ب) عوامل مربوط به مسلمين - بررسی عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین طی قرون پنجم و ششم هجری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین طی قرون پنجم و ششم هجری - نسخه متنی

لطفعلی عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نويسنده مذكور براي تكميل استدلال خويش مبني بر نارسايي اسكولاستيسم اسلامي براي پيشرفتهاي علمي و فرهنگي به ذكر نامه‏هاي خليفه دوم خطاب "عمربن‏عاص" و "سعدبن‏ابي‏وقاص" فاتحان مصر و ايران پرداخته، اظهار مي‏دارد كه خليفه دوم در پاسخ به نامه‏هاي آنان نوشته است كه: "اگر كتابهاي موجود با قرآن موافق است، بدانها نيازي نيست و اگر مخالف قرآن است، آنها را از بين ببر"8؛ اين در حالي است كه چنين داستانهايي كاملاً ساختگي بوده و از سند معتبري برخوردار نيستند و اگر هم به فرض اين قول صحيح باشد و خليفه دوم چنين نامه‏هايي را نوشته باشد، اولاً در مقابل اين همه دستورات صريح و مؤكد اسلام به كسب علم و دانش و احاديث و روايات پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين (عليهما السلام) بسيار ناچيز و قابل اغماض است. ثانيا نمي‏توان گفته يك انسان را كه معصوم نيست و تازه سنديت آن گفته نيز قابل ترديد است، به حساب اسكولاستيسم اسلامي گذاشت.

در اتهاماتي كه برخي مستشرقان به اسلام مبني بر عامل انحطاط مسلمين وارد كرده‏اند، اين نكته به چشم مي‏خورد كه آنها براي علم در اسلام قائل به حجابهايي هستند و معتقدند كه اين حجابها و موانع باعث شده‏اند كه انحطاط و ضعف بر جامعه اسلامي مستولي گردد. "جورجيو سانتيلانا" در مقدمه كتاب "علم و تمدن در اسلام" چنين مي‏نويسد:"... در اسلام نه تنها حجابهايي براي علم وجود داشت، بلكه براي حكمت نيز تا آنجا كه به اين جهان ارتباط پيدا مي‏كرد چنين بود. بايد به خاطر داشته باشيم كه خود ابن‏سينا را نيز بالاخره به بدديني منتسب كردند. تنها اشراق تأملي عرفاني دست نخورده ماند..."9

آيا براستي چنين است؟ و اسلام خود براي علم و حكمت حجابهايي را در بردارد؟ اگر چنين است، پس چگونه مي‏توان اين همه پيشرفتهاي علمي را در سده‏هاي دوم تا پنجم تبيين كرد؟ چرا در آن زمان اين حجابها مانع نشدند ولي در دوره‏هاي بعدي وارد ميدان شدند؟ اينكه گفته شده، ابن‏سينا را بالاخره به بد ديني منتسب كردند، بايد پرسيد چه كسي وي را متهم كرده است؟ آيا قشر و گروه خاصي اين اتهام را بر وي وارد كرده يا دين اسلام؟ حال اگر جريان فكري خاصي در يك مقطع زماني حاكميت داشته و ابن‏سينا را محكوم كرده باشد آيا مي‏توان اين برخورد را به حساب اسلام گذاشت؟

روشن است كه جرياني انحرافي باعث شده است كه براي علم حجابها و محدوديتهايي پديد آيد و زمان شكل‏گيري و نضج اين جريان در تاريخ نيز مشخص است و سردمداران اين نحله فكري بوده‏اند كه ابن‏سينا را به بدديني متهم كرده‏اند و اين جريان به هيچ روي به متن اسلام مربوط نبوده و نيست. (اين موضوع در عوامل مربوط به مسلمين به تفصيل بررسي خواهد شد.)

