين نيست كه به تن آسانى خو كرده ايد و به سايه امن و خوشى رخت برده ايد. از دين خسته ايد... آنچه مى كنيد خدا مى بيند و ستمكار بزودى داند كه در كجا نشيند. من پايان كار را نگرانم. چون پدرم, شما را از عذاب خدا مى ترسانم. به انتظار بنشينيد تا ميوه درختى را كه كشتيد بچينيد و كيفر كارى را كه كرديد ببينيد.))(21) در بستر شهادت با زنان مهاجر و انصار نيز وضعيت پس از رحلت رسول و پس از خويش را تحليل مى كند: ((...به خدا سوگند, اگر پاى درميان مى نهادند و على را در كارى كه پيغمبر به عهده او نهاد مى گذاردند آسان آسان ,آنان را به راه راست مى برد و حق هر يك را بدو مى سپرد... تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سير و زبونان در پناه صولت او دلير مى گشتند اگر چنين مى كردند, درهاى رحمت از زمين و آسمان بر روى آنان مى گشوند. اما نكردند... به خدايتان سوگند, آنچه نبايد بكنند كردند. نواهاساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختى بپايند! تا به خود آيند و ببينند چه آشوبى برخيزد و چه خونها بريزد! ...دريغا كه ديده حقيقت بين نداريد. بر ما هم توانى نيست كه داشتن حق را ناخوش مى داريد))(22). تحليلها و تبيينهاى بانوى بزرگ, نشانگر وضعيت اسلام و مسلمانى در عصر خود و در دوره هاى پس از خويش است. شناخت درست آنچه پس از زهراى بزرگ رخ نمود از سويى شناخت بهترى از چرايى موضعگيريهاى گوناگون ائمه معصومين عليهم السلام به دست مى دهد و از سويى نيز زمينه هاى انسانى ـ اجتماعى ملموسى كه زن الگو در آنها حضورمى يابدوفراخونآدمى,فراخوان زن بهآدميت و رستگارى است, رانشان مى دهد,كه زن در هر برهه اى و در هر وضعيتى كه حضور مى يابد چه رسالت ومسووليتى بر دوش اوست. ابعاد بسيار پيچيده اى از بايستها و شايستهاى زن الگو پس از زهرا(س) با زينب كبرى آشكار مى گردد. زهرا(س) دو زمينه اصلى انحراف و بدعت در جامعه مسلمانان پس از رحلت رسول و پس از خويش را يكى بدعت و انحراف در مسير دين و ديگرى فروكاهشى فرهنگ دينى در جامعه و توده مسلمانان, تحليل مى كند و عوامل آن بدعت و اين فروكاهشى و آثار و پيامدهاى آن را نشان مى دهد و نقطه آغاز هر دو را كودتاى سقيفه معرفى مى كند. در آن روز نطفه هنگامه عاشورا و عاشوراهاى تاريخ و محرم و كربلا و محرمها و كربلاهاى مكرر تاريخ بسته مى شود. رخداد عاشورا در همين راستا با حسين(ع) و با زينب(ع) با مرد و زن الگو, نمود و نشانه زمانى ـ مكانى دينى از اصلاح و بازسازى فكر و جامعه آن بدعت و آن انحطاط است. فصلها و سخنهاى بعد, آن دو حوزه انحراف و گمراهى و آن دو نقطه عطف حماسه عاشورا تحليل بيشترى را, در خود دارند. زن الگو, از ما, درميان ما
صديقه طاهره(س), با انديشه ها, عاطفه ها, گرايشها, انگيزه ها, سلوك, رابطه ها و زندگانيش, اوصاف و ويژگيهاى اصولى ((زن الگو)) را پيش ديد و بينش و شعور و آگاهى ما, گذارده است و زينب(س) راهنماى ماست و باور آفرين در ماست كه چگونه زنى غير معصوم, مانند همه ديگر آدميان, با تربيت پذيرى از تعاليم دين و سنت زهرا(س) مى تواند با او همگام باشد و آن الگوى مطلوب را در خود جارى سازد, و خود, اسوه باشد. معصوم به دليل نفس قدسى و منصب ولايت كبرايش, داراى وجودى و شخصيتى فراتر از زمان ـ مكان است و اوصاف ثابت انسانى ـ اجتماعى او, شاخصه هاى اصولى و ارزشى جارى و جريان پذير در هر برهه اى و عصرى و شخصيتى و انسانى و جامعه اى است. مى توان سنت معصوم را به مدد اصول شناختى درستى, دريافت و با آن زندگى داشت. انسان داراى دو دسته قابليتها و مقدورات است, يكى قابليتها و استعدادهاى درونى (استعدادهاى شناختى, عاطفى, رفتارى و ارتباطى) و ديگر مقدورات و امكانات پيرامونى (در طبيعت, در هستى) و معصوم(ع), چارچوبه اصول و ارزشهاى راهبرى و به كارگيرى درست اين امكانات را, رو به سو و سمت آرمانهاى بلند انسانى و اجتماعى (رستگارى و رشد و توسعه), پيشنهاد مى كند. زينب(س), آموزگار همه ما ـ و به اين قرار نيز زن امروز ـ است كه چگونه قابليتها و امكانات خويش را در راستاى الگوى پيشنهادى قابل استنباط و شناخت معصوم (و به طور خاص زهرا(س)), راهبرى كرد و براساس يك ديدگاه بر صواب دين شناسانه و انسان شنانه, رو به آينده داشت. زينب انسانى غيرمعصوم است, همچون زن امروز, نشانمان مى دهد كه چگونه اسوه اى باشيم براى بشريت و آدميت و عزت را بياموزيم به همه بشريت. زينب با زندگيش روش بر سنت زهرا(س) زيستن و حتى مردن را, به ما, به زن در هر برهه اى و دوره اى, مىآموزد. زينب حاضر در هنگامه عاشورا, زنى است كه پنجاه و اندى سال بر گونه خاصى تربيت يافته و زندگى كرده است كه آن گونه عاشورايى ديانت و آدميت را تفسير مى كند و انسان و آدم و همراه مى سازد و مردمان را راهبرى مى كند. باورداران او, بايد, آنگونه كه او زيست, بزيند تا آنگونه كه او ياروياورنبوت ووصايت و امامت و ولايت بود, اينان نيز آنگونه باشند. زينب كبرى(س), زمينه ها و فرازها
