1 - معناى لغوى جاسوسى و واژه هاى هم معناى آن
ممكن است تصور شود كه معنا و مفهوم جاسوسى به سبب روشن بودن آن، نيازى به بررسى و بيان نداشته باشد، ليكن با توجه به معانى مختلفى كه اين واژه و واژه هاى هم معناى آن دارد، لازم است معانى مختلف آن مطرح ومعناى موردنظر برگزيده شود.لغات و الفاظى كه در متون تازى و گاهى در متون فارسى در اين باره به كار رفته اند عبارت انداز:الف) جاسوس و تجسس از ماده «ج - س - س»ب) تحسس (با حاى مهمله) از ماده «ح - س - س»ج) عين د) سمّاع از ماده « س - م - ع»الف) معناى لغوى جاسوسىابن منظور در «لسان العرب» براى واژه جاسوسى، كه اصل آن از جسّ است، معانى مختلفى ذكر كرده كه به برخى از آن ها اشاره مى شود.الجسُّ: المس باليد؛جسّ، يعنى لمس نمودن چيزى با دست.الجسّ: جسُ الخبر و منه التجسس و جسّ الخبر و تجسسّه: بحث عنه و فحص؛ماده جسّ براى جست وجوى خبر است و تجسس نيز به همين معناست و جسّ خبر و تجسس خبر، يعنى بحث و فحص از خبر.التجسس (بالجيم): التفتيش عن بواطن الامور و اكثر ما يقال فى الشر و الجاسوس: صاحب سرّ الشر؛تجسس (با جيم) تفتيش از باطن كارهاست و بيش تر به امور شرّ و بد گفته مى شود و جاسوس، دارنده و همراه اسرار شرّ است.ابن منظور براى اين ماده، معانى متفاوتى را ذكر كرده است، اما روشن نكرده كه كدام يك از معانى، معناى اصلى اين لفظ است؛ يعنى معانى حقيقى از معانى مجازى تفكيك نشده اند، در قسمتى از كتاب او آمده است: جاسوس، همان عين است كه در مورد اخبار تجسس مى كند (1) . باز درباره اين واژه گفته شده است: جسّ ... تفحص و تفتيش است درباره اخبارات، مانند تجسس و از همين ماده، جاسوس مشتق شده است (2) .زهرى در «تهذيب اللغة»، تجسس و جاسوس را از ماده «ج- س- س» مشتق دانسته است و مى گويد: جاسوس همان عين است كه درباره اخبار جاسوسى مى كند (3) .دهخدا درباره جاسوس چنين آورده است:جاسوس: جست وجوكننده خبر براى بدى. شخصى باشد كه از ملكى به ملك ديگر خبر برد. ...منه در ميان راز با هر كسى
كه جاسوس هم كاسه ديدم بسى (4) و در مورد جاسوسى مى گويد:جاسوسى: خبرپرسى. عمل آن كه جاسوس است. سليمان چون به پادشاهى نشست اول چيزى كه بنهاد در طلب كردنِ مملكت، آن كه مرغان را به جاسوسى معين گردانيد. (5) ولى برخى از ارباب لغت، مَس كردن را معناى حقيقى جسّ دانسته و معناى امروزى آن را مجازى شمرده اند.نويسنده كتاب «التجسس و احكامه فى الشريعة الاسلامية» از كتاب هاى لغوى «تاج العروس»، «تفسير آلوسى» و «معجم الوسيط» اين گونه نقل مى كند:تجسس از ماده جسّ است و آن به معناى لمس با دست است و جاسوسى شخص، به وسيله چشمانش هنگامى استعمال مى شود كه نگاه و نظرش را به آن محدود سازد ... و اين معناى مجازى است، زيرا جسّ، لمس به دست است، با اين اعتبار كه در لمس با دست معناى خواستن و طلبيدن وجود دارد. البته كسى كه چيزى را جست وجو مى كند آن را لمس مى نمايد، پس لازمه آن اراده شده است ... از اين جهت استعمال آن در غيردست مجاز است (6) .براى اين كه معنا و مفهوم ماده «ج - س - س» روشن تر شود، عبارت زير را نقل مى كنيم:جسّ يجس جساً از باب نصر ينصر به معناى حس كردن با دست براى شناسايى چيزى است، چنان كه گويند: جسّهُ باليد، جَسَّهُ بالعين؛ يعنى دست بسود آن را و تيز نگريست. باب افتعال آن اجتساس به معناى دست سودن و باب تفعّل آن تجسّس، يعنى خبر جستن كه بيش تر در موارد شر و بدى استعمال مى شود. اصل جسّ، مسّ با دست و شناخت نبض است، به جهت تشخيص صحت بدن از سقم آن... تجسّس عبارت از تفتيش و بازرسى بواطن و پنهانى هاى امور است و بيش تر در موارد شرّ استعمال مى گردد؛ از آن جمله جاسوس است و جاسوس، صاحب شرّ پنهان و سرى است، هم چنان كه ناموس، صاحب خير سرى است و تجسس، بازرسى و تفتيش براى به دست آوردن و طلب اخبار براى ديگرى است. جاسوسى به معناى خبر براى بدى است و جمع آن جواسيس است (7) .بنابراين، جاسوسى و تجسس از نظر لغوى و واژه شناسى عبارت است از: كنجكاوى كردن، بررسى كردن، تفحص كردن، خبر جستن از امور مردم؛ امورى كه مردم مى خواهند پنهان بماند (8) .