مقامات عرفانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقامات عرفانی - نسخه متنی

سیده فاطمه طباطبایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

 



مقامات
عرفانى: توبه



فاطمه
طباطبايى


(1)



چكيده:
«حال‏» و «مقام‏» دو اصطلاحى است كه در
عرفان اسلامى از اهميت‏بسزايى
برخوردار است و سالك طريق هدايت در
رسيدن به كمال انسانيت ناگزير از فهم و
كسب آنهاست. از اين رو نگارنده در اين
مقاله پس از شرح و تعريف اين دو واژه به
طور مختصر به شرح هفت مقام عرفانى كه
مورد پذيرش اكثر عرفاى اسلامى است
پرداخته و ضمن برشمردن آراى بزرگانى
چون عزالدين كاشانى در مصباح الهدايه و
مفتاح الكفايه و خواجه عبدالله انصارى
در منازل السائرين به بررسى آراء و
نظريات امام خمينى(س) در دو كتاب چهل
حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل پرداخته
است.



به نام او كه «كلام‏» را
آفريد و در كتاب تشريع به قلم سوگند ياد
كرد و سپاس و ستايش بر او كه همه سطور
عالم تكوين را با جوهره عشق نگاشت و
غايت چنين نگارشى را دستيابى به عرفان و
معرفت‏خويش قرار داد و فرمود: «و ما
خلقت الجن و الانس الا ليعبدون‏» (2) اى
ليعرفون و همه موجودات را آيات
شناخت‏خود قرار داد تا راهى به سوى
معرفت‏خويش، فراروى سالكان طريق خود
بگشايد. «ان فى السموات و الارض لايات
للمؤمنين‏». (3)



حقايق عرفانى
بحرى است عميق و گنجانيدن آن در سبويى،
ناممكن. لكن در اين گفتار به قدر ميسور و
در حد بضاعت اندك، به شرح دو اصطلاح
عرفانى «حالات‏» و «مقامات‏»
مى‏پردازيم. روشن است كه كسب مقامات و
وصول به حقايق عرفانى پيمودنى است نه
گفتنى و چشيدنى است نه خواندنى و البته
كه هر كس را به فراخور ظرفيت‏خود حظى و
نصيبى خواهد بود. با اين اميد كه
اين‏گونه تلاشها موجبات عنايت‏حضرت
دوست را فراهم سازد.



در بيان
حال و مقام



صاحب
مصباح الهدايه (4) در تعريف «حال‏»
مى‏گويد:«حال‏» واردى است غيبى كه از
عالم علوى گاه‏گاه به دل سالك فرود آيد
و درآمد و شد بود تا او را به كمند جذبه
الهى از مقام «ادنى‏» به «اعلى‏» كشد.
(5)



بنابراين، «حال‏» صرفا
موهبتى است كه از جانب محبوب بر قلب
طالب حقيقت نازل مى‏شود. جنيد نيز در
تعريف «حال‏» چنين مى‏گويد: «الحال
نازلة تنزل بالقلب و لاتدوم‏». (6)
«حال‏» بر قلب نازل مى‏شود و دير
نمى‏پايد. اينك اگر سالك طريق حق
توانست اين جذبه‏هاى الهى را در خود
دائمى كند و استمرار بخشد، در واقع
توانسته «حال‏» را به «مقام‏» بدل
سازد و بر اين اساس روشن مى‏شود كه
«مقام‏» حقيقتى است اكتسابى كه سالك با
كوشش خود به آن دست مى‏يابد. ولى
«حال‏»
جذبه و موهبتى است كه از طريق محبوب بر
قلب سالك طريق نازل مى‏شود چنان‏كه
صوفيان در اين باره گفته‏اند: «الاحوال
مواهب و المقامات مكاسب‏». (7)



واضح است كه سالك بايد اين مقامات را
يكى يكى طى كند، اما در اينكه آيا پيش از
تكميل و اتمام يك مقام، ورود به مقام
ديگر ممكن است‏يا نه بين مشايخ اختلاف
است. «جنيد گويد كه ممكن است‏سالك از
حالى به حالى رفيع‏تر از آن صعود كند،
پيش از آنكه حال اول به كمال رسيده باشد;
بلكه هنوز بقيه‏اى از آن مانده است و
چون به حالى فوق آن صعود مى‏كند از آنجا
بر حال اول اطلاع مى‏يابد و آن را تصحيح
مى‏نمايد.» (8) اما خواجه عبدالله
انصارى معتقد است كه اين امر نه تنها
ممكن است، بلكه اساسا تصحيح مقام پيشين
امكان ندارد مگر پس از صعود به مقامى
فوق آن; يعنى تا سالك از مقام اعلى به
مقام ادنى نگاه نكند و بر آن مطلع نشود
امكان ندارد كه بتواند مقام پايين‏تر
را تصحيح كند. (9)



