زهد سومين مقام عرفانى و به حسب لغتخلاف رغبت است (69) و عبارت است از ترك شيىء و اعراض از آن و بىميلى و بىرغبتى به آن.
تعريف زهد زهد در اصطلاح عرفان حالتى است نفسانى و مانند ساير صفات نفسانى و مقامات انسانى داراى مراتب و درجات متعددى است و مراد بىميلىاى است كه با ترك آن همراه باشد. برخى از بزرگان معرفت زهد را با حكمت نزديك دانسته و گفتهاند زهد و حكمت قرين يكديگرند و معتقدند از آنجا كه زاهد حكيم است «عالى» را در پاى «دانى» قربانى نخواهد كرد، روح جاويدان را در تنگناى عالم طبيعت محصور نخواهد ساخت. انسان از ديد زاهد، مىتواند دنيا را در تصرف خود در آورد و آن را مسخر خود سازد. چرا كه: «ان الله سخر لكم ما فى السموات و ما فى آلارض» (70) ولى هرگز نبايد خود را مفتون و گرفتار آن كند. بنابراين، از نگاه زاهد خود باختن در برابر دنيا و خود را ملعبه هواهاى نفسانى ساختن، شايسته مقام عالى و رفيع حضرت انسان نيست.
زاهد همواره پيام خالق خويش را در عمق وجود خود مىشنود كه: «لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بمآ ءاتاكم» (71) بنابراين، زاهد با از دست دادن نعمتى خود را نمىبازد همچنانكه از به دست آوردن نعمت و حشتمى مغرور نمىگردد. (72)
انسان زاهد پس از آنكه نفس خويش و آئينه دل خود را با توبه و ورع آراسته ساخته و مصفا نمود، وجودش از هرگونه زنگار هوى و هوسى پاك مىگردد. در اين موقعيت دنيا را صرفا معبرى مىبيند كه بايد از آن عبور كند تا به حقايق جاويدان برسد در نتيجه، به امور مادى توجهى نداشته و حتىالامكان از آنها دورى مىنمايد او در دنيا به عالم باقى مىانديشد و آخرت را زيبا مىبيند و به آن روى مىآورد و حقيقت مقام «زهد» براى او تجلى مىكند و معنا و مفهوم گفته كسانى كه «زهد» را نتيجه و ثمره حكمت و علم و هدايت دانستهاند درك مىكند. بنابراين، حكيم همان زاهد در دنيا است. «الحكيم هو الزاهد فى الدنيا» كاشانى در مصباح علت اينكه زهد را نتيجه حكمت دانستهاند اينگونه توضيح مىدهد:
زهد نتيجه حكمت است از آن جهت كه حكيم كسى را گويند كه بناى كارها براساس محكم نهد و شك نيست كه زاهد به جهت اعراض از دنياى فانى و رغبت در آخرت باقى، بناى كار خود بر قاعده محكم نهاده است. (73)
و در ادامه مىنويسد: «در خبر است من زهد فىالدنيا اسكنالله الحكمة قلبه و انطق بها لسانه».
از منظر كاشانى همانگونه كه از زهد ثمرهاى چون حكمتبه بار مىآيد رغبتبه دنيا نيز موجب جهالت و كورى دل مىگردد. (74)
خواجه عبدالله انصارى در تعريف زهد مىگويد: «الزهد اسقاط الرغبة عن الشىء بالكلية و هو للعامة قربه و للمريد ضرورة و للخاصة فسة». توضيح آنكه زاهد هرگونه رغبت و تمايلى را به شىء از خود ساقط ساخته است زيرا خود را برتر از وابستگى به امور زوالپذير دنيا مىداند. زهدورزى براى عامه مردم موجب نزديكى به خداوند مىگردد زيرا توجه خود را از امور فانى به حقيقتباقى معطوف مىگردانند. خداوند پاداش چنين زهدى را قرب به خود قرار داده است. اما براى مريد يك ضرورت محسوب مىشود زيرا «مريد» كسى است كه قلب خود را با خدا يگانه ساخته است و اگر زهد نورزد و به امور دنيوى توجه كند حالت «جمع» او به تفرقه تبديل مىشود، پراكنده دل مىگردد. مريد كسى است كه از همه باز آمده و با او نشسته، اگر زهد نورزد ديگر محبوب خويش را در حالت جمع نتواند ديد و گرفتار كثرتبينى و تفرقه مىشود كه دون شان و منزلت اوست.
