مقام زن در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقام زن در اسلام - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقام زن در اسلام

اقشار اجتماعي

ترجمه ي:لاجوردي

حضور زن در اسلام هيچ مشكلي را بوجود نمي آورد. او از همان مقامي برخوردار است كه توسط دين او يعني اسلام به او اعطا شده است. موضع قرآن و مسلمانان صدر اسلام گواه اين حقيقت است كه وجود زن به اندازؤ مرد در زندگي حياتي است و او نه در مرتبه اي پايين تر از مرد قرار دارد ونه آنكه از يك جهت فرودست محسوب مي شود. اگر اثر فرهنگهاي خارجي و تاثيرات بيگانه نبود، هرگز چنين سوالي در ميان مسلمانان مطرح نمي شد. مساوي بودن مقام زن و مرد براي همه مسلم بود. چنين چيزي كاملاً قابل انتظار و مطابق با واقعيت بود و هيچكس اصلاً آن را به عنوان يك مسئله در نظر نمي گرفت.

به منظور درك آنچه كه اسلام براي زن در نظر گرفته است نيازي به آن نيست كه از بدبختي اي كه او در دوران پيش از اسلام و امروزه در دنياي متجدد گرفتار آن است، اظهار تاسف كنيم. اسلام به زنان حقوق و امتيازاتي را داده است كه او تحت هيچ دين و يا نظام قانوني ديگري از آنها برخوردار نبوده است. اين نكته از طريق مطالعؤ اين موضوع به عنوان يك كل و به صورت تطبيقي، به جاي بررسي ناقص آن درك مي شود. حقوق و وظايف يك زن مساوي يك مرد است امّا الزاماً مشابه آنها نيست. مساوات و مشابهت دو مفهوم كاملاً متفاوت هستند. اين تفاوت قابل درك است چراكه زن و مرد مشابه نيستند ولي مساوي خلق شده اند. با در نظر داشتن چنين تمايزي، مشكلي ايجاد نمي شود. اين غير ممكن است كه بتوان حتي دو مرد يا دو زنِ همانند يكديگر يافت.

تمايز ميان برابري و همانندي داراي اهميت فوق العاده است. برابري، مطلوب و واقعاً عادلانه است، در حاليكه همانندي چنين نيست. مردم همانند يكديگر آفريده نشده اند ولي برابر خلق شده اند. با در نظر داشتن چنين تمايزي، جايي براي تصور اين كه زن پست تر از مرد است باقي نمي ماند. هيچ زمينه اي براي اينكه تصور كنيم كه زن به دليل آنكه حقوق مشابه مرد ندارد، داراي اهميتي كمتر از مرد است، وجود ندارد. اگر مقام او درست مشابه مقام مرد بود، آنگاه زن نسخؤ ديگري از مرد مي شد، كه چنين نيست. اين حقيقت كه اسلام به زن حقوق مساوي و نه مشابه مرد مي دهد نشان مي دهد كه اسلام زن را به درستي در نظر گرفته، او را به رسميت شناخته و براي او شخصيت مستقلي قائل است.

اين طنين اسلام نيست كه زن را محصول شيطان و بذر بدي مي پندارد. قرآن نيز مرد را ارباب مسلط زن كه در مقابل او زن هيچ چاره اي ندارد جز آنكه تسليم سلطه اش باشد قرار نداده است. اين اسلام نيست كه اين سوال را مطرح كرده است كه آيا زن اساساً داراي روح است يا خير؟

در تاريخ اسلام هرگز هيچ مسلماني در مورد مقام زن يا دارا بودن روح و يا ساير كيفيتهاي انساني او ترديد نكرده است. او داراي كيفيتهاي روحاني نيز شناخته مي شود. برخلاف عقايد رايج، اسلام تنها حوا را براي ارتكاب نخستين گناه سرزنش نمي كند. قرآن اين نكته را كاملاً روشن كرده است كه هم آدم و هم حوا وسوسه شدند، هر دو مرتكب گناه شدند، و پس از توبه، بخشش خداوند به هر دوي آنها تعلق گرفت و سپس خداوند هر دوي آنها را پوشانيد(123 ـ 117:20،

27، 19: 7، 36 ـ 35:2) در حقيقت اينطور به نظر مي رسد كه در قرآن آدم بيشتر براي نخستين گناه مورد سرزنش قرار مي گيرد.

