چكيده: «حال» و «مقام» دو اصطلاحى است كه در عرفان اسلامى از اهميتبسزايى برخوردار است و سالك طريق هدايت در رسيدن به كمال انسانيت ناگزير از فهم و كسب آنهاست. از اين رو نگارنده در اين مقاله پس از شرح و تعريف اين دو واژه به طور مختصر به شرح هفت مقام عرفانى كه مورد پذيرش اكثر عرفاى اسلامى است پرداخته و ضمن برشمردن آراى بزرگانى چون عزالدين كاشانى در مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه و خواجه عبدالله انصارى در منازل السائرين به بررسى آراء و نظريات امام خمينى(س) در دو كتاب چهل حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل پرداخته است.
به نام او كه «كلام» را آفريد و در كتاب تشريع به قلم سوگند ياد كرد و سپاس و ستايش بر او كه همه سطور عالم تكوين را با جوهره عشق نگاشت و غايت چنين نگارشى را دستيابى به عرفان و معرفتخويش قرار داد و فرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (2) اى ليعرفون و همه موجودات را آيات شناختخود قرار داد تا راهى به سوى معرفتخويش، فراروى سالكان طريق خود بگشايد. «ان فى السموات و الارض لايات للمؤمنين». (3)
حقايق عرفانى بحرى است عميق و گنجانيدن آن در سبويى، ناممكن. لكن در اين گفتار به قدر ميسور و در حد بضاعت اندك، به شرح دو اصطلاح عرفانى «حالات» و «مقامات» مىپردازيم. روشن است كه كسب مقامات و وصول به حقايق عرفانى پيمودنى است نه گفتنى و چشيدنى است نه خواندنى و البته كه هر كس را به فراخور ظرفيتخود حظى و نصيبى خواهد بود. با اين اميد كه اينگونه تلاشها موجبات عنايتحضرت دوست را فراهم سازد.
در بيان حال و مقام
صاحب مصباح الهدايه (4) در تعريف «حال» مىگويد:«حال» واردى است غيبى كه از عالم علوى گاهگاه به دل سالك فرود آيد و درآمد و شد بود تا او را به كمند جذبه الهى از مقام «ادنى» به «اعلى» كشد. (5)
بنابراين، «حال» صرفا موهبتى است كه از جانب محبوب بر قلب طالب حقيقت نازل مىشود. جنيد نيز در تعريف «حال» چنين مىگويد: «الحال نازلة تنزل بالقلب و لاتدوم». (6) «حال» بر قلب نازل مىشود و دير نمىپايد. اينك اگر سالك طريق حق توانست اين جذبههاى الهى را در خود دائمى كند و استمرار بخشد، در واقع توانسته «حال» را به «مقام» بدل سازد و بر اين اساس روشن مىشود كه «مقام» حقيقتى است اكتسابى كه سالك با كوشش خود به آن دست مىيابد. ولى «حال» جذبه و موهبتى است كه از طريق محبوب بر قلب سالك طريق نازل مىشود چنانكه صوفيان در اين باره گفتهاند: «الاحوال مواهب و المقامات مكاسب». (7)
واضح است كه سالك بايد اين مقامات را يكى يكى طى كند، اما در اينكه آيا پيش از تكميل و اتمام يك مقام، ورود به مقام ديگر ممكن استيا نه بين مشايخ اختلاف است. «جنيد گويد كه ممكن استسالك از حالى به حالى رفيعتر از آن صعود كند، پيش از آنكه حال اول به كمال رسيده باشد; بلكه هنوز بقيهاى از آن مانده است و چون به حالى فوق آن صعود مىكند از آنجا بر حال اول اطلاع مىيابد و آن را تصحيح مىنمايد.» (8) اما خواجه عبدالله انصارى معتقد است كه اين امر نه تنها ممكن است، بلكه اساسا تصحيح مقام پيشين امكان ندارد مگر پس از صعود به مقامى فوق آن; يعنى تا سالك از مقام اعلى به مقام ادنى نگاه نكند و بر آن مطلع نشود امكان ندارد كه بتواند مقام پايينتر را تصحيح كند. (9)
در مقابل اينها، شيخ شهابالدين سهروردى (10) بر آن است كه سالك پيش از تصحيح مقامى كه قدمگاه اوست نمىتواند به مقامى فوق آن ترقى كند. (11)
اقسام مقامات
ابونصر سراج در كتاب اللمع مقامات هفتگانه را قول مشهور مشايخ دانسته و به استقراء آنها پرداخته است: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توكل و رضا.
