زن در دو عرصه سلوك انسانى و مناسبات اجتماعى
((قسمت هشتم))
احمد آكوچكيان نوشته پيشين ناتمام گذارده شد. گفته بوديم قسمت پايانى فصل اول, ((زن الگو با عاشورا)) است و داراى دو فراز مى باشد: فراز اول: ((با عاشورا در دو عرصه سلوك انسانى و مناسبات اجتماعى)) كه گزارشى از ديدگاه و نقطه نظر كلى نگارنده در تحليل نهضت عاشورا و كربلا است. تاكيد اصلى نگارنده در اين فراز بر مكانيسم و ساز و كار درونى حيات و اصلاح مستمر انديشه و تربيت دينى, به عنوان مضمون اصلى امامت, است. فراز دوم: ((زن الگو با عاشورا در نگاه آغازين)) است كه مرورى كوتاه بر برخى زمينه ها و فرازهاى تربيتى زندگانى زن الگو با عاشورا است. ابعاد شناختى, انسانى و اجتماعى و اصلاحى زن الگو با عاشورا- همان گونه كه پيشتر نيز به آن اشارت رفته است- به تفصيل در فصلهاى ديگر مىآيد. فراز اول را آغازيديم و چند نكته گذشت: - عاشورا و پرسشهايى چند پيش روى ما - تاريخ, عاشورا, بستر جريان انديشه و باور و حيات - يك منظر پيشنهادى در شناخت عاشورا -كربلا و اينك ادامه كلام: انديشه اصلاح در نگره دينى و امامت شيعى
((اصلاح)), شان امام و راهبر دينى در برهه حيات عينى دين - دوره جريان يابى دين در فرد و جامعه - است و فراگير حوزه مفهومى گسترده اى است كه در ادبيات دينى - قرآن و حديث - ابعاد گوناگون مفهومى آن تعريف شده است(1) كه از يك سو كوشش فردى يا جمعى در تفسير و عرضه آموزه هاى ناب دينى (از كتاب و سنت معصومين((ع))) است و از سويى ديگر جريان دهى دين و آموزه هاى دينى در حيات فردى و اجتماعى جامعه انسانى بر پايه آن تفسير سره از تعاليم دين به گونه اى خالص و سره و توانمند و كارآمد در هدايت انسان و جامعه, مى باشد. واژگان ((بيدارگرى)), و ((احيا)) در ادبيات دينى معادل و مترادف اصلاح, گرفته شده اند. قرآن كريم آموزگار ماست كه راهبران دينى - پيامبران و امامان و منذران - انسانها و مردمانى اند كه: 1 - خود بر پايه ايمان و باور و گرايش توحيدى به ((صلاح)) رسيده اند و خود صالح اند و رستگار. 2 - و در برابر جامعه خويش و مردم خود و انسانهاى مخاطب خويش, رسالتشان و شانشان, هدايت و اصلاح خلق است رو به آرمانهاى والاى دينى (سعادت آفرينى و عدالت گسترى و زندگى سازى و كرامت بخشى و نجاتآورى آن) در انسان سازى و جامعه سازى, و در يك كلمه,جريان دادن ((دين راستين خدا)) كه برنامه آن تربيت ((انسان آگاه مومن)) است و ساختن ((جامعه قائم بالقسط)) در درون جانها و جوامع, رسالت و مسووليت اين مصلحان و راهبران است. و از آن رو كه پس از عصر حيات وحيانى دين اسلام, ديانت خاتم تا قيامت باقى است, حيات عينى دين, پاسدارى مستمرى تا آن برهه فرجامين بشر و عالم مى طلبد, و از همين روست كه امامت جاودانه معصوم وحضورپاسداران حماسه جاويدنبوى وعلوىبه نيابت آخرين سلاله از عصمت, ضرورى مى نمايد. به اين قرار و از اين منظر, امامت شيعى همواره پيشگام و پرچمدار نهضت اصلاحى است.(3) 1 - امام على (ع) سرسلسله امامان معصوم (ع), نقش خويش را و امامت شيعى را در استمرار حيات عين دينى و جامعه بشرى, با اصلاح و بيدارگرى توضيح مى دهد: 1-1 خدايا! تو خود مى دانى كه هدف ما (آنچه كرديم), رقابت براى بدست گرفتن قدرت و نيز خواستارى فزونى مال دنيا نبود, بلكه چنان مى خواستيم كه نشانه هاى دينت را باز گردانيم, و در سرزمينهاى تو آشكارا دست به اصلاحات زنيم, تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند, و حدود و اوامر تعطيل شده ات دوباره راه افتد. خدايا! من نخستين كسم كه به آستان تو روى آورد و سخن حق را شنيد و پذيرفت.(4) سخن امام(ع), به ويژه با توجه به فرازهاى قبلى و بعدى آن, گزارشگر چند نكته برداشتى است كه به طور خاص بر فرايند درونى انديشه اصلاحى, تاكيد دارد: - يكى نقد وضعيت موجود جامعه عصر خويش از ابعاد گوناگون اجتماعى, سياسى, فرهنگى و اقتصادى(5) - ديگرى به دست دادن الگوى كلان اصلاح و بيدارگرى(6) - و ديگرى موضع معين و خاص امام(ع) به عنوان يك مصلح بيدارگر در برابر آن وضعيت(7) 1-2- امام(ع) در جايى ديگر همان گونه كه قرآن پيامبران را مصلحان مى خواند - چنان كه از زبان شعيب پيامبر(ع) مى گويد كه: ((من جز اين منظورى ندارم كه مى خواهم جامعه را تا آن حد كه بتوانم اصلاح كنم. توفيق من در اين راه مقدس كه طى مى كنم با خداوندگار است, من بر او توكل كرده ام و روى دل به سوى او دارم(8))), امام (ع) نيز - اصلاحگرى و بيدارگرى را مسووليت اصلى خويش در برابر ديانت و جامعه اسلامى, تحليل مى كند.(9) 2- امام حسين(ع) در فرازهاى گوناگون خطبه ها و پيامها و نوشته هايش شان اصلاحى و احياگرى خويش را توضيح مى دهد: 2-1 در ميان جمع بزرگى از كبار صحابه در ايام حج در زمان معاويه عبارتى قريب به مضمون سخنان پدر خويش - كه از زبان شعيب(ع) نيز گذشت - مىآورد و نقش خود را در برابر رخدادها و وضعيت اسفبار جامعه مسلمانى آن عصر, همان اصلاحگرى مى شمرد.(10) 2-2 در وصيتنامه خويش به برادرش محمد حنفيه به گاه خروج از مدينه به سوى مكه, خود را ((مصلح)) معرفى مى كند و موضع خود را در برابر وضعيت جامعه مسلمانى, موضع اصلاحى توضيح مى دهد: ((قيام من قيام فردى جاه طلب يا كامجو يا آشوبگر يا ستمگر نيست, و تنها اين است كه از سر خواهانى اصلاح امت جدم (پيامبر(ص)) به پا خواسته ام و بر آن هستم تا اين مسووليت را با امر به معروف و نهى از منكر و رفتار و حركت بر سيرت و شيوه جدم و پدرم على ابن ابيطالب, به انجام رسانم)).(11) 2-3- در ضمن نامه اى كه در آن از بزرگان بصره يارى خواسته است و نيز در فرصتهاى گوناگون, به هدف خود اشاره مى كند و مى گويد: ((فان السنه قد اميتت و البدعه قد احييت)): پس بى گمان اين سنت (پيامبر) است كه ميرانيده شده است و اين بدعت است كه به زندگى پاى گذاشته است)).