معاد شناسی (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معاد شناسی (3) - نسخه متنی

محمدحسین طباطبایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - معاد شناسى

3 - معاد
شناسى



نويسنده:علامه
طباطبايي



تركيب انسان
از روح و بدن



كسانى كه
به معارف اسلامى تا اندازه‏اى آشنايى
دارند مى‏دانند كه در خلال بيانات كتاب
و سنت، سخن روح و جسم يا نفس و بدن بسيار
به ميان مى‏آيد و يا اينكه تصور جسم و
بدن كه به كمك حس درك مى‏شود تا
اندازه‏اى آسان است و تصور روح و نفس،
خالى از ابهام و پيچيدگى نيست.



اهل بحث از متكلمين و فلاسفه شيعه و
سنى در حقيقت‏«روح‏»، نظريات مختلفى
دارند ولى تا اندازه‏اى مسلم است كه
روح و بدن در نظر اسلام دو واقعيت مخالف
همديگر مى‏باشند. بدن به واسطه مرگ،
خواص حيات را از دست مى‏دهد و تدريجا
متلاشى مى‏شود ولى روح نه اينگونه
است‏بلكه حيات بالاصاله از آن روح است
و تا روح به بدن متعلق است، بدن نيز از
وى كسب حيات مى‏كند و هنگامى كه روح از
بدن مفارقت نمود و علقه خود را بريد
(مرگ) بدن از كار مى‏افتد
و«روح‏»همچنان به حيات خود ادامه
مى‏دهد. آنچه با تدبر در آيات قرآن كريم
و بيانات ائمه اهل بيت عليهم السلام به
دست مى‏آيد اين است كه روح انسانى
پديده‏اى است غير عادى كه با پديده
بدن، يك نوع همبستگى و يگانگى دارد.
خداى متعال در كتاب خود مى‏فرمايد: لقد
خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم
جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا
النطفة علقة و خلقنا العلقه مضغة
فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام
لحما ثم انشاناه خلقا آخر (1)



يعنى:«تحقيقا ما انسان را از
خلاصه‏اى
كه از گل گرفته شده بود آفريديم، سپس او
را نطفه‏اى قرار داديم در جايگاه
آرامى، سپس نطفه را خونى بسته كرديم پس
خون بسته را گوشتى جويده شده كرديم، سپس
گوشت جويده شده را استخوانهايى كرديم،
پس استخوانها را گوشت پوشانيديم پس از
آن او را آفريده ديگرى بى سابقه قرار
داديم‏».



از سياق آيات روشن
است كه صدر آيات، آفرينش تدريجى مادى را
وصف مى‏كند و در ذيل كه به پيدايش روح
يا
شعور و اراده اشاره مى‏كند آفرينش
ديگرى را بيان مى‏كند كه با نوع آفرينش
قبلى مغاير است.



و در جاى ديگر
در پاسخ استبعاد منكرين معاد به اين
مضمون كه انسان پس از مرگ و متلاشى شدن
بدن و گم شدن او در ميان اجزاى زمين
چگونه آفرينش تازه‏اى پيدا كرده انسان
نخستين مى‏شود، مى‏فرمايد:«بگو فرشته
مرگ، شما را از ابدانتان مى‏گيرد پس از
آن به سوى خداى خودتان بر مى‏گرديد،
يعنى آنچه پس از مرگ‏متلاشى گشته و در
ميان اجزاى زمين گم مى‏شود، بدنهاى
شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته
مرگ از بدنهايتان گرفته شده‏ايد و پيش
ما محفوظيد» (2) .



گذشته از
اينگونه آيات، قرآن كريم با بيانى
جامع، مطلق روح را غير مادى معرفى
مى‏كند، چنانكه مى‏فرمايد:«از تو
حقيقت روح را مى‏پرسند بگو روح از سنخ
امر خداى من است‏» (3) .



و در
جاى ديگر در معرفى امر خود
مى‏گويد:«امر خدا وقتى كه چيزى را
خواست اين است و بس كه بفرمايد بشو، آن
چيز بى توقف مى‏شود و ملكوت هر شى‏ء
همين است‏» (4) .



و مقتضاى اين
آيات آن است كه فرمان خدا در آفرينش
اشياء، تدريجى نيست و در تحت تسخير زمان
و مكان نمى‏باشد، پس روح كه حقيقتى جز
فرمان خداوند ندارد مادى نيست. و در
وجود خود خاصيت ماديت را كه تدريج و
زمان و مكان است ندارد.