اما اسلام چنين تبعيض يا ظني را موجه نمي داند چرا كه آدم و حوا هر دو اشتباه كردند و اگر حوا بايد سرزنش شود، آدم هم به همان اندازه و بلكه بيشتر بايد مورد سرزنش قرار بگيرد.

مقام زن در اسلام، مقامي منحصر به فرد است، مقامي نوين، چيزي كه مشابهي براي آن وجود ندارد. به هر نظام ديگري كه مي نگريم، به دنياي شرق كمونيست و يا به ملل دموكراتيك، در مي يابيم كه زنان در آنجا واقعاً خشنود نيستند. مقام او در آنجا چيزي نيست كه مورد غبطه واقع شود. زن مجبور است براي زنده ماندن به سختي كار كند و گاهي حتي كار مشابه مردان را انجام داده اما حقوقي كمتر دريافت مي كند. او از آزادي اي برخوردار است كه در برخي موارد مشابه آزادي گرايي مي شود. براي رسيدن به آنچه كه امروز از آن برخوردار است، زنان در طول دهه ها و قرنها به سختي مبارزه كرده اند، براي به دست آوردن حق يادگيري و آزادي كاركردن و كسب درآمد او مجبور بوده است كه از خودگذشتگي هاي مشقت باري را تحمل كند و از بسياري از حقوق طبيعي خود چشم پوشي كند. براي رسيدن به جايگاه خود به عنوان يك موجود انساني داراي روح، او بهاي سنگيني پرداخته است. اما عليرغم همؤ اين فداكاريهاي سنگين، در نظامهاي اجتماعي غربي او هنوز نتوانسته است جايگاهي مساوي برداشته باشد. او هنوز نتوانسته است آنچه را كه اسلام با فرمان الهي براي زن مسلمان در نظر گرفته است بدست آورد. حقوق زنان در دنياي جديد، داوطلبانه و يا از سر ترحم نسبت به جنس مونث، به آنها اعطا نشده است. زن متجدد با زور به موقعيت فعلي خود رسيد، نه از طريق فرآيندهاي طبيعي يا توافق متقابل يا تعليمات الهي. او مجبور بود كه به زور راه خود را بگشايد و شرايط مختلف در اين راه به كمك او آمد. كمبود نيروي انساني در طول جنگها، فشار نيازهاي اقتصادي و ضروريات توسعؤ صنعتي، زنان را مجبور ساخت كه از خانه هاي خود بيرون آمده، كار كرده و براي بدست آوردن قوت خود مبارزه كنند تا مساوي مرد بنظر برسد و در مسابقؤ حيات در كنار مرد بدود. او به دليل شرايط روز مجبور بود و به جاي آن او خود را وادار ساخت و جايگاه جديد خود را به دست آورد. اينكه آيا تمام زنان از اينكه شرايط به نفع آنان بود خشنود بودند يا نه و اينكه آيا آنان از نتيجؤ اين جريانات راضي و خوشحال هستند يا نه، موضوع ديگري است. اما اين حقيقت همچنان باقي است كه هر حقوقي كه زن متجدد از آن برخوردار است كمتر از حقوق زنان مسلمان است.