براى خاصان و منتهيان مقامى پست و دون است از اينرو كه آنان هرگز به دنيا و متعلقات آن نگاه استقلالى نداشتهاند كه بخواهند از آن دل بركنند، هرچه مىبينند جلوه حضرت محبوب است و پرتو جمال لم يزلى. از منظر اينان جمله آفرينش يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاده است. بنابراين، تعلق خاطر و دلبستگى آنان به حقيقت هستى است نه پرتوهاى وجود، از اين جهت زهدورزى در نظر اينان پست و دون و از ضعف معرفت است. (75)
امام خمينى(س) در تعريف زهد مىگويند: اگر زهد عبارت باشد از ترك دنيا براى رسيدن به آخرت، از اعمال جوارحى محسوب مىگردد و اگر عبارت باشد از بىرغبتى و بىميلى به دنيا كه با ترك دنيا ملازمت داشته باشد، از اعمال جوانحى به حساب مىآيد.
امام زهد را فطرى بشر دانسته و از لوازم فطرت مخموره برمىشمرند و معتقدند كه در انسان دو فطرت اصليه و فرعيه وجود دارد. ساير فطريات به اين دو رجوع مىكنند و آن دو فطرت عبارتند از: فطرت عشق به كمال مطلق، كه فطرت اصليه و استقلاليه است. فطرت تنفر از نقص، كه آن فطرت فرعيه مىباشد.
به عبارت ديگر، تمام دعوت انبياء الهى براى دو مقصد است كه يكى اصلى و استقلالى است و ديگرى عرضى و تبعى. «آنچه مقصد ذاتى و غايتبعثت و دعوت انبياء(ع) است آن است كه انسان طبيعى لحمى حيوانى بشرى، انسان لاهوتى الهى ربانى روحانى شود و افق كثرت به افق وحدت متصل شود... اين كمال حقيقت معرفت است.» (76) و اين مقصد ذاتى با دو امر اقبال به سوى خداى تعالى و ادبار از غير حق و اعراض از ما سوى الله متحقق مىشود.
درواقع، امام اعراض از دنيا و ماسوى الله را زهد حقيقى مىدانند. در نظر ايشان زهد كه حالت نفسانى استبا عمل ملازمت دارد. در حقيقت زهد پيوند نظر و عمل مىباشد نه نظر صرف است و نه عمل تنها. ايشان با استشهاد به آيه مباركه «لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بمآ ءاتاكم» مىفرمايند:
اين آيه شريفه شاهد بر كلام سابق ماست كه زهد را از صفات نفسانيه ملازم با عمل گرفتيم نه نفس ترك. (77)
از منظر امام خمينى(س) زهد مقدمهاى استبراى وصول به جمال جميل; بنابراين، خود زهد مطلوب نهايى و مقصد اصلى نيستبلكه واسطهاى استبراى رسيدن به مقصد اصلى و استقلالى; و براى مقدمه دانستن «زهد» به اين سخن حضرت على(ع) استشهاد مىكنند كه «ان من اعون الاخلاق على الدين الزهد فىالدنيا». (78)
و در همين راستا، زهد را كليد گشاينده آخرت مىدانند و توجه مىدهند كه «فلسفه وجودى كليد، گشايندگى آن استبنابراين، زهد كه مفتاح باب خيرات است.... مقصود بالذات نيست چنانچه مفتاح خود، مقصود بالذات نيستبلكه براى فتح باب است». (79)
ديديم كه امام رغبتبه دنيا را عامل اصلى دور شدن از خداوند مىدانند كه نهايتا انسان را از سلوك الىالله باز مىدارد و هر چيزى كه انسان را از حقتعالى باز دارد، دنيا مىخوانند. بنابراين، زهد از ديد امام عبارت است از ترك هر چيزى كه انسان را از خداوند غافل نمايد. اما در يك تحليل عقلانى نتيجه مىگيرند كه عامل اصلى رغبتبه دنيا احتجاب فطرت است. وقتى فطرت انسان، گرفتار حجب طبيعتشود محبوب خود را در شاخهاى از شعبههاى طبيعت جستجو مىكند از اين رو به آن دلبستگى پيدا مىكند و در نتيجه از جمال جميل مطلق باز مىماند.