برخى ديگر همچون صاحب مصباح الهدايه به ده مقام قائل شده و شكر و خوف و رجا را بر آن هفت مقام پيش گفته افزودهاند. نكته قابل ذكر آنكه، به نظر عزالدين كاشانى منشا اختلاف اقوال مشايخ - رحمهم الله - در احوال و مقامات از اينجاست كه يك چيز را بعضى حال خوانند و بعضى مقام. (12)
اينك غرض ما آن است كه به شرح هفت مقام مشهور پردازيم و آراء برخى از مشايخ عرفان را در اين خصوص بيان كنيم. از جمله آرايى كه در اين مقاله مورد بررسى قرار خواهد گرفت نظريات خواجه عبدالله انصارى، عزالدين محمود كاشانى و امام خمينى(س) است. قبل از شرح، ضرورى استبه معرفى و اهميت كتبى كه منبع و ماخذ اين شرح قرار گرفتهاند بپردازيم و درباره شيوه نگارش به چند نكته اشاره كنيم:
1- كتاب منازل السائرين، از غنىترين و عظيمترين كتب در ساحت عرفان عملى است و خواجه عبدالله انصارى آن را در 81 سالگى در سال 475 ه . ق. تاليف كرده است. اين كتاب در شمار منابع اصيل عرفانى است و به اين سبب علماى عرفان و اخلاق شروح متعددى بر آن نگاشتهاند. از جمله: عبدالرزاق كاشانى، عبدالخليل تلمسانى، شمس الدين تسترى، ابراهيم واسطى، سليمان تلمسانى، ابن قيم جوزيه و محمود دركزينى. اين كتاب همواره جزء كتب درسى مهم در حوزه عرفان عملى بود و حضرت امام نيز توجه شايانى به آن داشتهاند و در دو كتاب اربعين حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل به كرات از آن ياد كردهاند.
2- كتاب مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، مهمترين تاليف شيخ عزالدين محمود بن على كاشانى (متوفى 735 ه . ق.) است كه در اين مقاله به آن استناد شده است. سبب آن است كه اولا، مؤلف آن عالمى محقق بود كه از حكمت و كلام و حديث و فقه و روايت اطلاع كافى داشته و مطلبى را بدون مبنا و مدرك علمى به قلم نياورده است. ثانيا، اين كتاب يكى از آثار گرانبهاى نثر فارسى در حوزه عرفان و اخلاق است و ترجمهاى از عوارف المعارف شيخ شهاب الدين سهروردى مىباشد. وى در سبك تحرير تا حدى از خواجه نصيرالدين طوسى در كتاب اخلاق ناصرى پيروى كرده است.
3- كتابهاى شرح چهل حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل را امام خمينى(س) عالم، فقيه، فيلسوف و عارف نامى تاليف كرده است. در اين كتاب حضرت امام به شرح برخى از حالات و مقامات پرداختهاند. البته ايشان تحت عنوان مقامات يا منازل عرفانى كتابى به رشته تحرير درنياوردهاند. اما در دو كتاب مذكور به بعضى از مقامات، با توجه به احاديث ائمه معصومين(ع) اشاره كردهاند و ما به علت مبنا قراردادن «هفت مقام» به جمعآورى شروح و آراء ايشان در اين زمينه مىپردازيم.
