نگاهی به شخصیت و حقوق زن در اسلام و سایر ملل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به شخصیت و حقوق زن در اسلام و سایر ملل - نسخه متنی

محمد فاضل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهي به شخصيت و حقوق زن در اسلام و ساير ملل

اقشار اجتماعي

فاضل، محمد

چكيده:

در اين نوشتار، نويسنده شمه اي از بينش مردمان پيشين، درباره زن را بيان مي دارد. همچنين نگرش متجددان را پيرامون اين نيم پيكره اجتماع به تصوير مي كشد و از ظلمي كه گذشتگان در حق او روا داشته اند و بار سنگيني كه امروزيان بر جسم و روان لطيفش نهاده اند، شكوه مي كند. يگانه راه سربلندي و نشاط او را مكتب رهايي بخش اسلام مي داند و در خاتمه، نيكبختي زن را در همه شؤون اين دين متعادل، به رشته تحرير در آورده است.

حقوق زنان

يكي از بحثهاي جنجال برانگيز و سفسطه آميزي كه از قديم الايام تاكنون در جوامع علمي مطرح و دچار نظريات افراطي و تفريطي شده، موضوع «حقوق زنان» است.

برخي از نويسندگان و گويندگان، در دفاع از شعار آزادي زنان و احقاق حقوق آنان به قدري راه اغراق و افراط را مي پيمايند كه گويا مرد و زن هيچ وجه تمايزي در مراحل مختلف تعقل و تفكر، عواطف و احساسات، توان جسمي و... ندارند. دسته ديگر با صد و هشتاد درجه تفاوت، زنان را انسان نمي پندارند بلكه آنان را حيوان يا شيطان و ارواح خبيثه يا اشيايي ابزارگونه براي استفاده انسانها (مردها) مي شناسند.

چه خوش گفت حكيم بزرگ بشريت امام اميرالمؤمنين عليه السلام :

«لاتجد الجاهل اما مفرطا أو مفرّطا.»

آري جاهل و بي خبر از اسرار و نهفته ها و نگفته هاي وجودي انسان جز اين نتواند بود كه يا راه افراط مي پيمايد و يا راه تفريط.

خوشبختانه كل مدعاها و پيشنهادهاي افراط گرايانه طرفداران تساوي حقوق زنان و مردان، و نيز ادعاها و فرضيه هاي تفريط مآبانه رقباي آنان در ادوار پيشين جوامع بشري به مرحله اجرا در آمد و تجربه شد (حتي در برخي موارد، كامل تر و جامع تر) ولي ادامه نيافت و پايدار نماند. گويا تنها سر عدم موفقيت آن تجربه ها، ناهماهنگي آن آداب و مقرّرات با مقتضيات فطرت و ناهمگوني با سنت و خلقت در جهان فطرت بود.

با توجه به اين كه مرد و زن در انسانيت شريكند و در ويژگيهاي جنبي از قبيل توانمندي جسمي و رواني و غيره متفاوت، برخي از انديشمندان به مقتضاي محدود بودن دايره فكر و انديشه بشري منحصرا به مشتركات توجه كرده، در تمام حقوق و وظايف، معتقد به شركت و تساوي شدند و برخي ديگر فقط به ابعاد ويژه هر يك از اين دو جنس توجه كرده، در تعيين حقوق و وظايف زنان راه تفريط پيمودند. غافل از اين كه زن و مرد ـ به عنوان دو ركن سازنده و برپا دارنده جامعه ـ بايد مانند نقش چشم و گوش و دست و پا و زبان ـ به عنوان اععضاي فعال و مؤثر در كل بدن ـ عمل نمايند؛ يعني مساوات چشم و گوش در مفيد بودن براي بدن، اقتضا نمي كند كه چشم مانند گوش، باز و بي پرده بوده در معرض برخورد با انواع آسيبها مانند باد، آب، گاز و غيره قرار گيرد و يا زبان بايد مانند دست، گشاده و بي پوشش باشد و اين استدلال كه هر دو، عضو يك بدن مي باشند پس چرا يكي باز است و ديگري بسته؛ يكي رو گشاده و ديگري پوشيده؟ ناقص و نارساست چرا كه هر يك، ويژگيها و كاركردهاي مخصوص به خود دارند.

در مقاطعي از تاريخ، زنان، پستهاي درجه اول و مناصب ويژه اي را در صحنه حكومت، سياست و اداره كشور خود دارا شدند و در برخي ادوار، پسران موظف به دادن نفقه به پدر و مادر نبودند ولي دختران مجبور به انجام اين تعهد بودند حتي اگر موافق ميل باطني آنها نبود. همچنين مصريان به شدّت، حرمت زنان را پاس مي داشتند تا حدي كه چند شهبانو بر آنان فرمان مي راندند. يكي از شرايطي كه در قباله ازدواج مردم مصر ثبت مي شد؛ اطاعت كامل مرد از زن بود. به طور كلي، زن در مصر باستان، فرمانرواي خانواده بود و مردان مجبور بودند دستمزد خود را بدون دخل و تصرف به خدمت بانوي خانه بياورند و زنان حق داشتند آن را بدون اجازه شوهر خرج كنند2 و در برخي كشورها مديريت نظامي در اختيار زنان بود و قراردادهاي جنگ و صلح و آتش بس به امضاي آنان مي رسيد.

و از آنجا كه چنين شيوه هايي در اداره امور كلان سياسي و اقتصادي كشور و سرپرستي خانواده موفق نبود، به طور طبيعي و بدون فشار خارجي بار سنگين مديريت خرد و كلان از دوش آنان برداشته شد (يا خود زنان آن را بر زمين نهادند) و مردان برداشتند و بر دوش كشيدند.