بحث
در حقيقت‏«روح‏»از نظر ديگران



كنجكاوى عقلى نيز نظريه
قرآن كريم را درباره روح، تاييد
مى‏كند.
هر يك از ما افراد انسان از خود حقيقتى
را درك مى‏نمايد كه از آن
به‏«من‏»تعبير مى‏كند و اين درك،
پيوسته در انسان موجود است، حتى گاهى سر
و دست و پا و ساير اعضا حتى همه بدن خود
را فراموش مى‏كند ولى تا خود هست،
خود«من‏»از درك او بيرون نمى‏رود اين
(مشهود) چنانكه مشهود است قابل انقسام و
تجزى‏نيست و با اينكه بدن انسان پيوسته
در تغيير و تبديل است و امكنه مختلف
براى
خود اتخاذ مى‏كند و زمانهاى گوناگون بر
وى مى‏گذرد، حقيقت
نامبرده‏«من‏»ثابت است و در
واقعيت‏خود تغيير و تبديل نمى‏پذيرد و
روشن است كه اگر مادى بود خواص ماديت را
كه انقسام و تغيير زمان و مكان مى‏باشد
مى‏پذيرفت.



آرى بدن همه اين
خواص را مى‏پذيرد و بواسطه ارتباط و
تعلق روحى اين خواص به روح نيز نسبت
داده مى‏شود ولى با كمترين توجهى براى
انسان آفتابى مى‏شود كه اين دم و آن دم
و از اينجا و آنجا و اين شكل و آن شكل و
اين سوى و آن سوى، همه از خواص بدن
مى‏باشد و روح از اين خواص منزه است و
هر يك از اين پيرايه‏ها از راه بدن به
وى مى‏رسد.



نظير اين بيان در
خاصه درك و شعور«علم‏»كه از
خواص‏«روح‏»است جارى مى‏باشد و بديهى
است كه اگر علم خاصه مادى بود به تبع
ماده انقسام و تجزى و زمان و مكان را
مى‏پذيرفت.



البته اين بحث
عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى
بسيارى به دنبال خود دارد كه از گنجايش
اين كتاب بيرون است و اين مقدار از آن
بحث در اينجا به عنوان اشاره گذاشته شد
و براى استقصاى بحث‏بايد به كتب فلسفى
اسلامى مراجعه نمود.



مرگ از
نظر اسلام



در عين اينكه
نظر سطحى، مرگ انسان را نابودى وى فرض
مى‏كند و زندگى انسان را تنها همين
زندگى چند روزه كه در ميان زايش‏و در
گذشت، محدود مى‏باشد، مى‏پندارد،
اسلام مرگ را انتقال انسان از يك مرحله
زندگى به مرحله ديگرى تفسير مى‏نمايد.
به نظر اسلام، انسان زندگانى جاويدانى
دارد كه پايانى براى آن نيست و مرگ كه
جدايى روح از بدن مى‏باشد، وى را وارد
مرحله ديگرى از حيات مى‏كند كه
كامروايى و ناكامى در آن بر پايه
نيكوكارى و بد كارى در مرحله زندگى پيش
از مرگ استوار مى‏باشد.



پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم
مى‏فرمايد:«گمان مبريد كه با مردن
نابود مى‏شويد بلكه از خانه‏اى به
خانه ديگرى منتقل مى‏شويد» (5) .



برزخ



طبق آنچه از
كتاب و سنت استفاده مى‏شود انسان در
فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومى، يك
زندگانى محدود و موقتى دارد كه برزخ و
واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است (6)
.



انسان پس از مرگ از جهت
اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى
كه در اين دنيا انجام داده مورد باز
پرسى خصوصى قرار مى‏گيرد و پس از
محاسبه اجمالى، طبق نتيجه‏اى كه گرفته
شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و
ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در
انتظار روز رستاخيز عمومى به سر مى‏برد
(7) .



حال انسان در زندگى برزخى
بسيار شبيه است‏به حال كسى كه براى
رسيدگى اعمالى كه از وى سر زده به يك
سازمان قضايى احضارشود و مورد بازجويى
و باز پرسى قرار گرفته به تنظيم و تكميل
پرونده‏اش بپردازند، آنگاه در انتظار
محاكمه در ازداشت‏بسر برد.



