امام علی (ع ) در سفر هجرت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام علی (ع ) در سفر هجرت - نسخه متنی

عبدالکریم پاک نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام على(ع) در سفر هجرت

عبدالكريم پاك‏نيا

به سوى مدينه

در حادثه هجرت، در مدت سه شبانه روزى كه حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در غار «ثور» استقرار يافته و از چشم دشمنان مخفى شده بود، حضرت على عليه‏السلام به همراه هند بن ابى‏هاله (پسر حضرت خديجه عليهاالسلام ) دور از چشم مشركان مكه، به پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آذوقه و لوازم ضرورى مى‏رساند. در يكى از شب‏ها كه على و هند به محضر آن بزرگوار شرفياب شده بودند، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به على عليه‏السلام سفارش كرد كه: امانت‏هاى مردم را در ملأ عام و آشكارا به صاحبانشان برگرداند.1 آنگاه در مورد هجرت دخترش فاطمه عليهاالسلام به اميرمؤمنان عليه‏السلام چنين فرمود:

«من دخترم فاطمه را به تو سپردم و هردوى شما را نيز به خدا مى‏سپارم و از خداوند تبارك و تعالى مى‏خواهم كه نگهبان و حافظ شما باشد.»

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در ادامه سفارش‏هاى خود به على عليه‏السلام دستور داد تا تعدادى شتر تهيه كرده، مقدمات هجرت به مدينه را براى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، فاطمه بنت اسد ـ مادر مولاى متقيان على عليه‏السلام ـ و فاطمه بنت زبير و عده‏اى از بنى‏هاشم و برخى مسلمانان بى‏بضاعت كه براى هجرت به مدينه تصميم دارند، فراهم كند و دور از چشم دشمنان به مدينه منتقل نمايد و در آخر براى سلامتى على عليه‏السلام و همراهانش دعا كرده و اطمينان داد:

«اِنَّهُم لَنْ يَصِلُوا مِنَ الآنِ اِلَيكَ ياعَلى! بِاَمْرٍ تُكْرِهُهُ2؛ على جان! از اين به بعد، از طرف مشركان و دشمنان اسلام به تو گزند و آسيبى نخواهد رسيد.»

اميرمؤمنان عليه‏السلام نيز طبق دستور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مركب‏هايى تهيه كرد و بعد از اطمينان از سلامتى و حركت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، به سوى مدينه روانه شد. على عليه‏السلام در تاريكى شب و مخفيانه به همراه فاطمه زهرا عليهاالسلام ، مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب (همسر مقداد بن اسود)، ايمن، پسر امّ ايمن (دايه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ) و برخى ديگر از مسلمانان غريب و ضعيف، در قالب كاروانى كوچك هجرت خود را آغاز كرد.

ابوواقد، فرستاده پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به عنوان ساربان اين كاروان، هدايت مركب‏ها را به عهده داشت. او از ترس دشمنان، در كار خود عجله مى‏كرد و كاروان را با سرعت تمام به سوى مدينه مى‏برد؛ على عليه‏السلام به او فرمود: اى ابوواقد! زنان و دختران و افراد ضعيف را ملاحظه كن و با عمل خود، آنان را ناراحت نكن؛ چون آنان ضعيف هستند و اذيت مى‏شوند.

ابوواقد گفت: يا على! مى‏ترسم تحت تعقيب دشمنان باشيم و از سوى آنان آزار و اذيتى به ما برسد.

على عليه‏السلام فرمود: آرام باش و هيچ گونه نگرانى به خود راه مده؛ زيرا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به من اطمينان داده است كه كفّار بعد از اين لحظه، ديگر به ما تسلّطى نخواهند داشت. آنگاه مولاى متقيان عليه‏السلام خود، زمام شتران را به دست گرفته و به آرامى به سوى مقصد حركت داد.3 آن حضرت در حالى كه اشعار زير را زمزمه مى‏كرد، به هدايت گروه مهاجران پرداخت:




  • لاشَى‏ءَ الاّ اللّهُ فَارْفَعْ هَمَّكا
    يَكفيكَ رَبُّ النّاسِ ما اَهَمَّكا4



  • يَكفيكَ رَبُّ النّاسِ ما اَهَمَّكا4
    يَكفيكَ رَبُّ النّاسِ ما اَهَمَّكا4



چيزى جز خداوند متعال در اين عالم مؤثّر نيست. همت خود را بلند دار و بدان كه پروردگار تواناى مردم، براى يارى تو در هر امر مهمّى، تو را كافى است.

