اصول سياست علوى
از روزى كه آفتاب عالمتاب على(ع) از افق كعبه هويدا گشت و بشريت را مژده عدالت و معنويت بخشيد، قرنها مىگذرد، اما نياز بشر به جلوههاى جلال و جمال كلام و مرام او پيوسته افزونتر و گستردهتر شده است؛ چرا كه على قصيده بلند آفرينش و گل هميشه پرطراوت بوستان خلقت و چشمه جوشان معنويت و عدالت و خورشيد فروزان و حياتبخش سپهر عشق و محبت براى همه عصرها و نسلهاست. او نمونه ماندگار انسان كامل در صحنه حيات فردى و ربالنوع عدالت و فضيلت در حوزه حيات جمعى و حكومتدارى است. ابعاد وجودى اين برترين آفريده حق ـ پس از حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى(ص) ـ با همه كندوكاوها و چندوچونهايى كه در طول تاريخ توسط انديشمندان، حكيمان، عارفان، سخنوران و دانشمندان پيرامون شخصيت اين اعجوبه آفرينش صورت گرفته است، همچنان ناشناخته و مبهم باقى مانده تا جايىكه سعدى، شاعر شيرينسخن و حكيم فرزانه پارس، مىگويد:
كس را چه زور و زهره كه وصف على
كند جبّار در مناقب او گفته: هل اتى
كند جبّار در مناقب او گفته: هل اتى
كند جبّار در مناقب او گفته: هل اتى
1. تقوا و پارسايى
در گفتمان مولاى متقيان و امام پرهيزكاران تقوا اساسىترين مفهوم است. در نهجالبلاغه واژه تقوا و مشتقات آن از رايجترين و پرتكرارترين واژههاست. او تقوا و پارسايى را پيشوا و رهبر اخلاق (6) معرفى مىكند و آن را مركب راهوارى مىداند كه سوار خويش را به بهشت جاويدان رهنمون مىسازد. (7) آن حضرت در بيانى تقوا و پرهيزكارى زمامداران و مردم را عامل برطرف شدن بسيارى از مشكلات سياسى و اجتماعى برشمرده و مىفرمايند: كسى كه تقوا و پرهيزكارى را برگزيند، سختىها پس از نزديك شدن دور گردند، و جريان امور پس از تلخىها شيرين، و امواج خطر پس از متراكم شدن برطرف، و دشوارىها پس از آسيبها و رنجها آسان، و مجد و عظمت از دست رفته چونان قطرات باران فروباريده، رحمت بازداشته الهى بازگشته، و چشمه نعمتهاى الهى پس از فرونشستن به جوشش آمده، و بركات كاهش يافته فزونى خواهند گرفت. (8) تقوا و پارسايى از نظر آن حضرت، حصار و بارويى مستحكم و غيرقابل نفوذ است كه دارنده خود را در لحظات حساس و خطرآفرين لغزش، از سقوط و تباهى بازمىدارد: إعْلَمُوا عِبادَاللّهِ أنَّ التَّقوى دارُ حِصْنٍ عَزيز، وَالفُجُورَ دارُ حِصْنٍ ذَليلٍ لايَمْنَعُ اَهْلَهُ وَلايُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ اِلَيهِ، أَلا وبِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا، وَبِاليَقينِ تُدْرَكُ الغايَةُ القُصْوى. (9) بندگان خدا! بدانيد كه تقوا دژى محكم و شكستناپذير است، و ناپارسايى خانهاى سست و بىبنياد است كه نه ساكنانش را از آسيب نگاهبان است، و نه كسى كه بدان پناه برد در امان است. بدانيد كه با پرهيزكارى مىتوان ريشه خطاها را بريد و با يقين به برترين جايگاه معنوى دست يافت. 2. عدالت و دادگرى
يكى از مهمترين ارزشها در عرصه سياست، كه بر همه بايدها و نبايدهاى حوزه حكومت حاكم است، اصل عدالت اجتماعى و برقرارى موازنه صحيح يا به اصطلاح امروزين رشد همهجانبه و متوازن جامعه است. از نظر زيباترين جلوه عدالت، على(ع)، تنها اصلى كه مىتواند تعادل اجتماعى را حفظ نمايد و تودهها را راضى نگهدارد، و به جوامع بشرى سلامت، امنيت و آرامش بخشد، عدالتورزى رهبران و حاكمان است. ظلم و جور و تبعيض قادر نيست حتى روح خودِ ستمگر و روح كسانى را كه به نفع آنان ستمگرى مىشود راضى و آرام نگهدارد، تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان. عدالت بزرگ راهى است عمومى كه همه را مىتواند در خود بگنجاند، و به مقصد برساند، اما ظلم و جور كورهراهى است كه حتى خود ستمگر نيز در آن نمىگنجد و به مقصد نمىرسد. امام اميرالمؤمنين على ابن ابيطالب(ع) كه خود مظهر عدل الهى در زمين، و بزرگترين شهيد راه عدالت در طول تاريخ بشريت است و دربارهاش گفتهاند: «قُتِلَ فِى مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِه»، رهبران و فرمانروايان عادل را بهترين و محبوبترين افراد در پيشگاه خداوند متعال و رهبران و زمامداران ستمگر را بدترين و پليدترين انسانها در نزد پروردگار (10) معرفى مىكند و اجراى عدالت را مايه روشنى چشم زمامداران و فرمانروايان (11) مىداند و مىفرمايد: و اگر خداوند از دانايان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بىتأمل رشته حكومت را از دست مىگذاشتم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم و خود را به كنارى مىكشيدم.