حجةالاسلام و المسلمين محمدي عراقي چكيده:محور توجّه، تبيين ده سؤال اساسي در رهبري حضرت امام رضوانا... تعالي عليه است. هر يك از اين سؤالات، رفتارها و ويژگيهاي به ظاهر متناقض را مطرح ميسازد. در مدلهاي رهبري غربي براي اين سؤالات پاسخهاي مطلوب وجود ندارد.جامعيت شخصيت حضرت امام(ره) توانسته است اين رفتارهايي بظاهر متناقض را در خود جمع كند. ريشه اين امر در نقش تربيت ديني و پرورش انسان كامل است. ديدگاه در نظريههاي انسان كامل علماي متقدّم و متأخر اثبات ميشود و نظريه اعتدال تبيينكننده آن است.بسم اللّه الرحمن الرحيم. الحمد و الشكر للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و آله الطاهرين.در وضعيتي كه كشور و ملت ما يكي از سياهترين و دشوارترين زمانهاي تاريخ خود را ميگذرانيد و تقريبا همه تجربهها، براي ايجاد وحدت و رهبري حركتهاي سياسي و ملي براي نجات كشور به شكست انجاميده بود و همچنين رهبريهاي فكري و اسلامي در سطح جهان به افول كشيده شده بود و نيز جريانهاي روشنفكري و انقلابي، ناتواني خود را در بيداري تودهها و هدايت فكري و علمي جامعه نشان داده بودند، خداوند قادر متعال، ملت ما را شايسته بعثتي ديگر با ظهور امامي عادل، فقيهي عارف و رهبري جامع قرار داد و با مديريت و رهبري پيامبر گونه بزرگمردي از تبار نوراني محمد و علي و حسين ( سلام الله عليهم ) در حالي كه استعمار خارجي و استبداد داخلي با خيال راحت كشور ما را جزيره آرامش خود ميخواندند، بسيج نيروي ملت و بيداري وجدان عمومي آن چنان طوفاني ايجاد كرد كه ضربههاي ناشي از آن نه تنها رژيم 2500 ساله ستم شاهي را ساقط كرد بلكه نظام سلطه در جهان را به چالش طلبيد و پس از رهبري پيروزمندانه بزرگترين و شگفتانگيزترين انقلاب معاصر در اوج ناباوري و حيرت شرق و غرب با تأسيس اولين حكومت ديني در جهان معاصر به رغم فشار فزاينده سياسي اقتصادي و نظامي قدرتهاي جهاني، ضمن رهبري مقاومت مردمي در طول هشت سال جنگ تحميلي و خنثي سازي همه توطئههاي پس از انقلاب، نظام جمهوري اسلامي را بر اساس طرح ولايت فقيه و با تحكيم تمام نهادهاي قانوني از راه انتخابات آزاد، قانون اساسي، مجلس و دولت را طراحي و ايجاد كرد. بررسي ويژگيها و شيوههاي رهبري آن بزرگمرد تاريخ اسلام و ايران، كه تحت عنوان سيره نظري و عملي امام در رهبري مشخص شده، مسلما از حوزه يك مقاله بيرون است. همه بحث ما در اين مقاله مصروف تبيين اين سؤال است كه:1 ـ چه عوامل و عناصر تعيين كنندهاي است كه ميتواند از انسانهاي خارق العاده و داراي نبوغ و استعداد استثنايي، شخصيتهايي بسازد كه آرمانگرايي و پايبندي به اهداف متعالي را در عاليترين سطح با واقعبيني و مصلحت جويي جمع كنند. 2 ـ نهايت شجاعت و قاطعيت و استقامت و ايستادگي فوق العاده را با كمال تواضع و فروتني و انعطافپذيري و مردم گرايي يكجا داشته باشند. 3 ـ در اوج قدرت و عزّت و محبوبيّت هيچگونه احساس خود بيني و غرور و برتري خواهي و ساير آفاتي كه براي قدرت مطرح است نداشته باشند. 4 ـ در نهايت سختي و شدت و زير شكنندهترين فشارها همواره با توكل به خدا نور اميد و يقين به پيروزي را همراه با جهاد مستمر و عمل انقلابي و تكيه بر نيروي مردم داشته باشند. 