4- لازم به ذكر است كه مقصود ما بررسى تطبيقى آراء نيست، بلكه صرفا بيان آراء و شرح اجمالى مقامات است تا فحوا و معناى مورد نظر بزرگان روشن شود و خواننده خود به مقايسه بپردازد و به نتيجه برسد. اينك به شرح هر يك از مقامات مىپردازيم.
توبه
توبه مقام نخستين در عرفان عملى است و در لغتبه معناى دست كشيدن از گناه و بازگشتن به طريق حق است و به تعبير ديگر بازگشت و پشيمانى از گناه است. (13) به تعبير خواجه قشيرى توبه در لغتبه معنى بازگشتن است و در شرع به معنى بازگشتن از نكوهيدهها به پسنديدههاست. (14) اما در اصطلاح عرفانى و عرفان عملى يكى از مقامات اوليه سالك الى الله است. بدين معنى كه انسان پس از بيدارى - به تعبير عرفانى «يقظه» - طالب سفر مىشود، سفرى به درون براى يافتن خود و نهايتا يافتن محبوب و معشوق گمشده. حركتى از نقص به سوى كمال. از بيراهه بازمىگردد، گرد و غبار كدورت و جهل و سرگشتگى و انحراف را از خود مىزدايد تا در مسير اصلى هدايت قرار گيرد. پس توبه رجوع و بازگشت از كژى و نافرمانى استبه سوى راستى و فرمانبردارى، بازگشت از جهل استبه سوى علم، بازگشت از معصيت استبه طاعت. پس درمىيابيم كه «توبه» مقامى در آغاز راه است و در اصطلاح عرفا از «بدايات» محسوب مىشود و چون سالك در ابتداى راه متوجه خطرات و آفات مىشود، به فكر فراهم ساختن زاد و توشه سفر معنوى خود مىافتد و به نوشتههاى علماى اخلاق كه در حقيقتسفرنامه معنوى سالكان است رجوع مىكند.
اهميت توبه
توبه از اهميت ويژهاى برخوردار است زيرا تا بازگشت و رجوع نباشد سير صعودى حاصل نمىشود. بنابراين، توبه در آغاز سير و سلوك قرار مىگيرد و قوامبخش حركتسالك مىشود و ساختار فكرى سالك را مستحكم مىكند. پير هرات در اهميت توبه مىنويسد: «راه سفر معنوى پيموده نمىشود مگر اينكه مقدمات به طور صحيح طى شود همانگونه كه ساختمان جز بر پايههاى محكم استوار نمىايستد.» (15)
شستشويى كن و آنگه به خرابات درآى تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده
حافظ
هجويرى توبه را براى سالك طريق، لازم و ضرورى مىداند و معتقد است توبه موجب طهارت باطن مىشود و بدون طهارت باطن، نيل به قرب حضرت دوست ميسر نمىشود. (16)
پير هرات در بيان منزل توبه - به شيوه خود - از آيات شريفه قرآن مدد مىجويد و با اشاره به كريمه شريفه: «و من لم يتب فاولئك هم الظالمون» (17) چنين بهره مىگيرد كه ظلم صفت كسى است كه توبه نكند و راه رهايى از انحراف و ظلمت گناه كه نفس را آلوده مىكند، توبه است. پس عدم توجه به توبه، ظلم به نفس است و توجه به آيه شريفه انگيزه توبه را در انسان تقويت مىكند و براى گريز از اينكه مبادا در زمره ستمكاران قرار گيرد روى به توبه مىآورد زيرا پيام خداوند دلالت دارد كه غير تائب، ظالم است.