در مقابل
اينها، شيخ شهاب‏الدين سهروردى (10) بر
آن است كه سالك پيش از تصحيح مقامى كه
قدمگاه اوست نمى‏تواند به مقامى فوق آن
ترقى كند. (11)



اقسام
مقامات



ابونصر سراج
در كتاب اللمع مقامات هفتگانه را قول
مشهور مشايخ دانسته و به استقراء آنها
پرداخته است: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر،
توكل و رضا.



برخى ديگر همچون
صاحب مصباح الهدايه به ده مقام قائل شده
و شكر و خوف و رجا را بر آن هفت مقام پيش
گفته افزوده‏اند. نكته قابل ذكر آنكه،
به نظر عزالدين كاشانى منشا اختلاف
اقوال مشايخ - رحمهم الله - در احوال و
مقامات از اينجاست كه يك چيز را بعضى
حال خوانند و بعضى مقام. (12)



اينك غرض ما آن است كه به شرح هفت
مقام
مشهور پردازيم و آراء برخى از مشايخ
عرفان را در اين خصوص بيان كنيم. از جمله
آرايى كه در اين مقاله مورد بررسى قرار
خواهد گرفت نظريات خواجه عبدالله
انصارى، عزالدين محمود كاشانى و امام
خمينى(س) است. قبل از شرح، ضرورى است‏به
معرفى و اهميت كتبى كه منبع و ماخذ اين
شرح قرار گرفته‏اند بپردازيم و درباره
شيوه نگارش به چند نكته اشاره كنيم:



1- كتاب منازل السائرين، از
غنى‏ترين و عظيم‏ترين كتب در ساحت
عرفان عملى است و خواجه عبدالله انصارى
آن را در 81 سالگى در سال 475 ه . ق. تاليف
كرده است. اين كتاب در شمار منابع اصيل
عرفانى است و به اين سبب علماى عرفان و
اخلاق شروح متعددى بر آن نگاشته‏اند.
از جمله: عبدالرزاق كاشانى، عبدالخليل
تلمسانى، شمس الدين تسترى، ابراهيم
واسطى، سليمان تلمسانى، ابن قيم جوزيه
و محمود دركزينى. اين كتاب همواره جزء
كتب درسى مهم در حوزه عرفان عملى بود و
حضرت امام نيز توجه شايانى به آن
داشته‏اند و در دو كتاب اربعين حديث و
شرح حديث جنود عقل و جهل به كرات از آن
ياد كرده‏اند.



2- كتاب مصباح
الهدايه و مفتاح الكفايه، مهمترين
تاليف شيخ عزالدين محمود بن على كاشانى
(متوفى 735 ه . ق.) است كه در اين مقاله به
آن استناد شده است. سبب آن است كه اولا،
مؤلف آن عالمى محقق بود كه از حكمت و
كلام و حديث و فقه و روايت اطلاع كافى
داشته و مطلبى را بدون مبنا و مدرك علمى
به قلم نياورده است. ثانيا، اين كتاب
يكى از آثار گرانبهاى نثر فارسى در حوزه
عرفان و اخلاق است و ترجمه‏اى از عوارف
المعارف شيخ شهاب الدين سهروردى
مى‏باشد. وى در سبك تحرير تا حدى از
خواجه نصيرالدين طوسى در كتاب اخلاق
ناصرى پيروى كرده است.



3-
كتابهاى شرح چهل حديث و شرح حديث جنود
عقل و جهل را امام خمينى(س) عالم، فقيه،
فيلسوف و عارف نامى تاليف كرده است. در
اين كتاب حضرت امام به شرح برخى از
حالات و مقامات پرداخته‏اند. البته
ايشان تحت عنوان مقامات يا منازل
عرفانى كتابى به رشته تحرير
درنياورده‏اند. اما در دو كتاب مذكور
به بعضى از مقامات، با توجه به احاديث
ائمه معصومين(ع) اشاره كرده‏اند و ما به
علت مبنا قراردادن «هفت مقام‏» به
جمع‏آورى شروح و آراء ايشان در اين
زمينه مى‏پردازيم.



