4ـ اتكا بر تعقّل و استدلال - بررسی عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین طی قرون پنجم و ششم هجری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین طی قرون پنجم و ششم هجری - نسخه متنی

لطفعلی عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4ـ اتكا بر تعقّل و استدلال

عاملي كه در توسعه و گسترش علم و دانش در قرون طلايي تمدن اسلامي نقش محوري داشته، توجه به عقل و استدلال منطقي به جاي پذيرش بدون قيد و شرط گفته‏هاي ديگران است. اين نكته در واقع سنگ‏بناي هرگونه فعاليت علمي و تحقيقي بوده و هر كجا وجود داشته، پيشرفت علم و دانش را به دنبال آورده است. در تاريخ علم و فرهنگ اسلامي نيز نقطه اوج و نقطه حضيض دقيقا با توجه يا بي‏توجهي به اين مهم انطباق دارد. آنجا كه طرفداران عقل و استدلال برتري يافتند، تحرك بود و بحث و پيشرفت، و آنجا كه باب اجتهاد مسدود شد و عقل را از فضولي در امور منع كردند، جامعه اسلامي از تحرك ايستاد و مجامع علمي و آموزشي به تكرار و حاشيه‏نويسي بر آثار بزرگان گذشته سرگرم شدند. (اين موضوع در بخش آينده با تفصيل بيشتري مورد بررسي قرار خواهد گرفت.)

عوامل انحطاط علمي و فرهنگي مسلمين

پس از اشاره مختصري كه به برخي از عوامل مهم در پيشرفتهاي علمي و فرهنگي مسلمين شد، اكنون مي‏توان به بررسي علل ضعف و انحطاط در اين زمينه، پس از قرون پنجم و ششم هجري پرداخت. "علل ضعف و انحطاط مسلمين را مي‏توان به سه دسته تقسيم كرد: عوامل مربوط به اسلام، عوامل مربوط به مسلمين و عوامل خارجي".6

بسياري از مستشرقان و كساني كه از دين مبين اسلام، شناخت كاملي ندارند و يا اينكه با هدف خاصّي به اين زمينه وارد شده‏اند، علت انحطاط علمي و فرهنگي مسلمين را در مباني و اعتقادات اصلي اين آيين دانسته، بر اين نظرند كه اين دين در درون خود واجد دو گرايش متضاد تعالي‏جويي و انحطاط طلبي است و اين دو گرايش متضاد همواره با يكديگر در ستيز بوده و با توجه به ساير شرايط در هر برهه‏اي از زمان يكي بر ديگري برتري مي‏جسته است. از سوي ديگر كساني هستند كه نه به خاطر اغراض سياسي يا تبليغاتي، بلكه از روي ساده‏انگاري، اين ديدگاه را پذيرفته، خود را از تحقيق و تفحص در ساير جوانب و زمينه‏ها بي‏نياز دانسته، و گناه همه كوتاهيهاي خويش را به گردن اسلام و ناقص بودن آن مي‏اندازند و البته چنين موضعي در يك بحث علمي و استدلالي قابل قبول نيست.

دسته دوم عواملي كه مي‏توان به عنوان عوامل دخيل در انحطاط علمي و فرهنگي مسلمين مورد بررسي و تفحص قرار داد، عملكرد مسلمين است. اين نكته حايز اهميت زيا، و قسمت اعظم مطالب اين نوشته در باره اين موضوع سازمان يافته است و از آنجا كه مسئوليت را مستقيما متوجه خود مسلمين مي‏كند، مي‏تواند در شناسايي عوامل انحطاط و روش مبارزه با آنها به ما كمك بكند و بر اين اساس مي‏توان رهنمودهايي را براي بازيابي ارزشهاي علمي و فرهنگي گذشته ارائه كرد و جامعه اسلامي را مجددا به راه رشد و تعالي كه براي چند قرن از آن به دور افتاده‏اند، باز گردانيد.

برخي ديگر از پژوهشگران از دسته سوم عوامل انحطاط علمي و فرهنگي تحت عنوان عوامل خارجي نام برده‏اند. اينان خواسته‏اند كه علت تمام مشكلات فعلي جامعه اسلامي را به هجوم اقوام بيگانه و مبارزات و مخالفتهاي پيروان ساير اديان و مذاهب نسبت دهند. اگرچه چنين عواملي در اين مسأله بي‏تأثير نبوده‏اند و ليكن اكتفا به اين عوامل و صرف‏نظر كردن از مجموعه عوامل ديگر، نشاندهنده نوعي كوته نظري و سلب مسئوليت از خويشتن است. لذا آنچه در اين زمينه حايز اهميت است، اين است كه عوامل زمينه‏ساز تهاجم اقوام بيگانه و تضعيف‏كننده قدرت دفاعي جامعه اسلامي در مقابل آنها را مورد بررسي قرار دهيم.