امام زهد حقيقى را از بزرگترين جنود عقل در جهان مىدانند (80) كه انسان به واسطه آن به عالم قدس پرواز مىكند و انقطاع الىالله براى او حاصل مىشود. رغبتبه دنيا و توجه به زينتهاى آن را بزرگترين جنود ابليس و دقيقترين دام نفس مىدانند كه به واسطه آن انسان به دام بلا مىافتد و از رسيدن به مقام انسانيت محروم مىشود.
امام محبت را ضخيمترين حجاب حقيقت مىدانند كه: «حب الشىء و يعمى و يصم» (81) و دنيا دوستى و رغبتبه آن را گناه دانسته و موجب انحراف سالك از مسير حقيقىاش برمىشمرند كه «حب الدنيا راس كل خطيئة» پس با زهدورزى، محبت دنيا و رغبت و توجه به امورى كه او را از حقيقت دور مىسازد ريشهكن شده در نتيجه هفتادهزار حجب نورانى و ظلمانى كه بر سر راه سالك قرار گرفته و مانع رؤيتحقيقت است زدوده شود.
به نظر امام «اخلاص» نيز با زهد در برخى از حالات شريك است. چنانچه در حديث مشهور آمده است كسى كه چهل روز براى خدا خالص شود چشمههاى حكمت از قلبش بر زبانش روان مىگردد. بنابراين، اگر نتيجه زهد، حكمت است نتيجه اخلاص نيز حكمت است «پس زهد با اخلاص در ترك آمال و مقاصد خود شريك است». (82)
درجات زهد پير هرات زهد را بر سه درجه مىداند و مىگويد:
الدرجة الاولى: الزهد فىالشبهة، بعدترك الحرام بالحذر عن المعتبة (المعصيه) و الانفة من المنقصة و كراهة مشاركة الفساق. (83)
توضيح اينكه، سالكى كه به مقام زهد قدم مىگذارد پس از ترك امور حرام كه محبوب او را از انجام آنها پرهيز داده است از امورى هم كه مشكوك استبه دليل رعايتحرمت و بزرگداشت امر محبوب دورى مىجويد زيرا همواره نگران است كه عملى از او سر بزند كه مورد پسند محبوب واقع نشود. سالك به مقام زهد رسيده همواره بايد از امورى كه موجب نقص و كندى سير و سلوك او مىگردد، پرهيز كند.
الدرجة الثانيه: الزهد فىالفضول، و مازاد علىالمسكة و البلاغ من القوت; واغتنام التفرغ الى عمارة الوقت، و حسم الجاش، و التحلى بحلية الانبياء و الصديقين. (84)
خواجه عبدالله انصارى مرحله اول از درجه دوم را پرهيز از امور زايد مىشمارد و مرحله دوم را زدودن پريشان خاطرى از دل مىداند. در نظر او توجه به دنيا و ديدن كثرات، طمانينه و جمعيتخاطر او را برهم خواهد زد و مرحله سوم را آراستهشدن به زيور انبيا و صديقين مىداند; زيرا همه اين بزرگان اهل زهدند. پس براى قرار گرفتن در زمره و مسلك آنان به شيوه آنان عمل مىكند و به دنيا رغبتى نشان نمىدهد البته روشن است كه صاحب مال و ثروت بودن منافاتى با تعلق و دلبستگى به دنيا ندارد و چنانكه حضرت سليمان(ع) كه پيامبرى از پيامبران خداوند است هم صاحب شوكت و ثروت بود و هم در زمره زهاد به شمار مىرفت.