وجودم از تاريكى بيرون گذشت به كالبد ((خودى)) رسيدم نورى بر ((من)) فرود آمد و نيازى اصيل از درونم سر زد پنجره اى در مرز عقل و دلم باز شد سروشى از آن پر گرفت بالهايش را گشود, پرهايش مرا در خود گرفت سپيد بود و پاك به شيوه باران بر من فرو ريخت فضاى عقل و دلم را پيمود در من به زمين نشست همه من شد گياهى در آن روييد گياهى زيبا, پر از روزنهاى عطرآلود رهروى بى تاب در جاده شفاف آينه ها از كنار آن رد شد از عطرى مست جان گرفت سرمست شد عقل و دل, مست و زيبا شده بود گلهايش شكفت سپيد بود و پاك در من عقل و دل, ديگر شدند خود ديگرى روييد(23) لحظه هاى زندگى
زينب كمى بيش از نيم قرن (پنجاه سال) مى زيد, عمرى فراگير بحرانى ترين فراز تاريخ اسلام و مسلمانى با حضورى سرشار از آدميت و سربلندى و فلاح. زينب(س) در ششمين سال از هجرت پيامبر, به دنيا آمد. على(ع) در محراب مسجد به وقت نماز او را ((زينب)) نام كرد. در پنج سالگى (يازدهم هجرى), شاهد مرگ پيامبر است. در همان سال, مادر را نيز از دست مى دهد. در سن رشد (11 يا 12 سالگى) با عبدالله ابن جعفرابن ابيطالب ازدواج مى كند.(24) با وى داراى چهار يا پنج فرزند مى شود. برخى روايات از چهار فرزند به نامهاى على, جعفر, عون اكبر و ام كلثوم ياد مى كنند(25) و برخى نيز پنج فرزند را به نامهاى على, عون اكبر, عباس, محمد و ام كلثوم, ياد كرده اند(26). در سى وچهار سالگى (40 هجرى) شاهد شهادت پدر بود. چهل و چهار ساله است (49 هجرى) كه شهادت برادرش امام حسن(ع) رخ مى دهد, و در پنجاه و پنج سالگى(61 هجرى) برادران ديگرش امام حسين(ع) و عباس(ع) و ديگر خاندانش (فرزندان, برادرزادگان, عمو زادگان و...), و ديگر ياوران برادر به فرجام عاشورائيشان مى رسند و او پيام گذار اين حماسه عظيم انسانى است; در سال 62 هجرى نيز مشهور است كه به ديار حق, به جمع ياران, به جمع خانواده پيوسته است. در مدينه يا دمشق يا قاهره؟! دوره هاى تاريخ اسلام و مسلمانى
تاريخ اسلام و مسلمانى را مى توان به پنج دوره تقسيم كرد: ـ يكى از ظهور اسلام تا مرگ پيامبر: عصر بعثت, دوره پايه گذارى اسلام (11 ـ 1 هجرى) ـ دوم از مرگ پيامبر تا عاشورا: دوره شكل گيرى بدعت در برابر آيين رسول خدا در دو بخش انديشه دينى و فرهنگ جامعه دينداران و در برابر آن دوره تفسير فشرده علوى دين و تربيت و ارائه انسان نمونه علوى با على(ع), زهرا(س), حسن(ع) و حسين(ع) و با زن و مرد و پير و جوان و كودك كاروان عاشورا. ـ سوم: از عاشورا تا غيبت امام زمان تا ظهور آن حضرت: دوره نهادينگى دو جريان روياروى يكديگر: از سويى انديشه و فرهنگ نهادينه شده اى به نام دين, در برابر حقيقت دين و دينداريى آميخته از تعصبها, جهالتها, بدعتها و سياهتها, در امتداد كودتاى سقيفه با امويان وعباسيان و همسويان ايشان, و در مقابل انديشه و فرهنگ ناب و سره نبوى علوى در تفسير عاشورايى آن و ديندارى پاك به پيروى رسول خدا يا تشيع علوى با فرزندان زهرا(س) از امام سجاد(ع) تا حضرت اباصالح المهدى(عج) و ياران و همراهان و شيعيانشان. ـ چهارم از غيبت امام زمان تا ظهور آن حضرت: دوره كوشش آزادانه بشر در فهم و تفسير دين و برگزينى و انتخاب آزادانه راه رشد در مقابل راه غى و گمراهى. ـ و پنجم دوره ظهور و قيام امام زمان تا برپايى قيامت كبرى
هر كدام از اين دوره ها كه به اجمال فهرست شدند, بى اينكه حجم كمى زمانمند آنها مد نظر باشند از جنبه عناصر و مضمون انسانيشان, رخدادى عظيم در عرصه تاريخ آدميت و بشريت اند. دوره اول و دوم عصر پايه گذارى و تفسير دين, برجسته ترين اين دوره هايند. زن الگو در دوره اول به تمامى حاضر است و معياريست براى شناخت دين و آيين و سازندگى و مديريت. صديقه طاهره, تجلى همه آيين اسلام در دو وجهه فردى و اجتماعى, است. زهرا(س) در دوره دوم هم حاضر است و زينب نيز همگام او حضورى انسان ساز و جامعه ساز دارد, خاندان وصايت و ولايت در يك گذار بزرگ تاريخى, تفسيرگر سره و خالص دين و كانون شكل گيرى جامعه الگو در برابر بدعت و انحطاط آغازين جامعه مسلمانى اند. و اينك زينب است درميان ما و حاضر در همه صحنه هاى عاشورايى و كربلايى. زينب(س) در عرصه دو جريان و دو شناخت