5 ـ تبيين ولايت مطلقه را از يك سو يا قانونمندي و قانون گرايي خدشه ناپذير از سوي ديگر و احترام به خواست و اراده مردم را جمع كنند. چگونگي جمع اين تضادها و به تعادل و توازن رساندن آن در شخصيت انسان موضوع اين مقاله است ادعاي ما اين است كه تنها با هنر دين و تربيت ديني، چنين امري ممكن است. اعتقاد ما اين است كه هيچ يك از مكاتب و روشهاي بشري چنين هنري را ندارد؛ اگر چه ويژگيهاي رهبري امام همچون ايمان نيرومند و ترديد ناپذير نسبت به آرمان و هدف، اخلاص در عمل و توكل به خدا همراه با اعتقاد به توانايي مردم و نفوذ الهي رهبري روحانيت و صفات و خصلتهايي همچون بينش و نبوغ خارقالعاده و شجاعت و قاطعيت سازش ناپذير كمنظير همراه با تواضع، ايثار، ساده زيستي، واقع بيني و استقامت و فراست فوقالعاده هر يك در جاي خود قابل مطالعه و بررسي است. لكن از آنجا كه عقيده دارم رهبري و مديريت كلان جامعه با در نظر گرفتن همه تعريفهاي گوناگون و متعددي كه در مفهوم رهبري و مديريت و تفاوتهاي آن شده است، بيش از اينكه يك مفهوم علمي قابل تعريف در محدوده كلمات و اصطلاحات باشد، يك هنر و مهارت انساني است كه بيش از هر چيز به ويژگيهاي رهبر و پيرو بستگي دارد؛ يعني اگر به فرض بپذيريم كه در مديريتهاي خرد و محدود در سازمان، بيشتر علم و تكنيك تعيين كننده است، حداقل در رهبري و مديريت كلان اجتماعي به اعتقاد ما آنچه تعيين كننده است، ويژگيهاي شخصيتي رهبران و پيروان است و اين هنر بزرگ تنها از انسانهايي كه داراي شخصيت كامل و جامع يا شخصيت مستوفي هستند بر ميآيد. رمز اصلي نفوذ فوق العاده مردمي، كه نيرومندترين عامل و مهمترين پشتوانه حركت انقلاب بود، صداقت و اخلاص بود كه وجه كامل آن تنها از ايمان و اعتقاد ديني ميتواند زاييده شود و سّر موفقيت امام در رهبري و مديريت كلان جامعه و غلبه بر مشكلات و موانع بزرگ را در ساختار شخصيت جامع و كامل امام و در يك جمله در جامعيت شخصيت ايشان بايد جستجو كرد. صداقت رهبري و ايمان استوار پيروان به اين صداقت و خلوص و اعتماد مطلق نسبت به مديريت و رهبري، امري است كه استمرار و تداوم موفقيت و نفوذ را تدوين ميكند. ممكن است در كوتاه مدت بتوان بدون داشتن اين سرمايه معنوي در مردم نفوذ كرد و بر تصميمات آنها اثر گذاشت امّا بدون شك در دراز مدت چنين چيزي امكانپذير نيست. در ميان رهبران سياسي دنيا نفوذهاي تعيين كننده كوتاه مدت بدون اين شرايط داشتهايم؛ امّا اگر ميبينيم روز ورود حضرت امام به ايران و روز رحلت او صحنهها مشابه است يعني حضور مردم، عشق و ايمان و اعتقاد و تقدّس و از سوي امام، نفوذ مردمي در بين اين دو مقطع هيچ تفاوتي نميكند، همان عشق، همان ايمان، همان حضور ميليوني مردم كه در استقبال امام بود در بدرقه پيكر امام هم ديده ميشود، اين نفوذ مستمر، بيش از هر چيز معلول رابطه صادقانه و خالصانه بين رهبر و پيرو است كه بديهي است اين نوع رهبري بيش از همه در رهبري ديني ميتواند مصداق پيدا كند. البته نقش پيروان صادق و خالص و امت وفادار را نبايد ناديده گرفت؛ چرا كه