4- لازم به
ذكر است كه مقصود ما بررسى تطبيقى آراء
نيست، بلكه صرفا بيان آراء و شرح اجمالى
مقامات است تا فحوا و معناى مورد نظر
بزرگان روشن شود و خواننده خود به
مقايسه بپردازد و به نتيجه برسد. اينك
به شرح هر يك از مقامات مى‏پردازيم.



توبه



توبه مقام نخستين در عرفان عملى است
و
در لغت‏به معناى دست كشيدن از گناه و
بازگشتن به طريق حق است و به تعبير ديگر
بازگشت و پشيمانى از گناه است. (13) به
تعبير خواجه قشيرى توبه در لغت‏به معنى
بازگشتن است و در شرع به معنى بازگشتن
از
نكوهيده‏ها به پسنديده‏هاست. (14) اما
در
اصطلاح عرفانى و عرفان عملى يكى از
مقامات اوليه سالك الى الله است. بدين
معنى كه انسان پس از بيدارى - به تعبير
عرفانى «يقظه‏» - طالب سفر مى‏شود،
سفرى به درون براى يافتن خود و نهايتا
يافتن محبوب و معشوق گمشده. حركتى از
نقص به سوى كمال. از بيراهه
بازمى‏گردد، گرد و غبار كدورت و جهل و
سرگشتگى و انحراف را از خود مى‏زدايد
تا در مسير اصلى هدايت قرار گيرد. پس
توبه رجوع و بازگشت از كژى و نافرمانى
است‏به سوى راستى و فرمانبردارى،
بازگشت از جهل است‏به سوى علم، بازگشت
از معصيت است‏به طاعت. پس درمى‏يابيم
كه «توبه‏» مقامى در آغاز راه است و در
اصطلاح عرفا از «بدايات‏» محسوب
مى‏شود و چون سالك در ابتداى راه متوجه
خطرات و آفات مى‏شود، به فكر فراهم
ساختن زاد و توشه سفر معنوى خود
مى‏افتد و به نوشته‏هاى علماى اخلاق
كه در حقيقت‏سفرنامه معنوى سالكان است
رجوع مى‏كند.



اهميت
توبه



توبه از اهميت
ويژه‏اى برخوردار است زيرا تا بازگشت و
رجوع نباشد سير صعودى حاصل نمى‏شود.
بنابراين، توبه در آغاز سير و سلوك قرار
مى‏گيرد و قوام‏بخش حركت‏سالك
مى‏شود
و ساختار فكرى سالك را مستحكم مى‏كند.
پير هرات در اهميت توبه مى‏نويسد: «راه
سفر معنوى پيموده نمى‏شود مگر اينكه
مقدمات به طور صحيح طى شود همان‏گونه
كه ساختمان جز بر پايه‏هاى محكم استوار
نمى‏ايستد.» (15)



شستشويى كن و
آنگه به خرابات درآى تا نگردد ز تو اين
دير خراب آلوده



حافظ



هجويرى توبه را براى سالك طريق، لازم
و
ضرورى مى‏داند و معتقد است توبه موجب
طهارت باطن مى‏شود و بدون طهارت باطن،
نيل به قرب حضرت دوست ميسر نمى‏شود. (16)



پير هرات در بيان منزل توبه -
به شيوه خود - از آيات شريفه قرآن مدد
مى‏جويد و با اشاره به كريمه شريفه: «و
من لم يتب فاولئك هم الظالمون‏» (17)
چنين بهره مى‏گيرد كه ظلم صفت كسى است
كه توبه نكند و راه رهايى از انحراف و
ظلمت گناه كه نفس را آلوده مى‏كند،
توبه است. پس عدم توجه به توبه، ظلم به
نفس است و توجه به آيه شريفه انگيزه
توبه را در انسان تقويت مى‏كند و براى
گريز از اينكه مبادا در زمره ستمكاران
قرار گيرد روى به توبه مى‏آورد زيرا
پيام خداوند دلالت دارد كه غير تائب،
ظالم است.



