صبر در لغتبه معناى خوددارى از شكايت، دم فروبستن، سخن به شكوه نگشودن و اظهار بىتابى نكردن است; اما در اصطلاح عرفانى، مقامى است نفسانى كه سالك الى الله با نيروى مجاهده و رياضتهاى خاص بدان دست مىيابد.
خداوند در قرآن كريم كه كتاب انسانسازى است، پيروان خود را امر به صبر مىكند «واصبر و ما صبرك الا بالله» (101) و اگر چه در ابتداى آيه از مؤمنان مىخواهد كه صبر پيش گيرند; اما در دنباله آن به نكته ديگرى اشاره مىفرمايد كه صبر حاصل نمىشود مگر با توفيق الهى. پس اگرچه «صبر» در اصطلاح عرفانى «مقام» است و اكتسابى و خداوند هم امر به آن مىكند اما دنباله آيه تصريح دارد كه صبر مانند ديگر مقامات بدون توفيق الهى حاصل شدنى نيست. پس مىتوان گفت رياضات و كوششهاى سالك، زمينه بهرهمندى از فيوضات الهى و توفيقات ربوبى - از جمله مقام صبر - را فراهم مىسازد. مولانا در اين رابطه چنين مىگويد:
هفتسال ايوب با صبر و رضا در بلا خوش بود با ضيف خدا
تا چو وا گردد بلاى سخت رو پيش حق گويد به صد گون شكر او
گفتحق ايوب را در مكرمت من به هر موى تو صبرى دادمت
هين به صبر خود مكن چندين نظر صبر ديدى صبردان (ده) را هم نگر
اهميت صبر
بزرگان عرفان گفتهاند: «الايمان نصفان ، نصف صبر و نصف شكر». (102) چرا كه به جاى آوردن طاعات و ترك كردن مكروهات و منهيات احتياج به صبر دارد. ائمه اطهار(ع) مفسران كتاب هدايت صبر را صفت مؤمن مىدانند; زيرا شخص به ايمان رسيده همه رويدادها را نتيجه قضا و قدر الهى مىداند و هرگز امرى را خارج از اراده خداوندى نمىبيند پس اگر امرى مورد دلخواه او شد شاكر مىشود و اگر مكروه او بود بر آن صبر مىكند; بدين ترتيب مؤمن صابر و شكور است، لذا در روايات آمده است:
الصبر من الايمان بمنزلة الراس من الجسد فاذا ذهب الراس ذهب الجسد و كذلك اذا ذهب الصبر ذهب الايمان. (103) يا «لا ايمان لمن لا صبر له». (104)
صبر از ايمان به سر يابد كله حيث لا صبر فلا ايمان له
مولوى
تعريف صبر
خواجه عبدالله انصارى در تعريف «صبر» مىگويد: «الصبر حبس النفس على جزع كامن عن الشكوى» (105) از تعريف خواجه دو نكته را مىتوان دريافت:
الف) اگرچه شخص «صابر» در درون احساس ناراحتى كرده است و سنگينى غم و اندوه را با تمام وجود حس مىكند; اما به خاطر حضرت محبوب بر غير حق شكوه و شكايت نمىبرد.
ب) هر چند صابر به غير حق شكوه نمىكند اما به اين معنا نيست كه با خداى خويش به درد دل و راز و نياز نمىپردازد. چنانكه مىبينيم حضرت ايوب(ع) پس از آنكه مشكلات و رنجهاى فراوان بر او مستولى مىشود به خداوند شكوه مىكند كه «انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب» (106) و در عين حال خداى مهربان همچنان او را به صفات پسنديده «صابر» و «اواب» (رجوع كننده به حق) مىستايد و مىفرمايد: «انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب». (107) حضرت يعقوب(ع) نيز كه از صابرين است مىگويد: «انما اشكوا بثى و حزنى الى الله». (108) حاصل سخن آنكه شكوه و شكايت كردن در پيشگاه خداوند منافاتى با مقام صبر ندارد و گاه عدم اظهار دردمندى نزد خدا نوعى گستاخى به حساب آيد. پس صبار كسى است كه صبرش براى خداست و با قدرت اعطا شده از طرف خداوند به چنين مقامى راه مىيابد.