از اين رو مديريت و مسؤوليت پذيري زن در اين سطح، نه فقط از كشور متمدن و پيشرفته مصر به كشورهاي ديگر سرايت نكرد و جهان شمول نشد، در خود مصر نيز پايدار نماند.

در حدود سه هزار سال قبل از اسلام، زن مورد بي احترامي و تحقير و تضييع حقوق قرار داشت و در تمام اين مدت اكثر اقوام و ملل «چه پيشرفته و متمدن، چه وحشي و بي تمدن و چه نيمه متمدن» مانند يكديگر به زنان نگاه مي كردند و به طور يكنواخت با آنان رفتار مي نمودند.

در اغلب آيين هاي رايج در اقوام و ملل نيمه متمدن و حتي مترقي و متمدن قبل از اسلام، زن، انساني بود بي اراده و تصميم، بلكه برده وار در اختيار پدران، شوهران و فرزندان قرار داشت.

مقايسه

گرچه براي افراد مؤمن به حقانيت احكام اسلام و معتقد به حكيمانه بودن دستورات الهي قرآن، نيازي نيست كه آداب و رسوم اقوام و ملل يا دستورات ساير كتب و اديان آسماني پيشين بررسي و تبيين شود، ولي براي كسب اعتماد و اطمينان بيشتر به صحت و درستي احكام متقن اسلام، اشاره اي هر چند كوتاه به آداب و رسوم و مقررات ساير ملل و اديان داشته باشيم تا با مقايسه اسلام با اديان و ملل غير اسلامي، قوت و استحكام حقوق زن در اسلام، روشنتر و واضحتر گردد.

از نظر تاريخي، اين مطلب مسلم است كه زن در ديدگاه غير اسلامي، حتي در تفكر معاصر غرب ـ كه به زعم برخي، پيشرفته ترين نوع تفكرات جهان بشريت در غير اديان آسماني است ـ، به مراتب محرومتر و مظلومتر از مرد بوده و هست. تا جايي كه در برخي از قبايل، پس از مرگ شوهر، زن را مي كشتند و در كنار قبر شوهر دفن مي كردند و برخي ديگر، زن را زنده در گور شوهر دفن مي كردند.3

زن در اقوام متمدن قبل از اسلام حق تملك داشت (به سبب ارث و غيره) اما حق تصرف در مال خود را نداشت (همچون كودك و ديوانه).4

نمونه هايي از برخورد ملتها با زن

هند

گرچه از روزگاران قديم، هند داراي علم، تمدن و فرهنگ بود اما وضعيت زنان بهتر از ملل و اقوام ديگر نبود، بلكه همانند ساير ملتها، قبل از ازدواج؛ ملك و برده پدر و پس از ازدواج؛ برده و ملك شوهر بود و پس از مرگ او، زن با لباسهاي فاخر و آرايش كرده همچون شب عروسي و زفاف، همراه با جسد مرده شوهرش زنده در آتش سوزانده مي شد. از مردگان خود ارث نمي برد و بدون اذن و رضايت او، شوهرش مي دادند. اقوام هندي معتقد بودند زن، سرچشمه گناه و سرمنشأ سرشكستگي اخلاق و روحيات جامعه است و براي او، شخصيت مستقل انساني قائل نبودند.5

ايران

در ايران باستان، طبق آيين زرتشت خيانت زن موجب اعدام بود و در عهد ساسانيان اين حكم تخفيف يافت به اين صورت كه در اولين بار، زنداني و در صورت تكرار، محكوم به اعدام مي شد.6

مصر قديم

پدران از شنيدن خبر ولادت پسر، خوشنود و از شنيدن خبر دختر، بسيار افسرده و ناراحت مي شدند و رنگ چهره آنان تغيير مي كرد. جالب اين كه از ترس دختر بودن فرزند، براي شناسايي جنين، تجربياتي داشتند و از اين راه دختران را قبل از تولد سقط مي كردند. مصريان قديم با حرص تمام، اصرار بر خانه نشيني زنان داشتند و زنان هرگز نمي توانستند از خانه هاي خود بيرون آيند جز براي خدمتگذاري كاخها و خدايان و در نهايت خواري و پستي مي زيستند.

يونان

زن يوناني نموداري از درك اسفل بود در اخلاق زندگي و در نهايت پستي و ذلت. در يونان قديم، زن فاقد شخصيت اجتماعي بود و نقشي در تمدن درخشان آن عصر طلايي نداشت. و در خانه پنهان نگه داشته مي شد و در مقطعي، به صورت عشرتكده اي سيار به عفت فروشي مي پرداخت. يكي از مورخان يوناني مي نويسد:

«بايد نام زن هم مانند خودش در خانه محبوس باشد.»

«دموستن» خطيب معروف يوناني مي گويد:

«ما زنان هوسران را براي لذت مي خواهيم... و همسران را براي فرزندان مشروع.»