وجود زينب كبرى(س), مانند همه افراد انسانى ديگر, قابليت جريان پذيرى آموزه ها و پرورش دينى را دارد. در وجود زينب(س) دو جريان عظيم تربيتى شكل گرفته است و شناخت او در گرو شناخت اين دو فرايند درونى عظيم است. 1 ـ جريان وجودى او به عنوان تربيت يافته تعاليم الهى: ـ تربيت بينش و تفكر و انديشه هايش در شناخت و تفسير انسان, زندگى, خداوند, هستى, طبيعت, تاريخ, جامعه و رسالت و نفش مسووليت و تكليف انسان در برابر همه اينها. ـ تربيت احساسات و عواطف و روحياتش در برهه هاى گوناگون زندگى و روابط مختلف. ـ تربيت سلوك و رفتارش چه سلوك فردى و چه سلوك اجتماعى. 2 ـ جريان وجودى او به عنوان انسان هادى زينب(س), حضور در عرصه مناسبات اجتماعى و راهبرى آنها را, با مادر, آموخته است. بينشى كه در تحليل وضعيت اجتماعى بايد داشت, ملاكها و الگوهايى كه از وضعيت مطلوب اجتماعى بايد در دست داشت تا بتوان به داورى درباره وضع موجود پرداخت, عشق و تعلق خاطر به سعادت و نيكبختى مردم, دردمندى با درد خلايق, همپايى و استوارى و صلابت در كوران رنجها و مصيبتها و بلايا, روحى حماسى, بينشى خردمندانه, صبورى برحق و استقامت بر افشاگرى باطل, پاسدارى از حريم عفاف و اصالتها و نجابتها در هنگامه هاى حضور در طوفان حوادث و رخدادها, ياورى و همگامى با راهبران حق و بسيارى ويژگيهاى ديگر, عبرتآموزيهايى است كه از زندگانى و جريان وجودى زينب(س) به عنوان انسان هادى, مى توان داشت. گام به گام با برهه هاى زندگانى زينب(س)
زينب نيز به گونه مادر است. در خانه پدر و مادر, از كودكى تا جوانى, دختر الگوست, با شوى خويش, ((همسر الگو)), با برادران و خواهرانش, ((دختر الگو)), با كودكانش, ((مادر الگو)), با فرزندزادگان برادرها و خواهرهايش, ((عمه و خاله الگو)) و در مناسبات اجتماعى و در جامعه خويش ((راهبر و مديرى الگو)), است. بخشهايى از زندگانى زهرا(س), در زندگانى ((زينب)) تفصيل يافته اند و اين به دليل حضور زن الگو در شرايط متفاوت است. زمينه هاى بالندگى و حضور تربيتى زينب در خانواده مرور مى شود تا آنگاه نوبت به زندگانى عاشورايى و فرجام عاشورايى زينب برسد. در خانواده الگو
زينب از همان هنگام آغازين زندگى خود, از برهه كودكيش و از آن روزى كه محيط و مناسبات گوناگون جامعه پيرامون خود را شناخت تا فرجام زندگيش, انواع رخدادها, حادثه ها, مناسبات و وضعيتها را تجربه مى كند. مرگ پيامبر در پنج سالگى او رخ مى نمايد. رخدادهاى شگرف و طاقت سوز روزها و دوره هاى بعد را در درون خانواده و در جامعه شاهد است. رنجها و حماسه ها و سازندگيها و سوختنهاى مادر و صلابتها و حكمتها و آموزه ها و عشقها و نيايشها و زندگانى پرتپش مادر را حاضر است. تحليلها و تبيينهاى مادرش زهرا(س) را از وضعيت پس از رسول بزرگ و رسالتها و مسووليتهاى انسان مسلمان متعهد مسوول را در برابر اين شرايط از او و از پدر آموخته است. مادر به شهادت مى رسد. پدر تنهاست و براى پاسدارى از دستاوردهاى اسلام نوپا ناگزير به سكوت است. ستم و رنج و مصيبت اين خانواده كوچك را در خود گرفته است. كودكان حتى رخصت بانگ برداشتن و شيون بلند كردن بر غم عظيم از دست دادن مادر را ندارند, مبادا حتى همسايگان نيز خبردار شوند و اين و آن بر جنازه زهرا(س) حاضر شوند و سفارش و درخواست مادر عملى نگردد. تقدير خداوندى آن است كه بشرى غير معصوم, همانند زينب(س) انواع حادثه ها را حضور يابد تا معلوم گردد با تربيت الهى و تربيت پذيرى از سنت معصوم مى توان همگام با انسان هادى بود تا فلاح و رستگارى . بارى زينب(س), زندگى را در خانه اى سرشار از حضور زندگى ساز پيامبر و على و زهرا: و در كنار حسن و حسين8 و پس از خود, ام كلثوم (در خانواده الگو) مىآغازد. خانواده اى پاكيزه و اهل كرامت, خانواده اى جايگاه جارى معرفت و شعور و ايمان و آدميت و تقوا, خانواده اى الگو: پدر بزرگ, پدر, مادر, خواهر, برادر, عمو, عمه و..., خانواده اى فراخوان همه خانواده ها, تا پدر بزرگها, مادر بزرگها, پدرها, مادرها, عموها, عمه ها, خاله ها, داييها و... رسالت و مسووليت و تكليف خويش را دريابند و باور كنند و به عهده بگيرند. 1 ـ با پدر بزرگ