تعريف توبه
اينك به ذكر مثالهايى از تعاريف بزرگان عرفان در مورد توبه مىپردازيم. عبدالرزاق كاشانى، شارح منازل السائرين مىنويسد: «التوبه هى الرجوع عن مخالفة حكم الحق الى موافقته». (18) و امام خمينى(س) نيز در تاييد اين نظر، مىفرمايند:
توبه رجوع از احكام و تبعات طبيعت استبه سوى احكام روحانيت و فطرت. چنانچه حقيقت انابه رجوع از فطرت و روحانيت نفس استبه سوى خدا. (19)
عزالدين كاشانى در تعريف توبه داستانى از جنيد (متوفى 297 ه . ق.) نقل مىكند (20) كه گفته است:
شبى به ملاقات سرى سقطى (متوفى 257 ه . ق.) رفتم او را متغير و مضطرب يافتم، سبب نگرانى او را جويا شدم. گفت: امروز جوانى نزد من آمد و پرسيد: توبه چيست؟ گفتم: توبه آن است كه گناهت را فراموش نكنى. جوان گفت: نه چنين است. گفتم: پس چيست؟ گفت: توبه آن است كه گناهت را فراموش كنى. جنيد گفت: از نظر من نيز توبه همان است كه آن جوان گفت. پرسيدم: چرا؟ گفت: «لان ذكر الجفاء حال الصفاء جفاء». (21)
ذوالنون مصرى (متوفى 245 ه . ق.) در تعريف توبه مىگويد (22) :
حقيقت توبه (23) همان است كه آيه شريفه فرمود: «و ضاقت عليهم انفسهم و ظنوا ان لا ملجا من الله الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا». (24)
بدين ترتيب كسى موفق به توبه مىشود كه جهان را بر خود تنگ ببيند و از خطاهايش مضطرب و افسرده خاطر شود.
پير هرات نيز به توضيح اصول سه گانه حقايق توبه مىپردازد و مىنويسد: «و حقايق التوبه ثلاثة اشياء: تعظيم الجناية و اتهام التوبة و طلب اعذار الخليقة». (25)
چنانكه كاشانى - شارح منازل - مىگويد: (26) به كار بردن واژه «حقايق» به جاى بيان حقيقت توبه اين نكته را مىرساند كه حقيقت توبه نيز ظاهر و باطنى دارد و داراى مراتب و ابعاد متفاوتى است.
از بيان خواجه درمىيابيم كه اولا، تائب و سالك طريق حق بايد گناه و نافرمانى و خطاى خويش را بزرگ شمارد كه اگر چنين نكند پشيمانى براى او حاصل نمىشود.
ثانيا، همواره متوجه اين نكته باشد كه شايد هرگز حق توبه را به جاى نياورده و چه بسا كه توبه او تحقق نيافته باشد. زيرا گرچه توبه در اصطلاح عرفانى مقام است و اكتسابى، اما بديهى است اگر سالك زمينه ايجاد و فراگيرى چنين مقامى را فراهم نكرده باشد هرگز موفق به توبه نخواهد شد و در نتيجه مورد لطف و عنايتحضرت محبوب قرار نخواهد گرفت كه خداوند مىفرمايد: «اءن الله يحب التوابين».
ثالثا، صفت تائب و سالكى كه در قوس صعود قرار گرفته است و به فكر وصول به كمال مطلق و رسيدن به خالق خوبيها مىباشد نازنينبينى است و منظر نگاه او زيباييهاست نه عيب و نقص و كوتاهى دوستان. از اين رو همگان را در اعمالشان معذور مىبيند و از اين مرحله نيز فراتر رفته نفس خويش را از همه مردم گناهكارتر مىشمارد و عذر همه را مىپذيرد جز عذر نفس خويش.
خواجه عبدالله سپس به رمز و راز حقيقت توبه مىپردازد، مىفرمايد:
سرائر حقيقة التوبة ثلاثة اشياء: تمييز التقية من العزة و نسيان الجناية و التوبة من التوبة ابدا. لان التائب داخل فى الجميع من قوله تعالى و توبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون. (27)
توضيح اينكه: 1) سالك بايد ميان تقوى كه خوددارى از خطاستبا محبوبيت نزد مردم فرق بگذارد زيرا گاه اتفاق مىافتد كه اجتناب از گناه به خاطر جاهطلبى و عزت يافتن در ميان مردم باشد. بنابراين، مسافر كوى دوست مىبايد پندار و گفتار و كردار خود را هوشيارانه ارزيابى كند و مرز ميان تقوى و محبوبيت و مقبوليت نزد مردم را از هم جدا سازد.