زن در يونان قابل فروش و هبه بود و پدر همين دموستن، مادر او را به يكي از دوستان خود بخشيده بود و به قولي، سقراط نيز همسر خود را به «آلسي بياد» خطيب قرض داده بود. و در عرف آن زمان، مرد اگر سنين جواني را گذرانده بود، وظيفه داشت مرد جواني را براي همبستري زن خود پيدا كند. ولي زن با داشتن هر نوع رابطه جنسي بدون اذن شوهر، مستحق قتل بود.7

در ميان يونانيان، زن، مانند برده خريد و فروش مي شد، در برابر پدر و شوهر حق مالكيت، معاشرت و حيات نداشت. پدر يا شوهر مي توانستند زن و دختر خود را بفروشند و قرض يا اجاره دهند و او را بكشند.8

روم

مقررات روم به مرد اجازه مي داد حتي زن خود را به قتل برساند. البته با پيشرفت تمدن روم سختگيريها بر زنان اندكي تخفيف يافت و آزادي نسبي به آنها داده شد. اما در عوض، فساد و فحشا و هرزگي زنان، رواج فراواني يافت.9

در تمدن روم كه چهار قرن قبل از ميلاد پايه گذاري شد، زنان، جزء جامعه بشري و حتي عضو خانواده نبودند. خانواده فقط از مردان تشكيل مي شد و زنان حق شكايت در دادگاه را نداشتند. همچنين مجاز به داد و ستد نبودند و معاملات آنها رسمي نبود و ثبت نمي شد و حتي اگر مردي مصلحت را در كشتن زن مي ديد رأيش نافذ بود و مانعي براي اجراي تصميمش وجود نداشت.10

آشوريها

از آداب و رسوم آنان مي توان به اين موارد اشاره كرد: اگر جرم زن از نظر اسراف و تبذير در اموال شوهر در دادگاه ثابت مي شد شوهرش حق داشت او را در آب غرق كند.11 در سرزمين «بابل» مركز تمدن كلدانيان و آشوريان سالي يك بار، دختراني را كه پا به سن زناشويي گذاشته بودند در يك جا جمع مي كردند و هر يك را بر حسب زيبايي، به نرخي مي فروختند.12

چين

در دوران بسيار دور، در ميان اقوام و ملل چيني هيچ اثري از فرهنگ و تمدن نبود حتي فرزندان پدران خود را نمي شناختند، فقط مادران خود را مي شناختند (همچون حيوانات). تا اين كه شخص حكيمي به نام «فوه سي» درگذشته به سال 2736 قبل از ميلاد، دستورات و مقرراتي براي زندگي اجتماعي آن روز تنظيم نمود و تا حدي به اوضاع و احوال آشفته مردم سر و سامان داد.

ولي با كمال تأسف، سهم زن از آن تمدن و فرهنگ، جز فرمانبري برده وار (بدون داشتن هيچ حق اعتراضي) چيز ديگري نبود. قبل از ازدواج مي بايست از پدر اطاعت كند و بعد از ازدواج، تحت اوامر شوهر باشد و پس از فوت او، زير نظر پسر بزرگ خود. در آن تمدن براي دختران، سهم الارث وجود نداشت؛ زيرا دختران را فرزند نمي دانستند.13

عربها و عربستان

وضع اقوام و ملل عرب، اعم از اقوام متمدن (مانند يمن) و طوايف غير متمدن (شبه جزيره عربستان) در آداب و رسوم كم و بيش همچون ملل و طوايف ديگر جوامع انساني آن روز بود.

بي مناسبت نيست نگاهي به مسأله «دختركشي» كه اعراب جاهليت به آن مشهور بودند بيندازيم:

موضوع فرزند كشي كه در قرآن مكرر ذكر و مورد توبيخ واقع شده است، گرچه مخاطب مستقيم آن، عربها مي باشند ولي به مقتضاي «نزل القرآن علي طريقة: و ايّاك اعني و اسمعي ياجاره»14 دستوري است عام و خطابي است شامل كل جهان و جهانيان و نمي توان با تمسك به ظاهر آن استدلال كرد كه اين شيوه و رفتار در عرب بيشتر از ديگران و يا حتي شايع بود. گرچه از «ميداني» نقل است كه فرزند كشي در ميان عربها فراوان صورت مي گرفت و همه طوايف را شامل مي شد اما به گفته «لين پول» فقط در بعضي از طوايف و قبايل عرب (صحرانشينان) آن هم به ندرت اتفاق مي افتاد.15

گفتار «لين پول» از اتقان بشتري برخوردار است به دلايل زير: 1- عواطف خويشاوندي به اقتضاي زندگي عشايري در عرب، درخشنده و بسيار شديد بود. از اين رو، عادت عرب چنين بود كه براي صلح و آتش بس و پايان دادن به جنگ و خونريزي بين دو طايفه متخاصم، از هر طرف دختري به طرف ديگر مي دادند و به اين وسيله پيوند خويشي و قرابت به وجود مي آوردند و صفا و صميميت بين آن دو قبيله را براي هميشه تضمين مي كردند و هرگز شنيده نشد در يكي از حالات خشم و غضب تعصب و حميت و مانند آن كسي پدر، مادر، برادر و يا خواهر خود را كشته باشد.

2- اگر دختركشي عادتي شايع بود، طبعا در اشعار و سروده ها و ترانه ها به عنوان امتياز قبيلگي ذكر مي شد و كم و زيادش در يكي از طوايف، بهانه مدح و ذمّ ايجاد مي كرد. همچنان كه اوصافي از قبيل شجاعت، سخاوت، حمايت از پناهندگان، وفاي به عهد و اضداد آنها فراوان در اشعار عرب جاهلي با (اغراق و مبالغه)، دستمايه مدح و ذم شده است و حتي نام نمونه ها و قهرماناني نيز مانند عنترة بن شدّاد (در شجاعت و دفاع از قوم و قبيله خود) و حاتم طايي (در سخاوت) و مجير الجراد (در پناه دهي به پناهندگان) و سموأل (در وفاي به وعده) بر سر زبانها زنده و جاويد مانده است.

