كسانى كه به معارف اسلامى تا اندازهاى آشنايى دارند مىدانند كه در خلال بيانات كتاب و سنت، سخن روح و جسم يا نفس و بدن بسيار به ميان مىآيد و يا اينكه تصور جسم و بدن كه به كمك حس درك مىشود تا اندازهاى آسان است و تصور روح و نفس، خالى از ابهام و پيچيدگى نيست.
اهل بحث از متكلمين و فلاسفه شيعه و سنى در حقيقت«روح»، نظريات مختلفى دارند ولى تا اندازهاى مسلم است كه روح و بدن در نظر اسلام دو واقعيت مخالف همديگر مىباشند. بدن به واسطه مرگ، خواص حيات را از دست مىدهد و تدريجا متلاشى مىشود ولى روح نه اينگونه استبلكه حيات بالاصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نيز از وى كسب حيات مىكند و هنگامى كه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را بريد (مرگ) بدن از كار مىافتد و«روح»همچنان به حيات خود ادامه مىدهد. آنچه با تدبر در آيات قرآن كريم و بيانات ائمه اهل بيت عليهم السلام به دست مىآيد اين است كه روح انسانى پديدهاى است غير عادى كه با پديده بدن، يك نوع همبستگى و يگانگى دارد. خداى متعال در كتاب خود مىفرمايد: لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة و خلقنا العلقه مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر (1)
يعنى:«تحقيقا ما انسان را از خلاصهاى كه از گل گرفته شده بود آفريديم، سپس او را نطفهاى قرار داديم در جايگاه آرامى، سپس نطفه را خونى بسته كرديم پس خون بسته را گوشتى جويده شده كرديم، سپس گوشت جويده شده را استخوانهايى كرديم، پس استخوانها را گوشت پوشانيديم پس از آن او را آفريده ديگرى بى سابقه قرار داديم».
از سياق آيات روشن است كه صدر آيات، آفرينش تدريجى مادى را وصف مىكند و در ذيل كه به پيدايش روح يا شعور و اراده اشاره مىكند آفرينش ديگرى را بيان مىكند كه با نوع آفرينش قبلى مغاير است.
و در جاى ديگر در پاسخ استبعاد منكرين معاد به اين مضمون كه انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در ميان اجزاى زمين چگونه آفرينش تازهاى پيدا كرده انسان نخستين مىشود، مىفرمايد:«بگو فرشته مرگ، شما را از ابدانتان مىگيرد پس از آن به سوى خداى خودتان بر مىگرديد، يعنى آنچه پس از مرگمتلاشى گشته و در ميان اجزاى زمين گم مىشود، بدنهاى شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته مرگ از بدنهايتان گرفته شدهايد و پيش ما محفوظيد» (2) .
گذشته از اينگونه آيات، قرآن كريم با بيانى جامع، مطلق روح را غير مادى معرفى مىكند، چنانكه مىفرمايد:«از تو حقيقت روح را مىپرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است» (3) .
و در جاى ديگر در معرفى امر خود مىگويد:«امر خدا وقتى كه چيزى را خواست اين است و بس كه بفرمايد بشو، آن چيز بى توقف مىشود و ملكوت هر شىء همين است» (4) .
و مقتضاى اين آيات آن است كه فرمان خدا در آفرينش اشياء، تدريجى نيست و در تحت تسخير زمان و مكان نمىباشد، پس روح كه حقيقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نيست. و در وجود خود خاصيت ماديت را كه تدريج و زمان و مكان است ندارد.
