اصول سیاست علوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصول سیاست علوی - نسخه متنی

محمدحسین شریفی نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اصول سياست علوى

از روزى كه آفتاب عالمتاب على(ع) از افق كعبه هويدا گشت و بشريت را مژده عدالت و معنويت بخشيد، قرن‏ها مى‏گذرد، اما نياز بشر به جلوه‏هاى جلال و جمال كلام و مرام او پيوسته افزون‏تر و گسترده‏تر شده است؛ چرا كه على قصيده بلند آفرينش و گل هميشه پرطراوت بوستان خلقت و چشمه جوشان معنويت و عدالت و خورشيد فروزان و حيات‏بخش سپهر عشق و محبت براى همه عصرها و نسل‏هاست. او نمونه ماندگار انسان كامل در صحنه حيات فردى و رب‏النوع عدالت و فضيلت در حوزه حيات جمعى و حكومتدارى است.

ابعاد وجودى اين برترين آفريده حق ـ پس از حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى(ص) ـ با همه كندوكاوها و چندوچون‏هايى كه در طول تاريخ توسط انديشمندان، حكيمان، عارفان، سخنوران و دانشمندان پيرامون شخصيت اين اعجوبه آفرينش صورت گرفته است، هم‏چنان ناشناخته و مبهم باقى مانده تا جايى‏كه سعدى، شاعر شيرين‏سخن و حكيم فرزانه پارس، مى‏گويد:




  • كس را چه زور و زهره كه وصف على
    كند جبّار در مناقب او گفته: هل اتى



  • كند جبّار در مناقب او گفته: هل اتى
    كند جبّار در مناقب او گفته: هل اتى



و ابوعلى سينا، متفكر و فيلسوف بزرگ مشرق زمين، در باب مقايسه او با ساير اصحاب نبى‏اكرم(ص) به تشبيه مى‏گويد: على(ع) نسبت به اصحاب مانند «معقول» است نسبت به «محسوس».

يكى از شگفتى‏هاى وجودى او كه پيوسته موجب حيرت و سرگشتگى غواصان اقيانوس وجود او بوده است، مجمع اضداد بودن اين شخصيت بى‏همانند است. قدرت و رأفت، قاطعيت و گذشت، حاكميت و عدالت، جنگجويى و عبادت، فرمانروايى و بوترابى پاره‏اى از خصوصيات و خصلت‏هاى به ظاهر متعارض و متضادند كه همگى به صورتى تمام در او تجلى يافته‏اند.

يكى از ويژگى‏ها و صفات اعجاب‏انگيز او، درآميختن اخلاق و سياست و حاكميت ارزش‏هاى اخلاقى بر منافع سياسى است؛ دو مقوله‏اى كه بسيارى از سياستمداران و حكيمان و فيلسوفان بر اين باورند كه هرگز نمى‏توان آن‏ها را هم‏خانه كرد و سياست مبتنى بر اخلاق را تحقق بخشيد، چرا كه به عقيده آنان سياست اخلاقى عملاً مفهومى تناقض‏آميز و پارادوكسيكال است.

اما در عين حال همگان بر اين امر اتفاق دارند كه اگر سياست، حاكميت و قدرت به زيور زيبنده ارزش‏هاى اخلاقى و معنوى آراسته شود و حاكمان و قدرتمندان متخلق به اخلاق پسنديده گردند، مدينه فاضله تحقق خواهد يافت و بسيارى از گره‏هاى كور بشريت گشوده خواهد گشت.

هرچند در طول تاريخ، گهگاه فرمانروايان و حاكمانى كه فضاى سياست را به عطر دل‏انگيز ارزش‏هاى اخلاقى عطرآگين كرده‏اند، ظهور كرده و چند صباحى منطقه‏اى از جهان را به زيور فضيلت و كرامت آراسته‏اند ولى كمتر يافت مى‏شوند كسانى كه تئورى‏هاى نظرى را با راهبردهاى عملى همراه كرده و حكمت و حكومت را به هم آميخته باشند.