زينب همواره مورد نظر و محبت و شفقت پدر بزرگ است. هر روز پيامبر نوادگان خود را مى بيند, با آنها گفتگو مى كند در آغوش مى فشارد, مى بوسد و بر شانه و بر پشت مى نشاند. در هر فرصتى و مناسبتى كه مجال يابد, نظر و محبت خود را به فرزندان و نوه هايش, به كودكان خانواده به على(ع), زهرا(س), حسن, حسين و زينب و ام كلثوم نشان مى دهد. بارها درباره آنها مى گفت: ((اينها گلهاى من اند, خداوندا! شاهد باش كه من آنان را دوست دارم و تو نيز آنان را دوست بدار.))(27) صداى گريه بچه هاى خانه, همواره پدر بزرگ را پريشان مى كند, روزى صداى گريه حسين را مى شنود, پريشان حال از خانه بيرون مىآيد, به خانه زهرا وارد مى شود و با همان حال روبه زهرا مى گويد: ((زهرا نمى دانى صداى گريه حسين مرا پريشان مى كند)).(28) و پدر بزرگ, هميشه دغدغه فرداهاى دور نوه هاى خود را دارد. اندوهى مبهم به وقت نگاه كردن به كودكان در چشمان او موج مى زد. پدر بزرگ فردا را مى بيند. ام الفضل دختر ابن عباس مى گويد: روزى حسين در آغوش پيامبر بود و اشك چشمان پيامبر را پر كرده بود. از پيامبر علت اندوه و اشك وى را مى پرسد, پدر بزرگ مى گويد: ((جبرئيل مرا خبر داده است كه امت من, پسرم حسين را در سرزمينى كه خاكش سرخ رنگ است مى كشند.))(29) نظر و محبت پيامبر به كودكانش, از سويى نشانه نقش و وظيفه پدر بزرگ در برابر فرزندان و نواده هاى خويش است و هم گزارشگر بينشى است كه پيامبر به منزلت بلند فرداى آنان دارد. به وقت به خاك رفتن پدر بزرگ (28 صفر 11 هجرى), زينب پنج ساله است. او و خواهران و برادرانش همه شاهد آغاز طوفان جاهليت و تعصب و بدعت و انحراف و گمراهى بسيارى از مردمان عصرشان در پسين رحلت پيامبراند. حسن 8 ساله است, حسين 7 ساله و ام كلثوم 4 ساله است. محسذن نيز به روايتى 2 ساله است.(30) و دختر مادر را درمى يابد كه چگونه پدر خويش على(ع) و پدر بزرگ كودكانش و زينب (پيامبر(ص)) را فهميده است و در درونش به باور رسانيده است. زهرا(س) به وقت خاكسپارى پيامبر, به سوز بر خاك او مى افتد و ناله مى زند. ديگر بچه ها هم حضور دارند. درد دل داردكه: ((...كرانه هاى آسمان چه غبار سختى گرفته اند, وه, آفتاب روز به تيرگى رخ نموده است و روز و شب در تاريكى گم شده اند. زمين پس از پيامبر از فرط انبوهى غمها و حسرتها, روى در هم كشيده و چه اندوهگين است. باشد كه مردمان خاور و باختر زمين به اين سوك بگريند و بگويند مردم ((مضر)) و همه اهل ((يمان)) و كوههاى سر به فلك كشيده, صورت به اشك بياسانيد و خانه خدا و پرده ها و ركنهاى آن بگريند. اى آخرين پيامبران, اى بركت سرشار, خداى فروفرستنده قرآن تو را درود دارد و سلام))(31). 2 ـ با پدر و مادر
زينب همچون مادرش زهرا (س), در خانواده اى بزرگ مى شود كه پدر و مادر همديگر را مى فهمند, عاشق اند, ياورند و همراه. فهم و عقيده و شعور و عشق اصالت و عزت و..., واژگان اصلى رابطه پدر و مادر است. پدر و مادر دو دوست اند, دو پيوند خورده با مطلوب و قصد و خواسته و راهى واحد. نگاه على(ع) به زهرا و به رابطه خودشان را از زبان او بشنويم: على پس از شهادت بانويش مى خواند:
لكل اجتماع من خليلين فرقه
و ان افتقادى فاطما بعد احمد
دليل على ان لا يدوم خليل(32)
و كل الذى دون الفراق قليل
دليل على ان لا يدوم خليل(32)
دليل على ان لا يدوم خليل(32)
مالى مررت على القبور مسلما
يا قبر مالك لا تجيب مناديا
امللت بعدى خلذه الاحباب(33)
قبر الحبيب فلم يرد جواب
امللت بعدى خلذه الاحباب(33)
امللت بعدى خلذه الاحباب(33)
3 ـ با پدر:مام پدر, خانم خانه
زهرا(س) از زينب خواسته است تا خانم خانه باشد(35) تا همچون او براى پدر, زينب نيز مام پدر باشد. على نيز مانند پدربزرگ دختر, مانند پيامبر, آينده فرزند را مى داند. به وقت تولد زينب, سلمان فارسى صحابى بزرگ و صاحب سر رسول خدا, براى شاد باش ولادت زينب به ديدار خانواده مى رود. على(ع) را در سكوتى سنگين و اندوهبار مى يابد. چرايى اين اندوه سخت را از او جويا مى شود. على(ع) براى سلمان از كربلا و سرنوشتى كه دخترش در پيش دارد مى گويد.(36) و زينب, پدر را ديد كه چگونه كشان كشان به مسجد مى برند تا با بدعت بيعت كند. پس از مادر, براى پدر, مادرى مى كند و همراه او هر كجا كه پدر باشد. تنهايى پدر را همراه است و دلدار, غمهاى پدر را مخاطب است و به توصيه مادر, همراه با پدر, براى برادرهاى بزرگتر و خواهر كوچكتر مادرى مى كند. دختر به وقت شهادت پدر, سى و چهار ساله است. على(ع), در شب شهادت خويش, در خانه زينب است(37), در رويا همزبانى و هم سخنى با رسول بزرگ دارد و با زينب از ديروز و امروز و فردا, شبى شگفت دارد. تا به صبح بر پدر و دختر چه گذشته است و چگونه طاقتى زينب دارد كه با پدر مرورى بر ديروز و امروز دارند و فرداها را تحليل مى كنند و همه قصه تنهاييها و مصيبتها و صبوريها و صلابتها كه بر زينب خواهد گذشت, و آن شب با پدر همه را مى بيند. مادر زيستن را و مردن را به فرزند مىآموزد با زندگيش و با مرگش. و بارى پدر در محراب مسجد كوفه به ديار باقى مى شتابد, و مانند زهرا كالبد زخم خورده اش, شبانه و پنهان به خاك مى رود(38) و باز تنهاييهاى زينب و رنجها و مصيبتهاى پيش رو, و در اين ميان صبوريها و صلابتهاى او. 4 ـ با امام خويش