(12) و مسووليت خويش را ميراندن بدعت و احيا و زنده سازى دوباره سنت و ديانت معرفى مى كند. 2-4- ((خدايا! تو مى دانى كه قصد ما رقابت براى دست يافتن به قدرت يا زيادتخواهى مال دنيا نبود, بلكه براى آن بود كه نشانه هاى دين تو را به ديگران بنمايانيم. و با قدرت دست به اصلاح سرزمينها زنيم, تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند, و به واجبات و مستحبات و احكام دين تو عمل شود. پس اى مردم! اگر شما به يارى ما برنخيزيد و داد ما را ندهيد, اين ستمگران بر شما چيره خواهند گشت, و در خاموش كردن نور پيامبر (و از ميان بردن آيين قرآن) خواهند كوشيد. البته خدا مارا بس است, ما به او توكل كرديم, و به آستان او روى آورديم, كه بازگشت همه به سوى او است.))(13) 3- امام كاظم(ع) موضع اصلاحگرى و اصلاحى و بيدارگرى را شيوه همه امامان معصوم(ع) و پيروان درستكار آنان بيان مى دارد و به يكى از ياران خويش مى گويد: ((به تحقيق براى تو گفته اى را مى گويم كه همه پدران من (اجداد من) كه درود خدا بر آنان باد, بر آن تاكيد ورزيده اند وآن اينكه: به درستى كه همواره حق را هوادارانى و باطل را هوادارانى است. اما حق مداران كسانى هستند كه طلب و سوز و اشك به درگاه خداوند دارند و براى اصلاح جامعه مسلمانان به وسيله ما از پيشگاه او مدد مى جويند. و اينكه خداوند ما را همچون رحمتى براى پشتيبانى ناتوانان و توده هاى مردم برانگيزد, اينان كه اصلاح اجتماعى را به رهبرى و هدايت ما از خدا مى طلبند از پيروان راستين ما و از نزديكان و از حزب و تشكيلات و از پذيرندگان ولايت ما هستند.))(14) در جاى جاى سخنان و سيره امامان معصوم(ع) مى توان دريافت كه اصلاح و بيدارگرى در حوزه فكر دينى, متكى بر دو اصل است: يكى اصل خلوص و نابى فكر دينى و ديگر اصل توانمندى فكر دينى براى حضور در عرصه هاى گوناگون سلوك انسانى (انسان سازى) و مناسبات اجتماعى (جامعه سازى), و نيز اصلاح و بيدارگرى در حوزه جامعه دينداران متكى بر دو پايه است: يكى اصل مشروعيت و حقانيت نظام اجتماعى و جريان عدالت و قسط اجتماعى و استوارى نظام اجتماعى و مديريت و حكومت بر پايه نبوت و وصايت و ديگرى اصل كارآمدى نظام در گره گشايى خودكفاى معضلات اجتماعى, سياسى اقتصادى و فرهنگى خويش و تامين جريان بالنده رشد همه جانبه انسانى - اجتماعى. آهنگ و عزم اصلى امامت شيعى و مصلحان دينى در رويكرد اصلاحى خويش, هدايت و اصلاح فراگير جامعه مخاطب خويش است و از آن رو كه احيا و بيدارگرى و اصلاح در دو حوزه تفكر دينى و جامعه دينداران لازم و ملزوم يكديگرند. هيچ گاه نمى شود كه عزم احيا و بيدارى و اصلاح جامعه مسلمانى راداشت بى اينكه به حوزه فرهنگآن جامعه و درونى ترين مضمون آن يعنى ساخت فكرىجامعه اعتنايى داشت وبه اصل تفكردينى نپرداخت. چارچوبه تحليل پيشنهادى قيام عاشورا
شان امامت, اصلاح و زنده داشتن مستمر و بر دوام انديشه و جامعه دينداران در برهه حيات عينى دين است. اصلاح و بيدارگرى دينى فراگير دو حوزه علم و عمل يا انديشه و جامعه دينى و تغيرات و بازسازيهاى سطحى يا دگرگونيهاى بنيادين, است. از منظر همين انديشه اصلاحى مى توان برپاخيزى عاشورا و كربلا را تحليل كرد. وضعيت جامعه عصر عاشورا
پس از رحلت رسول اكرم(ص), انديشه و جامعه مسلمانى به وضعيتى رسيده است كه: - هم ديانت به منزله يك نظام عقيدتى - معرفتى يعنى فهم و تفسير دين يا تفكر دينى, با بدعت در آميخته و سنت رسول خدا(ص) ميرانيده شده است; - و هم جامعه دينداران پس از گذار از يك دوران نسبتا طولانى حاكميت مديريت نامشروع حاكمان پيش از على(ع) و در دوران حيات و حكومت او و دوران حكومت و زندگانى امام حسن, به مردگى افتاده است. فهم رايج از دين در ميان بيشتر مردم و نيز اصول حاكميت, با امور بيگانه آميخته شده, حقيقت دين مخفى مانده و تفسيرهاى ناصواب و وارونه از دين, مذهب و گرايش ديگرى را به نام دين, در مقابل ديانت ناب نبوى - علوى نشانده, پاره هاى بسيارى از تعاليم و آموزه هاى دين مغفول مانده و جوانب انسان ساز و جامعه ساز آن متروك و مجهول مانده و فهمى و تفسيرى ناقص و معوج و ممسوخ در دست و ذهن و فرهنگ مردم جاريست. تا به جايى كه در توانايى ديانت نيز خلل افتاده و سطحى بينى وقشرى نگرى و پرهيز از اجتهاد درست در فروع و پرهيز از شناختهاى عميق منطقى و برهانى از اصول عقايد نرخ رايج گرفته و حاكميت سياه اموى ارزشها و روش مديريت خويش را از بيگانه وام مى كند. جامعه مسلمانى نيز در حوزه فرهنگ به ابتذال و در حوزه سياست به حاكميت سلطه و تباهى و در حوزه اقتصاد به فقر و نابرابرى و تكاثر و بى عدالتى, رسيده است. اين است كه امام(ع) دو دغدغه بزرگ دارد هم دغدغه اصلاح فكر دينى و هم دغدغه اصلاح جامعه مسلمانى. شان امام حسين(ع) در اين هنگامه
امام حسين, اين راهبر آدميت, اينك در راستاى مسووليت اصلاحى خويش به پا مى خيزد: - هم به عزم احياى فكر دينى و تصفيه و تقويت نظام دينى و تفسيرى درست و بر صواب از آموزه هاى دين در برابر آن بدعتها و انحرافهاى شناختى در حوزه فكر دينى, عزم و همتى فراگير بر پيرايش و پالايش معارف ناب شريعت از تفسيرهاى زشت بيگانه با حقيقت دين براى بازگردانيدن خلوص آن به آن و هم معرفى دوباره بخشهاى واگذارده شده دين, براى بازگردانيدن تماميت آن به آن. - و هم به عزم اصلاح جامعه دينداران و پاكسازى و تقويت جامعه مسلمانى براى بازگردانيدن اصل مشروعيت و كارآمدى به نظام اجتماعى جامعه اسلامى, در برابر آن انحرافها و انحطاطهاى انسانى - اجتماعى, با عزم و همتى فراگيرعنصر تربيت - انسان سازى و جامعه سازى - و عنصر سياست و مديريت اجتماعى براى راهبرى مردم خويش رو به آرمان عدالت و صلاح و قسط و نيكبختى. در راستاى اين رويكرد اصلاحى, سنت و زندگانى و شهادت امام حسين و همراهان و ياران عاشورايى او, داراى دو مرحله اصلى ماندگار در تاريخ انديشه و بشريت است: 1- مرحله اول: به دست دهى انديشه و نظريه دينى - شيعى اصلاح در چارچوبه يك نظريه جامع شناختى از دين و ديانت و فكر و انديشه و تربيت و مديريت دينى. 2- مرحله دوم: به دست دادن نمونه ها و تبلور عينى انديشه و ديدگاه پيشنهادى خويش با زندگانى و شهادت خويش و ياران خويش و عاشورائيان تاريخ پس از وى. فلسفه و هدف نهضت عاشورا را بايد از همين موضع انديشه اصلاحى جستجو كرد. هدف حركت امام حسين(ع) و عاشورائيان همراهش اصلاح در اركان فكر دينى و جامعه دينداران است, اصلاحى در همه ابعاد و اصول; و زندگانى و حتى مرگ خويش را بر سر اين آرمان نهادند. الگوى خاص تحليل نهضت عاشورا - كربلا