2) گناه و نافرمانى خويش را در حضور محبوب فراموش كند و تنها به محبوب خويش متوجه باشد زيرا بيان خطا و نافرمانى در حضور محبوب، مكدر ساختن صفاى حضور محبوب است پس ادب اقتضا مىكند در پيشگاه عظيم، سخنى از لغزش به ميان نيايد و خطا به فراموشى سپرده شود و تنها محبوب و عظمت او منظور نظر سالك باشد و براى هميشه از توبه خود نيز توبه كند.
شرايط توبه
خواجه عبدالله انصارى در مورد شرايط توبه گويد: (28) «توبه سه شرط دارد: پشيمانى قلبى، عذرخواهى و پوزشطلبى، بركندهشدن و اقلاع از گناه». اما، امام خمينى(س) در بيان شرايط توبه به آن حديث معروف استناد مىكنند (29) كه شخصى در حضور اميرالمومنين(ع) گفت: «استغفرالله» حضرت على(ع) فرمود:
ثكلتك امك! اتدرى ما الاستغفار؟ ان الاستغفار درجة العليين; و هو اسم واقع على ستة معان: اولها الندم على ما مضى. و الثانى العزم على ترك العود اليه ابدا. و الثالث ان تؤدى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله سبحانه املس ليس عليك تبعة. و الرابع ان تعمد الى كل فريضة عليك ضيعتها فتؤدى حقها. و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت، فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشا بينهما لحم جديد. و السادس ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية. (30)
امام با توجه به اين حديثشريف، مىفرمايند كه دو ركن اصلى توبه «پشيمانى» و «عزم بر عدم بازگشت» است و معتقدند:
همين كه اين دو ركن توبه حاصل شد، كار سالك طريق آخرت آسان شود و توفيقات الهيه شامل حال او شود. (31)
و پس از آن، دو شرط ديگر كه عبارتند از «رد حقوق مخلوق» و «رد حقوق خالق»، «از شرايط كمال توبه و توبه كامله است; نه آنكه توبه بدون آنها تحقق پيدا نمىكند يا قبول نمىشود، بلكه توبه بدون آنها كامل نيست...» (32) .
درجات توبه
درجاتى كه براى توبه ذكر كردهاند، عبارت است از:
توبه عمال كه در اين مرتبه انسان خاطى از اعمال فاسدى كه انجام داده به اعمال صالح روى مىآورد.
توبه زهاد كه توبه از توجهى است كه به دنيا پيدا كردهاند، سپس با بىتوجهى و با بىرغبتى به دنيا، آن حالت گذشته را جبران مىسازند.
توبه اهل حضور كه توبه از آن غفلتى است كه احيانا بر ايشان حاصل شده كه با حضور، آن را جبران مىسازند.
توبه متخلقان كه رجوع از اخلاق سيئه و تخلق شدن به حسنات اخلاقى است.
توبه عارفان كه رجوع از رؤيتحسنات مخلوقات است كه با انتساب همه خوبيها به منشا و مبدا آنها، آن را جبران مىسازند.
توبه موحدان كه بازگشت از هر چه غير حق است، مىباشد. اينان در حقيقت كسانى هستند كه به حقيقت توحيد راه مىيابند و موحد حقيقى مىباشند.
علاوه بر اينها، حضرت امام يكى از اقسام توبه را توبه نصوح دانستهاند و مىفرمايند كه شيخ بهايى در معنى توبه نصوح وجوهى را از بزرگان نقل كرده است، بدين شرح:
1) منظور از نصوح، توبهاى است كه نصيحت مىكند مردم را تا آن گناه را از خود دور سازند و ديگر گرد آن نگردند.