موفقيت رهبري و مديريت، چه در جامعه و چه در سازمانهاي كوچك، بر دو اساس و دو محور رهبري و پيروي استوار است در زمانهايي به شخصيتهاي منحصر به فردي ميرسيم كه همچون قله در ميان همه بلنديها سر بر افراشته و حقيقتا يگانه و امامند، اعم از اينكه براي همگان شناخته و دانسته شوند يا نا شناخته و مجهول القدر بمانند و بايد گفت اصل اين نظريه از ديدگاه اسلام ناب در مسأله رهبري اينست؛ يعني از نظريه ولايت و امامت سرچشمه ميگيرد كه در اوج كمال خود در مكتب تشيع مطرح شده است. اما به هر حال در تاريخ علم و فرهنگ و تمدن و حكمت اسلامي ميتوان نمونههايي نزديك به اين نظريه را مطرح كرد. يكي از اين نظريات بحث انسان كامل است. در فلسفه و حكمت و بخصوص عرفان اسلامي بحث انسان كامل را داريم يعني تعبير "انسان كامل" يك اصطلاح خاص عرفاني است امام بزرگوار در كتاب شريف "مصباح الهداية الي الخلافة و الولايه" انسان كامل را مقام استجماع همه حقايق و كمالات الهي دانستهاند؛ لكن آنچه در اينجا مورد نظر ماست آن اصطلاح خاص عرفاني نيست كه منشأ آنتولوژيك و هستي شناسانه دارد. آنچه اينجا مورد نظر ماست، انسان كامل در ادبيات تعليم و تربيت و روانشناسي اسلامي است كه در علوم اجتماعي و تربيتي مطرح ميشود ابتدا فهرستوار به اصول موضوعه يا پيش فرضهايي اين نظريه اشاره ميشود. هر نظريهاي در علوم مبتني بر اصول موضوعه و پيش فرضهايي و به گفته نظريهپردازان غرب، مبتني بر يك سلسله مباني خاصي است كه اينها قبلاً پذيرفته شده است. هر چند ممكن است اين پيش فرضها آشكار نباشد؛ به عنوان نمونه غالب نظرياتي كه در مديريت امروز مطرح است بر اساس يك پيش فرض در مورد انسان پايه ريزي شده است؛ اصل سود گرايي يا لذّت جويي انسان پيش فرض همه اين نظريات است. اگرچه ممكن است به صورت عريان بيان نشده باشد. حال بايد ديد چه پيشفرضها يا اصول موضوعهاي را براي اين نظريه قائل هستيم. مهمترين آنها عبارتند از:
اصول موضوعه نظريه
1 ـ كمال دوستي و كمال پذيري انسان، اين است. 2 ـ خداگرايي انسان و اعتقاد به فطرت الهي در انسان و همچنين غايت گرايي انسان و جهان يعني مسأله مبدأ و معاد در فطرت انساني و جهان، «هو الاول و الآخر» و اعتقاد به مديريت و برنامهريزي بر اساس هدف و آرماني كه از اين جهان بيني استخراج ميشود. 3 ـ دو بعد مادي و معنوي در وجود انسان فرض گرفته شده و اصالت و جوهر انساني با بعد معنوي و الهي است؛ در عين توجه به واقعيت وجود انسان كه خاكي و مادي و حيواني است، ولي يگانه ديدن اينها، يعني جدا نبودن مادّيت و معنوّيت؛ چه در وجود انسان و چه در صحنه جامعه. 4ـ رابطه خاص بين ماده و معني يا دنيا و آخرت در حيات انسان وجود دارد حيات حقيقي انسان در زندگي دنيايي خلاصه نميشود. اما بين دنيا و آخرت هم جدايي و انفكاك قائل نيستيم و اينها را سير تكاملي انسان يگانه ميبينيم و ميدانيم در عين حال كه حيات حقيقي انسان را حيات بينهايت اُخروي ميدانيم، زندگي مادي و حيات دنيايي را مقدمه آن ميشماريم. 5 ـ تعادل بين فردگرايي و جمعگرايي. 6 ـ تعادل بين آرمانها و ارزشها با مصالح و واقعيات و اعتقاد به عدم تضاد بين ارزشها و رشد و توسعه انساني، اجتماعي و اقتصادي. 