مضمون درونى انديشه اصلاح, ابعاد آن و اصول اصلاح فكر دينى و جامعه دينى و وجوه و مراحل درونى آن (ارائه ديدگاه و تبلور عينى بخشيدن به آن ديدگاه), الگوى خاص تحليل نهضت عاشورا - كربلا را به دست مى دهند. انديشه اصلاحى عاشورا, داراى يك زيربناى شناختى و معرفتى و بر پايه آن, دو عنصر تربيت انسانى و مديريت اجتماعى, مى باشد. و اين از آن روست كه اين نهضت يك زيرساخت فكرى و شناختى و دو رو ساخت تربيتـى و مديـريتـى دارد. الگـوى خـاص يــاد شـده را فهـرستــوار مــرور مى كنيــم و در جــاى خــويش از زبــان زن الـگو, بـه تفصيـل بيشتــرى مىآوريم. 1 - انديشه اصلاحى
قيام حسين از جنبه معرفتى و شناختى, همانا به دست دادن ديدگاه و تصويرى دين شناسانه و جامع از انديشه اصلاح يا احيا و بيدارگرى دينى است. در سنت امام حسين(ع) (سخن و سلوك و سيره او) و عاشورائيان همراهش, مى توان اين ديدگاه و تصوير را شناخت و آن را استنباط كرد و در قالب يك الگو و مدل شناختى آن را ارائه داد. جنبه هاى عمده و اصلى انديشه اصلاح اين گونه اند كه: - مفهوم انديشه اصلاح: فراگير دو اصل خلوص و توانمندى در حوزه فكر دينى و دو اصل مشروعيت و كارآمدى در حوزه نظام اجتماعى جامعه دينداران است. اصلاح در فرهنگ دينى ما يعنى پاس داشتن اين ويژگيها در فكر دينى و نظام اجتماعى جامعه مسلمانى. - ابعاد انديشه اصلاح: كه شامل شناخت دينى و هم جامعه دينداران است; و نيز شامل نظريه و عمل يا توصيف و رفتار راهبر و مصلح است; - شيوه ها و شكلهاى اصلاح: كه در بخش اصلاح و احيا و بيدارى فكردينى روشهاى خالص سازى و توانمندسازى و در بخش اصلاح جامعه مسلمانى روشهاى شكل دهى مشروعيت نظام و ايجاد كارآمدى آن مورد نظر هستند. امام و عاشورائيان همراهش در نهضت اصلاحى خويش روشهاى مزبور را به دست مى دهند. - مراحل و فرايند درونى نهضت اصلاحى عاشورا: از مراحل انتظار و تقيه پيش از شكل گيرى قيام تا مراحل ارائه الگوى نهضت اصلاحى خود تا تربيت نيروهاى انسانى همراه و سازماندهى آنها و حركت آگاهانه با آخرين و نهايى ترين مقدورات خويش در راستاى الگوى پيشنهادى اصلاحى خود. بر پايه اين ديدگاه اصلاحى, مضمون آموزشى - تربيتى و اجتماعى عاشورا, درستتر و بهتر شناخته مى شود. بر اين اساس با عاشورا رابطه ميان انسان و مذهب و نيز رابطه جامعه و مذهب, تفسيرى و تبلورى دوباره زنده بر پايه سنت و ديانت مى يابد. از جنبه انسانى اصلاح, با عاشورا, اصل انسان سازى و تربيت انسانى شناخته مى شود. يكى, ديدگاه دينى امام حسين(ع) و عاشورا در مقوله تربيت و انسان سازى و ديگرى: وجهه تربيتى عاشورا و نمونه هاى عينى تربيت دينى با عاشورا, دريافته مى شود. از جنبه اجتماعى اصلاح نيز, با عاشورا, اصل جامعه سازى و مديريت اجتماعى شناخته مى شود: يكى ديدگاه دينى امام و عاشورا به مقوله مديريت تحول اجتماعى و ديگرى وجهه اجتماعى و جامعه شناختى و مديريتى نهضت عاشورا و نمونه هاى عينى اصل مديريت اجتماعى با عاشورا, دريافته مى شود در سخنى كوتاه در تحليل فلسفه نهضت عاشورا مى توان گفت از وجهه شناختى و از موضع اصل اصلاحگرى, امام(ع) و نهضت او, الگوى سره فهم دين و سلوك براساس آن براى تربيت درست انسانى و مديريت مشروع اجتماعى را به دست مى دهد. هدف نهضت او نه شهادت است و نه حكومت اگرچه الگوى دينى مديريت اجتماعى را در تحليلها و تبيينهايش ازوضعيت موجود و وضعيت مطلوب, ارائه مى دهد. در بسترشرايطپيش روىنهضت مهياست براىتحققآرمان قيامش تا مرز شهادت. 2 - با عاشورا در عرصه تربيت انسانى
پيشتر گذشت كه وجود انسان داراى سه بعد و ساحت دانستن (قابليت براى شناخت موضوعات) و خواستن(قابليت براى گزينش و گرايش يا انتخاب و احساس و عاطفه)و توانستن(قابليت براى اقدام و عمل) است و تربيت يعنى جهت دهى و راهبرى جريان تحول اين ابعاد وجودى انسان رو به آرمانهاى برگزيده در قالب و چارچوبه يك سيستم و نظام معين (نظام تربيتى), و به تعبيرى ديگر تربيت, شكوفا نمودن استعدادها و قابليتهاى وجودى انسان(قابليتهاىشناختى,احساسى ورفتارىواجتماعى وى) مى باشد. عاشورا, نظام تربيتى عظيمى را به دست مى دهد كه اهداف, شكلها,روشها و مراحل تربيت, الگوهاى تربيتى و عناصر و مبناى نظام تربيتى دين را در خود دارد. عاشورا هم تفسيرى خالص و توانمند از نظام تربيتى دين به دست مى دهد و هم اين تفسير را در نمونه هاى عينى تربيت يافته عاشورايى, پيشنهاد مى كند. نكته محورى در اين ميان آن است كه در باور خويش پذيرفته باشيم كه امام حسين(ع), زينب كبرى و ديگر عاشورائيان هنگامه كربلا برگونه خاصى زندگى داشته و داراى ساختار و محتواى شخصيتى خاصى بودند كه آن گونه مرگ خويش را انتخاب كردند و پذيرا شدند تا با مرگ خويش نيز راهبر بشريت به سوى ديانت و آدميت باشند و باز اين نكته ضرورى براى باور داشتن است كه شيعه حسين(ع) يعنى شيعه 57 سال زندگى حسين(ع) و شيعه زينب(س), يعنى شيعه 55 سال زندگى زينب و به تعبير ياران همراه امام در عاشورا, شيعه حسين(ع) يعنى انسانى و جامعه اى كه با او زندگى داشته باشد و آن گونه كه او زندگى داشت در آن راستا و راه زندگى كند و با او نيز و همچون او در راه او از مرگ خويش نيز وسيله اى بسازد تا ادامه جريان بالندگى خويش و تربيت جامعه خويش را تامين كند و دشمن سوز باشد. و بيچاره بسيارى از ما و افسوس بر بسيارى از ما كه تنها سينه زن و اشكريز لحظه حضور امام در قتلگاه خويش هستيم اما زندگيهايى داريم خالى از آموزشهاى ناب تربيتى او و ديگر عاشورائيان, شناختها و باورهايى غريب و خالى از حضور او, عشقها و عاطفه هايى بيگانه از حضور او و سلوكها و رفتارهايى واافتاده از سنت و زندگانى او. و زينب كبرى(س) پيامآور زندگانى عاشورايى حسين(ع) و ياران و خود خويش است. عاشوراى حسينى, خود هنگامه اى و تبلورى از يك عمر حسينى و زينبى زيستن است, چگونه است كه بى اينكه شيعه زندگانى آن آموزگارهاىآدميت وصلابت و حماسه