2) منظور توبهاى است كه صرفا براى خدا و خالص از هر گونه شائبهاى باشد همانگونه كه عسل خالص از شمع را «نصوح» گويند و منظور از خلوص در اينجا آن است كه علت پشيمانى و توبه و ندامت او شناخت زشتى گناه باشد نه ترس از دوزخ; و امام تصريح مىفرمايند كه محقق طوسى توبه از ترس عذاب و آتش جهنم را توبه نمىدانسته است.
3) واژه نصوح از «نصاحة» به معنى «خياطت» گرفته شده; يعنى توبه متصل مىكند رابطه گناهكار را با اولياء خدا، آن رابطهاى كه به دليل گناه قطع شده بود. درست مانند خياطت كه پارچهها و قسمتهاى قطع شده لباس را به هم متصل مىسازد.
4) نصوح صفت تائب باشد و اسناد آن به توبه اسناد مجازى است نه حقيقى و آنگاه معنىاش اين است كه تائبين خود را نصيحت مىكنند كه به كاملترين شكل توبه كنند و آثار گناه را يكسره از قلوب خويش پاك گردانند و ظلمات بديها را به نور خوبيها محو و نابود سازند.
نتايج توبه
پير هرات لطايفى نيز به سراير توبه مترتب مىداند و مىگويد: «و لطايف سرائر التوبة ثلاثة اشياء: اولها ان تنظر بين الجناية و القضية فيتعرف مراد الله فيها...». (33)
خلاصه آنكه اول قدم اين است كه سالك طريق يا تائب به حق بازگشته به رابطه ميان عمل خلافى كه انجام داده با قضاى الهى كه او را به انجام چنين كارى قادر ساخته است پىببرد و با تفكر به اين حقيقت:
1- در قضاى الهى عزت خداوند را دريابد.
2- در پردهپوشى بر گناهان نيكى و احسان خداوند را ببيند.
3- در پذيرفتن عذر بندگان خاطى، كرم و بزرگوارى خداوند را مشاهده كند.
4- در بخشش و مغفرت به فضل حق پى برد.
5- متوجه شود حجت و برهان خداوند را چنان است كه همواره خداوند با حجت قاطع خويش - كه مورد قبول بندگان است - بر گناهان آنها كيفر مىدهد.
خداوند به بندگان خود هشدار مىدهد كه اين خود شما هستيد كه براى خود كيفر و مجازات رقم مىزنيد و با اختيار و قدرت خود به مخالفتبرخاستهايد حال آنكه بر انجام ندادن آن امور نيز توانا بوديد. «و اللطيفة الثانية: ان تعلم ان طلب البصير الصادق سيئة لم يبق له حسنة بحال...». (34)
اگر انسان بصير و روشنبين در پى شناخت و جستجوى گناه خود برآيد حسنه و نيكى براى خود نمىبيند زيرا اگر عملش خوب و خالص باشد آن را منت و لطفى از خالق خود مىداند كه به او ارزانى داشته و اگر آن را مشوب به عيب و نقصهايى همچون ريا و امثال آن ببيند درمىيابد كه عمل ناقص است و لايق پيشگاه حضرت محبوب نخواهد بود، پس چه عمل خوب و چه عمل ناقص خود را حقيقتى قابل توجه و اعتبار نمىداند. امام در اين زمينه مىگويند:
هر كسى از گنهش پوزش و بخشش طلبد دوست در طاعت من غافر و تواب من است (35)
و اللطيفة الثالثة: ان مشاهدة العبد الحكم لم تدع له استحسان حسنة و لا استقباح سيئة لصعوده من جميع المعانى الى معنى الحكم. (36)
اگر سالك كوى دوستبه مقام توبه راه يافت و به ضعف و نقص خود واقف شد و همه نعمتهاى خداوند را منتى از سوى خالق دانست نتيجه چنين معرفتى اين مىشود كه همه خوبيها را به خداوند نسبت دهد و حقتعالى را فياض على الاطلاق بشناسد و همه نواقص و شرور موجود در عالم هستى را به ممكنات نسبت دهد. محى الدين بن عربى مىگويد:
انسان بايستى در شرور، خود را سپر خداوند قرار دهد و همه نواقص و رخدادهاى ناپسند را به خود منتسب كند و در كارهاى خير عكس اين عمل كند; يعنى خداوند را سپر خويش بداند و همه خوبها و خوبيها را به خداوند نسبت دهد. (37)
و در واقع، انسان تائب پس از طى مراحل ياد شده حقيقتشريفه «لا حول و لا قوة الا بالله» را درمىيابد.