آنچه كه اسلام براي زن در نظر گرفته است، چيزي است كه با طبيعت او هماهنگي دارد، به او امنيت كامل مي بخشد و از او در برابر شرايط نامساعد و دشواريهاي زندگي محافظت مي كند. نيازي به آن نيست كه جايگاه زن متجدد و خطراتي را كه او براي بدست آوردن درآمد و يا استقرار خود با آن مواجه است با جزئيات مورد بررسي قرار دهيم. حتي نيازي به آن نيست كه بدبختيها و عقب افتادگي هايي را كه حاصل به اصطلاح حقوق زنان است شرح دهيم. بر سر آن هم نيستيم كه موقعيت بسياري از زندگيهاي غمبار را كه درست به دليل همين حقوق و آزاديهايي كه زن متجدد از آن برخوردار است، به شكست كشيده مي شوند، مورد بررسي قرار دهيم. بسياري از زنان امروزه از حق آزادي استفاده مي كنند تا مستقلاً از خانه بيرون رفته، كار كنند و درآمدي داشته باشند و تظاهر كنند كه با مردان برابرند، اما متاسفانه همؤ اينها به قيمت خانواده هايشان تمام مي شود. اين مسئله بسيار واضح و شناخته شده است. آنچه كه شناخته شده نيست، مقام زن در اسلام است. در بخشهاي بعدي كوشش شده است كه موضع اسلام در مورد زنان را مورد بررسي قرار دهيم:

1. زن در اسلام به عنوان شريك مساوي و كامل مرد در توليد نسل بشر به رسميت شناخته مي شود. مرد، پدر و زن، مادر است و هر دو براي زندگي ضروري و لازم هستند. نقش زن كمتر از مرد حياتي نيست. با اين شراكت او در هر جنبه اي داراي سهم مساوي است. او داراي حقوق مساوي است، مسئوليتهاي برابري را برعهده مي گيرد و در درون او همانقدر توانايي و انسانيت است كه در شريك او. در رابطه با اين اشتراك برابر در توليد نسل انسان خداوند مي فرمايد:

اي مردم، ما همؤ شما را نخست از مرد و زني آفريديم و آنگاه شعبه هاي بسيار و قبايل مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد... (13:49 و 1:4).

2. زن در انجام مسئوليتهاي شخصي و جمعي و همچنين دريافت پاداش براي اعمال نيكش با مرد برابر است. او به عنوان يك شخصيت مستقل، داراي كيفيتهاي انساني و قابل تمايلات معنوي شناخته شده است. طبيعت انساني او نه پست تر و نه منحرف تر از مرد است. هر دو اعضاي يكديگرند. خداوند مي فرمايد:

پس خداي آنها دعايشان را مستجاب كرد(و فرمود:) عمل هيچكس را، از مرد

و زن بي مزد نگذارم. شما از يكديگريد... (195:3، 17:3، 36 ـ 35:33 ،

21 ـ 19:66).

3. زن در دنبال كردن آموزش و يافتن دانش با مرد برابر است. هنگامي كه اسلام طلب علم را بر مسلمانان واجب نمود، هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نشد. در حدود چهارده قرن پيش، محمد(ص) اعلام كرد كه طلب علم بر هر مسلماني از زن و مرد واحب است. چنين اعلامي بسيار آشكار و روشن است و در طول تاريخ توسط مسلمانان به اجرا گذاشته شده است.

4. زن داراي حق آزادي بيان درست به اندازؤ مرد است. آراي درست او مورد توجه

قرار مي گيرد و نمي تواند تنها به خاطر اينكه به جنس مونث تعلق دارد كنار گذاشته شود. از قرآن و تاريخ گزارش شده است كه زنان نه تنها عقايد خود را آزادانه بيان مي كردند بلكه با پيامبر و يا ساير رهبران مسلمان بحث كرده و يا در مباحثات جدي شركت مي نمودند (قرآن 4 ـ 1: 58، 12 ـ 10: 60). بعلاوه، گاه اتفاق مي افتاد كه زنان مسلمان نظر خود را در مورد موضوعات قانوني مربوط به عموم مطرح مي كردند و با خليفه مخالفت مي نمودند و سپس خليفه استدلال درست اين زنان را مي پذيرفت. يك مورد خاص از چنين مواردي در زمان خلافت عمربن خطاب اتفاق افتاد.

5 . شواهد تاريخي نشان مي دهد كه زنان در زندگيِ جمعي مسلمانان صدر اسلام، بخصوص در مواقع اضطراري شركت داشتند.زنان، ارتش اسلام را در جنگها همراهي مي كردند تا از زخميها پرستاري كرده، مايحتاج را تامين كنند، به مجاهدان خدمت كنند و غيره. آنها در پشت ميله هاي آهني حبس نبودند ويا موجوداتي بي ارزش و فاقد روح در نظر گرفته نمي شدند.