پير هرات «صبر» را براى مبتديان دشوار و براى سالكين وادى محبت امرى وحشتناك و بالاخره براى موحدين امرى ناپسند مىشمرد. (109) براى عامه از آن جهت دشوارترين و سختترين منزل است كه آنان در آغاز راهند و به رياضت عادت نكرده و آزمودگى لازم را نيافتهاند و در برابر ناملايمات و حوادث بىتابى مىكنند. اما براى كسانى كه در وادى محبتسير مىكنند منزلى وحشتناك است; زيرا اقتضاى مقام محبت مانوس شدن با محبوب و راضى بودن از همه اعمال و افعال اوست. سالك در اين منزل پسندد هر چه را جانان پسندد و در هر بلا و مصيبتى دست زيبا و نوازشگر فرستنده بلا را مىبيند. او در مقامى سير مىكند كه همواره خواسته محبوب را بر خواسته خود ترجيح مىدهد. به عبارت ديگر، خواستهاى در مقابل محبوب از خود ندارد.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد اى عجب من عاشق اين هر دو ضد
حال سالك در اين وادى چنان است كه شاعر عرب زبان گويد:
اريد وصاله و يزيد هجرى
فاترك ما اريد لما يريد
ميل من سوى وصال و قصد او سوى فراق ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام او
حافظ
نهايتا خواجه براى سالكانى كه در وادى توحيد گام گذاشتهاند صبر را ناپسند مىداند زيرا صابر در حقيقت نوعى دعوى پايدارى و مقاومت در برابر مصايب و شدايد مىكند; گرچه آنها را از جانب محبوب مىبيند و به جان مىخرد اما خود اين دعوى مىتواند نوعى سركشى نفس باشد; حال آنكه مقتضاى حال توحيد فناى نفس است.
امام خمينى(س) نيز در بيان صبر، تعريف خواجه عبدالله و محقق طوسى را پذيرفته و مىگويند:
صبر متقوم به دو امر است: يكى آنكه از آن ناملايم كه بر او وارد مىشود كراهت داشته باشد در باطن و ديگر آنكه خوددارى كند از اظهار شكايت و جزع. (110)
ايشان در جايى ديگر از حقيقت صبر سخن مىگويند و آن را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره مىدانند و در مقابل، جزع و بىتابى را از جنود جهل و از لوازم فطرت محجوبه مىشمارند. (111) از نظر امام خمينى(س) فطرت اصلى انسان، خدا خواه و خدا بين است. او عاشق كمال و جمال مطلق است. بنابراين، هر چه از جانب خداوند بر او وارد شود، اگرچه به حسب طبيعت او ناگوار است; اما هرگز اظهار جزع نمىكند سالك طريق به تعبير امام «جزع از واردات حق را عيب مىشمارد». (112)
اما اگر اين فطرت خداجو و خدابين در حجب نفسانى گرفتار آمد ناشكيبا مىشود و اگر زنگار خودبينى و خودخواهى مرآت قلب او را فراگرفتبر واردات بىتابى و جزع كند و از فقدان مطلوبات طبيعيه ناشكيبايى ورزد. (113)
امام خمينى(س) بعد از بيان اين تعاريف اشاره مىكنند كه صبر مقامى استبراى متوسطان; يعنى كسانى كه هنوز در راهند و به مقصد نرسيدهاند. زيرا مادامى كه نفس از واردات از جانب حقتعالى كراهت دارد و در كمون و بطونش از آنها جزع داشته باشد، مقام معارف و كمالاتش ناقص است. (114)
درجات صبر
پير هرات صبر را بر سه درجه مىداند:
الدرجة الاولى: الصبر عن المعصية بمطالعة الوعيد ايقاء على الايمان و حذرا من الجزاء و احسن منها الصبر عن المعصية حياء. (115)
درجه اول، صبر خوددارى از معصيت و عدم ارتكاب امورى است كه از آنها نهى شده است. خواجه معتقد استسالك طريق حقيقتبايد ايمان خود را با ملاحظه وعيدهاى خداوند حفظ كند. البته ذكر اين نكته نيز لازم است كه از نظر بزرگان عرفان پرهيز از امور حرام به سبب وعيد خداوند و ترس از عذاب الهى، نقص در سلوك محسوب مىشود. از نظر اينان برترين عامل عدم ارتكاب امور «منهى عنه» شرم و حيا در برابر خالق هستى است، پس اگر كسى در سير و سلوك به مقام «احسان» «كانك تراه» راه يابد و خود را همواره در محضر و منظر خدا بيند، حياى او موجب مىشود كه هرگز خلاف اوامر محبوب خود عمل نكند. البته ميان اين دو مرتبه، فاصله بسيار است. از اين رو گفتهاند: شرمسارى در برابر خالق، خصلت آزادگان است و شرم و حيا برتر از پرهيز و ترس است.