روح انسان در برزخ، به صورتى كه در
دنيا زندگى مى‏كرد، بسر مى‏برد اگر از
نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان
و مقربان درگاه خدا بر خوردار مى‏شود و
اگر از بدان است در نقمت و عذاب و
مصاحبت‏شياطين و پيشوايان ضلال
مى‏گذراند. خداى متعال در وصف حال
گروهى از اهل سعادت مى‏فرمايد:



و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله
امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين
بما آتيهم الله من فضله و يستبشرون
بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ان لا
خوف عليهم و لا يحزنون يستبشرون بنعمة
من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر
المؤمنين (8) .



يعنى:«البته
گمان مبر (اى پيغمبر) كسانى كه در راه
خدا كشته شده‏اند، مرده‏اند بلكه
زنده‏اند و پيش خداى خودشان (در مقام
قرب) روزى داده مى‏شوند از آنچه خدا از
فضل خود به ايشان داده شاد هستند و به
كسانى از مؤمنين كه به دنبالشان
مى‏باشند و هنوز به ايشان نرسيده‏اند
مژده مى‏دهند كه هيچگونه ترس و اندوهى
بر ايشان نيست. مژده مى‏دهند با نعمت و
فضل (وصف نشدنى) خدا و اينكه خدا مزد و
پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نمى‏كند».



و در وصف حال گروهى ديگر كه در
زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده
مشروع نمى‏كنند، مى‏فرمايد: حتى اذا
جاء احدهم‏الموت قال رب ارجعون لعلى
اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو
قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون
(9) .



يعنى:«تا آن دم كه به يكى از
آنان مرگ مى‏رسد مى‏گويد خدايا!مرا (به
دنيا) برگردانيد شايد در تركه خود كار
نيكى انجام دهم، نه هرگز اين سخنى است
كه او مى‏گويد (به سخنش گوش داده
نمى‏شود) و در پيش‏شان برزخى است كه تا
روز رستاخيز ادامه دارد».



روز قيامت - رستاخيز



در ميان كتب آسمانى، قرآن كريم تنها
كتابى است كه از روز«رستاخيز»به تفصيل
سخن رانده و در عين اينكه تورات نامى از
اين روز به ميان نياورده و انجيل جز
اشاره مختصرى ننموده در قرآن كريم در
صدها مورد با نامهاى گوناگون، روز
رستاخيز را ياد كرده و سرنوشتى را كه
جهان و جهانيان در اين روز دارند، گاهى
به اجمال و گاهى به تفصيل بيان نموده
است.



و بارها تذكر داده كه
ايمان به روز جزا (روز رستاخيز) همتراز
ايمان به خدا و يكى از اصول سه گانه
اسلام است كه فاقد آن (منكر معاد) از
آيين اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاكت
ابدى ندارد.



و حقيقت امر نيز
همين است، زيرا اگر از جانب خدا حسابى
در كار و جزاء و پاداشى در پيش نباشد،
دعوت دينى كه مجموعه‏اى از فرمانها خدا
و اوامر و نواهى اوست، كمترين اثرى در
بر
نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و
تبليغ در اثر، مساوى خواهدبود بلكه عدم
آن بر وجودش رجحان خواهد داشت، زيرا
پذيرفتن دين و پيروى از مقررات شرع و
آيين، خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و
در صورتى كه متابعت آن اثرى در بر
نداشته باشد هرگز مردم زير بار آن
نخواهند رفت و از آزادى طبيعى دست‏بر
نخواهند داشت.



و از اينجا روشن
مى‏شود كه اهميت تذكر و ياد آورى روز
رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت دينى
است.



و هم از اينجا روشن
مى‏شود كه ايمان به روز جزاء مهمترين
عاملى است كه انسان را به ملازمت تقوا و
اجتناب اخلاق ناپسنديده و گناهان بزرگ
وادار مى‏كند چنانكه فراموش ساختن يا
ايمان نداشتن به آن، ريشه اصلى هر بزه و
گناهى است. خداى متعال در كتاب خود
مى‏فرمايد: ان الذين يضلون عن سبيل
الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب
(10)



يعنى:«كسانى كه از راه خدا
بيرون رفته و گمراه مى‏شوند، براى
ايشان عذابى ست‏سخت در مقابل اينكه روز
حساب را فراموش كردند».



