نوجوانان آمريكايي، قرباني فروپاشي
خانواده
چكيده:
[1]سياحت غرب، سال اول، بهمن 1382
خانوادههاي آمريكايي در حال
فروپاشي و در معرض آسيبهاي
بيسابقه رواني هستند و قرباني
اين وضعيت، نوجوانان و جوانان
آمريكايي هستند. وضعيت اقتصادي
كه ضرورت كار كردن والدين در
بيرون از خانه را ايجاب كرده است.
از عوامل عمدهِ اين معضل به
شمار ميرود.«سيزده»، نام
فيلم جديد و جدال برانگيزي است
كه با صحنهاي آزار دهنده آغاز
ميشود. دو دختر سيزده ساله، پس از
آن كه خندهكنان روي تخت
مينشينند، به نوبت به صورت
يكديگر سيلي ميزنند و بعد كتك
كاري ميكنند. آنها آنقدر از
داروهاي مسكن استفاده كردهاند
كه هيچ چيزي را احساس نميكنند و
به اين وضعيت تا جايي كه يكي
از آنها بيهوش شود، ادامه
ميدهند.اين فيلم مبتني
بر تجارب يك جوان كاليفرنيايي
است. «نيكي ريد» زماني كه فقط
سيزده سال داشت، در نوشتن
فيلمنامه همكاري كرد و در فيلمي
كه يك سال بعد ساخته شد، از
بازيگران نقش اصلي بود. داستاني
را كه فيلم بيان ميكند، ظاهري
فريبنده و در عين حال متأثر
كننده دارد. اين كه چگونه
تركيبي از فشار همگنان و
خانوادههاي سست، به هم گره
ميخوردند و اين كه مصرفگرايي
لجامگسيخته و مواد مخدري كه به
آساني در دسترس قرار ميگيرند،
ميتوانند يك نوجوان عادي را به
پرتگاه سوق دهند.فيلم
«سيزده»، يكي از مهمترين مشكلات
اساسي آمريكاي مدرن را كه همان
وضعيت بحراني و وخيم خانواده
ميباشد، مورد تأكيد قرار ميدهد.
شايد آمريكاييها خودشان را
خانواده محور تلقي كرده و به
اروپاييهاي خبيث و با خلاقيت
اندك، برنامههاي تلويزيوني
پرونوگرافيك و يتيم خانههاي
تحت حمايت دولت، نگاه
تحقيرآميزي داشته باشند؛ اما امروز
خانوادههاي آمريكايي تحت تأثير
آسيبهاي بيسابقهِ رواني هستند.
در سال 1960، 70 درصد خانوادهها،
حداقل با يكي از والدين خود
زندگي ميكردند. در مقابل تا سال
2000، در 70 درصد خانوادهها، يا هر دوي
والدين كار ميكردند، يا خانوادهها
به صورت تك والديني بودند كه او
هم مشغول به كار بود. والدين
آمريكايي نسبت به سال 1969 ميلادي،
در هر هفته، 22 ساعت كمتر صرف
همراهي
با فرزندانشان كردهاند.سياستمداران در تطبيق و تنظيم
آنچه كه «كارن كرنبلو» (عضو
مؤسسه آمريكايي نوين كه يك
سازمان پژوهشي در واشنگتن است).
«خانوادههاي جادويي» مينامد،
ناموفق بودهاند. اكثر كودكان زير 6
سال به آموزش عمومي دسترسي
ندارند. مدارس هنوز اين واقعيت را
كه آمريكا ديگر يك جامعه كشاورزي
نيست، درك نكردهاند. آنها ساعت 3
بعد از ظهر مدرسهها را تعطيل ميكنند
و تقريباً در 3 ماه تابستان هم
مدرسه بسته است. مهدكودكها و مراكز
نگهداري كودك هم پرهزينه و
گران
ميباشند و در يك سطح قرار ندارند.
ويژگيهاي لازم براي استخدام
يك آرايشگر ناخن، بسيار سهلتر از
ويژگيهاي يك پرستار كودك است.
خدمات مدارس كافي نيست. يك پنجم
كودكان 6 تا 12 سال كه مادران
شاغل دارند، وقتي به خانه
ميروند، تنها هستند.چرا
آمريكا از جوانان خود غافل مانده
است؟! محافظهكاران، فروپاشي
خانوادهها را سرزنش ميكنند؛ نيمي
از ازدواجها به طلاق منجر ميشود
و يك سوم فرزندان، نامشروع هستند.
آنها به ويژه بر فرهنگ دهه 60
ميلادي (كه مشوق فدا كردن
مسؤوليت اجتماعي براي خود
ارضايي فرد است) شوريدهاند.از نظر ليبرالهاي آمريكايي،
مشكل اصلي، كاپيتاليسم نامحدود است.