6. اسلام به زن حقوق مساوي در عقدِ قرارداد، معاملات، كسب درآمد و مالكيت مستقل اعطا مي كند. زندگي او، مايملكش و آبرويش به همان اندازؤ مرد مورد احترام است. اگر زن مرتكب خلافي شود، در يك مورد يكسان مجازات او بيشتر يا كمتر از يك مرد نيست. اگر فريب داده شود يا مجروح شود، خسارات لازم را درست به اندازؤ مردي در همان موقعيت دريافت مي كند.(178: 2، 93 ـ 92 و 45: 4)

7. در اسلام تنها به بيان آماري حقوق زن بسنده نشده است بلكه تمام تلاش در جهت حفظ حقوق زنان است.اسلام هرگز افرادي كه متمايل به تعصب برعليه زنان و يا تبعيض ميان زن و مرد هستند را نمي پذيرد. قرآن بارها و بارها كساني را كه معتقد بودند زنان پست تر از مردان هستند مورد سرزنش قرار مي دهد (59 ـ 57: 16، 59 ـ 47، 19 ـ 15: 43، 23ـ 21: 53).

8. جداي از به رسميت شناختن زن به عنوان موجود انساني مستقلي كه وجودش بطور مساوي براي بقاي بشريت ضروري است، اسلام به او سهمي از ارث داده است. پيش از اسلام، كه تنها به زن سهمي از ارث تعلق نمي گرفت بلكه خود زن به عنوان مايملكي در نظر گرفته مي شد كه توسط مردان به ارث برده مي شد. اسلام از آن مايملك قابل به ارث رسيدن، يك وارث ساخت و كيفيتهاي انساني موجود در زن را به رسميت شناخت. خواه او همسر يا مادر، يا دختر و يا خواهر باشد، سهمي از مايملك خويشاوند متوفي دريافت مي كند كه بستگي به ميزان نزديكي او به فرد متوف ي(نسبت او با فرد متوفي) و تعداد وراث دارد. اين سهم متعلق به او بوده و هيچكس نمي تواند آن را از وي سلب كند و يا او را از ارث محروم كند. حتي اگر فرد متوفي با وصيت خود به ساير خويشاوندان، خواسته باشد زن را به نفع ديگري يا به هر دليل ديگري از ارث محروم كند، شارع به او چنين اجازه اي را نمي دهد. هر صاحب مالي مجاز است كه در مورد يك سوم از مايملك خود هر وصيتي را بكند، به اين ترتيب او نبايد بر حقوق افراد در ميراثش تاثيري بگذارد و در اين مورد مسئلؤ برابري و مشابهت كاملاً قابل به كاربستن است. در اصل، هم زن و هم مرد به طور مساوي حق دارند كه از مايملك فرد متوفي ارث ببرند، ولي سهمي كه هر يك دريافت مي كنند ممكن است متفاوت باشد. در بعضي از موارد، مرد دو سهم و زن تنها يك سهم دريافت مي كند. اين مسئله به معناي ترجيح دادن يا برتري مرد بر زن نيست. دلايلي كه به خاطر آنها مرد در اين موارد خاص سهم بيشتري دريافت مي كند به شرح زير است:

الف) اول اينكه مرد كسي است كه به تنهايي مسئول تامين كامل زندگي همسر، خانواده و اقوام نيازمند خود است. براساس قانون، اين وظيفؤ اوست كه تمام مسئوليتهاي مالي را برعهده بگيرد و وابستگانش را بطور مناسبي تامين كند. همچنين اين وظيفؤ اوست كه در تمام امور خيريؤ جامعه اش از نظر مالي سهيم باشد. او به تنهايي مي بايستي بار مالي خانواده را به دوش بكشد.