چنانكه
پيداست در آيه كريمه، فراموشى روز حساب
منشا هر گمراهى گرفته شده است. تامل در
آفرينش انسان و جهان و همچنين در غرض و
هدف شرايع آسمانى در پيش بودن چنين روزى
(روز رستاخيز) را روشن مى‏سازد.



ما وقتى در كارهايى كه در آفرينش
تحقق
مى‏پذيرد، دقيق مى‏شويم مى‏بينيم كه
هيچ كارى (كه به طور ضرورت به نوعى
ازحركت نيز مشتمل است) بدون غايت و هدف
ثابت انجام نمى‏يابد و هرگز خود كار به
طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب
نيست‏بلكه پيوسته مقدمه هدف و غايتى
است و بپاس آن مطلوب مى‏باشد حتى در
كارهايى كه به نظر سطحى بى غرض شمرده
مى‏شوند مانند افعال طبيعى و بازيهاى
بچگانه و نظاير آنها اگر به دقت نگاه
كنيم غايتها و غرضهايى مناسب نوع كار
مى‏يابيم چنانكه در كارهاى طبيعى كه
عموما از قبيل حركت مى‏باشد غايتى كه
حركت‏به سوى آن است غايت و غرض آن است و
در بازيهاى بچگانه مناسب نوع بازى
غايتى است‏خيالى و وهمى كه مطلوب از
بازى همانا رسيدن بدان است.



البته آفرينش انسان و جهان، كار
خداست
و خدا منزه است از اينكه كار بيهوده و
بى‏هدف انجام دهد و دائما بيافريند و
روزى دهد و بميراند و باز بيافريند و
روزى دهد و بميراند و همچنين درست كند و
به هم زند بى‏اينكه از اين آفرينش غايت
ثابتى را بخواهد و غرض پا برجايى را
تعقيب كند.



پس ناچار براى
آفرينش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى
در كار است و البته سود و فائده آن به
خداى بى‏نياز نخواهد برگشت و هر چه
باشد به سوى آفريده‏ها عايد خواهد شد،
پس بايد گفت كه جهان و انسان به سوى يك
آفرينش ثابت و وجود كاملترى متوجهند كه
فنا و زوال نپذيرد.



و نيز وقتى
كه از نظر تربيت دينى در حال مردم دقيق
مى‏شويم مى‏بينيم كه در اثر راهنمائى
خدايى و تربيت دينى، مردم به دون گروه
نيكوكاران و بدكاران منقسم مى‏شوند،
با اين حال در اين نشاه زندگى تميز و
امتيازى در كار نيست‏بلكه بالعكس و على
الاغلب پيشرفت وموفقيت از آن بدكاران و
ستمكاران مى‏باشد و نيكوكارى توام با
گرفتارى و بدگذرانى و هر گونه محروميت و
ستمكشى مى‏باشد.



در اين صورت،
مقتضاى عدل الهى آن است كه نشاه ديگرى
وجود داشته باشد كه در آن نشاه هر يك از
دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بيابند
و هر كدام مناسب حال خود زندگى كنند.
خداى متعال در كتاب خود به اين دو حجت
اشاره نموده مى‏فرمايد: و ما خلقنا
السموات و الارض و ما بينهما لا عبين ما
خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا
يعلمون (11) .



يعنى:«ما آسمان و
زمين و آنچه را كه در ميان
آنهاست‏بيهوده نيافريديم[آنها را جز
به حق و از روى حكمت و مصلحت‏خلق نكرديم
و لكن اكثر اين مردم آگاه نيستند] (اين
احتمال دور از خرد، گمان كسانى است كه
به خدا كافر شدند، واى به حال اين
كافران از آتش كه به كفار وعده داده
شده!آيا ما كسانى را كه ايمان آوردند و
كارهاى نيك كردند مانند كسانى قرار
خواهيم داد كه در زمين افساد
مى‏كنند؟يا پرهيزكاران را مانند اهل
فجور قرار خواهيم داد؟) ».



و در
جاى ديگر كه هر دو حجت را در يك آيه جمع
نموده، مى‏فرمايد: ام حسب الذين
اجترحوا السيئآت ان نجعلهم كالذين
آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و
مماتهم ساء ما يحكمون و خلق الله
السموات و الارض بالحق و لتجزى كل نفس
بما كسبت و هم لا يظلمون (12) .