و تربيت باشيم مى توان از ما پذيرفت كه شيعه لحظه هاى تبناك و سخت شهادت اين آموزگار و راهبران باشيم. از ابعاد و جنبه هاى گوناگون نظام تربيتى پيشنهادى عاشورا, گزارشى كوتاه از مراحل و ابعاد رشد انسانى با عاشورا, گفتنى است. از زبان و سلوك زن الگو, در فصلهاى بعد, سخن را به تفصيل بيشترى خواهيم آورد. سه بعد تربيت و رشد انسانى, رشد فكرى و شناختى, رشد ايمانى و گرايشى و رشد رفتارى است و مراحل رشد انسان نيز از رشد شناختها و آگاهيها آغاز مى شود تا شكل گيرى جريان بالندگى گرايشهاىانسانى و باورها و احساسات تا شكل گيرى سلوك و رفتار و زندگانى او و رابطه هاى رفتارى او با خود و خدا و جامعه و طبيعت تا مراحل فراتر رشد انسانى تا عرفان ناب. سنت امام(ع) و زندگانى عاشورائيان و هم مرگشان, همه اين فرايند را در خود دارد, هم, خود, آموزگار اين جريان عظيم انسانى اند و هم پيشتر, با زندگيشان تبلور اين آموزه هايند. اولين گام جريان تربيت و نخستين بعد رشد وجودى انسان, تربيت فكرى و شكل گيرى بر صواب آگاهيها و رشد شناختها و بينشها و شعورهاى انسانى است و عاشورائيان خود, آموزگار آنند, شناختهايى كه با خودآگاهى و روشن بينى پيوند خورده اند و جهت دهنده گرايشهاى انسانى ما هستند: - تا خود را بشناسيم و مقدورات و استعدادها و نيازهاى اصيل انسانى و كمبودها و آرمانها و نقش و رسالت و مسووليت خويش را در پيوند با خود و خدا و هستى و جامعه و تاريخ دريابيم.(15) - و به شناخت خدا و حاكم و پروردگار خويش برسيم كه او ما را آفريده و با ما مهربان است و بى نيازمان كرده و قدرتمان داده و بر سلوك و زندگانى ما بيناست و در ما آگاهى و عشق به خير و خوبى را گذارده و ما را به آدميت و عبوديت فراخوانده.(16) - و جهان را و جامعه را و تاريخ را بشناسيم(17) و جايگاه خود را در عرصه هستى بشناسيم و نيز نقش و رسالت خويش را و واقعيتهاى اجتماعى را بشناسيم و عبرتآموزى از تاريخ داشته باشيم. - و زندگى را و مرگ رابشناسيم(18) كه ازجمله مفاهيم اصلى سخنان امام حسين(ع) و ديگر ياران او از مدينه تا كربلا و از كربلا تا مدينه است. امام(ع) مى گويد: ((گويى مرگ, به لطافت بوييدن گلى است در سپيده دم, خواستنى و دوست داشتنى, مثل گردنبند بر گردن دخترى جوان(18), مرگ آراستگى جان است)). عاشورا تبيين حقيقت مرگ و زندگى است براى بشريت, دغدغه اى كه با جان هر انسانى پيچيده شده است گويى كه حتى شناخت حقيقت زندگى نيز در گرو شناخت حقيقت مرگ است. مرگ و زندگى دو پرسش و دو دغدغه بزرگ در تاريخ انديشه بشرى از سقراط(19)و پيش و بعد از اواست. انسان عاشورايى, يا شيعه حسين(ع), آنگونه بينش و شعور و شناختى دارد كه امام حسين و راهروان راه او در ديده ها مى گذارند و پيشنهاد مى كنند و اين اولين بعد رشد انسانى و تربيت وجودى آدمى است. دومين بعد تربيت انسانى, تربيت خواهانيها و احساسات و عواطف انسانى است; بعد دوم رشد انسانى, رشد روحى و اخلاقى و گرايشى است كه عاشورا آموزگار آن با ما است. - با عاشورا, دوگونه زندگى و دو گونه مرگ, دوگونه انسان, دوگونه انتخاب پيش روى آدمى در لحظه لحظه عمرش نشسته است, او خود بايد برگزيند: آيا زندگانى حسينى را يا زندگانى اموى و عباسى و يزيدى را, مرگ حسينى و علوى را يا مرگ اموى را, انسان حسينى را يا انسان اموى را, انتخاب عزت و فلاح و ديانت و پاكيزگى و توحيد و عدالت و كرامت را يا انتخاب سلطه و كفر و فسق و ظلم و تباهى و سياهى و زشتى را. همراه آن بينشها و شناختها و شعورها, با به دست آوردن معيار انتخاب و ميزان حق, و مقايسه اين دوئيتها, نوبت به انتخاب راه و روش زندگى مى رسد و انسانى كه حب الخير(20) در ساخت وجود او ريشه دارد, با آن ديدگاههاى شكل گرفته راه و آرمان حسين را برمى گزيند تا شيعه او باشد. انسان عاشورايى يا شيعه حسين(ع), انسانيست كه آرمان و راه او را در زندگى و مرگش برگزيده است. و امام(ع) در طول حركت كاروان بارها مردمان همراهش را آزاد مى گذارد تا خود راه خويش را برگزينند.(21). - و انسانى كه احساس و عاطفه و روح و قلب و عشق با وجود او و در ساخت غريزى و فطرى او عجين است با آن بينشها و شناختها و شعورها و اين انتخاب درست, اين احساسها و عواطف و دوست داشتنها در وجودش جهتى درست رو به عشق و باور و ايمانى به خداوند, وحى, پيامبران, امامان, انسان, غيب, قيامت, قرآن, ملائكه و..., مى گيرند. ايمان, عشق و باور به آرمانهاى بلند الهى و انسانى و در راه خدا و براى او و نفرت و بغض در راه او و به خاطر او(22) است. و حسين(ع) و عاشورائيان و كربلا, خود, تبلور اين ايمان سرشارند و آموزگار آنند كه چگونه عشقها و نفرتهاى خويش را جهت دهيم و راهبرى كنيم تا در همه وجودمان جريان يابد و در دست و گوش و چشم و فكر و خيال و رفتار و سلوك ما راه بيابد و عمل و سيره و سلوك ما تبلور ايمان در راه او باشد. عاشورا برهه زمانى جريان يابى عشق و ايمان و كربلا عرصه و جغرافياى سرشارى اين ايمان و عشق است.(23) و امام (ع) و يارانش در آن زمان و هر زمان در آن جغرافيا و هر كجا, با زندگيشان و با مرگشان, آموزگار زندگى پاكيزه(حيات طيبه)اند و فراخوان ما به تقوا(24) و اين سومين بعد تربيت انسانى و عاشورايى است يعنى تربيت و راهبرى و هدايت رفتار و روابط رفتارى ما بر پايه بينشها و باورهاى بالنده و وسعت روحى و ايمان است كه تقوا, عمل صالح (اصلاح خويش و اصلاح جامعه) بر پايه ايمان است و زندگى پاكيزه نيز با همين عمل صالح بر پايه ايمان شكل مى گيرد.(25) زندگى و سلوك انسانى, سه وجهه و سه بعد دارد و عاشورا- كربلا در همين ابعاد با آموزه هاى انسان ساز عاشورائيان, حاضر است: - در وجهه اخلاقى زندگى- رفتار و ارتباط رفتارى با خود- حسينيان, زندگى را با صداقت و صلابت و استوارى و صبورى و استوارى و فتوت و زهد و... مالامال مى كنند و به ما مىآموزند.(26) - در وجهه عبادى زندگى- ارتباط رفتارى با خدا- عبادت را و سلوكها و رفتارهاى در ارتباط باپرستش و نيايش را - سر آنها را و آداب آنها را و جايگاه و نقش آنها را- به ما با زندگى خودشان مىآموزند, با نماز, با امر به معروف و نهى از منكر و با جهاد و ...