بى‏شك امام على(ع) در دوره كوتاه خلافت خويش برترين الگوى علمى و عملى را در اين زمينه به جهان بشريت ارائه نمود و به روشنى هرچه تمام‏تر نشان داد كه مى‏توان و بايد سياست را به اخلاق آراست و ارزش‏هاى انسانى را مهاردار حاكميت نمود و قدرت را با معنويت پيوند داد.

و اين، بزرگ‏ترين وجه نياز جامعه بشرى در روزگار كنونى به اوست؛ بشرى كه بيش از جاهليت‏هاى كهن و بدتر از سراسر تاريخ در چنبره جاهليت مدرن گرفتار آمده و راه‏هاى بسيارى را تحت عناوين ايسم‏هاى مختلف براى برون رفت از اين وضع دشوار تجربه كرده و ناكام و نوميد و سرخورده آن‏ها را به كنارى نهاده است.

دراين غوغاى جهانِ جنگلى كه قدرت زورمداران تعيين كننده‏ترين عنصر روابط بين‏الملل است، و در اين آشوبكده ظلم و تجاوز و بيداد كه قدرت حاصل از علم و تكنولوژى و تكاثر ثروت آن را چهره‏اى كريه‏تر و وحشتناك‏تر و بسيار مخرب‏تر از گذشته داده است، جامعه بشرى بيش از هر زمان ديگر نيازمند «على» و فرياد رساى او در گوش تاريخ است كه:

وَأَشْعِر قَلبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَالْمَحَّبةَ لَهُم، وَاللَّطْفَ بِهِمْ، وَلاتَكُونَنَّ عَلَيْهِم سَبُعا ضارِيا تَغْتَنِمُ اَكْلَهُم، فَإِنَّهُم صِنْفانِ: اِمّا أخٌ لَكَ فِى الدّينِ وامّا نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ. (1)

مهربانى با مردم را مرام و عادت خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش و براى آنان چونان درنده‏اى خونخوار مباش كه خوردن آنان را غنيمت دانى؛ زيرا انسان‏ها از دو حال خارج نيستند: يا همكيش و هم‏عقيده تواند و يا هم‏نوع و هم زاد تو.

آرى صحنه سياست، قدرت و چگونگى روابط بين افراد، ملت‏ها و دولت‏ها اينك وام‏خواه مردى است كه در گفتار و كردار هر نوع تفكر خودبرتربينى و نژادپرستى و فزون‏خواهى را نفى مى‏كند و اصول جهان وطنى و برادرى و برابرى همه ملل و انسان‏ها را به زيبايى هرچه تمام‏تر اعلام مى‏دارد. اكنون بشريت محتاج كلام و سيره آن بزرگ پرچمدار عدالت است تا روح معنويت را در كالبد جهان مرده و فسرده از تبعيض و جنگ و نابرابرى و تجاوز بدمد و آن را حياتى مجدّد بخشد.

از منظر امام على(ع) حكومت نه براى حفظ منافع دولت و طبقه حاكمه، كه براى تثبيت فضيلت و معنويت در امت و ايجاد جامعه‏اى مبتنى بر كرامت انسانى و فضائل اخلاقى است. از آن رو به همين جهت كه مردم در منش و رفتار به حاكمان خود شبيه‏ترند تا به پدرانشان، (2) براى اخلاقى بودن جوامع و ملت‏ها ابتدا بايد سياستمداران و گردانندگان جوامع پاى‏بند اصول اخلاقى و پذيراى ارزش‏هاى انسانى باشند؛ حتى اگر به مبدأ و معاد و پاداش و جزاى جهان ديگر باورمند نباشند:

فَهَبْ اَنَّهُ لاثَوابَ يُرْجى وَ لاعِقابَ يُتَّقى، أَفَتَزْهَدُونَ فِى مَكارِمِ الاَخْلاقِ. (3)

گيرم كه ثواب و عقابى در كار نباشد، آيا بايد از كسب مكارم اخلاقى دريغ ورزيد؟!