تعريف توبه



اينك به ذكر مثالهايى
از تعاريف بزرگان عرفان در مورد توبه
مى‏پردازيم. عبدالرزاق كاشانى، شارح
منازل السائرين مى‏نويسد: «التوبه هى
الرجوع عن مخالفة حكم الحق الى
موافقته‏». (18) و امام خمينى(س) نيز در
تاييد اين نظر، مى‏فرمايند:



توبه رجوع از احكام و تبعات طبيعت
است‏به سوى احكام روحانيت و فطرت.
چنانچه حقيقت انابه رجوع از فطرت و
روحانيت نفس است‏به سوى خدا. (19)



عزالدين كاشانى در تعريف توبه
داستانى از جنيد (متوفى 297 ه . ق.) نقل
مى‏كند (20) كه گفته است:



شبى به
ملاقات سرى سقطى (متوفى 257 ه . ق.) رفتم او
را متغير و مضطرب يافتم، سبب نگرانى او
را جويا شدم. گفت: امروز جوانى نزد من
آمد و پرسيد: توبه چيست؟ گفتم: توبه آن
است كه گناهت را فراموش نكنى. جوان گفت:
نه چنين است. گفتم: پس چيست؟ گفت: توبه آن
است كه گناهت را فراموش كنى. جنيد گفت:
از
نظر من نيز توبه همان است كه آن جوان
گفت.
پرسيدم: چرا؟ گفت: «لان ذكر الجفاء حال
الصفاء جفاء». (21)



ذوالنون
مصرى (متوفى 245 ه . ق.) در تعريف توبه
مى‏گويد (22) :



حقيقت توبه (23)
همان است كه آيه شريفه فرمود: «و ضاقت
عليهم انفسهم و ظنوا ان لا ملجا من الله
الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا». (24)



بدين ترتيب كسى موفق به توبه
مى‏شود كه جهان را بر خود تنگ ببيند و
از خطاهايش مضطرب و افسرده خاطر شود.



پير هرات نيز به توضيح اصول سه
گانه حقايق توبه مى‏پردازد و
مى‏نويسد:
«و حقايق التوبه ثلاثة اشياء: تعظيم
الجناية و اتهام التوبة و طلب اعذار
الخليقة‏». (25)



چنان‏كه
كاشانى - شارح منازل - مى‏گويد: (26) به
كار بردن واژه «حقايق‏» به جاى بيان
حقيقت توبه اين نكته را مى‏رساند كه
حقيقت توبه نيز ظاهر و باطنى دارد و
داراى مراتب و ابعاد متفاوتى است.



از بيان خواجه درمى‏يابيم كه اولا،
تائب و سالك طريق حق بايد گناه و
نافرمانى و خطاى خويش را بزرگ شمارد كه
اگر چنين نكند پشيمانى براى او حاصل
نمى‏شود.



ثانيا، همواره
متوجه اين نكته باشد كه شايد هرگز حق
توبه را به جاى نياورده و چه بسا كه توبه
او تحقق نيافته باشد. زيرا گرچه توبه در
اصطلاح عرفانى مقام است و اكتسابى، اما
بديهى است اگر سالك زمينه ايجاد و
فراگيرى چنين مقامى را فراهم نكرده
باشد هرگز موفق به توبه نخواهد شد و در
نتيجه مورد لطف و عنايت‏حضرت محبوب
قرار نخواهد گرفت كه خداوند مى‏فرمايد:
«اءن الله يحب التوابين‏».



ثالثا، صفت تائب و سالكى كه در قوس
صعود قرار گرفته است و به فكر وصول به
كمال مطلق و رسيدن به خالق خوبيها
مى‏باشد نازنين‏بينى است و منظر نگاه
او زيباييهاست نه عيب و نقص و كوتاهى
دوستان. از اين رو همگان را در اعمالشان
معذور مى‏بيند و از اين مرحله نيز
فراتر رفته نفس خويش را از همه مردم
گناهكارتر مى‏شمارد و عذر همه را
مى‏پذيرد جز عذر نفس خويش.



خواجه عبدالله سپس به رمز و راز
حقيقت
توبه مى‏پردازد، مى‏فرمايد:



سرائر حقيقة التوبة ثلاثة اشياء:
تمييز التقية من العزة و نسيان الجناية
و التوبة من التوبة ابدا. لان التائب
داخل فى الجميع من قوله تعالى و توبوا
الى الله جميعا ايها المؤمنون. (27)



توضيح اينكه: 1) سالك بايد ميان تقوى
كه خوددارى از خطاست‏با محبوبيت نزد
مردم فرق بگذارد زيرا گاه اتفاق
مى‏افتد كه اجتناب از گناه به خاطر
جاه‏طلبى و عزت يافتن در ميان مردم
باشد. بنابراين، مسافر كوى دوست
مى‏بايد پندار و گفتار و كردار خود را
هوشيارانه ارزيابى كند و مرز ميان تقوى
و محبوبيت و مقبوليت نزد مردم را از هم
جدا سازد.