براى زينب, دختر الگوى ديروزين, مادر پدر بزرگش, همسر الگو و راهبر الگو, زهرا(س), مادرى مى كند و زينب در دوره كودكى و دختريش اينهمه را از مادر مى بيند و اينهمه را از او و در دامان او مىآموزد, دخترى را, همسرى را, مادرى را, راهبرى را, آدميت را, انسانيت را, زنانگى را. در كنار نسب پاك, اصلى ترين زمينه تربيت و بالندگى و شخصيت پذيرى و منش پذيرى فرزند, خانواده است و براى دختر به خصوص, مادر; كه چگونه و با چه ديد و گرايش و پذيرشى وصف انسانى و وصف زنانگى در انديشه ها, باورها و سلوك و سيره فرزند جاىگير شود. ميان زهرا(س) و زينب(س), رابطه و مناسباتى اسوه و الگو, جاريست كه در جاى خود تحليل مى شوند. مادر زيستن را و مردن را به فرزند مىآموزد با زندگيش و با مرگش. در فاصله چند ماه (از مرگ پدر بزرگ تا شهادت مادر), آينده, رسالت و نقش و مسووليت زينب در او, شكل مى گيرد و اينهمه, انتخاب زينب است. و مادر را مى يابد كه چگونه بر مصيبت از دست رفتن پيامآور خدا, مرگ پدر و آغاز انحراف در تفسير ديانت و ديندارى و فروكاهشى سريع گرايشها و سلوك و فرهنگ و مناسبات دينى جامعه, تحليلها و افشاگريها دارد و زمزمه هاى شبانه اش به ناله بلند است و نيز پدر را مى بيند مغموم و شكسته و خاموش با درونى پر آشوب.(39) بر مزار پدر بزرگ كه مى شوند, زينب مى بيند كه چسان مادرش زهرا, از خاك مزار پيامبر برمى دارد, به چشم مى كشد و به سوز مى گويد: ((چگونه است كه آن كس كه خاك احمد(ص) را بوييد ديگر هرگز دل به بوييدن مشك نخواهد بست؟! پدرجان چه مصيبتها و حادثه ها كه بر من گذشته است, مصيبتهايى كه اگر بر سر روزها فرود مىآمدند, چونان شب تيره مى شدند.))(40) و بارى, مادر را ديد كه چگونه سوخت و فرياد كرد و ايستادگى كرد و آب شد. كودكان به وقت شهادت مادر, پدر را پيش خود ندارند, دور مادر حلقه زده اند, به خود مى پيچند, كودكانى با آن سن و سال با شعورى عميق و عظيم برآنچه درون خانه و بيرون مى گذرد. حسن روى او را مى بوييد و مى گفت با من حرف بزن, روحم دارد از بدنم خارج مى شود. با من سخن بگوى. حسين(ع) در پايين پاى زهرا(س) پاى مادر را مى بوسد و مى گفت: من پسرت حسين هستم. با من حرف بزن پيش از آنكه قلبم پاره پاره شود(41). خود تصور كنيد كه خواهر دو برادر, زينب چه حال و روزى دارد. بايد با خويش خلوتى گزيد, در خود انديشيد, اين صحنه ها و لحظه ها را تصوير كرد, باورهاى عظيمى در قلب و دل آدمى سر مى رسند. و آن شب دشوار سر رسيد, به خاك سپارى مادر در دل شب, پنهان از چشم نامردمان. جمع آن شب معلوم داشت كه چند كس بر ديانت رسول مانده اند و چند كس را زهرا, خشنود است و خدا از ايشان خشنود است: على(ع), حسن(ع), حسين(ع)... و زينب و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار.(42) 5 ـ خواهر الگو
زهرا(س), در روزهاى پايانى عمر به زينب گفت: مواظب برادرانت باش, از اين به بعد مادر آنان و خانم خانه تويى(43). تاريخ از رابطه زهرا(س) با خواهران و برادرانش كمتر, خبر و روايتى به ميراث براى ما گذارده است, هرچه هست زينب همانگونه است كه فاطمه زهرا(س) خواهرى كرده است: 5 ـ 1 ـ با حسن(ع)
در كودكى با برادر, آن گونه است كه مادر و پيامبر و پدر او را آموخته اند. از پنج سالگى مادر برادر است تا وقت شهادت برادر. دوران هفت ماهه حكومت برادر و مظلوميت او را شاهد است تا آنگاه كه به مدينه باز مى گردند. ده سال سركوبها دسيسه هايب معاويه و كارگزاران او و نامردمى مسلمان نمايان را و انحرافها و بدعتها و واپس رويها را در زمان امامت برادر, حاضر است (از 40 هجرى تا 49 هجرى) و زينب به همراهى برادرها و خواهرها تمامى هم و غمشان, كوشش در نگاه داشتن و پاسدارى راه و ياد رسول بزرگ و على مرتضى است. حكومت اموى نيز عزم آن دارد تا اين خاندان را از بن بركند; از ايشان نه نامى ماند و نه نشانى. زينب به همراهى حسين(ع), براى حسن(ع), مادرى مى كند و رنج مادرى براى مادر برادر, آنگاه جانسوزتر است كه زنى ديگر درست روياروى او تيشه برجان و روان برادر مى زند و تقدير خداونديست تا همواره مقايسه ها و انتخابى آزاد ميان دو شيوه زندگى, دو هويت, دو شخصيت و دو منش, ممكن باشد. در برابر خديجه هند است, همسر ابولهب است و بسيارى ديگر, در برابر زهرا(س) نيز ديگران و در برابر