به همين دليل امام على(ع) وظيفه فرمانروايان را بسيار دشوار و خطير مى‏شمرد به طورى كه افراد خاصى با توانايى‏ها و صلاحيت‏هاى معينى حق تصدى آن را دارند. آن حضرت حكومت را امانتى مى‏داند كه به حاكم سپرده شده، (4) تا براساس آن، حقى را به پا دارد و باطلى را نابود سازد. (5) پس آنان بيش و پيش از هركسى ملزم به رعايت اصول و ارزش‏هاى اخلاقى در تصميم‏گيرى‏ها، برنامه‏ها و تعاملات فردى و اجتماعى خويش و هم‏چنين در صحنه روابط بين‏الملل مى‏باشند.

در اين مجال كوتاه سعى مى‏شود به اختصار بعضى از اصولى را كه آن حضرت در همه‏حال براى حاكمان و فرمانروايان لازم و غيرقابل گذشت مى‏داند، بيان گردد.

از نظر امام على(ع) حاكمان و فرمانروايان بايد همواره بدين اصول پاى‏بند باشند و تحت هيچ شرايطى از آن چشم نپوشند. چه، زيرپانهادن هريك از اين اصول موجب سلب صلاحيت حاكم و فرمانروا گشته و ادامه حكومت و زمامدارى وى را با مشكل عدم مشروعيت مواجه خواهد ساخت. آن اصول عبارت‏اند از:

1. تقوا و پارسايى

در گفتمان مولاى متقيان و امام پرهيزكاران تقوا اساسى‏ترين مفهوم است. در نهج‏البلاغه واژه تقوا و مشتقات آن از رايج‏ترين و پرتكرارترين واژه‏هاست. او تقوا و پارسايى را پيشوا و رهبر اخلاق (6) معرفى مى‏كند و آن را مركب راهوارى مى‏داند كه سوار خويش را به بهشت جاويدان رهنمون مى‏سازد. (7)

آن حضرت در بيانى تقوا و پرهيزكارى زمامداران و مردم را عامل برطرف شدن بسيارى از مشكلات سياسى و اجتماعى برشمرده و مى‏فرمايند:

كسى كه تقوا و پرهيزكارى را برگزيند، سختى‏ها پس از نزديك شدن دور گردند، و جريان امور پس از تلخى‏ها شيرين، و امواج خطر پس از متراكم شدن برطرف، و دشوارى‏ها پس از آسيب‏ها و رنج‏ها آسان، و مجد و عظمت از دست رفته چونان قطرات باران فروباريده، رحمت بازداشته الهى بازگشته، و چشمه نعمت‏هاى الهى پس از فرونشستن به جوشش آمده، و بركات كاهش يافته فزونى خواهند گرفت. (8)

تقوا و پارسايى از نظر آن حضرت، حصار و بارويى مستحكم و غيرقابل نفوذ است كه دارنده خود را در لحظات حساس و خطرآفرين لغزش، از سقوط و تباهى بازمى‏دارد:

إعْلَمُوا عِبادَاللّهِ أنَّ التَّقوى دارُ حِصْنٍ عَزيز، وَالفُجُورَ دارُ حِصْنٍ ذَليلٍ لايَمْنَعُ اَهْلَهُ وَلايُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ اِلَيهِ، أَلا وبِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا، وَبِاليَقينِ تُدْرَكُ الغايَةُ القُصْوى. (9)

بندگان خدا! بدانيد كه تقوا دژى محكم و شكست‏ناپذير است، و ناپارسايى خانه‏اى سست و بى‏بنياد است كه نه ساكنانش را از آسيب نگاهبان است، و نه كسى كه بدان پناه برد در امان است. بدانيد كه با پرهيزكارى مى‏توان ريشه خطاها را بريد و با يقين به برترين جايگاه معنوى دست يافت.

2. عدالت و دادگرى

يكى از مهم‏ترين ارزش‏ها در عرصه سياست، كه بر همه بايدها و نبايدهاى حوزه حكومت حاكم است، اصل عدالت اجتماعى و برقرارى موازنه صحيح يا به اصطلاح امروزين رشد همه‏جانبه و متوازن جامعه است.