(12) در سيره علوى عدل مايه حيات است(13) و عدالت زمامدار، موجب حيات مردمان و اصلاح امور و صلاح احوال خلق است.(14) به عقيده آن حضرت با عدلورزى امور جامعه اصلاح مىشود(15) و جامعهاى كه عدالت در آن برپا نيست، فاقد حيات انسانى و زندگى معنوى است و حكومتى كه عدالت هدف آن نباشد و در راه برقرارى عدالت همهجانبه و فراگير اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى گام برندارد، در مسير هلاكت و نابودى است: جَعَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ الْعَدْلَ قَوامَ الأَنامِ، وَتَنْزيها مِنَ المَظالِمِ وَالآثامِ، وَتَسْنِيَةً لِلاِسْلامِ (16) خداى سبحان عدالت را مايه برپايى انسانها و ستون زندگانى آنها، و سبب پاكى از ستمكارىها و گناهان، و روشنى چراغ اسلام قرار داده است. 3. حقمدارى و باطلستيزى
حقگرايى و ستيز با باطل از اصول مسلّم حاكم بر سياست علوى است. آن حضرت اصولاً فلسفه حاكم بر سياست را احياء حق و إماته باطل مىداند و اگر حكومتى در اين مسير نباشد آن را پستترين و ناچيزترين امور مىشمارد. (17) حاكم بايد در همهحال دغدغه اقامه حق و نفى باطل را داشته باشد، حتى اگر حقگرايى منافع او را به خطر اندازد و زيانى متوجه وى سازد: اِنَّ أَفْضَلَ النّاسِ عِنْدَاللّهِ مَنْ كانَ الْعَمَلُ بِالحَقِّ اَحَبُّ اِلَيْهِ ـ وَاِنْ نَقَصَهُ وَكَرَثَهُ ـ مِنَ الْباطِلِ وَإنْ جَرَّ إِلَيْهِ فائِدَةً وَزادَهُ. (18) برترين مردمان نزد پروردگار كسى است كه حق به پيش وى دوست داشتنىتر از باطل باشد، هرچند از قدر و منزلت اجتماعى او بكاهد و او را بيازارد و باطل به او سود رساند و بر مرتبت او بيفزايد. امام على(ع) در تمام دوران حكومت خويش با اين تلقى كه حق پيوسته از آنِ قدرتمندان و حاكمان است به شدت مبارزه كرد، و بر حقوق متقابل دولت و ملت پاى فشرد و بر اداى حقوق امّت تأكيد ورزيد: و بزرگترين حقها كه خداوند واجب كرده است، حق دولت بر ملت و حق مردمان برحاكمان است، كه خداى سبحان آن را واجب فرمود، و آن را موجب برقرارى پيوند آنان و ارجمندى دين ايشان گردانيد. پس جامعه نيكو نگردد مگر آنكه رهبران و زمامداران نيكو رفتار باشند، و فرمانروايان نيكو رفتار نگردند مگر آنگاه كه ملت درستكار باشند. پس آن زمان كه مردم حق رهبرى را ادا كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد و راههاى دين پديدار و نشانههاى عدالت برقرار و سنت پيامبر(ص) پايدار گردد. پس روزگار مردم اصلاح شود و تودهها به تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مىگردد. (19) او اطاعت مردم از زمامداران را بىقيد و شرط و مطلق نمىداند و به آنان تأكيد مىكند كه از هركس، در هر مرتبهاى، فقط در آنجا كه حق است سخن او را بشنوند و از او اطاعت نمايند.(20) 4. انسانمحورى و مردمدارى
امام على(ع) با اينكه مبناى مشروعيت حكومت را الهى، و حاكم را نماينده خدا كه به نحوى از طرف او تعيين شده است مىداند، ولى مردم را صاحبان اصلى حكومت شمرده و بر رعايت حقوق، كرامت و حرمت آنان تأكيد بسيار مىنمايد. از همين روى پيوسته حاكمان را از استبداد و زورگويى بازمىدارد (21) و آنان را به رفق و مدارا با مردم فرامىخواند: وَلاتَقُولَنَّ إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطاعُ، فَاِنَّ ذلِكَ إدْغالٌ فِى الْقَلْبِ، وَمَنْهَكَةٌ لِلِدّينِ وَتَقَرّبٌ مِنَ الْغِيَرِ. (22) مبادا بگويى من اكنون بر