زينب در وقت زندگانى برادرش حسن, جعده دختر اشعث بن قيس كندى است. يكسو زينب, مادر پدر, مادر برادر و پاسدار رسالت و آدميت و آن سو جعده. جعده با حسن زندگى مى كند اما دلداده درهمهاى بخششى معاويه و فرزند او (يزيد) است. دو زن از دو خانواده, در دو خانواده دو زمينه متفاوت تربيتى ـ اجتماعى. پاكيزگى و ايمان و عشق و ايثار و شعور و ولايت از سويى و حسادت و تباهى و كفر و خودخواهى و طغيان از ديگر سو. پدر جعده (اشعث بن قيس), دستش به خون على(ع) آلوده است, دختر, حسن(ع) را مسموم مى كند و پسر در كربلا, روبه روى امام حسين(ع), مى جنگد(44). دو زن, دو انتخاب براى همه ما. بر زينب در چهل شبانه روز درد و سوز برادر از مسمويت چه گذشت, جگر برادر لخته لخته بيرون مى زد(45) و مادر برادر, مادر را, پدر را, در ياد مرور مى كند و فردا را كه نوبت برادرهاى ديگرش و خاندانش, همه, مى رسد. درد خواهر و براى برادر با شهادت او باز پايان نمى پذيرد, نامردمان به كينه زهرا نگذاردند فرزندزاده در كنار جدش به خاك سپرده شود. و در اين ميان باز نمايش دو انتخاب, دو شيوه زندگى, دو نوع آدم, دو زن, روبه روى هم, زينب با خانواده از سويى و عايشه در كناره بر استرى سوار از سويى ديگر. هنوز انتقامش را از (زهرا(س) على(ع)), به تمام نستانده است. ديروز بر اشترى سوار روياروى على اينك بر استرى سوار در برابر حسن(ع).(46) 5 ـ 2 ـ با حسين(ع)
از رابطه زينب(س) با حسين(ع) اندكى پس از اين, بسيار سخن خواهيم راند. خواهرى كه در تربيت, انديشه, احساس, سلوك, رفتار, انگيزش, مناسبات اجتماعيش هم افق برادر گام مى زند. بزرگ مى شود و براى برادر مادرى مى كند. پس از آنكه زينب با زندگيش با پدر و مادر, دخترى الگو, را به تصوير مى كشد, با برادرها با حسن, حسين, عباس, انسان ايدهآل, آدميت متبلور, جامعه الگو, زندگانى نمونه را به دست مى دهد. در اندرون تاريخ از رحلت رسول خدا تا فرجام عاشورا, حماسه اى و آدميتى و زندگانى اى عظيم با زينب با زن الگو رخ مى نمايد. بايد آن را دريافت, زن در هر برهه اى از تاريخ مى تواند اين گونه بزيد و راهبر خويش و خلق تا خدا باشد. زينب با عاشورا, مجال حضورى جاودان در تاريخ به درازناى از آدم تا قيامت, يافت. 5 ـ 3 ـ با عباس(ع))
زينب مهرى و تعلقى خاص به عباس(ع) دارد. روزى زينب و عباس(ع) در كنار پدر نشسته بودند على(ع) به عباس(ع) گفت: بگو يك, گفت: يك. پدر گفت: بگو دو. عباس(ع) با مكث و حالتى خجول گفت: خجالت مى كشم به زبانى كه گفتم يك بگويم دو. على(ع) چشمان پسر را بوسيد و زينب را نوازش كرد. زينب پرسيد: باباجان ما را دوست دارى؟ پدر گفت: آرى دختر دلبندم; فرزندان من, شما جگر گوشه هاى من هستيد. زينب گفت: پدر دو نوع دوستى, يكى دوستى خداوند و ديگر دوستى فرزند در قلب مومن يك جا جمع نمى شود, بهتر است بگوييم در تو براى ما شفقت و مهربانى هست و براى خداوند دوستى خالص.(47) على(ع) به سفارش زهرا(س) با ام البنين بنت خزام ازدواج مى كند و نخستين فرزندشان عباس است. عباس, و ديگر برادرها و خواهرها در خانواده الگو, تربيتى ديگر دارند, تربيتى در فكر و انديشه و عاطفه و احساس و رفتار و سلوك و روابط و مناسبات اجتماعى. معلوم است كه در اين ساختار تربيتى الگو, خواهر با برادر چه افق ديدى و چه احساس و تعلق مشتركى, دارند. 5 ـ 4 ـ با ديگر اعضاى خانواده و همگان
يكى از بخشهاى ماندگار انسانى در تاريخ, نوع رابطه ايست كه زينب با اعضاى خانواده و ديگر همراهان و همگامان در حماسه عاشورا دارد. برادرزادگان و ديگر زنان و فرزندان خانواده و كاروان عاشورا با زينب, شاهد رخ نمودن يك انسانيت استوار در تاريخ بودند. آموزه هايى براى همه ما مردمان. عبيدالله بن زياد براى آوردن على بن الحسين جايزه اى معين كرده بود چون او را يافتند و نزد وى بردند از او پرسيدند: نامت چيست؟ گفت: على بن الحسين. گفت: مگر خدا على بن الحسين را نكشت؟ امام(ع) فرمود: برادرى داشتم او را على مى گفتند. مردم او را كشتند. پسر زياد گفت: نه, خدا او را كشت, امام سجاد او را پاسخ مى گويد, پسر زياد مى شكند, تحقير مى شود, فرياد مى كند او را بكشيد. زينب خود را درميان مى اندازد, برادرزاده را در پناه مى گيرد و بر ابن زياد بانگ برمى دارد كه: ((آنچه از خون ما ريختى براى تو بس است. اگر مى خواهى او را بكشى, مرا هم بايد با او بكشى.))(48) با عاشورا درمى يابيم كه چگونه زن الگو در پيچيده ترين صحنه ها و عرصه هاى معادلات و مناسبات اجتماعى مى تواند حاضر باشد, حضورى انسان ساز و جامعه ساز, حضورى از سر راهبرى خلق, اما نه كه مردانگارى كند يا خصلتى و رويكردى انفعالى داشته باشد. بلكه پاسدار صلابت انسانى و زنانگى خويش است و تربيت مى ورزد و مديريت مى كند. با شوى خويش