(27) - و در وجهه حقوقى زندگى نيز يعنى ارتباط رفتارى با جامعه را, با خانواده (فرزند, همسر و ديگر اعضا خانواده) و با ديگران (با جامعه خودى و با بيگانگان) را, از عاشورا مى توان آموخت. آن دلاوران زندگانى و مرگشان اين وجهه حيات انسانى را نيز آموزگاراند.(28) و بارى عاشورا, ادامه جريان وجود انسانى را تا مراحل ناب عرفان مثبت (مراحل فنا و انقطاع تا اعتصام و استعانت و توكل و تفويض و رضا و تسليم), در خود دارد و ما را راه مى برد تا اوج فلاح و رستگارى; و نيز همپاى اين آموزه هاى عاشورايى براى جريان بالندگى انسان, توبه و بازگشت از بديها و نادرستيها به خوبيها و درستيها را هم با عاشورا شاهديم كه چگونه مى توان به بينش از خوبيها و درستيها رسيد و هم به بينش از گناه و نادرستيها رسيد و راه و شيوه توبه را در پيش گرفت و با توبه به حريت و آزادگى درآمد و جبران زشتيها كرد تا خدا كوتاهيها و گناهان را به خوبيها و درستيها تبديل كند.(29) 3 - با عاشورا در عرصه جامعه و مديريت اجتماعى
عاشورا- كربلا, همانگونه كه از موضع تربيت انسانى- به مثابه تبلورى از يك انديشه و الگوى تربيت انسانى- كمتر موضوع نظر و تحقيق و تبيين بوده است, همانگونه نيز از منظر علم الاجتماعى, به مثابه تبلورى از يك بينش خاص اجتماعى و الگوى مديريت اجتماعى- كمتر شناخته و تبيين شده است. نوع شناختها و بررسيها, با تصويرى تفصيلى از انديشه اجتماعى و مقوله مديريت تحول اجتماعى به رخداد عاشورا ننگريسته اند. از اين رو با كمال تواضع در آستانه دانشوران سخت كوش معاصر و سده هاى پيشين, بايد گفت, تحليلها و تبيينهاى آنان به طور عموم صبغه اى جزئى نگرانه دارد و از يك بينش جامع انسانى - اجتماعى تبعيت نمى كند. محور سخنان و تحليلها و سلوك امام(ع), زينب كبرى(س) و ديگر ياران و همراهان او, گزارشگر دو آموزه بزرگ اند: 1 - از سويى در راستاى انديشه اصلاحى نهضت, گزارشگر ساخت و ماهيت انديشه اجتماعى دينى است: - در اصول و مبانى تئوريك و نظرى فكر اجتماعى (مانند فلسفه اجتماعى, فلسفه سياسى و فلسفه اقتصادى).(30) - در اصول الگوى مطلوب نظام اجتماعى- سياسى(31) 2 - و از سويى نيز در چارچوبه ديدگاه و بينش پيشنهادى خويش از انديشه اصلاحى و فكر اجتماعى اسلام, كاروان عاشورا به مثابه جمعى و جامعه اى الگو و اسوه در عرصه واقعيات ملموس اجتماعى عصر خويش حركت مىآغازند: - وضعيت موجود اجتماعى, فرهنگى, سياسى, اقتصادى را, بر اساس آن مبانى نظرى و در چارچوب آن الگوى مطلوب اجتماعى تحليل و نقد مى كنند و اهداف حركت و رهنمودها و راهبردها را به دست مى دهند.(32) - و حركت را مىآغازند در همه ابعاد وجوه تحول اجتماعى با آن زير سازهاى انسانى - تربيتى - كه پيشتر گذشت - و موضع اصلاحى و راهبرى خويش را در برابر نسل خويش و تاريخ بشريت و مردمان آينده با مقدورات و امكاناتى كه در اختيار دارند و شرايطى كه در پيش رو دارند, به عرصه ظهور و عملكرد مىآورند. جمع بند ديدگاه و نظريه برگزيده ما در تحليل عاشورا آن است كه: 1ـ هدف و فلسفه و انگيزه نهضت عاشورا ـ كربلا, همانا اصلاح جامعه مسلمانى است(33) در حوزه هاى مختلف فرهنگى, اجتماعى, سياسى و اقتصادى. و از آنجا كه اصلاح و احياى جامعه دينداران بدون اصلاح فرهنگ و ساخت فكرى جامعه و احيا فهم درست و توانمند دينى ممكن نيست, نهضت امام, نهضتى اصلاحى, فراگير دو حوزه فكر دينى و جامعه دينداران مى باشد. 2ـ امام حسين(ع) و نهضت او و ياران عاشورائيش در راستاى هدف اصلاحى و احياگرى خويش, ديدگاه درست در تفسير سره و توانمند دين را و الگوى (شيوه و چگونگى) سلوك بر اساس آن را در دو حوزه تربيت انسانى و مديريت اجتماعى به دست مى دهند. امام(ع) و نهضت او در اين به دست دهى ديدگاه و الگوى مزبور (ديدگاه در شناخت دين و الگوى دين شناختى تربيت انسانى و مديريت اجتماعى), به تماميت دين و به تماميت ابعاد دين شناسانه و دين مدارانه انسان و اجتماع, نظر دارد. 3ـ فراخوانى يزيد از امام(ع) به پذيرش بيعت با او و دعوت كوفيان, زمينه اجتماعى حركت اصلاحى امام(ع) را ايجاد مى كند و امام در راستاى آن هدف وفلسفه مذكور و در چارچوبه آن الگوى دين شناختى, تربيت انسانى و مديريت اجتماعى حركت خويش را شكل مى دهد. و بارى هدف او, نه شهادت است و نه حكومت. بلكه پياده سازى آن هدف اصلاحى است هم در حوزه تفسير خالص و توانمند دين و هم اصلاح جامعه مسلمانى از هر دو وجهه تربيتى و اجتماعى. زمينه و شرايط هر گونه باشند آن هدف اصلاحى بر جاى خويش است و روش امام نيز همانا امر به معروف و نهى از منكر و حركت در سو و سمت آموزه هاى پيامبر اكرم(ص) و امام على بن ابيطالب است.(34) ـ او از سويى همه امكانات و ابزار لازم براى مقابله با حكومت و نظام و انديشه منحط و بدعت گذار اموى و... شناسايى كرده و به كار مى بندد و حتى براى حفظ مشروع و منطقى جان خود و خانواده و همراهانش مى كوشد و با تصويرى كه از امامت بر حق به دست مى دهد(35) و با مقايسه هايى كه ميان خويش و يزيد براى مردم دارد و اين كه او در مقايسه با يزيد بر خلافت و بيعت سزاوارتر است(36), نشان مى دهد كه الگوى پيشنهادى امام در نهضت اصلاحيش, حتى تا مرحله حكومت را نيز پوشش مى دهدو شكل گيرى حكومت مشروع ـ بر فرض تحقق ـ نيز, تبلورى از همان الگوى پيشنهادى امام(ع) است. ـ و از سويى نيز, امام, به خوبى شرايط را مى ديده و مى دانسته است. آن حضرت در نامه اى به برادرش محمد بن حنفيه تحليلى از شرايط مى دهد كه: ((هر كس به من بپيوندد شهيد مى شود و هر كس روى گرداند, پيروزى را درنمى يابد))(37). در آن شرايط و وضعيت امام(ع), با آن بينش اجتماعى پيشنهاديش و آن شعور بلند اجتماعى خويش, به خوبى مى داند كه شرايط به گونه ايست كه شوكت و قدرت و حكومت چندساله امام حسين نمى تواند پاى بگيرد و علاوه بر اين كه در نسبت با نقش اصلاحى وى, نقش تعيين كننده و ابدى ندارد. بلكه آن حقيقت جاودانه و ارجمند آن است كه ديدگاه و الگويى پيشنهاد شود كه فراگير افقهاى دور دست بشريت باشد. الگويى فراتر از مقتضيات زمانى معين كه راهبر