اما كاشانى صاحب مصباح الهدايه نتايج توبه را چهار چيز مىداند كه عبارتند از: (38)
2) پاك شدن از گناه كه بزرگان طريقت گفتهاند: «التائب من الذنب كمن لاذنب له».
3) تبديل سيئات به حسنات، زيرا خداوند در كتاب هدايت وعده داده است كه «يبدل الله سيئاتهم حسنات». (40)
4) تائب از گناه، چنان پاك و مبرى مىشود كه خودش نيز گناه خود را نخواهد ديد و از معصومين نقل است كه خداوند به ملائكه خويش كه حاملان عرش او هستند فرمان مىدهد كه چنان گناه او را پاك كنيد كه خود او نيز گناهش را نبيند و نداند: «فاغفر للذين تابوا». (41)
امام خمينى(س) نيز در مورد نتيجه توبه مىنويسد:
اگر توبه خالص باشد تائب، محبوب خداوند مىشود سپس محبوبيت نزد خالق نتيجه توبه است.
ايشان به نكتهاى ظريف نيز توصيه مىكنند و آن اين است كه انسان سالك، بايد همواره متوجه باشد كه اگرچه نتيجه توبه محبوبيتحضرت دوست را به دنبال دارد اما به ياد داشته باشد كه توبه خالص بسيار دشوار است و بر فرض توفيق و صحت توبه بايد به «كمن» در جمله «التائب كمن لا ذنب له» توجه شود. زيرا فرق است ميان دوستى كه در همه عمر با صفا و خلوص رفتار كرده با دوستى كه خيانت كرده و سپس عذر تقصير خواسته است. پس با توجه به مشكل بودن توبه و ذكر اين نكته، انسان بايد همواره مراقب باشد و حتىالامكان از معاصى و نافرمانى پرهيز كند كه به تعبير ايشان «اصلاح نفس پس از افساد، از امور مشكله است». (42)
با ذكر توصيهاى از امام خمينى(س) اين بحث را به پايان مىبريم.
اى عزيز، با بىاعتنايى و سرسرى از اين مقام مگذر. تدبر و تفكر در حال خود و عاقبت امر خويشتن كن... . (43)
اى عزيز، مبادا شيطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمايند و مطلب را بزرگ نمايش دهند و تو را از توبه منصرف كنند و كار تو را يكسره نمايند. بدان كه در اين امور هرقدر، ولو به مقدار كمى نيز باشد، اقدام بهتر است ... گناهان متراكم است و خطاها متزاحم، از لطف خداوند مايوس مشو و از رحمتحق نااميد مباش كه حقتعالى اگر تو به مقدار مقدور اقدام كنى، راه را بر تو سهل مىكند و راه نجات را به تو نشان مىدهد ... مبادا از رحمتحق غافل شوى و گناهان و تبعات آن در نظرت بزرگ آيد. رحمتحق از همه چيز بزرگتر و به هر چيز شامل است: «داد حق را قابليتشرط نيست.» (44)
اى عزيز، راه حق سهل است و آسان، ولى قدرى توجه مىخواهد. اقدام بايد كرد. (45)
يادداشتها:
1) عضو هيات علمى و مدير گروه عرفان اسلامى پژوهشكده امام خمينى(س) و انقلاب اسلامى.
2) ذاريات (51): 56.
3) جاثيه (45): 3.
4) شيخ عزالدين محمود بن على كاشانى نطنزى از علما نامدار سده هشتم ه . ق.