بحث در حقيقت«روح»از نظر ديگران
كنجكاوى عقلى نيز نظريه قرآن كريم را درباره روح، تاييد مىكند. هر يك از ما افراد انسان از خود حقيقتى را درك مىنمايد كه از آن به«من»تعبير مىكند و اين درك، پيوسته در انسان موجود است، حتى گاهى سر و دست و پا و ساير اعضا حتى همه بدن خود را فراموش مىكند ولى تا خود هست، خود«من»از درك او بيرون نمىرود اين (مشهود) چنانكه مشهود است قابل انقسام و تجزىنيست و با اينكه بدن انسان پيوسته در تغيير و تبديل است و امكنه مختلف براى خود اتخاذ مىكند و زمانهاى گوناگون بر وى مىگذرد، حقيقت نامبرده«من»ثابت است و در واقعيتخود تغيير و تبديل نمىپذيرد و روشن است كه اگر مادى بود خواص ماديت را كه انقسام و تغيير زمان و مكان مىباشد مىپذيرفت.
آرى بدن همه اين خواص را مىپذيرد و بواسطه ارتباط و تعلق روحى اين خواص به روح نيز نسبت داده مىشود ولى با كمترين توجهى براى انسان آفتابى مىشود كه اين دم و آن دم و از اينجا و آنجا و اين شكل و آن شكل و اين سوى و آن سوى، همه از خواص بدن مىباشد و روح از اين خواص منزه است و هر يك از اين پيرايهها از راه بدن به وى مىرسد.
نظير اين بيان در خاصه درك و شعور«علم»كه از خواص«روح»است جارى مىباشد و بديهى است كه اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مكان را مىپذيرفت.
البته اين بحث عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى بسيارى به دنبال خود دارد كه از گنجايش اين كتاب بيرون است و اين مقدار از آن بحث در اينجا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاى بحثبايد به كتب فلسفى اسلامى مراجعه نمود.
مرگ از نظر اسلام
در عين اينكه نظر سطحى، مرگ انسان را نابودى وى فرض مىكند و زندگى انسان را تنها همين زندگى چند روزه كه در ميان زايشو در گذشت، محدود مىباشد، مىپندارد، اسلام مرگ را انتقال انسان از يك مرحله زندگى به مرحله ديگرى تفسير مىنمايد. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاويدانى دارد كه پايانى براى آن نيست و مرگ كه جدايى روح از بدن مىباشد، وى را وارد مرحله ديگرى از حيات مىكند كه كامروايى و ناكامى در آن بر پايه نيكوكارى و بد كارى در مرحله زندگى پيش از مرگ استوار مىباشد.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد:«گمان مبريد كه با مردن نابود مىشويد بلكه از خانهاى به خانه ديگرى منتقل مىشويد» (5) .
برزخ
طبق آنچه از كتاب و سنت استفاده مىشود انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومى، يك زندگانى محدود و موقتى دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است (6) .
انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد باز پرسى خصوصى قرار مىگيرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتيجهاى كه گرفته شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در انتظار روز رستاخيز عمومى به سر مىبرد (7) .
حال انسان در زندگى برزخى بسيار شبيه استبه حال كسى كه براى رسيدگى اعمالى كه از وى سر زده به يك سازمان قضايى احضارشود و مورد بازجويى و باز پرسى قرار گرفته به تنظيم و تكميل پروندهاش بپردازند، آنگاه در انتظار محاكمه در ازداشتبسر برد.
روح انسان در برزخ، به صورتى كه در دنيا زندگى مىكرد، بسر مىبرد اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا بر خوردار مىشود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبتشياطين و پيشوايان ضلال مىگذراند. خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت مىفرمايد:
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما آتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ان لا خوف عليهم و لا يحزنون يستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر المؤمنين (8) .
يعنى:«البته گمان مبر (اى پيغمبر) كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند، مردهاند بلكه زندهاند و پيش خداى خودشان (در مقام قرب) روزى داده مىشوند از آنچه خدا از فضل خود به ايشان داده شاد هستند و به كسانى از مؤمنين كه به دنبالشان مىباشند و هنوز به ايشان نرسيدهاند مژده مىدهند كه هيچگونه ترس و اندوهى بر ايشان نيست. مژده مىدهند با نعمت و فضل (وصف نشدنى) خدا و اينكه خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نمىكند».