شرايط و وضعيتها و مقتضيات ديگر نيز باشد. بلى, الگوى پيشنهادى امام(ع) در نهضتش, حكومت عدل مشروع كارآمد براى مديريت صالح و شايسته اجتماعى را نيز شامل است اما با شناخت از شرايط و پيمان شكنى كوفيان, بر خود او نيز, معلوم است كه با اينان نمى توان حكومتى شكل داد. پذيراى حكومت سيدالشهدا(ع) تنها همان ياران و همراهان او بودند. ـ و نيز بارى, آهنگ امام, براى شهادت نيست, بلكه براى اصلاح مردمان است, با همه هستيش و حتى با مرگش, و بر عزم و آرمان خويش ايستادن, همان آرمان دين خواهى, حتى اگر به جز با شهادت خويش و با انتخاب مرگ خويش نتوان, تفسيرگر ديانت ناب تربيت كننده بشر و راهبر خلق به سوى نيكى و عدالت و حكومت صالح و شايسته و انسانى و شكننده كفر و فسق و ظلم, بود. او خود در فرازى از سخنانش مى گويد: اگر دين محمد جز با كشته شدنم به پاى نمى ايستد, پس اى شمشيرها مرا در خود بگيريد. اين مرور كوتاه, چارچوبه تحليل پيشنهادى نهضت عاشورا - را به اجمال به دست داد. تبيين تحليلى آن را با سنت و زندگانى زن الگو, در اين تحقيق مىآوريم و كاوش گسترده تر آن را به مجال بايسته خويش مى گذاريم. فراز دوم, زن الگو با عاشورا
عاشورا و كربلا تبلور انسانى و اجتماعى انسان تمام و جامعه الگو در قالب زمان و به زبان مكان است. عاشوراى حسينى و كربلاى حسينى نشانگر مجموعه اوصاف و ويژگيهاى زمان - مكان الگوست. زمان - مكان الگو, ظرف زمانى - مكانيى است كه ((انسان)), ((زمان)), ((دين)) ((حيات)) ((حركت)), ((فلاح)) و ((هدايت)) در آن تفسير مى شوند و انسان مومن آگاه و جامعه در رسيده به نيكبختى در آن, حضور دارد. جريان انسانى با عاشورا - كربلا
عاشورا - كربلا, از ديدگاه روانشناختى و انسان شناختى, گزارشگر و تبلور جريان عظيم وجودى و بالندگى انسانهاست از زن و مرد, كودك و پير, سياه و سفيد تا توبه نصوح انسانهايى كه در آخرين فرصتها به آدميت روى نمودند و پاك پاك در آستانه آفتاب سان امام زندگيها و رستگاريها, حاضر شدند و ياور او بودند با همه زندگيشان, با جانشان و با مرگشان. نهضت عاشورا - كربلا, از اين وجهه - يعنى وجهه الگويى تربيت همه جانبه فكرى و روحى و رفتارى و انسانى - براى نسل امروز بسيار مغفول مانده است. انواع جريانهاى زندگانى ارادى انسانها, با استعدادها و قابليتهاى گوناگون كه بر مقصد و راه مشتركى, با همه زندگيشان, عزم و پيمان بسته اند, در هنگامه عاشورا ديدنى است. زندگانى ما مردمان از كودك و بزرگ, زن و مرد, به انديشه ها و ديدگاهها, و شناختها و شعورها و عشقها و نفرتها و گرايشها و ايمانها و زندگانى و سلوكها و رفتارها, ياوريها و شفاعتها و همراهيها و راهنماييهاى آنان, سخت محتاج است. و بارى مى توان گفت كه عاشورا - كربلا, زمان - مكان تبلور انسان تمام و زن تمام است. زن الگو در عرصه عاشورا
برپاخيزى عاشورا هنگامه و عرصه ايست تا زن الگو, گزارشگر ديانت و شريعت ناب و آدميت و هم زن الگو باشد و نيز خود با زندگيش و مرگش ترجمان عينى و ملموس آدميت و ديانت باشد, زنان عاشورا تجسم ملموس و عينى آن الگوى تحليلى عاشورايند: 1 - جايگاه و نقش بزرگ او در پيامآورى و تبيين انديشه اصلاحى و نهضت بيدارگرى, در هر دو وجهه فكر دينى و جامعه مسلمانى; 2 - جايگاه و نقش بزرگ او در پيامآورى و تبيين وجهه تربيتى دين و وجهه انسانى زن الگو و نشان دادن اين وجوه با زندگى خويش و نيز با انتخاب مرگش, با شهادتش; 3 - جايگاه و نقش بزرگ او در پيامآورى و تبيين وجهه اجتماعى دين و وجهه اجتماعى زن الگو و نشان دادن اين وجهه با زندگى خويش و با شهادت خود. زن الگو از موضع مسووليت اصلاحگرى و بيداربخشى خويش در نهضت عاشورا - كربلا, هم ديانت را تفسيرى سره و توانمند كرد, هم انسانيت را و هم زن الگو را توصيف كرد و الگوى تربيت انسانى كلامى الگوىراهبرىاجتماعى را با پيام زبانى و روحى و رفتاريش به دست داد. آنچه گفتيم, نياز به تحليل و سخنى به تفصيل دارد كه در فصلهاى ديگر, بدان خواهيم پرداخت. چند چهره از زن الگو با عاشورا
در عاشورا و در مسير عاشقانه از مدينه تا كربلا و آن گاه تا مدينه و بعد از آن چند زن همراه و ياور راه حسين اند كه بايد آنان را بشناسيم و از آنان آدميت و جهاد و صلابت و حميت و فتوت و پيامآورى را بياموزيم. عاشورا فرصتى است تا زن الگو در چهره هاى گونه گون و در وجودهاى بشرى چندى پيش روى تاريخ بشريت حاضر شوند و فراخوان به ديانت و توحيد و عدالت و تربيت و استوارى و زندگانى پاكيزه و كرامتهاى انسانى و بيدارى و حق مدارى و تعهد و وارستگى, باشند. برخى زنان از خانواده پيامبر و امام(ع)اند, و برخى ديگر از خانواده هاى ديگر, برخى در دهه هاى شصت و هفتاد زندگى خويش اند, برخى جوان و برخى كودك و نوجوان, برخى دختر خانواده اند, برخى زن و همسر خانواده, برخى مادر بزرگ و همه داراى يك آرمان, يك آهنگ, يك راه, و با هم همدل و همراه اند. 1 - ((زينب))(س) يك چهره از زن الگو. او را آموخته ايم و از اين پس مى گوييم. مادرى حاضر در عرصه پيكار با دو فرزند شهيدش ((عون)) و((محمد))(38), خواهرى و عمه اى الگو و بانويى باصلابت, راهبر همه عاشورائيان. 2 - ((رباب)), همسر امام حسين(ع), نمونه همسرى فهيم, باشعورى درست و محبتى عميق و وفادار با همسر خويش. او زنى شاعر, اديب و همراه حسين است تا آخر. امام(ع) خود, او را دوست و رفيق خويش مى خواند و از او آنگونه همراهى ديده است كه مى گويد: ((او را دوست دارم, دوست مى دارم هرچه دارم پاى او مى ريختم))(39) ديد و احساس ((رباب)) را از حسين(ع) نيز مى توان در مرثيه اى از او دانست; او درباره همسرش مى سرايد: ((آن كس كه خود نور بود و ديگران براى راه و سلوك و زندگانى خويش, از او نور مى گرفتند, اينك كشته به دشت كربلاست با پيكرى بر خاك مانده. اى حسين(ع) اى نوه پيامبر, خداوندگار تو را از سوى ما پاداشى صالح و نيكو بخشد و هم ساحت تو را از خسران و زيان در محاسبه به هنگامه قيامت, پاكيزه بدارد. تو براى من كوهى بودى بس سترگ و استوار كه به او پناه مى جستم و به او متكى بودم و پشت و پناه من بودى و يارى تو با ما به مهر و رحمت و ديانت رفتار مى كردى. و اينك كه تو رفته اى كدامين كس يتيمان را و فقيران را يار باشد و هر درمانده اى را تامين كند و در پناه گيرد و سوگند به خداوندگار كه بى تو, همواره تنها خواهم ماند تا آن هنگام كه خاك و گل مرا در خود گيرند)).