الف) عوامل منتسب به اسلام

برخي بر اين باورند كه علت انحطاط علمي و فرهنگي مسلمين نه در عملكرد مسلمين و نه در هجوم اقوام بيگانه، بلكه در ماهيت دين اسلام نهفته است و همانگونه كه اين آيين موجبات گسترش و شكوفايي دانش را فراهم كرده، خود نيز عامل انحطاط و عقبگرد مسلمين در اين زمينه بوده است. "نخستين" (1367) معتقد است كه پيشرفتهاي خيره‏كننده دانشمندان اسلامي در سده‏هاي مياني ناشي از فعاليتهاي علمي است كه در چارچوب اسكولاستيسم اسلامي صورت گرفته، امّا اين اسكولاستيسم در خود واجد حالتي دوگانه بوده است. نامبرده در مقام استدلال چنين مي‏نويسد:

... دانش اسلامي در خلال سده‏هاي مياني با افراد خلاقي چون الكندي، رازي، فارابي، ابن‏صنعان، ابن‏سينا، مسعودي، طبري، غزالي، ناصرخسرو، خيام و ديگران به پيشرفتهاي خيره‏كننده‏اي نايل شد و تحقيقات گسترده‏اي در پزشكي، صنعت، رياضيات، جغرافيا و حتي تاريخ انجام داد و ليكن تمام اين فعاليتها در چارچوب اسكولاستيسم اسلامي صورت مي‏گرفتند. يك دليل دال بر اينكه اسلام در مدت زماني كوتاه چنان كوتاه به چنان موفقيتهايي در تحقيق نايل آمد و سپس با آن شتاب دچار ثبات گشت، در اسكولاستيسم اسلامي نهفته است كه از يك‏سو، خلاق و پويا بود و از سوي ديگر واپسگرايي داشت. در حالي كه شماري از خلفا و سردمداران اسلام، كتابخانه‏ها را سوزانيده و محققان را به خاموشي وامي‏داشتند، ديگران به واسطه استخدام نويسندگان و كتابفروشان جهت گردآوردن كتابخانه‏هاي افسانه‏اي و تبديل آنها به مراكز آموزش و تحقيق عمومي به خود مي‏باليدند...7

نويسنده در اينجا جنبه‏هاي انحرافي و سنتهاي فكري غير اصيل را جزئي از اسكولاستيسم اسلامي قلمداد كرده و بر اين باور است كه اسكولاستيسم اسلامي در آن واحد داراي دو گرايش ارتقايي و ارتجاعي است. اگرچه در عمل ممكن است چنين بوده باشد، ليكن بايد اين نكته را روشن كرد كه اولاً گرايش ارتجاعي جزو ماهيت اسكولاستيسم اسلامي نيست، بلكه در اثر بدعتها و تحولات فكري بعدي به آن ضميمه شده است. ثانيا شاهد مثالي كه براي اين گرايش دوگانه آورده شده، واهي و بي‏اساس است و اگر در تاريخ اسلام حاكمان بسيار نادري بوده‏اند كه محققان را به خاموشي وادار كرده و يا اينكه نوع خاصي از كتابها را كفريات دانسته و مستحق نابودي قلمداد كرده‏اند، ليكن اين به معناي مخالفت با هر نوع علم نيست، بلكه ناشي از گرايشهاي فرقه‏اي و مذهبي بوده و قبل از اينكه به متن دين و اسكولاستيسم اسلامي مربوط باشد، به عملكرد مسلمين و برداشتهاي متفاوت آنها از علم مفيد مربوط است. لذا بايد اين نكته را روشن كرد كه اينگونه حركات از سوي برخي حكام و خلفاي اسلامي جزو ماهيت اسلام نيست بلكه ناشي از عملكرد ناصحيح مسلمين است و در صورتي كه جزو عملكردهاي ناصحيح مسلمين باشد اصلاح‏پذير است، امّا اگر ناشي از ذات اسلام باشد، اصلاح آن ناممكن بوده و بيانگر نقصان اين دين به عنوان يك آيين زندگي است. البته مورد اول صحيح است و مسلمين موظفند با ملاحظه عملكردهاي ناصحيح به اصلاح و رفع نواقص موجود بپردازند.

/ 9