و اما اهتمام قرآن به اين موضوع؛ گويا سرّش يك نكته تربيتي مهم و سازنده باشد كه هر كار زيبا و نيكو (هر چند در شماري اندك)، غليظتر و بزرگتر از آنچه هست معرفي شود تا همگان تشويق به انجام آن شوند. همچنين هر امر زشت و نكوهيده (هر چند در شماري اندك)، بزرگ و مهم جلوه داده شود تا كسي رغبت در انجام آن نكند.

شايان ذكر است اين مسأله در عصر حاضر هم كم و بيش وجود دارد و طبق نقل رسانه ها در كشور هند سالي پنج ميليون دختر قبل از تولد به وسايل و ابزار ممنوعه پزشكي شناسايي و سقط مي شوند.

پس از ذكر شيوه نگرش اقوام مختلف به زن، جا دارد نظر چند تن از فيلسوفان را هم در اين زمينه ياد آور شويم:

افلاطون (متوفاي 347 ق.م.) و بردون فيلسوف اشتراكي، زن را قابل استفاده همزمان براي عموم مردان مي دانستند و معتقد به ازدواج مشترك و عمومي بودند؛ يعني يك زن همزمان مي تواند، شوهران متعدد داشته باشد و تشكيل خانواده خصوصي را ضروري نمي دانستند.

ارسطو (متوفاي 322 ق.م.) هرچند زنان را داراي حق حيات مي دانست اما معتقد به لزوم تحت فرمان درآوردن آنها بود و چنين مي پنداشت كه زنان، شايستگي آزادي و حقوق سياسي را ندارند.16

بردون در كتاب خود به نام «ابتكار نظام» چنين مي نويسد:

«همانا وجدان زن كمتر از وجدان ما مي باشد به همان اندازه كه عقل او كمتر از عقل ماست.»17

«مجموع توان جسمي و فكري زن، دو سوم توان فكري و جسمي مرد است.»18

«تفاوت جسمي و رواني زن و مرد به قدري است كه برخي از علماي تشريح معتقدند: زن و مرد كنوني از يك نسل و تبار نيستند. و همزاد زنان كنوني، مرداني بودند مانند آنان ضعيف و ناتوان و آن مردان در اثر ضعف و ناتواني، مغلوب مردان قوي تر از خود گشته و منقرض شدند و زنان ضعيف آنان در اختيار مردان قوي كنوني قرار گرفتند.»19

ژان ژاك روسو (متولد ژنو و متوفاي 1778 م.) فيلسوف فرانسوي مسيحي مذهب در كتاب مشهور خود «قرارداد اجتماعي» نظريه انقلابي معروف خود را كه زمينه ساز و تأثيرگذار در انقلاب كبير فرانسه بود منتشر ساخت. وي مي گويد:

«زن نه براي آموزش علم و حكمت آفريده شد و نه براي تفكر و انديشه و نه فن آوري و نه سياست مداري. فقط براي اين آفريده شد كه مادري باشد با شير خود فرزندش را تغذيه كند و در دوران ناتواني آنها با عنايت ويژه خود سرپرستي نمايد. و پس از آن، آنان را تحويل پدر يا مربي ديگري دهد و او باز گردد به انجام وظيفه مادري خود كه باردار شود و بزايد و شير دهد و بزرگ كند و تحويل دهد و آماده شود كه مجددا باردار شود و شير دهد و پرستاري نمايد و تا آخر، خود و فرزندانش تحت تكفل مرد باشد.»20

فريد وجدي نيز نظر خود را اينگونه بيان مي كند:

«زن براي اكتشافات دقيق علمي و فني آفريده نشده و هرگاه زني وقت و عمر خود را صرف كشف ستاره اي كند يا به وجود ميكروبي پي ببرد و يا به اطلاعات جديدي در علم تشريح برسد چنين زني از مرز وظايف خود خارج شده، ناقص و نسبت به فطرت و طينت خود معصيت كار است و بايد زنان را از پيروي او بر حذر داشت.»21

نيچه فيلسوف مسيحي آلماني (متوفا به سال 1900م.) مي گويد:

«راه و رسم مرد، اراده و راه و رسم زن، فرمانبري است.»

«زن را به حقيقت چه كار؟ مهمترين موضوع براي او، ظاهر و زيبايي است.»

«وقتي به سراغ زن مي رويد، شلاق را فراموش نكنيد.»22

علامه طباطبايي مي گويد:

«برخورد امم غير متمدن با زن مانند برخورد با حيوانات بود. آن را مي خريد از پدر يا شوهر يا فرزند و مي فروخت و اجاره مي داد و مي بخشيد و قرض مي داد براي فرزند آوري يا خدمت يا فقط همبستري. و در قحطيها و جشنها او را مي كشت و مي خورد. و حتي حق داشت او را بكشد و دفن كند. و يا او را مانند حيوانات صحرايي غير مفيد بي غذا رها كند تا بميرد. و زن موظف بود خواسته يا نخواسته از مرد ـ پدر يا شوهر ـ اطاعت بي چون و چرا كند و در هيچ يك از كارهاي خود استقلال رأي و عمل نداشت. و شگفت آور اين كه در برخي از قبايل چنين رسم و سنت بود كه زن پس از زايمان فورا بر مي خاست براي انجام كارهاي خانه، و شوهرش به جاي او در بستر او مي خوابيد و استراحت مي كرد.»23

از دايرة المعارف فرانسوي نقل است كه زن تركيب جسمانيش همانند تركيب جسماني كودك است و به همين دليل مي بينيم بسيار حساس و خيلي زود تحت تأثير شرايط و اوضاع خارجي قرار مي گيرد، نظير غم و شادي و ترس، و به همين جهت است كه احساسات زن زودگذر است؛ يعني همچنان كه زود غمگين و شاد و ترسان مي شود همچنين اين حالات به زودي از او دور مي شود.24

زن در نگاه پيروان اديا ن

زن در ديدگاه و عقيده يهود و مسيحيت تحريف شده نيز وضعيتي شبيه ملل ديگر داشت. مثلاً نزد برخي يهوديان، پدر، دختر نابالغ خود را مي توانست بفروشد.