7 ـ اصل آفت زدايي، آفت زدايي از قدرت و مقام. 8 ـ اصل تسخير يعني حاكميت انسان بر طبيعت به اِذن خدا. مسأله حاكميت انسان بر طبيعت يك اصل قرآني است. 9 ـ حاكميت انسان بر تكنيك در برابر اسارت انسان و وابستگي انسان به طبيعت و يا اسارت انسان به عنوان اسير تكنولوژي. 10 ـ تكيه به عقل و وحي و منابع وحياني در كنار هم و عدم تضاد آنها با روش خاص اجتهاد و استخراج نو به نو از منابع اسلامي در جهت پويايي و رشد و تكامل مستمر در جامعه اسلامي. 11 ـ تعادل بين انديشههاي اصولي و عمل انقلابي و جمع بين سلسله مراتب و وحدت و اخوّت در سازمان اجتماعي. 12 ـ رشد فكري در كنار رشد سازماني، در شيوههاي رهبري و زندگي حضرت امام اين اصول را ديده ميشود. البته در سير تجزيه گرايي نظريات رهبري و مديريت در غرب از اين نكته مهم كه كليّت و جامعيّت انسان است غفلت شده است. مديريت غربي پس از حدود 50 سال جستجوي صفات و خصايص رهبري كه در هر انساني كه شايستگي رهبري را داشته باشد سير كردهاند و به اين نتيجه نرسيدهاند كه بتوانند صفات و خصايص مشخصي را براي رهبري معرفي كنند. سپس كوشش كردند كه رفتار رهبري را از نظر اثر بخشي و كارآيي مورد مطالعه قرار دهند و بهترين سبك رهبري را از اين راه شناسايي كنند. در اين زمينه هم به اين نتيجه رسيدهاند كه بهترين سبك در رهبري به معني مطلق وجود ندارد و نظريات اقتضايي و ايجابي به وجود آمد بار ديگر گرايشهايي به صفات و خصيصههاي رهبري پيدا شده است. آنچه مورد غفلت قرار گرفته يا توجه كافي به آن نشده دو چيز است: يكي مسأله ارزشها و نظام ارزشي در ساختار رهبري است و دوم كليّت و جامعيّت انسان و همين نظريه جامعيت در رهبري است.جامعيت شخصيت امام حاصل نقش تربيت ديني در پرورش انسان كامل و تصوير روشني از اين موضوع است كه چگونه يك انسان ميتواند در اوج قدرت، نهايت فروتني و تواضع را داشته باشد. بندگي و عبادت خدا را در عاليترين سطح خودش و تقواي الهي را در اوج خودش با توجه به مردم و احترام به مردم و احترام به آراي مردم جمع بكند. بعضي از اين محققان غربي در تبيين اين ويژگيهاي رهبري حضرت امام(ره) ماندهاند.يكي از محققين غربي كه معتقد است 50 سال در فلسفه و عرفان و فرهنگ و تمدن اسلامي كار كرده ميگويد: من واقعا در حيرتم، نميدانم. تنها چيزي كه ميشود گفت اين است كه امام قبل از انقلاب اسلامي از نظر شخصيت با امام بعد از انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي متفاوت است، عوض شده است. اين شخصيت، آن شخصيت نيست. نميخواهد برخورد سياسي بكند؛ خير، واقعا اينها را قابل جمع نميدانند. ميگويند چطور ميشود يك انساني منتهاي لطافت روحي و رأفت و محبت و خلوص را داشته باشد و در كنارش اين قاطعيت و صلابت را بتواند با آن جمع كند.