ب) دوم اينكه درست برخلاف مرد، يك زن هيچگونه مسئوليت مالي به غير از مسئوليت اندكِ مخارج خود را ندارد. او از نظر مالي در امنيت و به خوبي تامين شده است. اگر او يك همسر است، شوهرش تامين كنندؤ اوست، اگر يك دختر است، پدر او، اگر يك خواهر است، برادر او و غيره. اگر او هيچ خويشاوندي نداشته باشد كه بتواند به آنها وابسته باشد، در آن هنگام ديگر هيچ سوالي در مورد ارث مطرح نيست چراكه ديگر چيزي وجود ندارد كه به ارث برده شود و كسي نيست كه وصيت كند تا به او چيزي داده شود. ولي، چنين زني به حال خود واگذاشته نمي شود تا از گرسنگي بميرد، تامين مخارج و زندگي او به عهده جامعه يا دولت است. ممكن است به او كمك شود يا به او شغلي داده شود تا بتواند مخارج زندگي خود را تامين كند و هرچه كه او كسب مي كند متعلق به خود او خواهد بود. او مسئول تامين و نگهداري هيچكس به غير از خودش نيست. اگر يك مرد در موقعيت او باشد، هنوز مسئول خانوادؤ خود و هر خويشاوند احتمالي كه به كمك احتياج دارد است. پس در سخت ترين شرايط مسئوليت مالي زن محدود و مسئوليت مالي مرد نامحدود است.

ج) سوم اينكه، هنگامي كه يك زن كمتر از يك مرد دريافت مي كند، او در واقع از هرچه كه براي آن كار كرده است محروم مي شود. مايملكي كه به ارث برده مي شود، نتيجؤ كسب درآمد و يا تلاشهاي او نيست. اين چيزي است كه از يك منبع خنثي به آنها رسيده است، در واقع چيزي فوق العاده يا اضافه است. اين چيزي است كه نه مرد و نه زن براي رسيدن به آن تلاش نكرده اند. اين يك نوع كمك است و هر كمكي مي بايست براساس نيازهاي اضطراري و مسئوليتها توزيع شود بخصوص هنگامي كه اين توزيع توسط قانون خداوند تنظيم مي شود.

د) اكنون، در يك طرف، ما يك وارث مرد داريم كه بار تمام مسئوليتها و بدهيهاي مالي بر دوش اوست و در طرف ديگر، يك وارث زن داريم كه هيچ مسئوليت مالي ندارد و يا مسئوليت او بسيار اندك است. در اين ميان ما مايملك و كمكي را داريم كه مي بايستي از طريق وراثت تقسيم شود. اگر ما وارث زن را از ارث محروم كنيم، اين بسيار ناعادلانه خواهد بود چرا كه او خويشاوند فرد متوفي است.به همين ترتيب، اگر ما به او سهمي مساوي مرد بدهيم، اين براي مرد ناعادلانه خواهد بود. پس به عوض بي عدالتي نسبت به هريك از طرفين، اسلام به مرد سهم بزرگتري از مايملك به ارث برده شده را مي دهد تا به او كمك كند كه نيازهاي خانواده اش را تامين كرده و مسئوليتهاي اجتماعي اش را انجام دهد. در عين حال، اسلام زن را فراموش نكرده است و به او نيز سهمي داده است تا نيازهاي شخصي اش را برطرف كند. در حقيقت، از اين نظر، اسلام نسبت به زن مهربانتر از مرد بوده است. اينجاست كه مي توان گفت بطوركلي حقوق زنان مساوي حقوق مردان است اگرچه كه الزاماً مشابه نيست.(نگاه كنيد به قرآن 176 ،

14 ـ 11:4).

9 . در بعضي از موارد شهادت دادن در برخي قراردادهاي مدني، شهادت دو مرد، يا يك مرد و يك زن مورد نياز است. اين نيز مجدداً هيچ نشانه اي از فرودستي زن نسبت به مرد نيست. اين معياري است كه براي امنيت حقوق طرفين قرارداد در نظر گرفته شده است، زيرا بعنوان يك قانون، در زندگي عملي زنان چندان با تجربه نيستند. اين كمبود تجربه ممكن است باعث از دست رفتن حقوق يكي از طرفين در هر قرارداد خاصي شود، لذا براساس قانون حداقل دو زن همراه با يك مرد بايد شهادت بدهند. اگر يكي از زنانِ شاهد مطلبي را فراموش كند، ديگري مي تواند به او يادآوري كند. يا اگر يكي از آنها به خاطر كم تجربگي اشتباهي كند، ديگري به او كمك مي كند تا اشتباهش را اصلاح كند.

