چهره برترین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهره برترین - نسخه متنی

علی اکبر پرورش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چهره برترين

على اكبر پرورش

سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ در كتاب «صوت العدالة الانسانية» از كتابى بنام «احتضاريات و القبريات» نام برده مى‏شود كه قاعدتا شايد ابتكارى‏ترين كتاب در نوع خود باشد. در اين كتاب از چهره‏هاى معروف جهان تا همان زمان قرن چهارم ذكر مى‏شود كه در مقابله با مرگ از خود چه عكس العملى نشان داده‏اند، و بعد نتيجه گيرى ميكند كه در بين جملات انسانهاى بزرگ در برخورد با مرگ، زيباترين و عظيمترين جمله به على بن ابي طالب (ع) اختصاص دارد كه در لحظات آخر عمر خود كه فرق مباركش (كه بى شك بر فرقدان پيشى مى‏گرفت) شكافته شد فرمود: «فزت و ربّ الكعبة ».

اين جمله از يك «فعل» و يك «قسم» تشكيل شده كه با استمداد از روح پرفتوح امام امير المؤمنين سلام اللّه عليه مقدارى در اين زمينه بحث خواهم نمود .

سوگند «و ربّ الكعبة»، خود جهت عمل امير المؤمنين (ع) را مشخص ميكند كه در حقيقت بسمت پروردگار كعبه، و براى او و در راه او بوده است. شايد خود لطيفه‏اى هم باشد كه شهادتش همچون ولادتش رو به كعبه دارد، و بقول عبد الفتاح عبد المقصود كه جمله شاعرانه‏اى دارد: «كعبه قبله عبادت است، ولادت امير (ع) در آنجا اتّفاق افتاد تا جهت ولايت هم به همان سمت باشد .»

در مورد قسمت اوّل يعنى «فزت»، ابتدائا مقدمه‏اى را عرض ميكنم: شما خود نيز تجربه كرده‏ايد كه هر انسانى در مقابله با مرگ جمله‏اى را بروز مى‏دهد حتّى اگر به زبان نياورد. اين جمله بدون تعيّن و تشخص كه در جان او نهفته است طورى نيست كه بطور مصنوعى بتوان آنرا تمرين كرد و بروز داد .

جمله‏اى كه در آن لحظه خارج مى‏شود، در حقيقت نمودار مجموعه حيات انسان و « شاكله» انسان است. همان «شاكله» اى كه در طول ساليان مديد عمل شده و در آن لحظه به شكل عصاره فكر و انديشه و عمل و مجموعه حيات انسان بروز پيدا ميكند و لذا نمى‏شود آنرا از قبل بطور مصنوعى تمرين كرد .

اگر مى‏بينيد كسى در لحظه مرگ، مثلا فرياد مى‏زند: «واى مادرم»، معلوم مى‏شود او يك مجموعه حيات عاطفى دارد. ديگرى از اموالش سخن مى‏گويد و نشان مى‏دهد كه روح ماديّت در تمامى وجود او رخنه كرده است. و افراد ديگر، بنوعى ديگر، برخورد داشته‏اند .

جمله حضرت امير (سلام اللّه عليه) عظيمترين جمله‏ايست كه يك انسان در مقابله با مرگ بيان كرده، و در حقيقت مرامنامه و اساسنامه و قطعنامه و پايان نامه حيات و عمل و تفكر و انديشه و موجوديّت اوست .

براى بررسى بيشتر كاربرد اين لفظ، به قرآن مراجعه مى‏كنيم تا بنگريم قرآن چه كسانى را «اهل فوز» ميداند. ما معتقديم وقتى حضرت امير (ع) مى‏فرمايد: «فزت»، قرآن شاهد بر اوست. قرآن و حديث و سنّت، شاهد بر يافته‏هاى اولياء اللّه است. آنها مشهود آن شاهد (قرآن) مى‏شوند .

در قرآن كريم «فوز» در دو بعد مطرح شده است:

1- اعمالى را نام مى‏برد و آنها را «فوز» معرفى ميكند .

2- نتيجه و ميوه بعضى اعمال را «فوز» معرفى ميكند نه خود اعمال را .

در مورد اول به اين آيات برمى‏خوريم: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» يعنى اطاعت‏

خدا و رسول، خشيت خدا و تقوى، خود اين اعمال فوز است .

بنا بر اين وقتى حضرت امير مى‏فرمايد: «فزت»، يعنى مجموعه حياتم، اطاعت از خدا و رسول و تقوى و خشيت بوده است .