از نظر زيباترين جلوه عدالت، على(ع)، تنها اصلى كه مى‏تواند تعادل اجتماعى را حفظ نمايد و توده‏ها را راضى نگهدارد، و به جوامع بشرى سلامت، امنيت و آرامش بخشد، عدالت‏ورزى رهبران و حاكمان است. ظلم و جور و تبعيض قادر نيست حتى روح خودِ ستمگر و روح كسانى را كه به نفع آنان ستمگرى مى‏شود راضى و آرام نگهدارد، تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان. عدالت بزرگ راهى است عمومى كه همه را مى‏تواند در خود بگنجاند، و به مقصد برساند، اما ظلم و جور كوره‏راهى است كه حتى خود ستمگر نيز در آن نمى‏گنجد و به مقصد نمى‏رسد.

امام اميرالمؤمنين على ابن ابيطالب(ع) كه خود مظهر عدل الهى در زمين، و بزرگ‏ترين شهيد راه عدالت در طول تاريخ بشريت است و درباره‏اش گفته‏اند: «قُتِلَ فِى مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِه»، رهبران و فرمانروايان عادل را بهترين و محبوب‏ترين افراد در پيشگاه خداوند متعال و رهبران و زمامداران ستمگر را بدترين و پليدترين انسان‏ها در نزد پروردگار (10) معرفى مى‏كند و اجراى عدالت را مايه روشنى چشم زمامداران و فرمانروايان (11) مى‏داند و مى‏فرمايد:

و اگر خداوند از دانايان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم‏بارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بى‏تأمل رشته حكومت را از دست مى‏گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى‏انگاشتم و خود را به كنارى مى‏كشيدم.(12)

در سيره علوى عدل مايه حيات است(13) و عدالت زمامدار، موجب حيات مردمان و اصلاح امور و صلاح احوال خلق است.(14)

به عقيده آن حضرت با عدل‏ورزى امور جامعه اصلاح مى‏شود(15) و جامعه‏اى كه عدالت در آن برپا نيست، فاقد حيات انسانى و زندگى معنوى است و حكومتى كه عدالت هدف آن نباشد و در راه برقرارى عدالت همه‏جانبه و فراگير اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى گام برندارد، در مسير هلاكت و نابودى است:

جَعَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ الْعَدْلَ قَوامَ الأَنامِ، وَتَنْزيها مِنَ المَظالِمِ وَالآثامِ، وَتَسْنِيَةً لِلاِسْلامِ (16)

خداى سبحان عدالت را مايه برپايى انسان‏ها و ستون زندگانى آن‏ها، و سبب پاكى از ستمكارى‏ها و گناهان، و روشنى چراغ اسلام قرار داده است.

3. حق‏مدارى و باطل‏ستيزى

حق‏گرايى و ستيز با باطل از اصول مسلّم حاكم بر سياست علوى است. آن حضرت اصولاً فلسفه حاكم بر سياست را احياء حق و إماته باطل مى‏داند و اگر حكومتى در اين مسير نباشد آن را پست‏ترين و ناچيزترين امور مى‏شمارد. (17)

حاكم بايد در همه‏حال دغدغه اقامه حق و نفى باطل را داشته باشد، حتى اگر حق‏گرايى منافع او را به خطر اندازد و زيانى متوجه وى سازد:

اِنَّ أَفْضَلَ النّاسِ عِنْدَاللّهِ مَنْ كانَ الْعَمَلُ بِالحَقِّ اَحَبُّ اِلَيْهِ ـ وَاِنْ نَقَصَهُ وَكَرَثَهُ ـ مِنَ الْباطِلِ وَإنْ جَرَّ إِلَيْهِ فائِدَةً وَزادَهُ. (18)

برترين مردمان نزد پروردگار كسى است كه حق به پيش وى دوست داشتنى‏تر از باطل باشد، هرچند از قدر و منزلت اجتماعى او بكاهد و او را بيازارد و باطل به او سود رساند و بر مرتبت او بيفزايد.