و در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمىكنند، مىفرمايد: حتى اذا جاء احدهمالموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (9) .
يعنى:«تا آن دم كه به يكى از آنان مرگ مىرسد مىگويد خدايا!مرا (به دنيا) برگردانيد شايد در تركه خود كار نيكى انجام دهم، نه هرگز اين سخنى است كه او مىگويد (به سخنش گوش داده نمىشود) و در پيششان برزخى است كه تا روز رستاخيز ادامه دارد».
روز قيامت - رستاخيز
در ميان كتب آسمانى، قرآن كريم تنها كتابى است كه از روز«رستاخيز»به تفصيل سخن رانده و در عين اينكه تورات نامى از اين روز به ميان نياورده و انجيل جز اشاره مختصرى ننموده در قرآن كريم در صدها مورد با نامهاى گوناگون، روز رستاخيز را ياد كرده و سرنوشتى را كه جهان و جهانيان در اين روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل بيان نموده است.
و بارها تذكر داده كه ايمان به روز جزا (روز رستاخيز) همتراز ايمان به خدا و يكى از اصول سه گانه اسلام است كه فاقد آن (منكر معاد) از آيين اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاكت ابدى ندارد.
و حقيقت امر نيز همين است، زيرا اگر از جانب خدا حسابى در كار و جزاء و پاداشى در پيش نباشد، دعوت دينى كه مجموعهاى از فرمانها خدا و اوامر و نواهى اوست، كمترين اثرى در بر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبليغ در اثر، مساوى خواهدبود بلكه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت، زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقررات شرع و آيين، خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و در صورتى كه متابعت آن اثرى در بر نداشته باشد هرگز مردم زير بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبيعى دستبر نخواهند داشت.
و از اينجا روشن مىشود كه اهميت تذكر و ياد آورى روز رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت دينى است.
و هم از اينجا روشن مىشود كه ايمان به روز جزاء مهمترين عاملى است كه انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسنديده و گناهان بزرگ وادار مىكند چنانكه فراموش ساختن يا ايمان نداشتن به آن، ريشه اصلى هر بزه و گناهى است. خداى متعال در كتاب خود مىفرمايد: ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب (10)
يعنى:«كسانى كه از راه خدا بيرون رفته و گمراه مىشوند، براى ايشان عذابى ستسخت در مقابل اينكه روز حساب را فراموش كردند».
چنانكه پيداست در آيه كريمه، فراموشى روز حساب منشا هر گمراهى گرفته شده است. تامل در آفرينش انسان و جهان و همچنين در غرض و هدف شرايع آسمانى در پيش بودن چنين روزى (روز رستاخيز) را روشن مىسازد.
ما وقتى در كارهايى كه در آفرينش تحقق مىپذيرد، دقيق مىشويم مىبينيم كه هيچ كارى (كه به طور ضرورت به نوعى ازحركت نيز مشتمل است) بدون غايت و هدف ثابت انجام نمىيابد و هرگز خود كار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نيستبلكه پيوسته مقدمه هدف و غايتى است و بپاس آن مطلوب مىباشد حتى در كارهايى كه به نظر سطحى بى غرض شمرده مىشوند مانند افعال طبيعى و بازيهاى بچگانه و نظاير آنها اگر به دقت نگاه كنيم غايتها و غرضهايى مناسب نوع كار مىيابيم چنانكه در كارهاى طبيعى كه عموما از قبيل حركت مىباشد غايتى كه حركتبه سوى آن است غايت و غرض آن است و در بازيهاى بچگانه مناسب نوع بازى غايتى استخيالى و وهمى كه مطلوب از بازى همانا رسيدن بدان است.
البته آفرينش انسان و جهان، كار خداست و خدا منزه است از اينكه كار بيهوده و بىهدف انجام دهد و دائما بيافريند و روزى دهد و بميراند و باز بيافريند و روزى دهد و بميراند و همچنين درست كند و به هم زند بىاينكه از اين آفرينش غايت ثابتى را بخواهد و غرض پا برجايى را تعقيب كند.