آيه ديگر: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» در اين آيه، ايمان، هجرت و جهاد فى سبيل اللّه به اموال و جانها، فوز شمرده شده است و گوينده جمله «فزت» اين آيه را شاهد بر عمل، تفكّر و مجموعه حيات خودش مى‏بيند و چون جوهره ايمان در جان اوست، و جهاد و هجرت در مجموعه عمل اوست، آن جمله را هنگام مرگ مى‏فرمايد .

در آيه ديگر «إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» صابران را در مأمن فوز آرميده ميداند. كسانى كه در مقابله با نيشخندها و سخريه‏ها و بازيگريهاى دشمن صبورانه ايستاده، و با اين حربه دل حوادث را مى‏شكافند به فوز مى‏رسند .

آيه ديگر «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و آيه بعد از آن «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» در اين دو آيه، به هر دو بعد فوز توجه شده است. هم به نفس عمل، و هم نتيجه و ميوه عمل .

از طرفى، كسانى را كه در معامله‏اى كه خداوند خريدار و فروشنده مؤمنين، و مورد معامله، جان و مال مؤمنين، و سند معامله تورات و انجيل و قرآن، و بهاى معامله، بهشت، و سرانجام معامله «فوز» است وارد شده‏اند اين گونه است كه نتيجه‏

عملشان به «فوز» مى‏رسد .

و در دنباله آيه كه ويژگيهاى معامله گران را نام مى‏برد يعنى افراد توبه كننده، سپاس گزارنده، سياحتگران در حريم ولايت خداوندى، ركوع كنندگان و ساجدين، آمرين بمعروف و نهى كنندگان از منكر، حافظان حدود الهى را با عطفى كه در متن آيه است داراى همان صفت «فوز» معرفى ميكند .

پس امام عليه السلام با جمله «فزت و ربّ الكعبة»، آيه را شاهد مى‏گيرد كه در زندگيش، عابد و تائب و سائح و آمر بمعروف و ناهى از منكر و حافظ حدود الهى بود و اينها كارنامه حيات او را مشخص ميكند .

اين آيه و آيات قبلى و آيات ديگرى كه خود مراجعه خواهيد نمود قطعنامه حيات آن حضرت را بعنوان اطاعت از خدا و رسول و خشيت و تقوى و هجرت و جهاد و ايمان و عبادت و صبر و... بيان مى‏فرمايد .

بعد دوم آياتى است كه نتيجه و ميوه عمل را فوز ميداند: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ» كارى كه نتيجه‏اش دور شدن از آتش و داخل شدن در بهشت باشد، خود «فوز» است .

« قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ» نتيجه انصراف از عصيان الهى، رحمت و فوز آشكار خداوندى است .

« لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ». در اينجا هم نتيجه عمل به فوز عظيم مى‏انجامد. بدست آوردن جوار رحمت خداوندى و آرامش كامل، و منزلگاههاى پاك در طربسراى عدن، و كسب رضايت الهى ميوه اعمال است و فوز شمرده مى‏شود .

با نگرشى سريع به مجموعه اين آيات از قرآن كريم كه شاهد بر على بن‏

ابي طالب (سلام اللّه عليه) است، در مى‏يابيم كه آن حضرت وقتى «فزت» فرموده است، دقيقا كاربرد قرآنى كلمه را در نظر داشته است، و با توجه به مفاهيم آن آنرا بيان نموده است .

بهر حال الفاظ به تنهائى صرفنظر از مفاهيمشان، خاصيتى ندارند. لفظ «آب» هيچ تشنه‏اى را سيراب نمى‏كند. گويند: سمينار عظيمى از 102 نفر دانشمند بزرگ دنيا تشكيل شد كه بحث اشتراكشان در مورد «آب» بود، و هر كدام از يك بعد آنرا مطرح كردند و براى بحثشان دو سال فرصت خواستند و به تحقيق پرداختند و تماما اظهار عجز نمودند. به هر حال سخنرانيها و كتابها در مورد آب، عطش را برطرف نمى‏كند. مثالى را از مرحوم شاه آبادى نقل ميكنند كه فرمود حتّى اگر بين شما و ليوان آب پرده نازكى باشد و شما تشنه باشيد و ندانيد، گاهى انكار آب مى‏كنيد .

بهر حال بدون اغراق، در مورد حضرت امير (ع)، بقدرى آن حضرت عظمت دارد كه « مادح او»، بنا بر جمله «مادح خورشيد مدّاح خود است»، مدح اطّلاعات خود را ميكند و من كوچكتر از آنم كه مدح مولا را بكنم .

امّا ما مى‏خواهيم آن حضرت در زندگى و ديار ما نقش داشته باشد، و در حدّ خودمان تغذيه بشويم و نگوئيم «او ز خاك دگر و شهر و ديار دگر است» كه اگر چه درست است امّا راه بندان نيست و ما هم بايد از ديار ولايت، بوئى به مشاممان بخورد. اين كه در آن منزل، سلمان را راه دادند پيداست كه براى ديگران هم راه باز است .