الدرجة الثانيه: الصبر على الطاعة بالمحافظة عليها دواما، و برعايتها اخلاصا و بتحسينها علما. (116)
درجه دوم، صبر بر طاعت است و با اين انگيزه محقق مىشود كه: 1) سالك طريق حقيقتبر اطاعت و بندگى حقتعالى پايدار باشد، 2) همواره سعى كند عملش با اخلاص زينتشود، 3) طاعتخود را با علوم شريعت نيكو سازد; يعنى طاعتى عالمانه و بر مبناى شريعت داشته باشد.
شارح منازل السائرين معتقد است، صبر بر طاعتبرتر از خوددارى كردن از گناه و نافرمانى است. زيرا چنين صبرى، صبر در معصيت را نيز شامل مىشود ولى عكس اين صادق نيست. به طور مثال كسى كه به انجام فريضهاى مشغول مىشود همين طاعت و فرمانبردارى، او را از فحشاء و منكر بازمىدارد و او علاوه بر صبر در طاعت، صبر بر معصيت نيز دارد; يعنى به هنگام انجام تكليف - كه از آن به نوعى صبر تعبير شده - صبر بر معاصى و اعمال خلافى پيدا مىكند كه احيانا مىتوانسته است آنها را انجام دهد و از آنها دورى جسته است. پس قول خداوند كه مىفرمايد «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر». (نماز انسان را از زشتى و گناه بازمىدارد) مىتواند ناظر به اين حقيقتباشد. پس انسانى كه بر عبادت و بندگى خداوند مداومت دارد اگر بتواند شرايط لازم را در عمل به واجب حاصل كند و آن عمل را از ريا، پاك نمايد و به زيور اخلاص بيارايد طبيعى است كه انجام چنين طاعتى او را از ارتكاب معصيتبازمىدارد.
و الدرجة الثالثة: الصبر فى البلاء بملاحظة حسن الجزاء و انتظار روح الفرج و تهوين البليه بعد ايادى المنن و تذكر سوالف النعم. (117)
سالك در اين مرحله به وعدهاى كه خداوند در قرآن كريم به صابران داده است توجه مىكند و به انتظار گشايش از جانب حضرت دوست مىنشيند. او گفته خالق خويش را سختباور دارد كه فرمود: «فان مع العسر يسرا - ان مع العسر يسرا» (118) و مىداند كه «الجنة حفه بالمكاره». «صابر» در اين منزل به نعمتهايى كه خداوند او را از آن بهرهمند كرد، توجه مىكند و با به يادآوردن نعمتها و عطاياى حضرت حق، دردمندى خويش را تسكين مىدهد. (119)
امام نيز در بيان مراتب صبر به حديث نبوى استناد كرده كه مىفرمايند: «الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة; و صبر على الطاعة، و صبر على المعصية». (120)
قسم اول، صبر بر بليات و مصيبات است. همانگونه كه خواجه عبدالله انصارى ذكر كرد، امام نيز توجه مىدهند كه شكوه و شكايت كردن نزد خداوند عيب نيست و آنچه نامطلوب است پيش مخلوقات شكوه كردن استحال آنكه اظهار عجز و نيازمندى به حضرت حق مطلوب است.