كشيشان مسيحي زن را عامل و مظهر شيطان و موجب فساد و فحشا مي دانستند و تا مدتها پيرامون اين مسأله در مدارس خود تحقيق مي كردند كه آيا زن مي تواند مانند مرد، خدا را عبادت كند؟ آيا مي تواند داخل بهشت شود؟ آيا زن انسان است و روح دارد؟ آيا مي تواند جاويد بماند يا مادّه اي فاني است و روح مجرد ندارد؟

در مسيحيت به علت رواج فرهنگ تنفر از زن و بي ارزش بودن او، عزوبت مرد تشويق مي شد و ازدواج در نظر آنها دامي از طرف شيطان براي سقوط در جهنم محسوب مي گرديد.25

در ديدگاه آنان، زن، جرثومه گناه و پليد بالذّات بود.26

به نظر كليسا، محبت به زن، در شمار يكي از مفاسد بزرگ اخلاقي بود.27 در حالي كه از صاحب خلق عظيم پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل است كه فرمود:

«احب من دنياكم الطّيب و النساء.»28يعني: از دنياي شما دو چيز را دوست دارم: بوي خوش و زنان را.

«خير اولادكم البنات.»29 يعني: بهترين فرزندان شما دختران هستند.

«من اشتري تحفة فليبدأ بالاناث قبل الذكور.»30 يعني: كسي كه هديه اي خريد دختران را در هديه مقدم بدارد.

«أقربكم اليّ احسنكم خلقا لاهله.»31 يعني: نزديكترين شما به من كسي است كه با خانواده خود خوش خلق تر باشد.

«الجنّة تحت أقدام الامّهات.»32 يعني: بهشت زير پاي مادران است.

شخصي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله سؤال كرد: به چه كسي نيكي كنم؟ فرمود: مادرت. گفت: ديگر چه كسي؟ فرمود: مادرت. براي بار سوم پرسيد: ديگر چه كسي؟ فرمود: مادرت. مجددا گفت: ديگر چه كسي؟ فرمود: پدرت.33

همچنين از آن حضرت نقل شده است:

«لفضّلت النساء.»34

«و لآثرت النساء علي الرجال»35 يعني: زنان را بر مردان ترجيح مي دهم.

«البنات حسنات والبنون نِعَم والحسنات يثاب عليها والنّعم مسؤول عنها.»36 يعني: دختران حسنه هستند و پسران نعمت. براي حسنات پاداش مقرر شده است ولي در مورد نعمتها، سؤال مي شود.

در قرآن كريم نيز مي خوانيم:

«و لهنّ مثل الذي عليهنّ بالمعروف و للرجال عليهنّ درجة و الله عزيز حكيم»37

در فرهنگ سنتي مغرب زمين

در غرب تا مدتهاي مديد، اين بحث مطرح بود كه آيا زن انسان است يا خير؟ و بالاخره در قرن پنجم يا ششم ميلادي در يك مجمع مهم، تصويب شد كه زن هم انسان است اما براي خدمت به مردان آفريده شد.

تا اوايل قرن بيستم در جامعه سنتي غرب (در بعضي از كشورها) كليه اموال زن پس از ازدواج به همسرش منتقل مي شد و حتي نام خانوادگي خود را از دست مي داد و به نام خانوادگي شوهر ناميده مي شد.

در قرن بيستم در اثر رواج تفكر آزادي و آزادي خواهي، فرياد حمايت از حقوق زنان نيز رواج يافت و در پي سخنرانيها، مقالات و كتابها؛ نهضتي به وجود آمد به نام جنبش «فمنيسم». اين جنبش معتقد بود روابط زن و مرد در نظام خانواده ظالمانه است و براي رهايي از حاكميت مرد بر زن؛ بايد شكل فعلي نهاد خانواده ممنوع شود و روابط زن و مرد آزاد و در خارج از چهارچوب نظام خانواده برقرار گردد.

برخي از هواداران اين جنبش، كم كم پا را فراتر گذاشته و گفتند: در روابط آزاد و بدون مرز زن و مرد، باز هم مرد حاكم مي شود و زن، محكوم، مرد طالب است و زن مطلوب، بر همين اساس مسأله هم جنس گرايي را بين زنان ترويج كردند اما در اثر گذشت زمان و ثابت شدن بي پايگي آن همه شور و شعارهايي كه در حمايت از احقاق حقوق زنان سرداده مي شد، وضعيت نهضت فمينيسم در دهه هشتاد كمرنگ شد؛ زيرا پس از گذشت چند دهه، ناكارآمدي ادعاي آزادي طلبي، بر زنان فريب خورده ثابت شد و احساس كردند كه نه شوهر دارند كه از وجود آنان حمايت عاطفي مسؤولانه كند و نه فرزندي كه اميد و پناه آينده آنان باشد. و لذا از پاي بندي به مكتب «فمينيسم» بريدند.38

در يك جمع بندي مي توان سير صعودي و نزولي ديدگاههاي پيرامون زن را به ترتيب زير برشمرد:

1- شي ء و كالا.

