دین، مدارا و خشونت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین، مدارا و خشونت - نسخه متنی

سعید حجاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين، مدارا و خشونت

سعيد حجاريان

بيان، 16/1/79

چكيده: در اين گفتگو ابتدا به دو نظريه افراطى و تفريطى در نسبت دين و خشونت اشاره و سپس به دو دسته از نظريات جامعه شناسى و نظريات دين به مثابه يك روند تاريخى كه مراحلى را طى مى كند پرداخته مى شود. از منظر جامعه شناختى پنج عامل در ارائه تفسيرى خشن از دين نقش دارد; از منظر تاريخى، دين با تأثيرپذيرى از زمينه ها، شكلهاى مختلف مى گيرد. در مرحله تأسيس و استقرار، دين ظلم پذير است ولى در مرحله اشاعه و گسترش، دين انقلابى و خشن مى باشد.

در مورد نسبت دين و خشونت، طيف گسترده اى از نظريه ها عرضه شده است. مطابق يك نظريه كلاسيك، دين حاوى مجموعه اى از ارزشهاى قدسى و لايتغير است كه از وحى نشأت گرفته و اين ارزشها خصلت قراردادى و بين الاذهانى ندارد، بلكه جزمى هستند و با تعصب و غموض همراه مى شوند. اگر جزم را عنصر جوهرى دين بدانيم، خشونت در گوهر دين راه خواهد يافت و دين و خشونت لازم و ملزوم يكديگر خواهند شد. جزم، جهان را سياه و سفيد مى بيند، نه رنگى و ميان كفر و ايمان هيچ مجالى براى مدارا، هم پذيرى و همزيستى وجود ندارد. دين هويت مى سازد و خود (self) و ديگرى (other) را از يكديگر تفكيك مى كند و لذا برخى معتقدند دين همان نقشى را ايفا كرده كه امروزه ايدئولوژى ها ايفا مى كنند.

در مقابل اين نظريه افراطى، نظريه تفريطى اى وجود دارد كه دين را اساساً يك پديده فرهنگى و تمدن آفرين مى داند. مطابق اين نظريه، دين پديده اى لطيف و لطافت آفرين است كه مثل هنر و ساير مقولات فرهنگى، خشونت زدايى مى كند.

ساير نظريه ها از دو طريق رابطه دين و خشونت را بررسى كرده اند: 1. يك دسته از نظريه هاى جامعه شناختى، دين را در زمينه مطالعه كرده اند; يعنى دين را در قالب نهاد دين ديده اند; 2. دسته دوم دين را يك روند ديده اند و به اين نكته پرداخته اند كه دين در پروسه انكشاف خود، كدام مراحل را طى مى كند و در كداميك از اين مراحل لطيفتر يا خشنتر مى شود.

دين و خشونت از منظر جامعه شناسى دينى: در خصوص نظريه هاى نوع اول، ادبيات جامعه شناسى دينى مباحث متنوعى مطرح كرده است. براى مثال ديدگاههاى راديكال معتقدند كه ما براى تحليل رابطه دين و مثلا خشونت بايد طبقه حاملان دين را بررسى كنيم. در آن صورت خواهيم ديد كه دين واحد ممكن است بسته به نوع حاملانش خشن يا لطيف شود.

بعضى جامعه شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه جنبشهاى بنيادگرايى دينى، در ميان طبقات اجتماعى خاصى شكل مى گيرد; لذا براى آنكه ببينيم چرا از اسلام در يك جا قرائت خشونت آميز شده و در جاى ديگر قرائت سهله و سمحه، بايد به زمينه هاى اجتماعى آن مراجعه كنيم. عناصر اصلى اسلام در همه جا يكسان است، اما هندسه اين مكتب و ثقل عناصر آن مى تواند از يك بستر اجتماعى به بستر اجتماعى ديگر تغيير كند.

امروزه بسيارى از خشونتها تابع منفعت شده است. اگر محاسبه هزينه و فايده به نفع اعمال خشونت باشد، مثلا آمريكا به عراق حمله مى كند. يك نوع توجيه ديگر براى اعمال خشونت عبارت است از خشونت ناشى از ارزشها و هنجارها. گاهى به قول اسملسر بايد به ترغيبات ساختارى نظر كرد; يعنى ساختارهايى هستند كه عناصر دينى را به سوى نابردبارى يا روادارى هدايت مى كنند.

ممكن است خشونت آميز شدن نهاد دين ناشى از همجوارى آن با نهاد دولت باشد. مثلا دولت از دين بخواهد خشونتى را كه مطلوب دولت است موجه كند. گاهى نيز ممكن است وابستگى نهاد دين به دولت به كاهش خشونت بينجامد. البته در دوران مدرن نهادهاى ديگر هم اهميت پيدا كرده اند. براى مثال در جهان مدرن گسترش جنبشهاى اجتماعى نياز شديدى به راديكاليزه كردن دين پديد آورده است; يعنى چون افراد مى خواهند مبارزه ضداستعمارى يا ضدامپرياليستى داشته باشند، از نهاد دين طلب مى كنند كه ابزار لازم را برايشان فراهم كند.