و يحسن اظهار التجلد للعدى و يقبح الا العجز عند الاحبه (121)
در تعريف قسم دوم كه صبر بر طاعت است، امام مىفرمايند:
انسان در فرمانبرى حقتعالى خوددار باشد و نفس اماره عنان از دست انسان نگيرد و افسار گسيختگى نكند. (122)
به نظر امام صبر در ترك طاعات آسانتر است از صبر بر افسار گسيختگى پس از اتيان عمل و در توضيح اين مطلب مىگويند:
صبر در مقام اول (صبر در ترك طاعات) مقاومتبا نفس است در انجام دستورات شرعى طبق دستورات شرع و متناسب با حدود و احكام ظاهرى و باطنى شريعت اما صبر مقام دوم، عبارت است از نگهدارى نفس از اينكه مبادا به بليه كبر و عجب و ديگر توابع آنها مبتلا شود.
چه بسا كه شيطان و نفس اماره انسان را سالهايى بس طولانى دعوت به اعمال صالحه و اخلاق حميده و پيروى از شريعت مطهره كنند به اميد آنكه او را مبتلا به اعجاب و خودپسندى كنند و انسان را با همه مشقتها و رياضات ساقط كنند. پس غرور علمى و عملى و خودخواهى و خودپسندى يكى از مهلكات است كه انسان را به شقاوت مىكشاند. (123)
امام در تعريف قسم سوم كه صبر از معصيت است مىگويند: «صبرى است كه انسان در جهاد با نفس و جنود ابليس مىكند». (124) اين درجه از صبر، حقايق و دقايق بسيار دارد. حضرت امام(س) مىگويند: «صبر در اين مقام مشكلتر و دقيقتر از صبر در طاعات است». (125) تصريح مىكنند كه «مهمتر از هر چيز از براى سالك الى الله صبر در معصيت است». (126) امام معتقدند كه در اين مرحله سالك بايد «قدم بر فرق خود گذارد و بتبزرگ خودى و انانيت را از كعبه دل به دست ولايت مآبى فرو ريزد و بشكند تا به حقايق اخلاق قدم نهد و به سراير خلوص باريابد و اين جز با دستگيرى خدايى و توفيق يزدانى صورت نبندد». (127)
حضرت امام در فصل سوم همين بحثبه گونه ديگرى به بعضى مراتب صبر اشاره مىكنند و حكايتى را از شبلى عارف معروف قرن چهارم هجرى مىآورند. در حكايت مذكور به شش نوع از صبر اشاره شده است كه عبارتند از: 1) صبرلله; 2) صبربالله; 3) صبر على الله; 4) صبر فى الله; 5) صبر مع الله; 6) صبر عن الله. امام در زير يكايك به شرح آنها پرداخته است.
1- صبر لله: از نظر امام اين مقام نازلترين مقام سالك است. انسان در اين مرحله از آمال و آرزوهاى نفسانى خود منسلخ گشته و مهاجر الى الله مىشود. چه در غير اين صورت در بيت نفس مقيم بوده و در جلباب نفسانيات خويش گام برمىدارد و مصداق مهاجر الى الله واقع نمىشود. پس سفر الى الله با خروج از نفسانيات و بيرون رفتن از انانيتحاصل مىشود و به تعبير امام:
تا خروج از بيت نفس و بيرون رفتن از انانيت نباشد سفر الى الله و هجرت به سوى او محقق نشود و پيش اهل معرفت تمام رياضاتش رياضتباطل است و چون خروج از بيت محقق شد سالك شود و صبر در اين مقام صبر لله است.
پير هرات نيز اين نوع از صبر را ضعيفترين انواع صبر و خاص مبتديان مىداند و مىگويد: «واضعف الصبر الصبر لله و هو صبر العامه». (128)
2- صبر بالله: از منظر امام اين نوع از صبر داراى دو مقام است: نخست صبرى كه براى سالك ثابت است و مسافر كوى حقيقت پس از بيرونآمدن از منزل نفس و طبيعت نفسانى خويش تمام حركات و افعال و قواى خود را در اختيار خداوند مىبيند و خود را مسلوب الاختيار مشاهده مىكند و صبر خود را كه يكى از حالات و قواى اوستبالله مىبيند و به عيناليقين در مىيابد كه معطى اين صبر خداوند است. به تعبير امام فهم اين حقيقتبا برهان عقلى حاصل نمىشود كه «برهان راجع به اهل حجاب است».