2- برده و بنده.

3- آزاده و محدود.

4- آزاد از خانواده (نه از فرزند).

5- آزاد از مطلق ارتباط با مردان و اكتفا به هم جنس.

همه اين مكاتب در ادوار پيشين مطرح شد و دهها سال و شايد قرنها در قسمتهايي از مناطق جغرافيايي حاكم بود. در اين ميان هر نوع تلاش و تكاپو براي دست يابي به آزادي مصنوعي و غير فطري زنان با رواجي موقت و محدود، به جز ناكامي و شكست، نتيجه اي از خود به جاي نگذاشت و هرگز طرفداراني پايدار به دست نياورد و عقلا مخصوصا خود زنان نپسنديدند و با شدت هر چه تمامتر از آن فاصله گرفتند.

ديدگاه

گاه اينگونه است كه انسان به چيزي با ديده حقارت و بي ارزشي و ناشايستگي نگاه مي كند و در عين حال با توجه به عوارض خارجي (از قبيل ترس و احتياج و حيا) مانند شخص ظالم و مهمان ناخوانده و غيره به طور ناخواسته و بر خلاف تمايل قلبي به آن شي ء يا شخص، احترام و تجليل مي كند و لذا قبلاً بايد توجه كرد كه برخوردهاي محترمانه اي كه به گروه زنان مي شود نشأت گرفته از چه ديدگاهي است؟ آيا طبيعي و بر محور شايسته سالاري است و يا غير طبيعي و برخاسته از فشارهاي بيروني از قبيل حياي اجتماعي و نياز فردي و خانوادگي؟

زن از منظر اسلام

هر يك از آرا و عقايد طوايف و ملل (متمدّن و غير متمدن، مذهبي و لائيك) متضمّن نوعي تضعيف و تحقير زن بود و مشتمل بر محروم نگه داشتن زن از برخي حقوق اجتماعي بلكه تحميل مسؤوليت هايي بيش از توان او و بالاتر از مسؤوليتهاي مردان. اكنون فرصت آن است كه نگاهي به جايگاه زن در اسلام داشته باشيم:

با يك بررسي اجمالي به اين نتيجه مي رسيم كه اين دين مبين از تمام جهات و در كل ابعاد زندگي، اعم از حالات شخصي و مقررات اجتماعي، احترام و وظايف و حقوق زنان را متناسب با شرايط و توانمندي جسمي و روحي آنان در نظر گرفته است و به بياني ديگر؛ نظر به اين كه عواطف و احساسات (از قبيل صبر و حيا و محبت و ترس) در زنان غالب است و با توجه به ظرافت جسمي آنان ، حقوقي متناسب با اين شرايط مانند تربيت، پرستاري و خانه داري و غيره برايشان در نظر گرفته شد از طرف ديگر در مردان، نيروي تفكر، باريك بيني، عاقبت انديشي، و خشونت، چيره است و با توجه به توانمندي و چالاكي بدني، وظايف و تكاليف پرمشقت و جنجالي و سخت به آنان واگذار شد.

جا دارد از محورهاي گوناگون به جايگاه زن در اين مكتب نجات بخش بپردازيم:

1- احترام به زنان

در قرآن كريم، تعبيراتي كه از زنان مي شود چه به صورت خطاب و چه به صورت غياب، بسيار محترمانه و همانند مردان مي باشد:

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض»39؛ «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»40؛ «قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم»41؛ «و قل للمؤمنات يغضض من أبصارهنّ»42؛ «من ذكر او أنثي»43؛ «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات»44؛ «و للرّجال نصيب مما اكتسبوا و للنّساء نصيب مما اكتسبن».

و در برخي موارد، به زنان توجه و عنايتي بيش از مردان شده است:

«ضرب الله مثلاً للذين كفروا امرأة نوح و امرأة لوط»45؛ «و ضرب الله مثلاً للذين امنوا امرأة فرعون... و مريم ابنت عمران»46

در اين دو آيه، دو زن، نمونه و نمادي از كل كافران و دو زن ديگر، نمونه و اسوه مردان و زنان مؤمن قرار گرفته اند.

«يا مريم انّ الله اصطفاك و طهّركِ واصطفاكِ...»47

ناگفته نماند كه در اين آيه دو برجستگي و امتياز براي حضرت مريم(س) ذكر شده است:

1- جمله «اصطفاك» در خطاب به مريم همچون خطاب به پيامبر بزرگ؛ يعني حضرت موسي عليه السلام است «قال يا موسي اني اصطفيتك»48 با اين تفاوت كه حضرت موسي يكبار مخاطب به «اصطفاك» شد و حضرت مريم، دوبار همچنين حضرت مريم هم طراز پيامبران بزرگ عليهم السلام معرفي شده است:

«انّ الله اصطفي، ادم و نوحا و ال ابراهيم»49

علاوه بر آن، جزء كساني است كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مأمور شد بعد از ستايش خداوند، بر آنان سلام و درود بفرستد:

«قل الحمدلله و سلام علي عباده الذين اصطفي»50

2- برجستگي ديگر براي حضرت مريم، جمله «طهّرك» مي باشد كه در كل قرآن فقط يك بار ذكر شده است آن هم درباره يك زن يعني حضرت «مريم» (با توجه به باب تفعيل كه معمولاً براي تأكيد مي آيد و فعل ماضي متحقق الوقوع).