(40) 3 - و رقيه و فاطمه و... فرزندان امام حسين(ع), كودكانى باوردار آرمان و راه پدر هستند. 4 - در اين ميان برخى نيز همراه خانواده پيامبر(ص) بوده اند, با خانواده پيامبر(ص) و با زينب(س) زندگى كرده اند و همه حوادث و رخدادهاى تلخ و شيرين زندگى را با آنان بوده اند مانند: فضه نوبيه, مليكه بنت علقمه, روضه و سلمى. ((فضه)), كمك كار زهراى مرضيه(س) در خانه بوده است, پيامبر(ص) او را به زهرا(س) معرفى كرده بود, ((روضه)) كمك كار خانه پيامبر است و مليكه در حبشه كمك كار جعفربن ابى طالب بود و سلمى كمك كار صفيه دختر عبدالمطلب بود. چهار زن همراه زينب و ياور او(41). 5 - و برخى از زنان نيز در مسير كاروان عاشورا به آن پيوستند: - مانند همسر زهير بن قين كه شويش را به همراهى با فرزند پيامبر خدا برانگيخت, اگرچه خود توفيق همراهى او را در واقعه عاشورا نيافت.(42) - مانند ام وهب همسر عبدالله بن عمير كه از همان آغاز شكل گيرى نهضت, همسرش را برانگيخت تا با حسين همراهى كند. با او گفته بود كه: ((راه خير و درست همين است, مرا هم با خود ببر)). عبدالله و ام وهب به همراهى مادر و فرزندشان در فضاى خفقانآور نظامى و امنيتى كوفه و راههاى منتهى به كربلا, شبانه از بيابانها, خود را به اردوى امام حسين(ع) رسانده بودند. پس از شهادت عبدالله و به خاك افتادنش, ام وهب, عمود خيمه را در دست مى گيرد و به ميدان مى رود. در تب و تاب مبارزه اش, امام حسين(ع) از او مى خواهد كه بازگردد.(43) فـرزنـدش نيـز در گـروه ياران امام حسين(ع) است كه پس از پدرش شهيد مى شود. سپاه عمرسعد براى ايجاد رعب در ميان قبيله نور, سر بريده او را به طرف سپاه امام حسين(ع) پرتاب مى كند. ام وهب سر را گرفت و بوسيد.(44) روايتى نيز هست كه: ام وهب پس از آنكه بر بالين همسرش در هنگامه پيكار رسيد, سپاه ظلم به او حمله ور شدند و او نيز در كنار شويش به شهادت رسيد.(45) 5 - از مادرها در اين هنگامه عظيم انسانى نيز بايد گفت: همسر ((جناده بن حارث)) كه پس از شهادت شويش فرزندش را روانه جان فشانى مى كند. همسر ((مسلم بن عوسجه)) نيز پس از شهادت شويش, فرزند را روانه پيكار مى كند. مادر ((وهب)) كه فرزند را برمى انگيزد كه: ((پسرم حسين(ع) را درياب و به هنگامى از تو راضى مى شوم كه در راه حسين براى اسلام كشته شوى و در خون خودت دست و پا بزنى)) و نيز مادر ((عمروبن جناده)) كه پس از شهادت فرزند خويش سر بريده پسر را مى گيرد و مى بوسد و بر او آفرين مى فرستد, آنگاه سر فرزند را به اردوگاه دشمن پرتاب مى كند تا بگويد: ((چيزى را كه در راه خدا داديم بازپس نمى گيريم)).(46) اى استوار نيك اى چشم انداز روشن خدا به سوى زندگى, به سوى مرگ با تو زنده ايم با تو مى ميريم خداى كند چونان تو بميريم با آنچه گذشت فصل اول بخش اول اين تحقيق به فرجام رسيد. اينك بينشى كلى از موضوع ((تربيت و زن الگو)) را در ديد داريم. فصل دوم تا پايان بخش اول به تحليل نظام تربيتى با زن الگو و ابعاد درونى فرايند تربيت انسانى با او, مى پردازد.ادامه دارد. 1 - در عربى جديد, اصطلاح ((اصلاح)) در برابر كلمه رفورمreform))] )) = اصلاح دينى] به كار رفته است. در معناى كلى: در آثار و متون معاصر عربى اين كلمه به طور خاص حاكى از رفورميسم يا اصلاح دينى سنتى, يعنى اصلاح در مذهب عامه و سنت رسمى اسلام است. ((اصلاح)) در اصطلاح روز به عنوان تغييرى سطحى در ظاهر وضع موجود است. در واژگان فرهنگ دينى و شيعى, ((اصلاح)), به سازى وضعيت موجود است روبه آرمانها و هنجارها و ارزشهاى اسلامى كه فراگير انواع تغييرات - سطحى يا دگرگونى بنيادى - مى باشد. 2 - ازجمله نگاه كنيد به سوره هاى اعراف, يونس, طه, هود و انبيا. 3 - دراين باره ازجمله خوب است نگاه كنيد به: مرتضى مطهرى, نهضتهاى صد ساله اخير, (تهران, انتشارات صدرا, 1359), محمدجواد صاحبى, انديشه اصلاحى در نهضتهاى اسلامى (تهران, انتشارات كيهان, 1367). 4 -نهج البلاغه فيض,ص407-406,عبده ج2,ص19,وخطبه131نهج البلاغه صبحى صالح ص47. 5 - به طور خاص نگاه كنيد به تحليل امام(ع) در هر دو سخن خويش در مستند قبلى, پيش و بعد از جملات مذكور. 6 - نگاه كنيد به آيه 88 سوره هود در تبيين ماهيت دعوت اصلاح طلبانه. 7 - بايد نيك بنگريد در كليت سلوك و سيره و زندگانى على(ع) و نحوه گرايشها و موضعهاى او در برابر وضعيت جامعه عصر خويش و به طور خاص در برخورد با معاويه و در نامه هاى به او. 8 - هود, 88. 9 - نامه جوابيه امام على(ع) به معاويه: نهج البلاغه صبحى صالح نامه 28, ص89. 10 - تحف العقول, تصحيح و ترجمه على اكبر غفارى ص243 - 240. 11 - تحف العقول ص172, بحارالانوار ج100 ص81. 12 - محمدصادق نجمى, سخنان حسين بن على, (تهران, انتشارات جامعه مدرسين, 1362) چاپ اول, ص37. 13 - تاريخ طبرى, ج7, ص240. 14 - محمدرضا حكيمى, على حكيمى, محمد حكيمى, الحياه, ج2, ص34, به نقل از مشكاه الانوار ص64. 15 - نگاه كنيد به دعاى عرفه امام حسين(ع) در فرازهاى گوناگون آن. 16 - باز نگاه كنيد به دعاى عرفه امام حسين(ع) در فرازهاى گوناگون آن و نيز به تحليل توحيدى زينب كبرى از واقعه عاشورا در برخورد با ابن زياد در كاخ كوفه: سيدجعفر شهيدى, قيام حسين, (تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1365) ص183. 17 - دعاى عرفه دربردارنده معارفى بلند درباره هستى شناسى است. امام(ع) در فرازهاى گوناگون سخنان و تحليلهايش از مدينه تا كربلا و زينب كبرى(ع) نيز تا شام تا مدينه, تحليلهاى گوناگونى از جنبه هاى مختلف فرهنگى, سياسى و اقتصادى وضعيت موجود و تاريخ چند دهه پس از رحلت رسول(ص) و نيز وضعيت مطلوب و رهنمودهاى اصلاح وضعيت موجود دارند. محمدصادق نجمى, سخنان حسين بن على, (قم, دفتر انتشارات اسلامى, 1362). 18 - محمدصادق نجمى, سخنان حسين بن على, ص155 و نيز قريب به اين مضمون ص26. 