زندگانى زينب با شوى خويش عبدالله بن جعفرابن ابى طالب, براى بسيارى از ما, عبرتآموز است. زنى و مردى غير معصوم. زنى كه تبلور الگويى زندگانى و سنت صديقه طاهره(س) است و مردى كه او نيز در خانواده پيامبر حضور دارد و دوست و محبوب خانواده زينب است(49). پيامبر درباره او دعاى خير دارد(50), مردى بزرگوار, آقامنش و اهل بخشش فراوان و البته اهل زندگى بى دغدغه و متعارفى و نه آن حماسه هاى عاشورايى. هر دو خوب, اما كفو يكديگر نيستند. زينب(س) دغدغه ها و پرسشها و مسووليت شناسيهايى فراتر از عبدالله دارد... به وقت ازدواج با زينب, على(ع) در ضمن عقد با عبدالله شرط كرده بود كه هرگاه زينب خواست با حسين براى ايفاى رسالت و مسووليت راهبريش, همسفر شود, او مخالفت نكند(51). عبدالله ياراى گام زنى با زينب را تا به آخر ندارد. در صفين از فرماندهان سپاه على(ع) است(52) اما كشش همپايى با زينب تا عاشورا را ندارد و به نقل برخى روايات نيز زندگيش با زينب(س) به طلاق مى انجامد(53). در مجالى ديگر به تحليلى تفصيلى از اين مقال, خواهيم پرداخت. مادر الگو
زينب(س), زن الگو, هم براى پدر, مادرى دارد, هم براى برادرها و خواهرها و هم براى فرزندان. رابطه زينب با فرزندانش, رابطه اى است كه زهرا(س) با او و با برادرانش و خواهرش داشت. مدار اين رابطه تربيتى, ايجاد شخصيت و منشى در فرزند براى برگزينى ارادى زندگى خويش است. از چهار يا پنج فرزند او, عون و محمد همگام با مادر, همپايى و ياورى امام حسين(ع) را برمى گزينند(54). براى فرزندان زينب زمينه انتخاب كناره گرفتن از راه حسين و مادرشان و ماندن با پدر و نيز همراهى با دايى و مادر فراهم است. در اين ميان شخصيت و منش تربيت يافته فرزند است كه نقش تعيين كننده اى در انتخاب مسير زندگيش دارد. مادر الگو چنين تربيتى با فرزندان دارد. اينك پس از مرورى بر زمينه هاى تربيتى حضور زينب(س), نوبت به برآوردى توصيفى از زندگى و فرجام عاشورايى زينب مى رسد. به عاشورا و كربلا در اين تحقيق از دو منظر نگريسته مى شود, يكى منظرى تربيتى و روانشناختى و دوم منظرى اجتماعى و جامعه شناختى. منظر انسانى ـ تربيتى عاشورا و كربلا كمتر گفته آمده است. همانگونه كه منظر اجتماعى ـ جامعه شناختى رخداد عاشورا, كمتر با كاوشى تخصص و جامعه شناسانه همراه بوده است. ادامه دارد. 1 ـ براى مثال نگاه كنيد به سوره فصلت, آيه 53 و آيات مربوط به انسانشناسى قرآن و سنت مانند احزاب, آيه 33. 2 ـ براى مثال سوره آل عمران, آيه 140. 3 ـ براى مثال آيات مربوط به حيات مانند سوره نحل, آيه 16 و آيات مربوط به خداشناسى قرآن و سنت. 4 ـ براى مثال آيات مربوط به صراط مستقيم مانند سوره حمد, آيه 6 و 7 و آيات هدايت, فلاح, رشد و... 5 ـ براى مثال آيات و روايات اخلاقى و فقهى مانند آيات ايمان, صبر, تقوى, توحيد, و... مانند بقره2/ تا 5. 6 ـ براى مثال آيات و روايات اعتقادى, اخلاقى و احكام و نيز مجموعه نظام دار آيه ها و سوره ها كه شناخت و عقيده و سلوك و اجتماع را در پيوستگى توضيح مى دهند مانند كليت هر آيه و هر سوره قرآنى يا تعاليم اهل بيت در مثل خطبه اول نهج البلاغه يا خطبه همام امام على(ع). 7 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به بعد معرفتى, بعد اعتقادى و ايمانى و بعد رفتارى زندگى انسانى در سراسر قرآن و روايات. 8 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به مراحل رشد انسانى (مانند كليت سوره حمد) و تحول رشد اجتماعى (مانند سوره هاى بزرگ: بقره و...) 9 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به انبيا و پيامبران الهى و رسول خدا مانند /26حديد, /160نسا. 10 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به ولايت و رهبرى و امامت مانند مائده55/ يا نسا59/. 11 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به خلقت و عبوديت (مانند مومنون23/ يس36/,طاعت, تقوا و... 12 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به دنيا و آخرت /130بقره يا /152آل عمران. 13 ـ براى مثال آيات و روايت مربوط به ظاهر و باطن مانند /20لقمان يا روم. 14 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به موضوعات طبيعى عالم, مسائل معيشتى انسانها و مسائل روحى و اخلاقى و معنوى آدميان 15 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به آفرينش انسان, خلقت عالم, مبدئيت و ابديت خداوندى. 