آن بانوي برگزيده شده، همچون عيساي پيامبر عليهما السلام در قرآن «آيت الله» معرفي شد:

«... و جعلنا ابن مريم و أمّه اية»51

و مريم مانند فرزندش مشمول نعمت ويژه خداوند قرار گرفت:

«اذ قال الله: يا عسي بن مريم اذكر نعمتي عليك و علي والدتك»52

2- استقلال زنان

زن از نظر تصميم گيري درباره سرنوشت و مقدرات شخصي خود در ابعاد اجتماعي، اقتصادي و غيره همانند مردان، كاملاً مستقل و خودكفا هستند. در مورد حق تحصيل و انتخاب رشته تحصيلي و مالكيت و حق ثبت اسناد و املاك و انتخاب محل سكونت و مسافرت و غيره، محدود به هيچ حد و مرزي نيست (نه اجازه پدر و نه موافقت ديگران). و جالبتر اين كه شش سال، قبل از مردان، استقلال كامل خود را به دست مي آورد؛ يعني دختر نه ساله (آن هم به سال قمري) مانند پدر چهل ساله خود كاملاً آزاد و مختار است و بر خلاف نظريه پدر و ساير بستگان هر نوع دخل و خرج، داد و ستد و معاوضه و هر نوع بذل و بخشش انجام دهد، صحيح، نافذ، معتبر و قابل ثبت در دفاتر رسمي است بلكه به عنوان وكالت و وصايت و قيموميت شرعي در اموال ديگران نيز حق تصرف صحيح دارد، (البته اين در صورتي است كه عدم رشد وي ثابت نشده باشد و يا بنا بر قولي، علاوه بر بلوغ، رشد او ثابت شده باشد.) در صورتي كه پسران قبل از كامل شدن پانزده سال حق كوچكترين تصرف در اموال شخصي خود را حتي با موافقت پدر ندارند و اين در صورتي است كه در پيشرفته ترين كشورهاي اروپا مانند انگليس و فرانسه در اواسط قرن بيستم به زنان بزرگسال حق ثبت، بدون نياز به اجازه شوهر داده شد.

3- اصول دين و اعتقادات

در هيچ يك از مقرّرات كلي و جزئي اصول و اعتقادات ديني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد، نه كمّا و نه كيفا و در هيچ مسأله اي از معتقدات ديني ما نشاني از برخورد حاكي از ضعف و عجز زنان (در باورها) سراغ نداريم.

4- فروعات ديني

در وظايف و دستورهاي عملي اسلام نيز هيچ اثري از تبعيض بين زن و مرد به چشم نمي خورد. نه واجبات فردي و شخصي مانند نماز و روزه و نه فرائض اجتماعي مانند جمعه و جماعات و حج و امر به معروف. نه امور عبادي، اجتماعي، سياسي و نه اقتصادي همچون بيع، اجاره، مضاربه، شركت، وكالت، وصايت، ولايت (بر اموال گمشده و...) و قيموميّت (بر صغيران و...)

بلكه بر خلاف رسوم طوايف و ملل، وظايف سنگين اجتماعي و مسؤوليت هاي فردي زنان كمتر از مردان است مانند مسجد و نماز جمعه و جهاد...و، نفقه دادن بر اعضاي خانواده و تحمل ديه جنايت خطأي اقربا و تكفل مهر و حضانت فرزند حتي شير دادن به فرزند كه شيرين ترين نوع خدمات رساني زنان و مادران است، به عنوان وظيفه و تكليف نيامده بلكه اگر خود تمايل داشته باشد و بخواهد (هر چند با اجرت) نسبت به ديگران از اولويت برخوردار است و اگر به هر علت و سببي نخواهد نوزاد خود را شير دهد پدر موظف و مكلف است براي شير دادن فرزند خود دايه انتخاب كند.

5- حقوق زنان

در مورد حقوق زنان چند نكته ضروري به نظر مي رسد:

1- آيا مسأله حقوق زن، يك بعدي و تك محوري و مقايسه اي (يعني در مقايسه با حقوق مرد) بايد ملاحظه شود؟ يا همه جانبه و بر محور شايستگي ذاتي و فطري وي به ضميمه شرايط اجتماعي؟ به طور طبيعي، نتيجه بحث به حسب تنوع محورها تفاوت دارد؛ يعني حقوق زن در مقايسه با مرد، با توجه به همه مقرّرات اجتماعي، بيشترتأمين شده است؛ زيرا اگر چه زحمت تقبّل مسؤوليتهاي قضايي و نظامي و غيره با مردان است ولي نتايج مثبت اجتماعي و امنيتي آن متوجه زنان خواهد بود.

2- وضع و تعيين حقوق اسلامي زنان به وسيله مردان نبوده و نيست تا توهم شود كه جانب يك طرف بيشتر رعايت شده و يا ظلم و ستمي بر آن روا شده باشد؛ زيرا هر ظالم و ستمگري به منظور نياز و جبران كمبودي كه در خود احساس مي كند، دست به ظلم و ستم مي زند و در صورتي كه واضع و در نظر گيرنده حقوق هر يك از مردان و زنان، خداوند بي نياز مطلق باشد، پندار ظلم و تعدي و يا تضييع حقوق جمعي به نفع جمعي ديگر قابل تصور نيست.

3- حقوقي كه در نظام سعادت بخش اسلام براي تأمين امنيت جان و مال و حيثيت اجتماعي زنان در نظر گرفته شده، كاملاً هماهنگ و همسان مردان است:

«للرّجال نصيب مما اكتسبوا و للنّساء نصيب مما اكتسبن»53؛ «للرّجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنّساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون»54؛ «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات»55؛ «لا يسخر قوم من قوم... و لا نساء من نساء...»56

4- با توجه به مطالب ياد شده، در هر موردي كه تفاوتي بين مقررات مربوط به زنان و مردان به نظر رسد، بايد مطمئن بود كه اين تفاوت نشأت گرفته از شرايط طبيعي ويژه هر يك از دو جنس است نه اين كه با داشتن شرايط مساوي و برابر، حقوق نابرابر براي آنان در نظر گرفته شده باشد.