5) عزالدين محمود بن على كاشانى، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، به تصحيح جلالالدين همايى، تهران: مؤسسه نشر هما، 1367، ص 125.
6) همان.
7) همان.
8) همان، ص 127.
9) و قدقال الجنيد: «قد ينقل العبد من حال الى حال ارفع منها، و قد بقى عليه من التى نقل عنها بقية، فيشرف عليها من الحالة الثانية فيصلحها» و عندى ان العبد لايصح له مقام، حتى يرتفع عنه، ثم يشرف عليه، فيصححه. خواجه عبدالله انصارى، منازل السائرين، شرح كمال الدين عبدالرزاق كاشانى، قم: انتشارات بيدار، ص 15.
10) صاحب عوارف المعارف.
11) بنگريد به: عزالدين كاشانى، همان، ص 127.
12) همان، ص 125.
13) فرهنگ معين، جلد 1، ص 1160.
14) عبدالكريم القشيرى، رساله قشيريه، با تصحيحات و استدراكات بديعالزمان فروزانفر، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، ص 137.
15) و اعلم ان العامه من العلماء هذه الطائفه و المشيرين الى هذه الطريقة اتفقوا على ان النهايات لا تصح الا بتصحيح البدايات كما ان الابينه لا تقوم الا على الاس».
16) چون كسى به ظاهر قصد خدمت كند بايد كه به ظاهر طهارت كند و چون باطنا قصد قربت كرد بايد كه طهارت باطن كند و اگر طهارت ظاهر به آب است اما طهارت باطن به توبه حاصل مىشود.
17) حجرات (49): 11. و هر كس كه توبه نكرد، آنان خود ستمكارند.
18) توبه، بازگشت و رجوع از مخالفتحكم الهى استبه موافقت آن; بنابراين، توبه بازگشت از نافرمانى استبه سوى فرمانبردارى.
19) روحالله موسوى خمينى، شرح چهل حديث (اربعين حديث)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، چاپ هفتم، پاييز 1375، ص 272.
20) عزالدين محمود بن على كاشانى، همان، ص 371.
21) زيرا ذكر گناه در حال صفا و پيوند با محبوب خود گناهى استبزرگ. خواجه عبدالله انصارى نيز آخرين مرتبه توبه را توبه از توبه ذكر كرده كه در پايان اين مقاله به آن اشاره خواهد شد.
22) عبدالكريم القشيرى، همان، ص 143.
23) به نظر مىرسد منظور از حقيقت توبه، توبه حقيقى باشد نه حقيقتبه معنايى كه خواجه عبدالله انصارى به آن پرداخته است كه در قسمتبعد و در صفحات آتى به آن خواهيم پرداخت.
24) توبه (9): 118. و از خود به تنگ آمدند و دانستند پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان [توفيق] توبه داد، تا توبه كنند.
25) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 43.
26) همان، ص 44.
27) همان، ص 34.
28) همان، ص 43.
29) روحالله موسوى خمينى، همان، ص 277 - 281.
30) نهجالبلاغه، حكمت 409.
31) روحالله موسوى خمينى، همان، ص 276.
32) همان، ص 279.
33) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 42.
34) همان، ص 48.
35) روحالله موسوى خمينى، ديوان امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، ص 57.
36) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 48.
37) محى الدين ابن عربى، فصوص الحكم، تهران: انتشارات مكتبة الزهرا، 1370، فص شيثيه.
38) عزالدين محمود بن على كاشانى، همان، ص 369.
39) بقره (2): 222. خداوند بسيار توبهكنندگان را دوست دارد.
40) فرقان (25): 70.
41) غافر (40): 8. غفر به معناى پوشاندن است و پوشاندن يا به معناى محو خود گناه است و يا به معناى محو كيفر گناه، در هر صورت خداوند غفار است; يعنى به صورت صيغه مبالغه تا حد بسيار وسيعى گناه يا عقوبت و كيفر گناه را پاك و محو مىسازد.