دوم خاصه كسانى است كه به صحو بعدالمحو (129) رسيدهاند; يعنى كسانى كه به فناء كلى راه يافته و باقى به بقاء حق گرديدهاند. اين چنين سالكى وجودى حقانى دارد و تمام حركات و رفتارش «بالله» است. در اين صورت است كه مصداق «قرب فرايض» مىگردد و چشم و گوش خداوند مىشود كه خداى رحمان از طريق او مىبيند و به بندگان و موجودات فيض مىرساند. امام بر اين مدعا، گفتار و كلام نورانى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(ع) را گواه مىآورند كه فرمود «انا عين الله و انا يدالله و انا جنب الله و انا باب الله». (130) چنين كسى براى دستگيرى افتادگان بهپامىخيزد و در كنار ديگر انسانها زندگى مىكند و در راه هدايت آنان از سختيها و طعنهها خم به ابرو نمىآورد و خلعت رهبرى و هدايت مردمان بر قامتش راست مىگردد.
خواجه عبدالله انصارى از اين نوع صبر به صبر «مريد» تعبير مىكند; يعنى كسى كه از فعل و قوه خود به كلى منسلخ شده و به عيناليقين دريافته است كه «لا حول و لاقوة الا بالله». (131)
3) صبر على الله: ويژه كسانى است كه مستقر در مقام دوم گرديدهاند; يعنى پس از آنكه سالك طريق حق، متصرفى را در عالم وجود جز خداوند نديد، طبيعتا تمام رخدادها و بليات را جلوه اسماء و صفات حق مىبيند و بر آنها شكيبا مىشود، اوامر و نواهى خداوند را به جان و دل مىپذيرد و بر همه احكام الهى صابر است. صبر چنين سالكى را صبر على الله خوانند و به تعبير امام «اينان بر خدا و شئون اسمائيه يا ذاتيه او صبر كنند». (132)
پير هرات اين نوع صبر را صبر سالكين مىخواند و مىگويد: «و هو صبر السالك». (133)
4) صبر فى الله: صبر در مسير سير و سلوك است كه سالك طريق دوستبايد متحمل شود و امام آن را ويژه اهل حضور مىدانند; يعنى كسانى كه مشاهده جمال اسمائى كردهاند، در آن مشاهدات و جلوات هر چه صبر كنند و دل را از استهلاك و اضمحلال نگه دارند صبر فى الله است.
5) صبر مع الله: به تعبير بزرگان ره يافته، صبر در اين مرتبه به مراتب سختتر از صبر در ساحت غيبت است. زيرا لازمه مقام حضور، بسط و انبساط است و خوددارى از اين حالت دشوار است. لب نگشودن و سخن به شطح نگفتن و حفظ مقام حضور داشتن از دشوارترين امور است. به تعبير امام صبر مع الله «براى مشاهدين جمال ذات است كه از مقام مشاهده جمال اسمائى بيرون رفته و به مشاهده ذاتى رسيدهاند. آنها هرچه در اين جلوات صبر كنند و خود نگهدار شوند صبر مع الله است». (134) سپس امام در مورد اينگونه صابرين مىگويند اينان به مقام استهلاك و فناء مىرسند كه نه اسمى از آنان به جاى مىماند نه رسمى.