عامل ديگر عبارت است از خواسته ذاتى خود نهاد دين; يعنى گاه ممكن است نهاد دين در چالش با ساير نهادها از رقابت فرو ماند كه در اين شرايط ممكن است در درون خود نهاد دين، نخبگان خاصى، در مقابل پاسخ رسمى، پاسخ بديل و جديدى عرضه كنند; يعنى از منابعى از خارج از نهاد دين استفاده كنند و آن يافته ها را در داخل نهاد دين درونى كنند و از اين طريق نوعى رفورم درونى در نهاد دين به وجود آوردند و چه بسا اين فرايند يكى از عوامل خشونت بار شدن نهاد دين باشد. اين فرايندى است كه از منظر پارسونزى به هر سيستمى كه در پى اهداف خاصى است قابل تعميم است. بنابراين هميشه اين طور نيست كه نهاد دين مطابق سفارشهايى كه از بيرون به آن مى رسد به راديكاليزه شدن برود; بلكه گاهى نياز دين به بقا هم آن را به اين سمت سوق مى دهد.

دين و خشونت از منظر تحول در بستر تاريخ: دين در مراحل مختلف فرايند تحول خود، كاركردهاى جديدى پيدا مى كند و ممكن است به علت همين كاركردهاى جديد خشونت زا يا خشونت زدا شود. تحول تاريخى دين عبارت است از:

1. مرحله جنين بندى يا نطفه بندى اوليه دين: دين در اين مرحله مشكل استقرارى و تأسيسى خود را حل مى كند; 2. مرحله گسترش و اشاعه دين: وقتى نهاد دين خودش را در چالش با ساير نهادها تثبيت كرد، به سمت گسترش و اشاعه مى رود; 3. مرحله كهولت و انحطاط و اضمحلال: هر يك از اين مراحل، اقتضائاتى دارد. شايد بتوان دين را در مرحله اول «دين مقاومت» بناميم كه در مقابل هجومها و فشارها مقاومت مى كند. در مرحله دوم مى توانيم دين را «دين انفتاح و گشايش» و حتى «دين انقلاب» بناميم. وقتى هم كه دين به مرحله استقرار و تثبيت رسيد آن را «دين وضع موجود» بخوانيم. على القاعده در مراحل اوليه دين، اخوتها و همبستگى هاى درون دينى خيلى زياد است و دينداران چندان مايل نيستند كه با بيرون خود برخورد خشن كنند. در اين مرحله بيشتر ظلم پذيرى به چشم مى خورد.

براى اينكه اين دين به دين انقلاب تبديل شود، بايد تحولاتى در بيرون اتفاق بيفتد. براى مثال اگر شرايط عينى جامعه رو به وخامت بگذارد، دينِ مقاومت بايد بتواند اولا براى خود مشروعيت بسازد و ثانياً بتواند مشروعيت قدرت موجود را مورد ترديد قرار دهد. بنابراين، دين بايد بتواند در مقطعى از حالت انزوا بيرون آيد و سربازگيرى كند و مرحله خشونت همين مرحله است; يعنى مرحله اى كه دين مى خواهد از پوسته خود درآيد و به اصطلاح جهانگيرى كند. به تعبيرى هنگامى كه عناصر سنتى در خدمت اهداف مشخص سياسى قرار مى گيرند و در ظرفهاى مشخص اجتماعى با موانعى روبه رو مى شوند، به ايدئولوژى هاى گوناگون تبديل مى شوند. مطابق نظريه طبقه بندى جامعه شناسان درباره نهاد دين، برخى از اديان، غير و بيگانه را برمى تابند و بعضى نمى توانند شامل و فراگير باشند. به علاوه در تطور دين، يك مرحله مقاومت و استقرار در بدو پيدايش دين داريم و يك مرحله رسيدن به وضع موجود كه از ضرب اين دو معيار چهار فضا پيدا مى شود: 1. فرقه: وضعيتى است كه دين هنوز مشكل استقرارش را حل نكرده و انسداد هم دارد; 2. نهاد دين: مشكل استقرارش را حل نكرده، ولى قدرت تعامل با ديگران را دارد يعنى در برگير است; 3. Church: مشكل استقرارش را حل كرده، اما انسدادى است; 4. كيش يا ملت: هم مشكل استقرار خود را حل كرده و هم دربرگيرنده است.

در اين تقسيم بندى، فرقه ها در مرحله شكستن پوسته و گسترش هستند كه بيشترين خشونت را از خود نشان مى دهند; زيرا عناصر هويت بخش در آنها بسيار غليظ است. نهايت آنكه به نظر من جوهره دين نسبت به خشونت يا عدم خشونت لااقتضا است و براى توضيح خشونتهاى دينى بايد به زمينه مراجعه كرد.

/ 1