امام على(ع) در تمام دوران حكومت خويش با اين تلقى كه حق پيوسته از آنِ قدرتمندان و حاكمان است به شدت مبارزه كرد، و بر حقوق متقابل دولت و ملت پاى فشرد و بر اداى حقوق امّت تأكيد ورزيد:

و بزرگ‏ترين حق‏ها كه خداوند واجب كرده است، حق دولت بر ملت و حق مردمان برحاكمان است، كه خداى سبحان آن را واجب فرمود، و آن را موجب برقرارى پيوند آنان و ارجمندى دين ايشان گردانيد. پس جامعه نيكو نگردد مگر آن‏كه رهبران و زمامداران نيكو رفتار باشند، و فرمانروايان نيكو رفتار نگردند مگر آن‏گاه كه ملت درستكار باشند. پس آن زمان كه مردم حق رهبرى را ادا كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد و راه‏هاى دين پديدار و نشانه‏هاى عدالت برقرار و سنت پيامبر(ص) پايدار گردد. پس روزگار مردم اصلاح شود و توده‏ها به تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‏گردد. (19)

او اطاعت مردم از زمامداران را بى‏قيد و شرط و مطلق نمى‏داند و به آنان تأكيد مى‏كند كه از هركس، در هر مرتبه‏اى، فقط در آن‏جا كه حق است سخن او را بشنوند و از او اطاعت نمايند.(20)

4. انسان‏محورى و مردم‏دارى

امام على(ع) با اين‏كه مبناى مشروعيت حكومت را الهى، و حاكم را نماينده خدا كه به نحوى از طرف او تعيين شده است مى‏داند، ولى مردم را صاحبان اصلى حكومت شمرده و بر رعايت حقوق، كرامت و حرمت آنان تأكيد بسيار مى‏نمايد. از همين روى پيوسته حاكمان را از استبداد و زورگويى بازمى‏دارد (21) و آنان را به رفق و مدارا با مردم فرامى‏خواند:

وَلاتَقُولَنَّ إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطاعُ، فَاِنَّ ذلِكَ إدْغالٌ فِى الْقَلْبِ، وَمَنْهَكَةٌ لِلِدّينِ وَتَقَرّبٌ مِنَ الْغِيَرِ. (22)

مبادا بگويى من اكنون بر آنان مسلطّم. از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت كردن كه اين عين راه يافتن فساد در دل و خرابى دين و نزديك شدن تغيير و تحول در قدرت است.

آن بزرگوار پيوسته نمايندگان خويش را به خدمت هرچه تمام‏تر به مردم و تأمين رفاه و آسايش آنان فرامى‏خوانْد (23) و از منت گذاشتن بر خلق به خاطر خدمتى كه به آن‏ها نموده‏اند پرهيز مى‏داد و تأكيد مى‏كرد: «فرمانروا نبايد كارى را كه براى مردم انجام مى‏دهد بزرگ بشمارد». (24) او در فرمانى به استانداران و فرمانداران خويش مى‏فرمايد:

به شما فرمان مى‏دهم كه با مردم تندخو نباشيد، به آن‏ها دروغ نگوييد و با توده‏ها به جهت اين‏كه بر آن‏ها حكومت داريد بى‏اعتنايى نكنيد؛ چرا كه مردمان برادران دينى شما و ياران خوبى براى اجرا و برپاداشتن حقوق الهى‏اند.(25)

در نگاه امام، مردم سنگ زيرين آسياى حكومت و فرمانروا تنها وكيل، امين و نماينده مردم است و حكومت از نوع خدمتى است كه يك امين صالح براى موكل خويش انجام دهد.(26) البته بديهى است كه اين امانت و وكالت از طرف خداوند متعال نيز بايد تنفيذ گردد تا مشروعيت يابد. اعتراف حكومت به حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى كه مشعر بر نفى حق حاكميت آن‏ها باشد، از شرايط اوليه جلب رضايت و اطمينان خاطر ملت است.