يعنى:«آيا كسانى كه به جرم و جنايتها
پرداخته‏اند، گمان‏مى‏برند كه ما
آنان را مانند كسانى كه ايمان آورده و
كارهاى نيك انجام داده‏اند قرار
خواهيم داد؟به طورى كه زندگى و مرگشان
برابر باشد، بد حكمى است كه
مى‏كنند!خدا آسمانها و زمين را آفريد
به حق (نه بيهوده) و براى اينكه هر نفس به
آنچه با عمل خود كسب كرده جزا داده شود
بى‏اينكه به مردم ستم شود».



بيان ديگر



در بحث
ظاهر و باطن قرآن در بخش دوم كتاب اشاره
كرديم كه معارف اسلامى در قرآن كريم، از
راههاى گوناگون بيان شده است و راههاى
نامبرده به طور كلى به دو طريق ظاهر و
باطن منقسم مى‏شود.



بيان از
طريق ظاهر بيانى است كه مناسب سطح افكار
ساده عامه مى‏باشد به خلاف طريق باطن
كه
اختصاص به خاصه دارد و با روح حيات
معنوى
درك مى‏شود.



بيانى كه از طريق
ظاهر سرچشمه مى‏گيرد خداى متعال را
فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرينش
معرفى مى‏كند كه سراسر جهان ملك اوست،
خداوند جهان فرشتگان بسيار بيرون از
شمار آفريد كه فرمانبران و مجريان
اوامرى هستند كه به هر سوى جهان صادر
مى‏فرمايد و هر بخش از آفرينش و نظام آن
ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد كه
موكل آن بخش هستند.



نوع انسان
از آفريدگان و بندگان او هستند كه بايد
از اوامر و نواهى او پيروى و
فرمانبردارى كنند و پيغمبران حاملان
پيامها و آورنده شرايع و قوانين او
هستند كه به سوى مردم فرستاده و جريان
آنها را خواسته است. خداى متعال از اين
روى كه به ايمان و اطاعت، وعده ثواب و
پاداش نيك داده و به كفر و معصيت، وعيد
عقاب و سزاى بد داده و چنانكه فرموده،
خلف وعده نخواهد نمود و از اين روى كه
عادل است و مقتضاى عدل او اين است كه در
نشاه ديگرى دو گروه نيكوكاران و
بدكاران را كه در اين نشاه، موافق خوبى
و بدى خود زندگى نمى‏كنند از هم جدا
كرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان
را زندگى بد و ناگوار عطا نمايد.



خداى متعال به مقتضاى عدل خود و
وعده‏اى كه فرموده گروه انسان را كه در
اين نشاه مى‏باشند بدون استثنا پس از
مرگ دوباره زنده مى‏كند و به جزئيات
اعتقادات و اعمالشان رسيدگى حقيقى
مى‏نمايد و ميان ايشان بحق قضاوت و
داورى مى‏فرمايد و در نتيجه حق هر ذيحق
را به وى مى‏رساند و داد هر مظلومى را
از ظالمش مى‏گيرد و پاداش عمل هر كس را
به خودش مى‏دهد، گروهى به بهشت جاودان
و گروهى به دوزخ جاودان محكوم مى‏شوند.



اين بيان ظاهرى قرآن كريم است
و البته راست و درست مى‏باشد ولى از
موادى كه مولود تفكر اجتماعى انسان است
تاليف و تنظيم شده تا فايده‏اش
عمومى‏تر و شعاع عملش وسيعتر باشد.



كسانى كه در ساحت‏حقايق جاى پاى و
به زبان باطنى قرآن كريم تا اندازه‏اى
آشنايى دارند، از اين بيانات مطالبى
مى‏فهمند كه بسى بالاتر از سطح فهم
ساده و همگانى است و قرآن كريم نيز در
خلال بيانات روان خود گاهگاهى به آنچه
مقصد باطنى اين بيانات است، گوشه‏اى
مى‏زند.



قرآن با اشاره‏هاى
گوناگون خود، اجمالا مى‏رساند كه
جهان‏آفرينش با همه اجزاى خود كه يكى
از آنها انسان است، با سير تكوينى خود
(كه پيوسته رو به كمال است) به سوى خدا در
حركت است و روزى خواهد رسيد كه به
حركت‏خود خاتمه داده، در برابر عظمت و
كبرياى خدايى، انيت و استقلال خود را
بكلى از دست مى‏دهد.