ب) عوامل مربوط به مسلمين

در اين بخش عواملي مورد بررسي قرار مي‏گيرند كه به مسلمين و عملكرد ايشان مربوطند؛ به عبارت ديگر، اشكال در اسلام يا اقوام خارجي جستجو نمي‏شود بلكه در عمل مسلمين به دستورات اسلام جستجو مي‏شود. اعتقاد بر اين است كه انحراف مسلمين از اصول و اعتقادات صحيح و اصيل اسلامي، رشد و ترقي جامعه نوپا و در حال رشد اسلامي را دچار ركود و انحطاط كرده است. در اين زمينه حركتي خلاف جهت عوامل موجد موفقيت رخ داده است؛ به بيان ديگر، موقعيت به گونه‏اي بوده است كه عواملي كه روزگاري موجبات شكوفايي علم و تمدن اسلامي را فراهم آورده بودند، از ايفاي نقش مؤثر بازمانده و به دليل تضعيف يا نابودي آنها، زوال و انحطاط در جامعه اسلامي و علم و تمدن آن هويدا شده است؛ از جمله مهمترين عواملي كه به اين جريان كمك كرده است مي‏توان به زوال روح تساهل و سعه‏صدر و پيدايش سخت‏گيريهاي مذهبي و تعصب و جمود فكري، زوال روح كنجكاوي و تحقيق و تدبّر و اكتفا به نقل و حديث، زوال وحدت جامعه اسلامي و رواج درگيريهاي فرقه‏اي و عقيدتي، به حكومت رسيدن حكام و سلاطين متعصب و قشري، فراموشي جنبه فريضه‏اي علم و دانشپژوهي و اكتفا به فراگيري علوم صرفا مذهبي و زوال علوم عقلي در پي رونق گرفتن مدارس نظاميه و تكيه بر مباحث صرفا نقلي در آنها، اشاره كرد. اينك به بررسي برخي از مهمترين اين عوامل مي‏پردازيم:

1ـ سختگيري مذهبي و تعصب و جمود فكري

از زمان تشكيل جامعه اسلامي به دست با كفايت پيامبر گرامي اسلام به علم و دانش توجه خاصي مبذول شد و پيامبر معظم اسلام و ائمه طاهرين همواره بر مقام شامخ علم و فضيلت علم‏آموزي تأكيد داشته‏اند، امّا به رغم اين اهميت و توجه به دليل اشتغال به درگيريهاي نظامي و سختگيري خلفاي بني‏اميه و تعدادي از خلفاي بني‏عباس مجال بروز و ظهور فعاليتهاي علمي و حلقه‏هاي درس ائمه طاهرين فراهم نشده اگرچه شرايط پيشرفت علم و فرهنگ را حتي با تمام تضييقات و فشارهاي هيئتهاي حاكم فراهم كردند.

در نيمه اوّل قرن دوم، در سالهاي آخر حيات مبارك حضرت امام باقر(ع) به دليل ضعف و فتور چشمگيري كه در دولتهاي بني‏اميه پديد آمد از فشار هيئت حاكم بر امام كاسته شد و آن امام بزرگوار حلقه‏هاي آموزش و تدريس خويش را بطور علني در مدينه و گاه در مكه تشكيل مي‏داد و تشنگان علم و معرفت از اطراف و اكناف در جلسات درس آن بزرگوار حضور مي‏يافتند. "به دنبال علني شدن جلسات درس امام باقر(ع) در ربع دوّم قرن دوّم هجري حوزه درس حضرت امام صادق(ع) رسما در مدينه برقرار شد و طبق نقل‏قولهاي متعدد، و از جمله اظهار نظر بزرگاني چون شيخ‏مفيد، شيخ‏طوسي، ابن‏شهر آشوب و ديگران، اين حوزه درس چنان وسعتي داشت كه در آن قدرت جذب و آموزش حدود چهار هزار نفر شاگرد در مراحل مختلف ميّسر بود..."10

برنامه آموزشي جلسات درس امام‏صادق(ع) متنوع و جامع بوده و علاوه بر پرداختن به علوم و معارف اسلامي و ادبي در برگيرنده علوم طبيعي و خاصه دانش شيمي بوده است. بعلاوه "بر تفكر و انديشه و فهم و درايت تأكيد داشته است تا بر حفظ و نقل صرف مطالب و مواد درسي. امام(ع) خطاب به متعلمان مي‏فرمودند: «عليكم بالدرايات و لا بالروايات" يعني بر شما باد به تعقل و درك و نه حفظ و نقل.11»