اين بود بخشى از اصول سياستِ انسان‏مدار و اخلاق‏محور كه انسان عصر حاضر بيش از هر زمان ديگرى نيازمند تعاليم بلند و گران‏سنگ آن است؛ خصوصا در عرصه سياست جهان امروز كه حقوق بشر، عدالت، اخلاق و مفاهيمى از اين دست به صورت ابزارى براى توجيه ظلم‏ها، تجاوزها، جنگ‏ها و نابودى انسان‏ها و ملت‏هاى مظلوم و ستمديده و بى‏پناه درآمده است، و به قول ميشل روبر، (27) وزير امور خارجه پيشين فرانسه، از آن به عنوان شيوه‏اى براى جلب افكار عمومى ساده و زود باور استفاده مى‏كنند. (28)

در چنين شرايطى كه همه‏چيز، از جمله عدالت و اخلاق، در خدمت سياست و براى پيشبرد منافع سياسى ـ اقتصادى قدرت‏ها به كار گرفته مى‏شود، بزرگ‏ترين پيام امام على(ع) به سياستمداران و حاكمان اين است كه همواره سياست و قدرت را در خدمت اخلاق و ارزشهاى انسانى قرار دهند و از آن براى گسترش محبت، معنويت و فضيلت سود جويند.

در سال 1381 كه از سوى مقام معظم رهبرى به عنوان سال رفتار علوى اعلام شده است بر مراكز علمى و پژوهشى فرض است كه رفتار و سيره آن حضرت را در صحنه‏هاى مختلف حيات فردى و جمعى، به ويژه در چگونگى تنظيم روابط حاكميت و ملت، روابط مراجع قدرت با توده‏هاى مردم و هم‏چنين ارائه اصول اخلاقى ـ انسانى حاكم بر روابط ملل و سياست كاويده، و متناسب با شرايط و نيازهاى زمانه تبيين و ارائه نمايند تا اين مشعل فروزان هم‏چنان راه بشريت را به سوى قله‏هاى سعادت و خوشبختى روشن و نورانى نگه دارد.

بر اين اساس فصلنامه حوزه و دانشگاه با همكارى تعدادى از انديشمندان و صاحب‏نظران مجموعه حاضر را كه در خصوص سيره حكومتى آن حضرت مى‏باشد، فراهم نموده است. اميد كه مقبول لطف و عنايتش آيد و علاقه‏مندان را مفيد افتد.

1 . نهج‏البلاغه، نامه 53.

2 . بحارالانوار، ج87، ص86.

3 . ميزان الحكمة، ج3، ص149.

4 . نهج‏البلاغه، نامه 5.

5 . همان، خطبه 33.

6 . همان، حكمت 410.

7 . همان، خطبه 16.

8 . همان، خطبه 198.

9 . همان، خطبه 157.

10 . همان، خطبه 164.

11 . همان، نامه 53.

12 . همان، خطبه 3.

13 . شرح غررالحكم ودررالكلم، ج1، ص64.

14 . همان، ج4، ص363.

15 . غررالحكم ودررالكلم، ج1، ص292.

16 . همان، ص335.

17 . نهج‏البلاغه، خطبه 3 و خطبه 33.

18 . همان، خطبه 125 و نامه 31.

19 . همان، خطبه 216.

20 . همان، نامه 38.

21 . همان، نامه 5.

22 . همان، نامه 53.

23 . همان، نامه‏هاى 50، و 59.

24 . همان، نامه 53.

25 . همان، نامه‏هاى 6، 26، 51 و 53.

26 . سيرى در نهج‏البلاغه، ص127ـ128.

27. Michel Robert .

28. A qurterly jornol of krisis - numer7, 1991 .

فصلنامه‏اى تخصصى كه در فرانسه منتشر مى‏شود و به موضوعات فرهنگى، سياسى و اخلاقى مى‏پردازد

/ 1