اكنون بعنايت الهى چند جمله‏اى هم در مورد اين جمله معروف حضرتش «و اللّه لابن ابي طالب آنس بالموت من الطّفل بثدى امّه» سخن بگويم .

انسانها دو گونه‏اند، يك دسته آنهائى كه از «حيات» تغذيه ميشوند، حياتى كه قرآن آنرا لهو و لعب ميداند، و نتيجه‏اش حرص و بدآموزى و بدفكرى و تنگ نظرى و غرور و خودخواهى است. و يك دسته هم از «مرگ» تغذيه ميشوند. حضرت‏

مى‏فرمايد: همان طور كه بچه به پستان مادرش مك مى‏زند و شيره جان مادر را مى‏مكد، من نيز از مرگ دائما تغذيه ميكنم، و فرزند ابي طالب از آنچه در مجموعه رگ و پوست و استخوان مرگ وجود دارد، تغذيه مى‏شود . در اين غذا بسيار شيرينى‏هاست كه قرآن مى‏فرمايد: اگر اولياء خدا هستيد از مرگ تغذيه شويد. انس على بن ابي طالب (سلام اللّه عليه) به مرگ از انس فرزند به پستان مادرش بيشتر است .

يكى از شيرينى‏هاى اين غذا، لقاء اللّه است. غذاى ماديش نعمتهاى بهشتى است، و غذاى معنوى ولايتمداران، لقاء اللّه است كه در اشتياق آن مى‏سوزند .

مرگ بدنبال همه ما هست و ما را ملاقات خواهد كرد (فإنّه ملاقيكم)، و بفرمايش حضرت، ملازمتش با ما از سايه خودمان بيشتر است، ولى ما از او تغذيه نمى‏كنيم زيرا فريفته حيات مادّى هستيم، و دنيا خواهى و خود خواهى و غرور و عجب در ما ريشه كرده است. امّا اگر از مرگ تغذيه بشويم، امكان ندارد به گناه آلوده شويم، زيرا براحتى خود را عقب مى‏كشيم، و چون خود را در مقابل خداوند عجز محض مى‏بينيم، خودخواهى از بين مى‏رود، اضطرار خودمان را در نظر مى‏آوريم. خلافت خداوندى جز از طريق اضطرار، راه ديگرى ندارد (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ، وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ» به فرموده علّامه بزرگوار طباطبائى (رضوان اللّه عليه) كه فرمود : اسم اعظم يك اسم خاص و يك مفهوم نيست، بلكه شما هر گاه عجز خودتان را عميقا بفهميد و متوجّه «قدرت» او شويد اين اسم اعظم است. همينطور وقتى متوجّه جهلتان شديد، «علم » خدا اسم اعظم است، مريض كه شديد، «شافى» اسم اعظم خداست. پراكندگى‏مان را كه يافتيم « يا جامع كلّ شي‏ء» اسم اعظم است. ظلمتمان را كه ديديم و عميقا «يا نور» گفتيم، اسم اعظم است .

پس شناختن اين صفات جز از طريق خويشتن و درون و يافتن عجز و ضعف‏

و كم نورى و جهل امكان ندارد. و انس على بن ابي طالب به مرگ بعنوان دروازه‏اى به لقاء اللّه، از انس طفل به پستان مادرش شديدتر است. و آن وقت وقتى از اين غذا، تغذيه شد، اطمينان و آرامش و اعتمادى مى‏يابد كه هيچ اضطراب و تشويشى را در آن راه نيست. ما بعنوان شيعه على (عليه السّلام) بايد سعى كنيم بتوانيم چنين قطعنامه‏هائى را در پايان حيات خود صادر كنيم. البته خود آن حضرت هم فرموده كه مثل من نمى‏توانيد باشيد «و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد» بايد از طريق تقوى و پايدارى و تغذيه شدن از مرگ حركت كرد، و بدنبال آن حضرت رفت. به چند جمله در اين زمينه اشاره ميكنم: «من ارتقب الموت سارع في الخيرات» «إنّ أحبّ ما أنا لاق الى الموت» «و أنتم طرداء الموت إن أقمتم له أخذكم و إن فررتم منه أدرككم و هو ألزم لكم من ظلّكم، الموت معقود بنواصيكم...» مرگ الآن با ماست، خوشا بحال كسانى كه از پستان مرگ تغذيه مى‏شوند .

از خداى متعال تقاضا مى‏كنيم كه بما توفيق بدهد كه از مرگ تغذيه شويم و در اين حيات، حيات طيّبه بدست آوريم .

«و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّيبين الطّاهرين»

/ 1