16 ـ مثل آيات و روايات مربوط به قيامت و آخرت و كيفر و سزاى رفتار و سلوك در زندگانى آدميان در حيات دنيائيشان و توضيحات متنوع از بهشت و جهنم. 17 ـ براى مثال: لااكراه فى الدين قدتبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله... بقره256/ و نيز: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا /3انسان. 18 ـ براى مثال آيات و روايات مربوط به انسان و استعدادهاى داده شده به او مانند: /9سجده, /22ملك. 19 ـ سوره شمس, آيه9, به نقل از معانى القرآن محمدباقى بهبودى. 20 ـ سوره انسان, آيه3, به نقل از معانى القرآن محمدباقر بهبودى. 21 ـ بلاغات النسا, چاپ بيروت, ص23 ـ 24, برگرفته ترجمه فارسى از سيدجعفر شهيدى, زندگانى فاطمه زهرا, 126 تا 135. 22 ـ بلاغات النسا, ص32, برگرفته ترجمه فارسى از سيدجعفر شهيدى, ص149 تا 152. 23 ـ برداشت از معناى لغت زينب: زينب به معنى درخت زيبا و خوش منظرى است كه روندگان از بوى خوش آن سرمست مى شوند: الطريحى, مجمع البحرين, (تهران, مكتب مرتضوى, بى تا), ج2, ص245 و نيز برداشت از واژگان زهرا (سپيد روى, درخشنده) و طاهره (پاك). جريان رشد انسانى از وجهه نظر شناختى, ريشه در عمق خودآگاهى انسانى دارد. جريان وجودى انسان رو به فلاح, از خودآگاهى اوليه (عبور از جهان بيرون و پيوند با خود) آغاز مى شود. نور ربوبيت خداوندى در ادامه جريان وجودى به روح و روان آدمى مى تابد. خداشناسى و خداباورى سر مى رسد و آنگاه شناخت و باور سروش الهى يعنى پيامبرشناسى و پيامبر باورى و امام شناسى و امام باورى در وجود آدمى شكل مى گيرد. در عميق ترين پيوند با سنت و تعاليم نبوى ـ علوى, زهرا(س) در زندگى و مرگ آدمى حضور مى يابد. زهرا (سپيد و پاك) همچون باران آدميت بر وجود آدمى مى ريزد و آرام و عميق و لطيف جوانه گياه انسانيت از وجود او سر مى زند در مثل مرد على اكبر و عباس و در مثل زن, زينب, گياهى زيبا و معطر. گياه از وجود انسان و رهرو به روحها و وجودهاى ديگر سر مى كشد و شكوفه هاى سپيد و پاك مى دهد. زهرا آن وجودها را نيز سرشار مى كند و بلى خودهاى ديگرى بر مىآيند از خود تا خلق و همه با همه به سوى خدا. 24 ـ ابن العماد حنبلى, شذرات الذهب فى اخبار من ذهب; ( بيروت, داراحياالثراث العربى, بى تا), ج1 و 2, ص29 و 30. 25 ـ ابن سعد, الطبقات, ج8, ص341. 26 ـ طبرسى, اعلام انورى الهدى باعلام, ص204. 27 ـ براىمثال نك به: جعفرالنقدى, زينب الكبرى: (نجف الاشراف, منشورات دارالبيان, 1367 ه.ق), ص23 و نيز ابن عساكر, تهذيب تاريخ الدمشق الكبير الشيخ عبدالله بدران: (بيروت, داراحيا التراث العربى, 1407 ه.ق) ج4 ص319. 28 ـ ابن صباغ, الفصول المهمه: (تهران. منشورات اعلمى), ص171. 29 ـ الفصول المهمه, ص172, و نيز المستدرك على الصحيحين: (بيروت, دارالفكر, 1398 ه.ق) 30 ـ ابن اسحاق, السير و المغازى: ( بيروت, دارالفكر 1398 ه.ق) ص227 و برخى مدارك ديگر, اگر اين دسته روايات و اخبار را بپذيريم, محسذن در دو سالگى به وقت هجوم به خانه على(ع) در آغوش يا نزديك مادر است كه به شهادت مى رسد. 31 ـ بنت الشاطى, تراجم سيدات النبى, ص662. 32 ـ بحارالانوار, ج43, ص186 و 187, كشف الغمه, ج2, ص127. 33 ـ الفصول المهمه, ص148 و 149. 34 ـ مجمل التواريخ والقصص, تصحيح ملك الشعراىبهار (تهران: كلاله خاور, بى تا ص454. 35 ـ تراجم سيدات النبى, ص673. 36 ـ بنت الشاطى, تراجم سيدات النبى, ص662. 37 ـ نهج البلاغه, ترجمه سيد جعفر شهيدى, خطبه70, ص52. 38 ـ براى مثال مروج الذهب, ج2, ص349 و 414. 39 ـ ابن شهر آشوب, مناقب, ج2, ص208 و نيز بحارالانوار, ج43, ص148. 40 ـ الشيخ عبدالله بن محمدبن عامر الشبواوى, الاتحاف, نجف الاشراف (قم, دارالذخائر, بى تا) ص33. 41 ـ سيدعطاالله مهاجرانى, پيامآور عاشورا (تهران, انتشارت اطلاعات, 1371), ص32. 42 ـ طبرسى, اعلام الورى باعلام الهدى, ص158, كشف الغمه, ج2, ص128. 43 ـ تراجم سيدات النبى, ص673. 44 ـ براى مثال نگاه كنيد به السيدمحسن الامين, اعيان الشيعه (بيروت, دارالتعارف, بى تا) ج1, ص576. 45 ـ ائمتنا, ج1, ص162 و 163. 46 ـ ابن شبه, تاريخ المدينه المنوره (قم: دارالفكر, 1368) ج1, ص107. 47 ـ پيامآور عاشورا, ص36. 48 ـ انساب الاشراف, ج3, ص207. 49 ـ تذكره الخواص, ص190. 50 ـ الاصابه, ج4, ص48. 51 ـ ابن شهرآشوب, مناقب, ج3, ص177. 52 ـ الشيخ جعفرالنقدى, زينب الكبرى (النجف الاشرف: على الخاقانى, 1367 ه.ق) ص114 و 115. 53 ـ ابن حزم, جمهره انساب العرب ص36. 54 ـ عقدالفريد, ج4, ص377. ماهنامه پيام زن ـ شماره 27 ـ خرداد 73