پس ناچار براى آفرينش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در كار است و البته سود و فائده آن به خداى بىنياز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفريدهها عايد خواهد شد، پس بايد گفت كه جهان و انسان به سوى يك آفرينش ثابت و وجود كاملترى متوجهند كه فنا و زوال نپذيرد.
و نيز وقتى كه از نظر تربيت دينى در حال مردم دقيق مىشويم مىبينيم كه در اثر راهنمائى خدايى و تربيت دينى، مردم به دون گروه نيكوكاران و بدكاران منقسم مىشوند، با اين حال در اين نشاه زندگى تميز و امتيازى در كار نيستبلكه بالعكس و على الاغلب پيشرفت وموفقيت از آن بدكاران و ستمكاران مىباشد و نيكوكارى توام با گرفتارى و بدگذرانى و هر گونه محروميت و ستمكشى مىباشد.
در اين صورت، مقتضاى عدل الهى آن است كه نشاه ديگرى وجود داشته باشد كه در آن نشاه هر يك از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بيابند و هر كدام مناسب حال خود زندگى كنند. خداى متعال در كتاب خود به اين دو حجت اشاره نموده مىفرمايد: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لا عبين ما خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون (11) .
يعنى:«ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاستبيهوده نيافريديم[آنها را جز به حق و از روى حكمت و مصلحتخلق نكرديم و لكن اكثر اين مردم آگاه نيستند] (اين احتمال دور از خرد، گمان كسانى است كه به خدا كافر شدند، واى به حال اين كافران از آتش كه به كفار وعده داده شده!آيا ما كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند مانند كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين افساد مىكنند؟يا پرهيزكاران را مانند اهل فجور قرار خواهيم داد؟) ».
و در جاى ديگر كه هر دو حجت را در يك آيه جمع نموده، مىفرمايد: ام حسب الذين اجترحوا السيئآت ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون و خلق الله السموات و الارض بالحق و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون (12) .
يعنى:«آيا كسانى كه به جرم و جنايتها پرداختهاند، گمانمىبرند كه ما آنان را مانند كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادهاند قرار خواهيم داد؟به طورى كه زندگى و مرگشان برابر باشد، بد حكمى است كه مىكنند!خدا آسمانها و زمين را آفريد به حق (نه بيهوده) و براى اينكه هر نفس به آنچه با عمل خود كسب كرده جزا داده شود بىاينكه به مردم ستم شود».
بيان ديگر
در بحث ظاهر و باطن قرآن در بخش دوم كتاب اشاره كرديم كه معارف اسلامى در قرآن كريم، از راههاى گوناگون بيان شده است و راههاى نامبرده به طور كلى به دو طريق ظاهر و باطن منقسم مىشود.
بيان از طريق ظاهر بيانى است كه مناسب سطح افكار ساده عامه مىباشد به خلاف طريق باطن كه اختصاص به خاصه دارد و با روح حيات معنوى درك مىشود.
بيانى كه از طريق ظاهر سرچشمه مىگيرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرينش معرفى مىكند كه سراسر جهان ملك اوست، خداوند جهان فرشتگان بسيار بيرون از شمار آفريد كه فرمانبران و مجريان اوامرى هستند كه به هر سوى جهان صادر مىفرمايد و هر بخش از آفرينش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد كه موكل آن بخش هستند.
نوع انسان از آفريدگان و بندگان او هستند كه بايد از اوامر و نواهى او پيروى و فرمانبردارى كنند و پيغمبران حاملان پيامها و آورنده شرايع و قوانين او هستند كه به سوى مردم فرستاده و جريان آنها را خواسته است. خداى متعال از اين روى كه به ايمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نيك داده و به كفر و معصيت، وعيد عقاب و سزاى بد داده و چنانكه فرموده، خلف وعده نخواهد نمود و از اين روى كه عادل است و مقتضاى عدل او اين است كه در نشاه ديگرى دو گروه نيكوكاران و بدكاران را كه در اين نشاه، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمىكنند از هم جدا كرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطا نمايد.
خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعدهاى كه فرموده گروه انسان را كه در اين نشاه مىباشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده مىكند و به جزئيات اعتقادات و اعمالشان رسيدگى حقيقى مىنمايد و ميان ايشان بحق قضاوت و داورى مىفرمايد و در نتيجه حق هر ذيحق را به وى مىرساند و داد هر مظلومى را از ظالمش مىگيرد و پاداش عمل هر كس را به خودش مىدهد، گروهى به بهشت جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محكوم مىشوند.
اين بيان ظاهرى قرآن كريم است و البته راست و درست مىباشد ولى از موادى كه مولود تفكر اجتماعى انسان است تاليف و تنظيم شده تا فايدهاش عمومىتر و شعاع عملش وسيعتر باشد.
كسانى كه در ساحتحقايق جاى پاى و به زبان باطنى قرآن كريم تا اندازهاى آشنايى دارند، از اين بيانات مطالبى مىفهمند كه بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن كريم نيز در خلال بيانات روان خود گاهگاهى به آنچه مقصد باطنى اين بيانات است، گوشهاى مىزند.
قرآن با اشارههاى گوناگون خود، اجمالا مىرساند كه جهانآفرينش با همه اجزاى خود كه يكى از آنها انسان است، با سير تكوينى خود (كه پيوسته رو به كمال است) به سوى خدا در حركت است و روزى خواهد رسيد كه به حركتخود خاتمه داده، در برابر عظمت و كبرياى خدايى، انيت و استقلال خود را بكلى از دست مىدهد.
انسان نيز كه يكى از اجزاى جهان و تكامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حركت مىباشد و روزى كه حركتخود را به آخر رسانيد حقانيت و يگانگى خداى بيگانه را عيانا مشاهده خواهد نمود. او خواهد ديد كه قدرت و ملك و هر صفت كمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همين راه حقيقت هر شىء چنانكه هستبر وى مكشوف خواهد شد.
اين نخستين منزل از جهان ابديت است، اگر انسان به واسطه ايمان و عمل صالح در اين جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزديكان او داشته باشد با سعادتى كه هرگز به وصف نمىآيد در جوار خداى پاك و صحبت پاكان عالم بالا بسر مىبرد و اگر به واسطه دلبستگى و پايبندى به زندگى اين جهان و لذايذ گذران و بىپايه آن از عالم بالا بريده و انس و الفتى به خداى پاك و پاكان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناك و بدبختى ابدى خواهد شد.
درست است كه اعمال نيك و بد انسان در اين نشاه گذران است و از ميان مىرود ولى صور اعمال نيك و بد در باطن انسان مستقر مىشود و هر جا برود همراه اوست و سرمايه زندگى شيرين يا تلخ آينده او مىباشد. مطالب گذشته را مىتوان از آيات ذيل استفاده نمود، خداى متعال مىفرمايد: ان الى ربك الرجعى (13)
يعنى:«برگشت مطلقا به سوى خداى توست».
و مىفرمايد:الا الى الله تصير الامور (14)
يعنى:«آگاه باشيد همه امور به سوى خدا برمىگردد»
و مىفرمايد:و الامر يومئذ لله (15)
يعنى:«امروز امر يكسره از آن خداست».
يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى (16)
يعنى:«اى نفس كه اطمينان و آرامش يافتهاى (با ياد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى كه خشنودى و از تو خشنود شده، پس داخل شو در ميان بندگان من و داخل شو در بهشت من».
و در حكايتخطابى كه روز قيامتبه بعضى از افراد بشر مىشود مىفرمايد: لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد (17)
يعنى:«تو از اينها كه مشاهده مىكنى در غفلتبودهاى اينك پرده را از پيش شمتبرداشتيم و در نتيجه چشم تو امروز تيزبين است».