2) گناه و نافرمانى
خويش را در حضور محبوب فراموش كند و
تنها به محبوب خويش متوجه باشد زيرا
بيان خطا و نافرمانى در حضور محبوب،
مكدر ساختن صفاى حضور محبوب است پس ادب
اقتضا مى‏كند در پيشگاه عظيم، سخنى از
لغزش به ميان نيايد و خطا به فراموشى
سپرده شود و تنها محبوب و عظمت او منظور
نظر سالك باشد و براى هميشه از توبه خود
نيز توبه كند.



شرايط
توبه



خواجه عبدالله
انصارى در مورد شرايط توبه گويد: (28)
«توبه سه شرط دارد: پشيمانى قلبى،
عذرخواهى و پوزش‏طلبى، بركنده‏شدن و
اقلاع از گناه‏». اما، امام خمينى(س) در
بيان شرايط توبه به آن حديث معروف
استناد مى‏كنند (29) كه شخصى در حضور
اميرالمومنين(ع) گفت: «استغفرالله‏»
حضرت على(ع) فرمود:



ثكلتك امك!
اتدرى ما الاستغفار؟ ان الاستغفار درجة
العليين; و هو اسم واقع على ستة معان:
اولها الندم على ما مضى. و الثانى العزم
على ترك العود اليه ابدا. و الثالث ان
تؤدى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى
الله سبحانه املس ليس عليك تبعة. و
الرابع ان تعمد الى كل فريضة عليك
ضيعتها فتؤدى حقها. و الخامس ان تعمد
الى اللحم الذى نبت على السحت، فتذيبه
بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشا
بينهما لحم جديد. و السادس ان تذيق
الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة
المعصية. (30)



امام با توجه به
اين حديث‏شريف، مى‏فرمايند كه دو ركن
اصلى توبه «پشيمانى‏» و «عزم بر عدم
بازگشت‏» است و معتقدند:



همين
كه اين دو ركن توبه حاصل شد، كار سالك
طريق آخرت آسان شود و توفيقات الهيه
شامل حال او شود. (31)



و پس از
آن، دو شرط ديگر كه عبارتند از «رد حقوق
مخلوق‏» و «رد حقوق خالق‏»، «از شرايط
كمال توبه و توبه كامله است; نه آنكه
توبه بدون آنها تحقق پيدا نمى‏كند يا
قبول نمى‏شود، بلكه توبه بدون آنها
كامل نيست...» (32) .



درجات
توبه



درجاتى كه
براى توبه ذكر كرده‏اند، عبارت است از:



توبه عمال كه در اين مرتبه
انسان خاطى از اعمال فاسدى كه انجام
داده به اعمال صالح روى مى‏آورد.



توبه زهاد كه توبه از توجهى است كه
به دنيا پيدا كرده‏اند، سپس با
بى‏توجهى و با بى‏رغبتى به دنيا، آن
حالت گذشته را جبران مى‏سازند.



توبه اهل حضور كه توبه از آن غفلتى
است
كه احيانا بر ايشان حاصل شده كه با
حضور، آن را جبران مى‏سازند.



توبه متخلقان كه رجوع از اخلاق سيئه
و
تخلق شدن به حسنات اخلاقى است.



توبه عارفان كه رجوع از رؤيت‏حسنات
مخلوقات است كه با انتساب همه خوبيها به
منشا و مبدا آنها، آن را جبران
مى‏سازند.



توبه موحدان كه
بازگشت از هر چه غير حق است، مى‏باشد.
اينان در حقيقت كسانى هستند كه به حقيقت
توحيد راه مى‏يابند و موحد حقيقى
مى‏باشند.



علاوه بر اينها،
حضرت امام يكى از اقسام توبه را توبه
نصوح دانسته‏اند و مى‏فرمايند كه شيخ
بهايى در معنى توبه نصوح وجوهى را از
بزرگان نقل كرده است، بدين شرح:



1) منظور از نصوح، توبه‏اى است كه
نصيحت
مى‏كند مردم را تا آن گناه را از خود
دور
سازند و ديگر گرد آن نگردند.