انسان
نيز كه يكى از اجزاى جهان و تكامل
اختصاصى وى از راه شعور و علم است،
شتابان به سوى خداى خود در حركت
مى‏باشد و روزى كه حركت‏خود را به آخر
رسانيد حقانيت و يگانگى خداى بيگانه را
عيانا مشاهده خواهد نمود. او خواهد ديد
كه قدرت و ملك و هر صفت كمال در انحصار
ذات مقدس خداوندى است و از همين راه
حقيقت هر شى‏ء چنانكه هست‏بر وى مكشوف
خواهد شد.



اين نخستين منزل از
جهان ابديت است، اگر انسان به واسطه
ايمان و عمل صالح در اين جهان ارتباط و
اتصال و الفت و انس با خدا و نزديكان او
داشته باشد با سعادتى كه هرگز به وصف
نمى‏آيد در جوار خداى پاك و صحبت پاكان
عالم بالا بسر مى‏برد و اگر به واسطه
دلبستگى و پايبندى به زندگى اين جهان و
لذايذ گذران و بى‏پايه آن از عالم بالا
بريده و انس و الفتى به خداى پاك و پاكان
درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى
دردناك و بدبختى ابدى خواهد شد.



درست است كه اعمال نيك و بد انسان در
اين نشاه گذران است و از ميان مى‏رود
ولى صور اعمال نيك و بد در باطن انسان
مستقر مى‏شود و هر جا برود همراه اوست و
سرمايه زندگى شيرين يا تلخ آينده او
مى‏باشد. مطالب گذشته را مى‏توان از
آيات ذيل استفاده نمود، خداى متعال
مى‏فرمايد: ان الى ربك الرجعى (13)



يعنى:«برگشت مطلقا به سوى خداى
توست‏».



و مى‏فرمايد:الا الى
الله تصير الامور (14)



يعنى:«آگاه باشيد همه امور به سوى
خدا
برمى‏گردد»



و مى‏فرمايد:و
الامر يومئذ لله (15)



يعنى:«امروز امر يكسره از آن
خداست‏».



يا ايتها النفس المطمئنة
ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى
عبادى و ادخلى جنتى (16)



يعنى:«اى نفس كه اطمينان و آرامش
يافته‏اى (با ياد خدا) به سوى خداى خود
برگرد، در حالى كه خشنودى و از تو خشنود
شده، پس داخل شو در ميان بندگان من و
داخل شو در بهشت من‏».



و در
حكايت‏خطابى كه روز قيامت‏به بعضى از
افراد بشر مى‏شود مى‏فرمايد: لقد كنت
فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك
اليوم حديد (17)



يعنى:«تو از
اينها كه مشاهده مى‏كنى در
غفلت‏بوده‏اى اينك پرده را از پيش
شمت‏برداشتيم و در نتيجه چشم تو امروز
تيزبين است‏».



در مورد تاويل
قرآن كريم (حقايقى كه قرآن كريم از آنها
سرچشمه مى‏گيرد) مى‏فرمايد: هل ينظرون
الا تاويله يوم ياتى تاويله‏يقول
الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا
بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا او
نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل قد خسروا
انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون (18) .



يعنى:«آيا كسانى كه قرآن را
نمى‏پذيرند، جز تاويل آن چيزى را
منتظرند روزى كه تاويلش مشهود مى‏شود،
كسانى كه قبلا آن را فراموش كرده‏اند
خواهند گفت:پيغمبران خداى ما، به حق
آمدند پس آيا براى ما نيز شفاعت
كنندگانى هستند كه براى ما شفاعت كنند
يا اينكه برگردانده شويم (به دنيا) و
عملى غير از آن عمل كه انجام مى‏داديم،
انجام دهيم؟اينان نفسهاى خود را زيان
كردند و افترايى كه مى‏بستند گم
نمودند».



و مى‏فرمايد: يومئذ
يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان
الله هو الحق المبين (19) .



يعنى:«در چنين روزى خدا پاداش واقعى
ايشان را مى‏دهد و مى‏دانند كه خدا
واقعيتى آشكار و بى‏پرده است و بس‏».



و مى‏فرمايد: يا ايها الانسان
انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه (20) .



يعنى:«اى انسان تو با رنج‏به سوى
خداى خود در كوشش مى‏باشى پس او را
ملاقات خواهى كرد».



و
مى‏فرمايد: من كان يرجوا لقاء الله فان
اجل الله لآت (21)



يعنى:«هر كه
ملاقات خدا را اميدوار باشد موقعى را كه
خدابراى ملاقات مقرر فرموده خواهد
آمد».