آنها استدلال ميكنند كه در اكثر
خانوادهها تنها در صورتي كه هر
دوي والدين شاغل باشند ميتوان
زندگي را گذراند، آن هم محلهاي
كاري كه بايد به شدت در آنجا
كار كرد. آمريكاييها نسبت به
اروپاييها ساعات بيشتري كار
ميكنند و از تعطيلات كمتري هم
برخوردار هستند؛ آنها اغلب بعد از
ظهرهايشان را صرف جواب دادن به
E ـ MAIL (پست الكترونيكي) و تماسهاي
تلفني مربوط به كارشان ميكنند.
نظام بيمه درماني و سيستم حقوق
از كارافتادگي سبب شده است كه
كارفرماها تا ميتوانند از كارمندان
تمام وقتشان كار بكشند و به
افرادي كه به دنبال ساعات
كاري كمتري هستند، حقوق و مزاياي
كمتري بدهند. بيش از يك سوم
والدين شاغل، از حق مرخصي
استحقاقي يا استعلاجي برخوردار
نميباشند. كودكان آمريكايي به
مادر، مدرسهاي كه پاسخگوي
نيازهايشان باشد و كمي كمك، نيازمند
هستند.بيكاري و پرسه زدن
در خيابانها، به علاوه علاقه
به مواد مخدر، منشاء گرايش به
هروئين است. اگر راهنماييهاي
پايدار و مداوم والدين در خانه
وجود نداشته باشد، دختران جوان
طعمهاي براي فرهنگ مصرفي و
فريبنده لسآنجلس ميشوند.طبقهِ سياسي آمريكا، آنقدر
توسط
جنگ فرهنگي دو قطبي شده است
كه
نميتوانند بپذيرند طرف ديگر ممكن
است نيمي از حق باشد. ليبرالها با
اين نظريه كه آزاديهاي در دهه
60 ميلادي رو به افول بودهاند،
كاري ندارند. آنها بيان ميكنند
كه اگر مادران شاغل زمان زيادي
را صرف كار كردن كنند، فرزندانشان
آسيب خواهند ديد. ليبرالها
استدلال ميكنند، تمام آن چيزي را
كه جامعه آمريكايي به آن
احتياج دارد، بهبود وضعيت مهد
كودكها و نگهداري از كودك ميباشد
(مانند كاري كه اروپاييهاي
فهيم
ميكنند). در اين صورت تمام اين
مشكلات حل خواهد شد. اين نظريه
كه ساعات مدرسه بايد افزايش پيدا
كند تا دانشآموزان، ساعت 3 بعد از
ظهر
در خيابانها پرسه نزنند، تلاشي
براي متقاعد كردن حاميان حزب
دمكرات در اتحاديههاي معلمان
است.از طرف ديگر،
محافظهكاران با پرداخت ماليات، و هر
نوع قانوگذاري كه حاكي از
مداخلهگري اروپايي باشد، مخالف
هستند. حتي برنامههايي نظري
آنچه را كه سال گذشته «آرنولد»
در جهت حمايت از وضعيت درسي
كودكان فقير كاليفرنيايي بر پا كرد،
نميپسندند. محافظه كارانِ
خانوادهمدار، از وجود سياستهايي
كه شرايط را براي كار كردن زنان
تسهيل ميكند، نگران هستند، محافظه
كاران تجاري نميخواهند چيزي بر
سر راه آزادي خدادادي شان قرار
گيرد تا بتوانند شركتهاي اقتصادي
خود را به طور شبانهروزي فعال
نگه دارند.آيا راهي براي
خروج از اين بن بست وجود دارد؟
نشانههاي اميد بخش كمي وجود
دارد. در 1996 «بيل كلينتون» رابطهِ
خود را با حزبش قطع كرد تا بتواند
لايحه اصلاح نظام رفاهي را كه
از انگيزه بچه دار شدن افراد فقيرِ
خارج از پيوند زناشويي ميكاهد، امضا
كند. «جرج بوش» هم سعي دارد تا با
اصلاحات جزيي در نظام رفاهي،
افراد را به ازدواج تشويق كند.
شايد بقيه هم از ابتكار آرنولد
تقليد كنند.كماكان مشكل
عمده، كمبود نظريات راديكال است.
چرا به لزوم آموزش عمومي از سن 4
سالگي توجهي نميشود؟! چرا مزاياي
مراقبتهاي پزشكي از شركتها جدا
نميشود تا كارگران و كارمندان
آزادي بيشتري جهت انتخاب محل
كار و كيفيت چگونگي انجام كار
داشته باشند؟ چرا اتحاديه معلمان
را مجبور به افزايش ساعات مدرسه
نكنيم؟ پاسخ آن است كه اين
عقايد باعث بروز انواع مشكلات
براي سياستمداران ميشود، به
نوجوانان 13 ساله اين مطلب را
بگوي