اين يك معيار پيش گيرانه است كه معاملات صحيح و داد و ستد درست را ميان مردم تضمين مي كند. در حقيقت، اين معيار به زن نقشي براي ايفا در زندگي مدني مي دهد و كمك مي كند تا عدالت در جامعه استوار شود. در هر حال، كمبود تجربه در زندگي مدني، الزاماً به معناي فرودست بودن زن نسبت به مرد از نظر مقام او نيست. هر انساني داراي كمبودهايي است و با اين حال هيچكس مقام انساني او را مورد سوال قرار نمي دهد(282:2).

10. زن از امتيازاتي برخوردار است كه مرد فاقد آنهاست. بعضي از وظايف ديني برعهدؤ زن نيست مثلاً در هنگام عادت ماهيانه و زايمان، خواندن نماز و روزه گرفتن بر او واجب نيست. او از تمام تعهدات مالي بركنار است. به عنوان يك مادر، در نظرخداوند داراي ارزش و افتخار بيشتري است(15 ـ 14: 31 و 15:46) پيامبر(ص) اين افتخار را با اعلام اينكه بهشت زير پاي مادران است، تصديق كرد. او شايسته سه چهارم مهر و محبت پسرش در مقابل يك چهارم براي پدر، است. به عنوان يك همسر، او مي تواند از شوهر آينده اش تقاضاي مهريه اي مناسب را بكند كه تماماً متعلق به او خواهد بود. تدارك كامل و تامين همؤ نيازها توسط شوهر، حق اوست. او مجبور نيست كار كند و يا در مخارج خانواده با شوهرش سهيم باشد. او آزاد است كه هرچه را كه پيش از ازدواج متعلق به او بوده است نگه دارد و شوهر هيچ حقي در هيچ يك از مايملك او ندارد. به عنوان يك دختر يا خواهر، امنيت و تامين مايحتاج توسط پدر يا برادر حق اوست. اين امتياز اوست. اگر او بخواهد كه كار كند و از خود درآمدي داشته باشد و در ادارؤ مسئوليتهاي خانواده مشاركت كند، به شرط حفظ انسجام و شرف وي، او آزاد است كه چنين كند.

11. در هنگام نماز، زن پشت سر مرد مي ايستد، اما اين نشانه اي از فرودستي وي نسبت به مرد نيست. زن، چنانكه قبلاً گفته شد، مجبور نيست كه در نمازهاي جماعت شركت كند، چنانكه بر مرد واجب است. ولي اگر در اين نمازها شركت كند، در صفهاي جداگانه اي كه منحصراً از زنان تشكيل شده است مي ايستد. اين قانونِ نظم در نماز است و نه دسته بندي براساس ميزان اهميت. در صفوف مردان، رئيس دولت دوش به دوش يك فقير مي ايستد. مردان طبقات بالاي جامعه در نماز در كنار مرداني از پايين ترين طبقات مي ايستند. نظم صفوف در نماز براي آن است كه هركس بتواند در حال عبادت تمركز خود را حفظ كند. اين نكته بسيار مهم است چرا كه نمازهاي اسلامي براساس تمركز صورت مي گيرند. در نماز حافظه و قدرت به خاطر آوردن صحيح در حال حركتهاي مختلف ايستادن، ركوع و سجود و...اهميت زيادي دارد. پس اگر مردان و زنان با هم بطور آميخته در صفوف مي ايستادند، ممكن بود كه چيزي مزاحم كه باعث پراكندگي ذهن مي شود رخ دهد. در چنين حالتي ذهن با چيزي بيگانه با نماز و دور از راه روشن مراقبه و عبادت اشغال مي شود. نتيجؤ اين امر، از دست رفتن هدف است. اسلام مواجهؤ فيزيكي زن و مرد در نماز را ممنوع كرده است. اگر آنها در هنگام نماز در كنار يكديگر بايستند ممكن است كه با يكديگر، حتي به اشتباه، تماس پيدا كنند و اين جوهر عبادتشان را ضايع مي كند. لذا به منظور اجتناب از هرگونه مزاحمت و پراكندگي ذهن و كمك به تمركز در عبادت و افكار خالص، براي حفظ هماهنگي و نظم در ميان عبادت كنندگان و براي رسيدن به اهداف حقيقي نماز، اسلام سازمان دهي صفوف را كه در آن مردان در صفوف جلو و زنان در پشت كودكان مي ايستند، دستور داده است. اگر كسي حكمت سازمان دهي صفوف عبادت كنندگان را به اين ترتيب دريابد، آن را به طور كامل تحسين مي كند.