نمونههاي مختلفي در ديدگاههاي اسلامي در اين زمينه وجود دارد: اول نظريه انسان كامل است كه توضيح داده شد. دوم بحثي است تحت عنوان نظريه اعتدال در اخلاق اسلامي. البته اصل اين نظريه از ارسطوست كه آن را در اخلاق نيكوماخوس مطرح كرده است ليكن به اصطلاح، تكامل اين نظريه را ما در فلسفه اسلامي ميبينيم. مشخصا فارابي در رساله اخلاق و ابن مسكويه در تهذيب الاخلاق و طهارة الاعراق، ابوعليسينا در رساله اخلاق خودش و اثر برجسته فارسي مرحوم خواجه نصير به نام اخلاق ناصري و بالاخره جامع السعادات مرحوم نراقي و شهيد مطهري در حكمت عملي به اين نظريه پرداختهاند. اساس اين نظريه اين است كه در وجود انسان سه قوه را ميتوان ملاحظه كرد. قوه ناطقه ، قوه غضبيه و قوه شهويه و در حقيقت براي انسان بر اساس اين قوا صفات و خصائلي را در دو ستون رذايل و فضايل مطرح شده و نكته اصلي در اين نظريه اين است كه تمام رشد و كمال و فضيلت انساني اين است كه در بين اين دو حد افراط و تفريط، آدمي خود را به گونهاي تربيت و تهذيب نفس كند كه به حد وسط و نقطه تعادل برسد كه اسمش فضيلت گذاشتهاند. ارسطو ميگويد سعادت در گرو فضيلت است و فضيلت در گرو كسب اين نقطه تعادل و در بحث ادراك و قوه ناطقه انسان آن نقطه تعادل به نام حكمت ناميده ميشود. نقطه افراط آن جربزه يا سفه و نقطه تفريط آن بلاهت يا بُله، در قوه غضبيه باز نقطه تعادل شجاعت ناميده ميشود و نقطه افراط، تهور و بيباكي و نقطه تفريط، جبن و همچنين در قوه شهويه، نقطه تعادل به نام عفّت و نقطه افراط به نام شره و نقطه تفريط به نام خمودي و جمع اين سه نقطه تعادل در وجود انسان به عدالت ميرسد. عدالت در واقع آن نقطه اجتماع حكمت، شجاعت و عفت است كه البته اين هم افراط و تفريط دارد كه افراط آن ظلم و تفريط آن انظلام ناميده ميشود. البته اين تقسيم بندي فروعي هم دارد؛ مثلاً نقطه اعتدال تواضع از يك سو تكبر و حقارت از سوي ديگر است و سخاوت نقطه تعادل، اسراف از يك سو و بخل از سوي ديگر است.اين نظريه كه در واقع نظريهاي اخلاقي است يكي از ريشههاي بحث ماست يعني يكي از نقاط الهام است. يكي از ديدگاههايي است كه ميتواند به ما كمك بكند. انسان اينگونه ديده شده است و تعليم و تربيت اسلامي بر اين اساس استوار شده است كه بايد انسان تلاش كند كه بين اين دو نقطه افراط و تفريط، خودش را به نقطه تعادل برساند. درباره نظريه اعتدال چه در فلسفه كلاسيك و چه در دوران اسلامي سخنها، نقلها و تغبيرات بسياري مطرح شده و بويژه در مورد جامعيت و مانعيت يا كليت اين نظريه نقاديهاي بسيار صورت گرفته و موجب پديد آمدن نظريات ديگر و تغييرات تكاملي در اين نظريه شده است يكي از نظريات غربي كه كاملاً بر اين نظريه منطبق نيست امّا نظريات شخصي است به نام پويين كه در كتابي به نام «مديريت فراعقلاني» مطرح شده است اصل اين مطالعه در سازمان صورت گرفته است و دو سازمان بزرگ كوكاكولا و پپسيكولا اين مطالعات را براي بررسي نحوه موفقيت مدير انجام دادهاند. متفكران و صاحبنظران ديگر دانش مديريت در غرب به اين خلأ اشاره كردهاند. براي مشخص كردن تأثير متقابل ويژگيهاي شخصي و مهارتهايي كه در رهبري از جهت تعادل خصيصهها مطرح است اصل خاصي به اين عنوان كه چگونه خوبها بد ميشوند، اختصاص دادهاند. يعني بسياري از ويژگيهاي مثبت، اگر حالت تعادل پيدا نكند و حالت افراط و تفريط پيدا بكند ميتواند به ويژگي منفي تبديل بشود و عامل عدم موفقيت باشد.