تلاش ائمه طاهرين در اين فاصله زماني اگرچه بسيار چشمگير و حياتي بود و در حيات علمي و فرهنگي مسلمين همانند غرس كردن نهالهايي بود كه بعدها به بار نشست، ليكن به دليل محدوديتهاي موجود، از ديد مورخان پنهان مانده است؛ به گونه‏اي كه بسياري از مورخان، نقطه شروع فعاليتهاي علمي مسلمين را زمان حكومت «مأمون» دانسته‏اند. در اين دوران دو رويداد مهم رخ داده كه در حيات علمي مسلمين نقش بسزايي داشته است: يكي تأسيس بيت‏الحكمه بغداد است كه اگرچه در زمان هارون پايه‏گذاري شده بود، رشد و توسعه آن بيشتر در زير چتر حمايت و پشتيباني مأمون صورت گرفت. در بيت‏الحكمه كتابهاي فراواني از زبانهاي گوناگون به زبان عربي ترجمه شد و مترجمان زبر دستي به اين كار مبادرت كرده، حوزه ترجمه دربرگيرنده همه علوم و معارف آن عصر بود. عامل ديگر برقراري جلسات مباحثه علمي است كه در محضر مأمون تشكيل مي‏شد و موجب اوج‏گرفتن مباحث مختلف علمي و عقلي در جامعه اسلامي گرديد. اين حركت علمي و عقلي تا زمان خلافت المتوكل علي‏اللّه‏ ادامه داشت. در اين زمان به دليل توجه خليفه به طرفداران اهل سنت، مباحث عقلي كم‏كم از صحنه خارج شد و طرفداران عقل و استدلال، رفته‏رفته به كنج انزوا خزيدند و روز بروز عرصه بر دانشمنداني كه به مطالعه علومي غير از علوم ديني مي‏پرداختند تنگ و تنگتر شد. «ذبيح‏اللّه‏ صفا» (1336) علت ركود را سختگيري و تعصب حاكمان معتقد به مذهب اهل سنت دانسته، چنين مي‏نويسد:

... انحطاط علوم و تمدن اسلامي در حقيقت از موقعي در ممالك اسلامي آغاز شد كه متعصبين اهل سنت و حديث و فقها توانستند مبارزان خود را از فلاسفه و حكما و علما و معتزله در بغداد شكست دهند، يعني از اوايل قرن چهارم به بعد و يا اگر بخواهيم بيشتر در مقدمات اين شكست تعمق كنيم از اواسط قرن سوم و دوران خلافت المتوكل علي‏اللّه‏ (232ـ247). علت اين صعود در مدارج زمان و رسيدن به اواخر نيمه اول قرن سوم براي تعيين تاريخ شروع انحطاط علوم و افكار در ممالك اسلامي آن است كه از دوره المتوكل علي‏اللّه‏ كه ميلي عظيم نسبت به اهل سنت و حديث داشت، مخالفت با اهل نظر آغاز شد ... سخت‏گيري نسبت به معتزله كه اهل بحث و نظر و استدلال بودند، از اين هنگام شروع شد و اندك اندك به نهايت شدّت رسيد...12

رواج چنين جوّ تعصب‏آلودي براي اهل سنّت و حديث و افراد متعصب، فرصتي فراهم كرد كه رياضيون، فيلسوفان و متكلمان معتزله را به اتهام كفر و زندقه طرد كرده، تحت فشار قرار دهند. در پي اوجگيري اين تعصبات مذهبي و سلطه متعصبان بر مناصب حكومتي بزودي روح تساهل و سعه‏صدر از هيئت حاكمه و سپس عامه مردم جامعه اسلامي رخت بر بست و تعصب و جمود فكري سايه شوم خويش را بر سرتاسر آن گسترد. تنها حكومتها و فرقه‏هاي كوچكي نظير اسماعيليان و خلفاي فاطمي مصر از اين بلا مصون ماندند كه آنان نيز همواره از سوي متعصبان مورد حمله و تعرّض قرار مي‏گرفتند. يكي از اهرمهاي اين مبارزه فرهنگي با مخالفان، تأسيس مدارس نظاميه بوده است كه در صفحات بعد بدان اشاره خواهد شد.

/ 9