2)
منظور توبه‏اى است كه صرفا براى خدا و
خالص از هر گونه شائبه‏اى باشد
همان‏گونه كه عسل خالص از شمع را
«نصوح‏» گويند و منظور از خلوص در
اينجا آن است كه علت پشيمانى و توبه و
ندامت او شناخت زشتى گناه باشد نه ترس
از دوزخ; و امام تصريح مى‏فرمايند كه
محقق طوسى توبه از ترس عذاب و آتش جهنم
را توبه نمى‏دانسته است.



3)
واژه نصوح از «نصاحة‏» به معنى
«خياطت‏» گرفته شده; يعنى توبه متصل
مى‏كند رابطه گناهكار را با اولياء
خدا، آن رابطه‏اى كه به دليل گناه قطع
شده بود. درست مانند خياطت كه پارچه‏ها
و قسمتهاى قطع شده لباس را به هم متصل
مى‏سازد.



4) نصوح صفت تائب
باشد و اسناد آن به توبه اسناد مجازى
است نه حقيقى و آن‏گاه معنى‏اش اين است
كه تائبين خود را نصيحت مى‏كنند كه به
كاملترين شكل توبه كنند و آثار گناه را
يكسره از قلوب خويش پاك گردانند و ظلمات
بديها را به نور خوبيها محو و نابود
سازند.



نتايج توبه



پير هرات لطايفى نيز به
سراير توبه مترتب مى‏داند و مى‏گويد:
«و لطايف سرائر التوبة ثلاثة اشياء:
اولها ان تنظر بين الجناية و القضية
فيتعرف مراد الله فيها...». (33)



خلاصه آنكه اول قدم اين است كه سالك
طريق يا تائب به حق بازگشته به رابطه
ميان عمل خلافى كه انجام داده با قضاى
الهى كه او را به انجام چنين كارى قادر
ساخته است پى‏ببرد و با تفكر به اين
حقيقت:



1- در قضاى الهى عزت
خداوند را دريابد.



2- در
پرده‏پوشى بر گناهان نيكى و احسان
خداوند را ببيند.



3- در پذيرفتن
عذر بندگان خاطى، كرم و بزرگوارى
خداوند
را مشاهده كند.



4- در بخشش و
مغفرت به فضل حق پى برد.



5-
متوجه شود حجت و برهان خداوند را چنان
است كه همواره خداوند با حجت قاطع خويش -
كه مورد قبول بندگان است - بر گناهان
آنها كيفر مى‏دهد.



خداوند به
بندگان خود هشدار مى‏دهد كه اين خود
شما هستيد كه براى خود كيفر و مجازات
رقم مى‏زنيد و با اختيار و قدرت خود به
مخالفت‏برخاسته‏ايد حال آنكه بر
انجام ندادن آن امور نيز توانا بوديد.
«و اللطيفة الثانية: ان تعلم ان طلب
البصير الصادق سيئة لم يبق له حسنة
بحال...». (34)



اگر انسان بصير و
روشن‏بين در پى شناخت و جستجوى گناه
خود برآيد حسنه و نيكى براى خود
نمى‏بيند زيرا اگر عملش خوب و خالص
باشد آن را منت و لطفى از خالق خود
مى‏داند كه به او ارزانى داشته و اگر آن
را مشوب به عيب و نقصهايى همچون ريا و
امثال آن ببيند درمى‏يابد كه عمل ناقص
است و لايق پيشگاه حضرت محبوب نخواهد
بود، پس چه عمل خوب و چه عمل ناقص خود را
حقيقتى قابل توجه و اعتبار نمى‏داند.
امام در اين زمينه مى‏گويند:



هر كسى از گنهش پوزش و بخشش طلبد دوست
در طاعت من غافر و تواب من است (35)



و اللطيفة الثالثة: ان مشاهدة العبد
الحكم لم تدع له استحسان حسنة و لا
استقباح سيئة لصعوده من جميع المعانى
الى معنى الحكم. (36)



اگر سالك
كوى دوست‏به مقام توبه راه يافت و به
ضعف و نقص خود واقف شد و همه نعمتهاى
خداوند را منتى از سوى خالق دانست نتيجه
چنين معرفتى اين مى‏شود كه همه خوبيها
را به خداوند نسبت دهد و حق‏تعالى را
فياض على الاطلاق بشناسد و همه نواقص و
شرور موجود در عالم هستى را به ممكنات
نسبت دهد. محى الدين بن عربى مى‏گويد:



انسان بايستى در شرور، خود را
سپر خداوند قرار دهد و همه نواقص و
رخدادهاى ناپسند را به خود منتسب كند و
در كارهاى خير عكس اين عمل كند; يعنى
خداوند را سپر خويش بداند و همه خوبها و
خوبيها را به خداوند نسبت دهد. (37)



و در واقع، انسان تائب پس از طى
مراحل ياد شده حقيقت‏شريفه «لا حول و
لا قوة الا بالله‏» را درمى‏يابد.