و الدرجة الثالثه: الزهد فى الزهد و هو بثلاثة اشياء: باستحقار ما زهدت فيه و استواء الحالات عندك، والذهاب عن شهود الاكتساب - ناظرا الى وادي الحقايق. (85)
اما امام خمينى(س) درجات زهد را به نحو ديگرى مطرح كردهاند. ايشان مىفرمايند:
درجه اول، زهد عامه است و آن عبارت است از اعراض از دنيا اما به قصد رسيدن به نعمتهاى آخرت و انگيزه چنين زهدى آن است كه شخص زاهد به بعضى از مراتب آخرت ايمان يافته اما هنوز در اسارت خويش است; يعنى به دستور عقل، شهوات زايلشدنى را براى رسيدن به لذات باقى ترك كرده است. بنابراين، ترك شهوت براى شهوت است. (86)
درجه دوم، زهد خاصه است و آن اعراض از لذايذ شهوانى استبراى رسيدن به مقامات عقلانى. اين چنين زهدى در اثر ايمان به مراتب عالى از عالم آخرت حاصل شده است كه به واسطه چنين ايمانى لذات جسمانى و حيوانى در نظرش حقير و كوچك مىشود. بنابراين، اين ايمان و اعتقاد مبدا اعراض و منشا انصراف نفس مىشود (87) و چون اين اعراض نيز براى لذت است - گرچه لذت روحانى - قدم نفسانى در كار است. بنابراين، زهد حقيقى نيست اين نيز ترك شهوت و لذت استبراى شهوت و لذت. (88)
درجه سوم، زهد اخص خواص است; يعنى زهد خصيصين و برگزيدگان و آن عبارت است از اعراض از لذات روحانى و ترك مشتبهات عقلانى براى رسيدن به مشاهده جمال جميل الهى و دستيابى به حقايق ربانى. اين مرحله عالى زهد، اول مقام اولياء و محبان است. پس «زاهد حقيقى كسى است كه ترك كند غير خدا را براى خدا». (89)
پي نوشتها: 68) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 127.
69) محمدبن يعقوب فيروزآبادى، القاموسالمحيط، جلد 1، ص 309.
70) لقمان (31): 20.
71) حديد (57): 23. به آنچه از دستشما رفته است افسوس مخوريد و به آنچه به شما مىرسد شاد نباشيد.
72) حضرت على(ع) اين آيه را، خلاصه حقيقت زهد مىداند، رجوع كنيد به: نهج البلاغه، قصارالحكم 439.
73) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 374. كسى كه در دنيا زهد بورزد خداوند حكمت را در دلش جاى مىدهد و آن را بر زبانش جارى مىسازد.
74) همان.
75) يحيى بن معاذ در توصيفى از دنيا مىگويد: «دنيا چون عروسى است كه طالبان آن چون آرايشگرانى هستند كه او را مىآرايند و تاركين آن (زاهدين) كسانىاند كه سعى در خراب كردن آراستگىهاى آن مىكنند سپس نتيجه مىگيرد كه هردو دسته در حقيقتبه دنيا مشغولند يكى به آراستن و ديگرى به زدودن. يكى به تعلق و ديگرى به قطعتعلق مشغول استحال آنكه بالاترين مقام، مقام زاهد خاصه يا عارف رهيافتهاى كه فقط به خدا متوجه است و جز به حكم ضرورت و فقط به حكم و دستور محبوب به دنيا نخواهد پرداخت».
76) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنودعقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، 1377، ص 297.
77) همان، ص 305.
78) همان، ص 299.