و مى‏فرمايد: فمن كان يرجوا
لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك
بعبادة ربه احدا (22) .



يعنى:«پس
هر كه به ملاقت‏خداى خود اميدوار باشد
بايد عمل صالح (كار سزاوار) بكند و در
پرستش خداى خود كسى را شريك ننمايد».



و مى‏فرمايد: يا ايتها النفس
المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية
فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى (23) .



و مى‏فرمايد: فاذا جاءت الطامة
الكبرى يوم يتذكر الانسان ما سعى و برزت
الجحيم لمن يرى فاما من طغى و آثار
الحيوة الدنيا فان الجحيم هى الماوى و
اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن
الهوى فان الجنة هى الماوى (24) .



يعنى:«وقتى كه بزرگترين داهيه (روز
رستاخيز) رسيد روزى كه انسان هر گونه
تلاش و كوشش خود را به ياد مى‏آورد و
آتشى كه براى عذاب روشن شده آشكار
گرديد، (مردم دو گروه مى‏شوند) اما كسى
كه طغيان نموده و زندگى دنيا را براى
خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جايگاه
اوست و اما كسى كه از مقام خداى خود
ترسيده و نفس خود را از هواى دلخواه
ناپسند نهى كرد، بهشت جايگاه اوست و
بس‏».



و در بيان هويت جزاى
اعمال مى‏فرمايد: يا ايها الذين كفروا
لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم
تعملون (25) . يعنى:«اى كسانى كه كافر شديد
اعتذار مجوييد، امروز (روز رستاخيز)
جزايى كه به شما داده مى‏شود همان خود
اعمالى است كه انجام مى‏داديد».



استمرار و توالى آفرينش



اين جهان آفرينش كه مشهود ماست،
عمر بى‏پايان ندارد و روزى خواهد رسيد
كه بساط اين جهان و جهانيان برچيده شود
چنانكه قرآن همين معنا را تاييد
مى‏كند، خداى متعال مى‏فرمايد: ما
خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا
بالحق و اجل مسمى (26) .



يعنى:«نيافريدم آسمانها و زمين و
آنچه
را كه در ميان آنهاست مگر بحق و اجل معين
(براى مدت محدود و معينى كه نام برده شده
است) ».



و آيا پيش از پيدايش
اين جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان
ديگرى آفريده شده و انسانى بوده
است؟آيا
پس از بر چيده شدن بساط جهان و جهانيان
كه قرآن كريم نيز از آن خبر مى‏دهد،
جهان ديگرى به وجود خواهد آمد و انسانى
آفريده خواهد شد، پرسشهايى است كه پاسخ
صريح آنها را در قرآن كريم نمى‏توان
يافت، جز اشاراتى، ولى در رواياتى كه از
ائمه اهل بيت نقل شده، به اين پرسشها
پاسخ مثبت داده شده است (27)



پى‏نوشت‏ها:



1 - سوره
مؤمنون، آيه 12 - 14.



2 - سوره
سجده، آيه 11.



3 - سوره اسرى، آيه
85.



4 - سوره يس، آيه 83.



5
- بحار، ج 3، ص 161 از اعتقادات صدوق.



6و 7 - بحار، ج 2، باب البرزخ.



8 - سوره آل عمران، آيه 169.



9 -
سوره مؤمنون، آيه 99 و 100.



10 -
سوره ص، آيه 26.



11 - سوره دخان،
آيه 38.



12 - سوره جاثيه، آيه 21 و
22.



13 - سوره علق، آيه 8.



14 - سوره شورى، آيه 53.



15 - سوره
انفطار، آيه 19.



16 - سوره فجر،
آيه 27 - 30.



17 - سوره ق، آيه 22.



18 - سوره اعراف، آيه 53.



19 - سوره نور، آيه 25.



20 - سوره
انشقاق، آيه 6.



21 - سوره
عنكبوت، آيه 5.



22 - سوره كهف،
آيه 110.



23 - سوره فجر، آيه 27 - 30.



24 - سوره نازعات، آيه 34 - 41.



25 - سوره تحريم، آيه 7.



26 -
سوره احقاف، آيه 3.



27 - بحار چاپ
كمپانى، ج 14، ص 79.





كتاب:شيعه دراسلام،ص 151



/ 1