اما كاشانى صاحب مصباح الهدايه
نتايج توبه را چهار چيز مى‏داند كه
عبارتند از: (38)



1) كسب محبت
الهى، زيرا خداوند فرموده است: «ان الله
يحب التوابين‏». (39)



2) پاك شدن
از گناه كه بزرگان طريقت گفته‏اند:
«التائب من الذنب كمن لاذنب له‏».



3) تبديل سيئات به حسنات، زيرا
خداوند در كتاب هدايت وعده داده است كه
«يبدل الله سيئاتهم حسنات‏». (40)



4) تائب از گناه، چنان پاك و مبرى
مى‏شود كه خودش نيز گناه خود را نخواهد
ديد و از معصومين نقل است كه خداوند به
ملائكه خويش كه حاملان عرش او هستند
فرمان مى‏دهد كه چنان گناه او را پاك
كنيد كه خود او نيز گناهش را نبيند و
نداند: «فاغفر للذين تابوا». (41)



امام خمينى(س) نيز در مورد نتيجه توبه
مى‏نويسد:



اگر توبه خالص باشد
تائب، محبوب خداوند مى‏شود سپس
محبوبيت
نزد خالق نتيجه توبه است.



ايشان به نكته‏اى ظريف نيز توصيه
مى‏كنند و آن اين است كه انسان سالك،
بايد همواره متوجه باشد كه اگرچه نتيجه
توبه محبوبيت‏حضرت دوست را به دنبال
دارد اما به ياد داشته باشد كه توبه
خالص بسيار دشوار است و بر فرض توفيق و
صحت توبه بايد به «كمن‏» در جمله
«التائب كمن لا ذنب له‏» توجه شود. زيرا
فرق است ميان دوستى كه در همه عمر با صفا
و خلوص رفتار كرده با دوستى كه خيانت
كرده و سپس عذر تقصير خواسته است. پس با
توجه به مشكل بودن توبه و ذكر اين نكته،
انسان بايد همواره مراقب باشد و
حتى‏الامكان از معاصى و نافرمانى
پرهيز كند كه به تعبير ايشان «اصلاح نفس
پس از افساد، از امور مشكله است‏». (42)



با ذكر توصيه‏اى از امام
خمينى(س) اين بحث را به پايان مى‏بريم.



اى عزيز، با بى‏اعتنايى و
سرسرى از اين مقام مگذر. تدبر و تفكر در
حال خود و عاقبت امر خويشتن كن... . (43)



اى عزيز، مبادا شيطان و نفس
اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمايند و
مطلب را بزرگ نمايش دهند و تو را از توبه
منصرف كنند و كار تو را يكسره نمايند.
بدان كه در اين امور هرقدر، ولو به
مقدار كمى نيز باشد، اقدام بهتر است ...
گناهان متراكم است و خطاها متزاحم، از
لطف خداوند مايوس مشو و از رحمت‏حق
نااميد مباش كه حق‏تعالى اگر تو به
مقدار مقدور اقدام كنى، راه را بر تو
سهل مى‏كند و راه نجات را به تو نشان
مى‏دهد ... مبادا از رحمت‏حق غافل شوى و
گناهان و تبعات آن در نظرت بزرگ آيد.
رحمت‏حق از همه چيز بزرگتر و به هر چيز
شامل است: «داد حق را قابليت‏شرط نيست.»
(44)



اى عزيز، راه حق سهل است و
آسان، ولى قدرى توجه مى‏خواهد. اقدام
بايد كرد. (45)



يادداشتها:



1) عضو هيات علمى و مدير گروه عرفان
اسلامى پژوهشكده امام خمينى(س) و انقلاب
اسلامى.



2) ذاريات (51): 56.



3) جاثيه (45): 3.



4) شيخ
عزالدين محمود بن على كاشانى نطنزى از
علما نامدار سده هشتم ه . ق.



5)
عزالدين محمود بن على كاشانى، مصباح
الهدايه و مفتاح الكفايه، به تصحيح
جلال‏الدين همايى، تهران: مؤسسه نشر
هما، 1367، ص 125.