6) صبر عن الله: صبر عن الله صبر مشتاق و محبى است كه به دليل رعايت محبوب بر خواسته او صبر مىكند. بنابراين، صبر اينان صبر بر فراق نيستبلكه صبر محبى است كه در كنار محبوب است. صبر كسانى است كه از رؤيت جمال جميل محبوب به خاطر امتثال اوامر محبوب محجوب مىشوند و به تعبير امام «اشق مراتب صبر است». (135) از منظر امام «هرچه محبت و عشق زيادتر باشد صبر بر مفارقتبيشتر است». (136) از اين رو مىگويند شايد معناى كلام حضرت ختمى مرتبت كه فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت» (137) ناظر به اين حقيقتباشد. امام ناله دردمندانه مولاى متقيان على(ع) را كه فرمود و «فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك» (138) را صبر عن الله مىدانند; يعنى صبرى كه محب در عين وصل از محبوب حقيقى مىكشد و آن را از اصعب امور مىدانند. (139)
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد مىدارد كه بربنديد محملها
نتايج صبر و جزع
از نظر امام «صبر كليد ابواب سعادات و منشا نجات از مهالك است» امام معتقدند صبر بر بليات، انسان را آزموده و ورزيده مىكند، اراده و عزم او را تقويت مىنمايد و انسان را از عبوديت نفس خارج مىسازد. به سخن خواجه نصيرالدين طوسى توجه مىدهند كه فرمود:
الصبر يمنع الباطن عن الاضطراب، و اللسان عن الشكاية، و الاعضاء عن الحركات الغير المعتاده. (140)
در جاى ديگر حضرت امام به نتيجه انواع صبر كه قبلا مطرح كردهاند مىپردازند و مىگويند: «صبر در معاصى، منشا تقواى نفس مىشود». (141) صبر در طاعت منشا انس به حق و مانوسشدن با خداوند مىگردد و صبر در بليات و مصيبتها انسان را به وادى «رضا» و پذيرفتارى قضاى الهى مىكشاند كه از مقامات والاى به حقيقت رسيدگان است. با رهنمودى از امام اين مقام را به پايان مىبرم.
پس اى عزيز، مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است. از جان و دل بكوش و در پيشآمدهاى دنيا صبر و بردبارى را پيشه خود كن، و در مقابل بليات و مصيبات مردانه قيام[كن]، و به نفس بفهمان كه جزع و بىتابى علاوه بر آنكه خود ننگى بزرگ است، براى رفع بليات و مصيبات فايدهاى ندارد; و شكايت از قضاى الهى و اراده نافذه حق پيش مخلوق ضعيف بىقدرت و قوه مفيد فايده نخواهد بود. (142)
پي نوشتها
:
101) نحل (16): 127.
102) عزالدين محمودبن على كاشانى، همان، ص 379.
103) محمدبن يعقوب الكلينى، همان، كتاب ايمان و كفر باب صبر، جلد 2.
104) همان.
105) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 195، خوددارى از شكوه و شكايت در عين دردمندى درونى است.
106) ص (38): 41.
107) ص (38): 44.
108) يوسف (12): 86.
109) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 196. و هو ايضا من اصعب المنازل على العامه و اوحشها فى طريق المحبة و انكرها فى طريق التوحيد.
110) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 410.
111) همان، ص 420.
112) همان، ص 420.
113) همان، ص 420.
114) همان، ص 410.
115) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 198.
116) همان، ص 199.
117) همان، ص 200.
118) انشراح (94): 6 و 5.
119) ابوالحسن نورى در شرح حال يكى از مردان خدا مىگويد: «روزى پيرمرد ضعيف و بىقدرتى را ديدم كه او را به سوى زندان مىبردند و بر بدن نحيف او تازيانه مىزدند. ولى آن مرد خدا همچنان صبر مىكرد و دم نمىزد. پس از مدتى به زندان رفتم و از او پرسيدم: «اى پيرمرد تو با چنين ضعف چگونه توان صبر كردن دارى؟» در پاسخم گفت: «اى فرزند به همتبلا مىتوان كشيد نه با جسم» پرسيدم: «صبر در نزد تو چيست؟» گفت: «به بلا مبتلا شدن همچنان بود كه از بلا بيرون آمدن». به راستى مىتوان گفت ره يافتهگان به حقيقت داراى همتى والا و قدرتى لايوصفاند.
120) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 412.
121) همان، ص 412. اظهار توانمندى، نزد دشمنان نيكوست ولى نزد دوستان هر چيزى غير از عجز، ناپسند به شمار مىآيد.