آنان مسلطّم. از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت كردن كه اين عين راه يافتن فساد در دل و خرابى دين و نزديك شدن تغيير و تحول در قدرت است. آن بزرگوار پيوسته نمايندگان خويش را به خدمت هرچه تمامتر به مردم و تأمين رفاه و آسايش آنان فرامىخوانْد (23) و از منت گذاشتن بر خلق به خاطر خدمتى كه به آنها نمودهاند پرهيز مىداد و تأكيد مىكرد: «فرمانروا نبايد كارى را كه براى مردم انجام مىدهد بزرگ بشمارد». (24) او در فرمانى به استانداران و فرمانداران خويش مىفرمايد: به شما فرمان مىدهم كه با مردم تندخو نباشيد، به آنها دروغ نگوييد و با تودهها به جهت اينكه بر آنها حكومت داريد بىاعتنايى نكنيد؛ چرا كه مردمان برادران دينى شما و ياران خوبى براى اجرا و برپاداشتن حقوق الهىاند.(25) در نگاه امام، مردم سنگ زيرين آسياى حكومت و فرمانروا تنها وكيل، امين و نماينده مردم است و حكومت از نوع خدمتى است كه يك امين صالح براى موكل خويش انجام دهد.(26) البته بديهى است كه اين امانت و وكالت از طرف خداوند متعال نيز بايد تنفيذ گردد تا مشروعيت يابد. اعتراف حكومت به حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى كه مشعر بر نفى حق حاكميت آنها باشد، از شرايط اوليه جلب رضايت و اطمينان خاطر ملت است. اين بود بخشى از اصول سياستِ انسانمدار و اخلاقمحور كه انسان عصر حاضر بيش از هر زمان ديگرى نيازمند تعاليم بلند و گرانسنگ آن است؛ خصوصا در عرصه سياست جهان امروز كه حقوق بشر، عدالت، اخلاق و مفاهيمى از اين دست به صورت ابزارى براى توجيه ظلمها، تجاوزها، جنگها و نابودى انسانها و ملتهاى مظلوم و ستمديده و بىپناه درآمده است، و به قول ميشل روبر، (27) وزير امور خارجه پيشين فرانسه، از آن به عنوان شيوهاى براى جلب افكار عمومى ساده و زود باور استفاده مىكنند. (28) در چنين شرايطى كه همهچيز، از جمله عدالت و اخلاق، در خدمت سياست و براى پيشبرد منافع سياسى ـ اقتصادى قدرتها به كار گرفته مىشود، بزرگترين پيام امام على(ع) به سياستمداران و حاكمان اين است كه همواره سياست و قدرت را در خدمت اخلاق و ارزشهاى انسانى قرار دهند و از آن براى گسترش محبت، معنويت و فضيلت سود جويند. در سال 1381 كه از سوى مقام معظم رهبرى به عنوان سال رفتار علوى اعلام شده است بر مراكز علمى و پژوهشى فرض است كه رفتار و سيره آن حضرت را در صحنههاى مختلف حيات فردى و جمعى، به ويژه در چگونگى تنظيم روابط حاكميت و ملت، روابط مراجع قدرت با تودههاى مردم و همچنين ارائه اصول اخلاقى ـ انسانى حاكم بر روابط ملل و سياست كاويده، و متناسب با شرايط و نيازهاى زمانه تبيين و ارائه نمايند تا اين مشعل فروزان همچنان راه بشريت را به سوى قلههاى سعادت و خوشبختى روشن و نورانى نگه دارد. بر اين اساس فصلنامه حوزه و دانشگاه با همكارى تعدادى از انديشمندان و صاحبنظران مجموعه حاضر را كه در خصوص سيره حكومتى آن حضرت مىباشد، فراهم نموده است. اميد كه مقبول لطف و عنايتش آيد و علاقهمندان را مفيد افتد. 1 . نهجالبلاغه، نامه 53. 2 . بحارالانوار، ج87، ص86. 3 . ميزان الحكمة، ج3، ص149. 4 . نهجالبلاغه، نامه 5. 5 . همان، خطبه 33. 6 . همان، حكمت 410. 7 . همان، خطبه 16. 8 . همان، خطبه 198. 9 . همان، خطبه 157. 10 . همان، خطبه 164. 11 . همان، نامه 53. 12 . همان، خطبه 3. 13 . شرح غررالحكم ودررالكلم، ج1، ص64. 14 . همان، ج4، ص363. 15 . غررالحكم ودررالكلم، ج1، ص292. 16 . همان، ص335. 17 . نهجالبلاغه، خطبه 3 و خطبه 33. 18 . همان، خطبه 125 و نامه 31. 19 . همان، خطبه 216. 20 . همان، نامه 38. 21 . همان، نامه 5. 22 . همان، نامه 53. 23 . همان، نامههاى 50، و 59. 24 . همان، نامه 53. 25 . همان، نامههاى 6، 26، 51 و 53. 26 . سيرى در نهجالبلاغه، ص127ـ128. 27. Michel Robert . 28. A qurterly jornol of krisis - numer7, 1991 . فصلنامهاى تخصصى كه در فرانسه منتشر مىشود و به موضوعات فرهنگى، سياسى و اخلاقى مىپردازد