6) همان.



7) همان.



8) همان، ص 127.



9) و قدقال الجنيد: «قد ينقل العبد من
حال الى حال ارفع منها، و قد بقى عليه من
التى نقل عنها بقية، فيشرف عليها من
الحالة الثانية فيصلحها» و عندى ان
العبد لايصح له مقام، حتى يرتفع عنه، ثم
يشرف عليه، فيصححه. خواجه عبدالله
انصارى، منازل السائرين، شرح كمال
الدين عبدالرزاق كاشانى، قم: انتشارات
بيدار، ص 15.



10) صاحب عوارف
المعارف.



11) بنگريد به:
عزالدين كاشانى، همان، ص 127.



12)
همان، ص 125.



13) فرهنگ معين، جلد
1، ص 1160.



14) عبدالكريم القشيرى،
رساله قشيريه، با تصحيحات و استدراكات
بديع‏الزمان فروزانفر، تهران:
انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، ص 137.



15) و اعلم ان العامه من العلماء هذه
الطائفه و المشيرين الى هذه الطريقة
اتفقوا على ان النهايات لا تصح الا
بتصحيح البدايات كما ان الابينه لا
تقوم الا على الاس‏».



16) چون
كسى به ظاهر قصد خدمت كند بايد كه به
ظاهر طهارت كند و چون باطنا قصد قربت
كرد بايد كه طهارت باطن كند و اگر طهارت
ظاهر به آب است اما طهارت باطن به توبه
حاصل مى‏شود.



17) حجرات (49): 11. و
هر كس كه توبه نكرد، آنان خود ستمكارند.



18) توبه، بازگشت و رجوع از
مخالفت‏حكم الهى است‏به موافقت آن;
بنابراين، توبه بازگشت از نافرمانى
است‏به سوى فرمانبردارى.



19)
روح‏الله موسوى خمينى، شرح چهل حديث
(اربعين حديث)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر
آثار امام خمينى(س)، چاپ هفتم، پاييز
1375،
ص 272.



20) عزالدين محمود بن على
كاشانى، همان، ص 371.



21) زيرا
ذكر گناه در حال صفا و پيوند با محبوب
خود گناهى است‏بزرگ. خواجه عبدالله
انصارى نيز آخرين مرتبه توبه را توبه از
توبه ذكر كرده كه در پايان اين مقاله به
آن اشاره خواهد شد.



22)
عبدالكريم القشيرى، همان، ص 143.



23) به نظر مى‏رسد منظور از حقيقت
توبه،
توبه حقيقى باشد نه حقيقت‏به معنايى كه
خواجه عبدالله انصارى به آن پرداخته
است
كه در قسمت‏بعد و در صفحات آتى به آن
خواهيم پرداخت.



24) توبه (9): 118. و
از خود به تنگ آمدند و دانستند پناهى از
خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان
[توفيق] توبه داد، تا توبه كنند.



25) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 43.



26) همان، ص 44.



27)
همان، ص 34.



28) همان، ص 43.



29) روح‏الله موسوى خمينى، همان، ص 277
- 281.



30) نهج‏البلاغه، حكمت 409.



31) روح‏الله موسوى خمينى،
همان، ص 276.



32) همان، ص 279.



33) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 42.



34) همان، ص 48.



35)
روح‏الله موسوى خمينى، ديوان امام،
تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام
خمينى(س)، ص 57.



36) خواجه
عبدالله انصارى، همان، ص 48.



37)
محى الدين ابن عربى، فصوص الحكم، تهران:
انتشارات مكتبة الزهرا، 1370، فص شيثيه.



38) عزالدين محمود بن على
كاشانى، همان، ص 369.



39) بقره (2):
222. خداوند بسيار توبه‏كنندگان را دوست
دارد.



40) فرقان (25): 70.



41) غافر (40): 8. غفر به معناى پوشاندن
است
و پوشاندن يا به معناى محو خود گناه است
و يا به معناى محو كيفر گناه، در هر صورت
خداوند غفار است; يعنى به صورت صيغه
مبالغه تا حد بسيار وسيعى گناه يا عقوبت
و كيفر گناه را پاك و محو مى‏سازد.



42) روح‏الله موسوى خمينى، چهل حديث،
ص 234.



43) همان، ص 274.



44)
همان، ص 278.



45) همان، ص 279.



/ 1