12. زن مسلمان هميشه همراه با سنتي قديمي به نام حجاب است. اينكه زن مي بايستي خود را با پردؤ افتخار، شرف، عفت، پاكي و انسجام بيارايد، امري اسلامي است. او بايد از هرگونه رفتار يا حركتي كه احساسات مردان ديگر به غير از همسر قانوني او را تحريك مي كند و يا باعث سوءظن در مورد اخلاقيات او مي شود، پرهيز كند. به او هشدار داده شده است كه زيبايي ها يا جذابيتهاي فيزيكي خود را در مقابل بيگانگان به نمايش نگذارد. حجابي كه او مي بايست بپوشد چيزي است كه مي تواند نفس او را از ضعفها، ذهن او را از مشغوليت، چشمانش را از نگاههاي شهوت آميز و شخصيتش را از بي اخلاقي حفظ كند. اسلام به شدت نگران انسجام زن، سالم ماندن اخلاقيات و روحيؤ او و

حفظ شخصيت و منش اوست(قرآن،

31 ـ 30:24).

13. تا به حال روشن شد كه كه مقام زن در اسلام بطور بي سابقه اي رفيع و بطور واقع گرايانه اي متناسب با طبيعت اوست. اگر او در برخي زمينه ها از چيزي محروم شده است، در بسياري از زمينه هاي ديگر اين محروميت بطور كامل با چيزهاي بيشتري جبران شده است. اين حقيقت كه او متعلق به جنس مونث است هيچ تاثيري در مقام انساني يا شخصيت مستقل او ندارد و نمي تواند مبناي هيچ تعصبي برعليه او و يا بي عدالتي نسبت به شخص او قرار بگيرد. اسلام به زن جايگاهي را بخشيده است كه شايستؤ اوست. حقوق او به زيبايي متناسب با وظايف اوست. توازن ميان حقوق و وظايف به خوبي حفظ شده است و هيچ يك سنگين تر از ديگري نيست. جايگاه كامل زن در اين آيؤ قرآن تصوير شده است:

و زنان را بر مردان حقي است، همچنانكه مردان را بر زنان، براساس آنچه كه صحيح است، و مردان را بر آنان به ميزاني برتري است(امتيازاتي همچون برخي موارد ارث) (228:2).

اين امتياز، علتي براي برتري و يا اعتبار بخشيدن براي تسلط بر زن نيست. اين برتري متناسب مسئوليتهاي اضافه مرد است و به منظور جبران تعهدات نامحدودي است كه برعهدؤ اوست.

اين مسئوليتهاي اضافه است كه به مرد در بعضي جنبه هاي اقتصادي تا حدي نسبت به زن برتري مي دهد. اين يك درجؤ بالاتر در انسانيت و يا در شخصيت نيست. اين حتي به معني تسلط يكي بر ديگري و يا سركوب يكي توسط ديگري هم نيست. اين يك تقسيم رحمت خداوند بر اساس طبيعتي است كه خدا خالق آن است و او بهتر از هركس مي داند كه چه چيزي براي زن و چه چيزي براي مرد نيكوست.

خداوند مطلقاً برحق است هنگامي كه مي فرمايد:

اي مردم از پروردگارتان پروا كنيد، همو كه شما را از يك تن يگانه بيافريد و همسر او را هم از او پديد آورد و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراكند (1:4).

/ 1