به عبارت ديگر، اگر زنان غربي همواره به دنبال احقاق حقوق تضييع شده خود باشند حق دارند؛ زيرا نه دين مسيحيت، حقوق آنان را تأمين كرده نه قوانين و آداب و رسوم غرب؛ اما چنين زحمتي از دوش زنان مسلمان برداشته شده؛ چرا كه سيستم حقوقي اسلام، تمام نيازهاي فطري، جسمي، رواني و...او را برآورده كرده است.

در خاتمه مناسب مي دانيم جملاتي از «آني رود» نويسنده شهير انگليسي كه بيانگر آرزوي قلبي يك زن غربي است نقل كنيم. وي گويد:

«اگر دختران ما در خانه ها به نام كارگر يا شبيه به آن به منظور تأمين درآمد مالي به جاي كارخانه ها مشغول كار و كارگري شوند، آسانتر و بي درد سرتر است از اشتغال در كارگاههايي كه دختران ما را دچار آلودگي هايي مي كنند كه تا ابد رونق زندگي آنان زدوده مي شود؛ زيرا در خانه ها سروكارشان با زنان صاحب خانه است.

و اي كاش كشور ما (كشورهاي غربي) همچون كشورهاي اسلامي مي بود كه خدمتگزاران با پوشش وقار و عفت، آسوده ترين زندگي را دارند و همچون خانه خدايان با آنان رفتار مي شود و هيچ گرد نگراني بر دامن آنان ننشيند. آري، ننگ است براي كشور انگلستان كه دخترانش نمونه رذالت باشند در اثر آميختگي با مردان. چه مي شود ما را كه سعي نمي كنيم وظايف و مسؤوليت زنان ما هماهنگ با فطرت و طبيعت آنان باشد؛ يعني همان خانه نشيني و واگذاري كارهاي مردان به مردان به منظور تضمين شرافت زنان.»

1 ـ مدرس حوزه، محقق و نويسنده.

2 - ثريا مكنون و مريم صانع پور، بررسي تاريخي منزلت زن، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، چاپ دوم، صص 28ـ27 و كليات تاريخ: ج 2، ص 415.

3 - دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، پيشين، صص 29ـ28؛ و ويل دورانت، تاريخ تمدن، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1370، ج 1، ص 565.

4 - سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، انتشارات محمدي، تهران، چاپ سوم، 1362، ج 4، ص 87.

5 - مريم نور الدين فضل الله، المرأة في ظلّ الاسلام، انتشارات دار الزهراء، بيروت، چاپ چهارم، 1405ق.، ص 31.

6 - همان، ص 26.

7 - سيد محمد خامنه اي، حقوق زن، انتشارات تك، تهران، 1368، ص 22.

8 - سيد محمد خامنه اي، پيشين، ص 23.

9 - مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 29.

10 - سيد محمد حسين طباطبايي، پيشين، ص 89.

11 - همان، ص 89.

12 - دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، پيشين، ص 28.

13 - مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 26.

14 - محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، انتشارات مؤسسة الوفاء، بيروت، چاپ سوم، 1403ق.، ج 11، ص 13.

15 - مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 20.

16 - دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، پيشين، ص 28.

17 - مريم نورالدين فضل الله، پيشين، ص 32.

18 - محمد فريد وجدي، دائرة المعارف، انتشارات دارالمعرفه، بيروت، چاپ سوم، ج 8، ص 602.

19 - همان، ص 599.

20 - مريم نور الدين فضل الله، پيشين.

21 - محمد فريد وجدي، پيشين، ص 598.

22 - مجله زنان فردا، ش 2 و 3 (آذر و دي 1381).

23 - سيد محمد حسين طباطبايي، پيشين، ج 2، ص 274.

24 - مريم نور الدين فضل الله، پيشين، ص 33.

25 - سيد محمد خامنه اي، پيشين، ص 23.

26 - همان، ص 37.

27 - همان، ص 38 به نقل از شهيد مطهري.

28 - محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 103، ص 218.

29 - عباس قمي، سفينة البحار، انتشارات كتابخانه سنايي، ج 8، ص 579.

31 - محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 71، ص 387.

32 - هندي، كنز العمّال، مؤسسة الرساله، بيروت، چاپ سوم، 1409.ق، ج 16، ص 461، حديث 45439.

33 - محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج 2، ص 160.

34 - هندي، پيشين، حديث 45359.

35 - همان، حديث 45360.

36 - محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362، حديث 22355.

37 - بقره/ 228.

38 - ر.ك.: افق حوزه، ش 22، ص 4.

39 - توبه / 7.

40 - توبه / 67.

41 - نور / 30.

42 - نور / 31.

43 - آل عمران / 195.

44 - فتح / 25.

45 - تحريم / 10.

46 - تحريم / 12ـ11.

47 - آل عمران / 42.

48 - اعراف / 144.

49 - آل عمران / 33.

50 - نمل / 59.

51 - مؤمنون / 50.

52 - مائده / 110.

53 - نساء / 32.

55 - فتح / 25.

56 - حجرات / 11.

57 - مريم نور الدين فضل الله، پيشين، ص 45.

/ 1