19 - دوره آثار افلاطون, ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاويانى, رساله فايدون (جاودانى روح), (تهران, انتشارات خوارزمى, 1357) ج1 ص489 تا 497. 20 - انه لحب الخير لشديد: آيه 8 سوره عاديات. 21 - يك فراز از سخنان امام با مخاطبينش در شب عاشورا اين است كه: فردا روز رويارويى ما با دشمنان است. من به همه شما اجازه مى دهم كه با رضا و خشنودى من برويد, حقى از من بر شما نخواهد بود. اينك سياهى شب شما را فرو گرفته است. شب را مركب خود سازيد و برويد. هر يك از شما دست يكى از افراد خاندان مرا بگيرد و در اين سرزمين در روستاها و شهرها پراكنده شويد تا خداوند گشايش رساند. نگاه كنيد به وقعه الطف ص;197 نهايه الارب, ج17 ص;177 بحارالانوار ج44 ص316. 22 - هل الايمان الا الحب والبغض, وسائل, جهاد نفس. 23 - اين امام(ع) است كه فرزدق از پسند و محبتش به قضاى الهى مى گويد انساىالاشراف, ;164/3 و يا ياوران حسين(ع) از عشق و ايمانشان به آرمان و راه او مى گويند و بلكه فراتر, از عشق و ايمانشان به كشته شدن هزارباره در راه او سخن مى رانند, نهايه الارب ج7 ص178. 24 - از جمله هاى كوتاه امام حسين(ع) است كه: مرگ را جز خوشبختى, و زندگانى در كنار ستمكاران راجزملالت نمى بينم. (شهيدى, 161) و نيز امام(ع) در منزل ذوحسم پس از گذراندن نماز جماعت رو به سپاه حر وياران خويش گفت: ((اىمردم اگر شما تقواى خدا پيشه كنيد و حق را بشناسيد و بدانيد كه حق از آن چه كسى است خداوند از شما خشنود مى شود. اعلام الورى, ص229 و 230. 25 - آيه 2 تا 4 سوره بقره اهل تقواراتوضيح مى دهدكه:كسانى هستند كه به عالم غيب و به آيين پيامبر و آيين پيامبران پيش از او ايمان دارند و جهان واپسين را به يقين باور دارند و در سلوك و رفتارشان هم نماز را به پاى مى دارند و از روزى خود در راه خدا انفاق مى كنند, تا نياز نيازمندان را مرتفع سازند. و نيز آيه 97 سوره نحل كه: هر كس از زنان و مردان كار نيك و عمل صالح انجام دهد با اين شرط كه مومن بوده باشد زندگى پاكيزه و خوبى به او عطا مى نماييم. 26 - نگاه كنيد به بسيارى سخنان امام و سلوك ياران او مانند اينكه: ((من تا خود را شناخته ام, لب به دروغ نگشوده ام...)) الارشاد ج1, ص100 و تاريخ الامم و الملوك ج4 ص323 و بسيارى نمونه هاى ديگر كه گزارشگر صلابت و صبورى و فتوت و زهد... آنان است. 27 - مانند نماز حسين و ياران او در هنگامه جهاد و در آستانه شهادت آنان در ظهر عاشورا ملاعج الاشجان ص302 و معروفهاى عاشورا در عرفان و شعور و آگاهى و مرگ آشنايى و آخرت باورى و صلابت و شهادت و عشق و ايمان و عزت و پايدارى و پاكيزگى و توكل و حريت و توبه و فتوت و عبوديت و عبادت و عدالت و اصالت كه عاشورائيان بدان مردمان را فرا مى خواندند و منكرها (دروغ و آخرت گريزى و فسق و كفر و استخفاف و خمودگى و ناجوانمردى و تكاثر و زبونى و ماديت و...) را نهى مى كردند. براى مثال نگاه كنيد به وصيتنامه امام(ع) به محمد حنفيه كه روش اصلاحگريش را امر به معروف و نهى از منكر معرفى مى كند: مقتل خوارزمى, ج1, ص188. 28 - نمونه هاى ارتباط رفتارى در خانواده الگو پيشتر گذشته است, پدر بزرگ با فرزندان, مرد با همسرش, زن با همسرش و فرزندان با يكديگر و با پدر و مادر و... 29 - امام(ع) خود, توبه را معنا مى كند كه همانا بازگشت به خود داشتن و از ميان رفتن تمامى ظلمها و نارواييهاى جان آدمى, است كه آن هم با يارى امام بر حق ممكن است. مقتل ابى مخفف, ص72 تا 74 و ماجراى حربن يزيد رياحى حماسه اى شگفت از انسانى است كه به بينش درست از آدميت رسيد و از ناروايى دست شست و به آزادى رسيد, نهايه الارب ج7 ص 184 و 185 و نيز وقعه الطف ص214 215. 30 - در فلسفه سياسى مانند تبيين اصل مشروعيت نظام اجتماعى برپايه امامت برحق: ((امام كسى است كه مطابق قرآن رفتاركندوعدالت رااجرانمايدوحق را بپايد و خدا را بر خود ناظر بداند.)) (شهيدى 116). 31 - مجموعه تحليلهاى امام(ع) از آغاز حركتش در تبيين وضعيت موجود و نقد و افشا نظام طاغوتى اموى, ازجمله دربردارنده عناصر اصلى نظام مطلوب اجتماعى, سياسى و فرهنگى از منظر تفسير علوى دين اسلام, مى باشد. 32 - سخنان تحليلى امام(ع) و ياران او در اين مقوله بسيار است, مانند: ((... آگاه باشيد كه اين زمامداران به پيروى شيطان درآمده اند و پيروى خداوند رحمان را رد كرده اند. تباهى را رواج داده اند و حدود خداوند را به كنارى نهاده اند, بيت المال را ويژه خود ساخته اند, حرام خداوند را حلال مى كنند و حلال او را حرام.)) وقعه الطف, ص172, نفس المهموم, ص235 و 236. 33ـ امام(ع) در وصيتنامه به برادرش محمد بن حنفيه مى نويسد كه: ((انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى)) مقتل خوارزمى, ج1,ص188. 34ـ در همان نامه مى نويسد: ((اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيره جدى وابى على ابن ابى طالب)) 35ـ در نامه به مردم كوفه, طبرى, ج7, ص235. 36ـ خطاب به استاندار مدينه كه: مثلى لايبايع مثله ولكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون اينا احق بالخلافه والبيعته, طبرى, ج7, ص218ـ216. 37ـ مقدمه مرآه العقول, ج2, ص196. 38 - و به نقل برخى ديگر روايات كه مذكور افتاد, ((عون)) و ((جعفر)). 39 - به جانت سوگند كه من خانه اى را دوست مى دارم كه رباب وسكينه(دخترامام حسين(ع)) در آن باشند, هر دو را دوست مى دارم و هر چه را دارم به پايشان مى ريزم. الاغانى, ج16, ص147. 40 - الاغانى, ج16, ص149 و 150, و ادب الطف, ج1, ص61. 41 - زينب بنت على, ص48 تا 52. 42 - اخبارالطوال ص;294 بحارالانوار ج44 ص371 و 372 و نيز معالم المدرستين ج3 ص64. 43 - وقعه الطف ص217 تا ;219 تاريخ الامم و الملوك ج4 ص;327 انساب الاشراف ج3 ص;100 البدايه و النهايه ج8 ص;82 المقرم, مقتل الحسين, ص238 و 221. 44 - خوارزمى, مقتل الحسين, ج2 ص13. 45 - معالم المدرسين ج3 ص105 و ;106 خوارزمى, مقتل الحسين ج2, ص12. 46 - على قائمى, نقش زنان در تاريخ عاشورا, (قم, انتشارات شفق) بى تا, ص62 و O .63 ماهنامه پيام زن ـ شماره 30 ـ شهريور 73