در مورد تاويل قرآن كريم (حقايقى كه قرآن كريم از آنها سرچشمه مىگيرد) مىفرمايد: هل ينظرون الا تاويله يوم ياتى تاويلهيقول الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا او نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل قد خسروا انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون (18) .
يعنى:«آيا كسانى كه قرآن را نمىپذيرند، جز تاويل آن چيزى را منتظرند روزى كه تاويلش مشهود مىشود، كسانى كه قبلا آن را فراموش كردهاند خواهند گفت:پيغمبران خداى ما، به حق آمدند پس آيا براى ما نيز شفاعت كنندگانى هستند كه براى ما شفاعت كنند يا اينكه برگردانده شويم (به دنيا) و عملى غير از آن عمل كه انجام مىداديم، انجام دهيم؟اينان نفسهاى خود را زيان كردند و افترايى كه مىبستند گم نمودند».
و مىفرمايد: يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحق المبين (19) .
يعنى:«در چنين روزى خدا پاداش واقعى ايشان را مىدهد و مىدانند كه خدا واقعيتى آشكار و بىپرده است و بس».
و مىفرمايد: يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه (20) .
يعنى:«اى انسان تو با رنجبه سوى خداى خود در كوشش مىباشى پس او را ملاقات خواهى كرد».
و مىفرمايد: من كان يرجوا لقاء الله فان اجل الله لآت (21)
يعنى:«هر كه ملاقات خدا را اميدوار باشد موقعى را كه خدابراى ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد».
و مىفرمايد: فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا (22) .
يعنى:«پس هر كه به ملاقتخداى خود اميدوار باشد بايد عمل صالح (كار سزاوار) بكند و در پرستش خداى خود كسى را شريك ننمايد».
و مىفرمايد: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى (23) .
و مىفرمايد: فاذا جاءت الطامة الكبرى يوم يتذكر الانسان ما سعى و برزت الجحيم لمن يرى فاما من طغى و آثار الحيوة الدنيا فان الجحيم هى الماوى و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى (24) .
يعنى:«وقتى كه بزرگترين داهيه (روز رستاخيز) رسيد روزى كه انسان هر گونه تلاش و كوشش خود را به ياد مىآورد و آتشى كه براى عذاب روشن شده آشكار گرديد، (مردم دو گروه مىشوند) اما كسى كه طغيان نموده و زندگى دنيا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جايگاه اوست و اما كسى كه از مقام خداى خود ترسيده و نفس خود را از هواى دلخواه ناپسند نهى كرد، بهشت جايگاه اوست و بس».
و در بيان هويت جزاى اعمال مىفرمايد: يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون (25) . يعنى:«اى كسانى كه كافر شديد اعتذار مجوييد، امروز (روز رستاخيز) جزايى كه به شما داده مىشود همان خود اعمالى است كه انجام مىداديد».
استمرار و توالى آفرينش
اين جهان آفرينش كه مشهود ماست، عمر بىپايان ندارد و روزى خواهد رسيد كه بساط اين جهان و جهانيان برچيده شود چنانكه قرآن همين معنا را تاييد مىكند، خداى متعال مىفرمايد: ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى (26) .
يعنى:«نيافريدم آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست مگر بحق و اجل معين (براى مدت محدود و معينى كه نام برده شده است) ».
و آيا پيش از پيدايش اين جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان ديگرى آفريده شده و انسانى بوده است؟آيا پس از بر چيده شدن بساط جهان و جهانيان كه قرآن كريم نيز از آن خبر مىدهد، جهان ديگرى به وجود خواهد آمد و انسانى آفريده خواهد شد، پرسشهايى است كه پاسخ صريح آنها را در قرآن كريم نمىتوان يافت، جز اشاراتى، ولى در رواياتى كه از ائمه اهل بيت نقل شده، به اين پرسشها پاسخ مثبت داده شده است (27)