اسوه شجاعت

كاروان در دل شب، بيابان‏هاى هموار و تاريك حجاز را به آرامى مى‏پيمود؛ تا اينكه در نزديكى‏هاى «ضجّنان» ـ دامنه كوهى در ناحيه تهامه، در 25 ميلى مكه ـ رسيد. در آنجا ناگهان هشت سوار مسلّح و نقابدار از كفّار قريش، كه به تعقيب آنان پرداخته و در زاويه كوه به كمين نشسته بودند، در مقابل كاروان قرار گرفته و سدّ راه شدند. شاخص‏ترين فرد اين گروه، حرب بن اميّه (جدّ معاويه) و به نام «جناح» بود. على عليه‏السلام در حضور مهاجمان ـ در حالى كه هردو طرف، همديگر را مى‏ديدند ـ فوراً به ايمن و ابوواقد دستور داد كه: «شما شترها را بخوابانيد و پاهايشان را ببنديد.» سپس على عليه‏السلام جلو رفته و شخصاً دختران و زنان را از بالاى محمل‏ها پايين آورده و در كنارى نشاند. آنگاه شمشير كشيده و به تنهايى به استقبال گروه مهاجمان شتافته و در مقابل آنان ايستاد. مهاجمان با طعنه به على عليه‏السلام گفتند: «ظَنَنْتَ اَنَّكَ ياغَدّار ناجٍ بِالنِّسْوَةِ، اِرْجَعْ لا اَباً لَك؛ خيال كردى مى‏توانى به همراه زنان بگريزى و خود را نجات دهى؟ برگرد...» اميرمؤمنان عليه‏السلام فرمود: «فَاِنْ لَمْ اَفْعَلْ؛ اگر برنگردم...؟» آنان گفتند: در اين صورت، تورا با خوارى و ذلت بر مى‏گردانيم كه براى تو از هلاكت، بدتر و دشوارتر باشد.

بعد از اين گفت و گوى قهرآميز، مهاجمان نقابدار به سوى زنان و شتران خيز برداشتند تا آنان را ترسانده و روحيه‏شان را تضعيف كنند. صداى ناله و شيون از ميان زنان بلند شد. على عليه‏السلام با مشاهده اين وضعيت، يكّه و تنها بين مهاجمان و زنان حائل شده و به مقاومت سرسختانه همت گماشت و به اين ترتيب، جنگ تن به تن بين آن حضرت و دشمنان آغاز شد.

«جناح» سركرده گروه مهاجم، به سوى على عليه‏السلام شمشيرى حواله كرد، اما مولاى متقيان با چابكى خاصّى، خود را از ضربت شمشير وى رهانيده و شمشير را از دست «جناح» گرفته و با فرود آوردن ضربتى بر گردن او، تعادل جناح را به هم زده و از بالاى اسب به زمين افكند و سپس با حمله به ديگر مهاجمان، به دفاع از كاروان مسلمانان پرداخته و آنان را عقب راند. در همان حال، آن بزرگوار با زمزمه اشعارى شورانگيز و حماسى، كه از عمق جان و قوّت ايمانش سرچشمه مى‏گرفت، به سوى دشمن مى‏تاخت و علاوه بر ضربات جسمى، ضربه‏هاى سهمگين روحى و روانى نيز به دشمن وارد مى‏كرد. از جمله اشعار آن حضرت در آن لحظات تاريخى، اين بود كه:




  • خَلُّوا سَبيلَ الجاهِدِ المُجاهِدِ
    آلَيتُ لا اَعْبُدُ غَيرَ الْواحِدِ



  • آلَيتُ لا اَعْبُدُ غَيرَ الْواحِدِ
    آلَيتُ لا اَعْبُدُ غَيرَ الْواحِدِ



راه دهيد به مجاهد پرتلاشى كه در راه خدا مى‏جنگد. قسم خورده‏ام كه هيچگاه غير از خداى يگانه را پرستش نكنم.

فرستادگان قريش هنگامى كه با اراده قاطع و دلاورى‏هاى جوانمردانه على عليه‏السلام روبه‏رو شدند و آن حضرت را در هدف خود مصممّ ديدند، مأيوس شده و فهميدند كه آنان قادر به برگرداندن مهاجران مسلمان نخواهند بود. به اين جهت، براى بار دوم با لحنى آرام‏تر به امام گفتند: بيا همراه ما به سوى مكه برگرد! على عليه‏السلام با شهامت تمام، آخرين سخن خويش را چنين بيان كرد:

من تصميم دارم به سوى پسر عمويم رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مدينه بروم و هرگاه يكى از شما بخواهد از حركت من جلوگيرى كرده و يا نزديك آيد، بدنش قطعه قطعه شده و جانش را در اين راه از دست خواهد داد.

سپس به ابوواقد و ايمن دستور داد كه پاى شتران را باز كرده و مسافران را سوار نموده و كاروان را حركت دهند. و اين چنين بود كه با پايدارى و مقاومت دليرانه آن حضرت، مسلمانان مهاجر از دست دشمن نجات يافته و پيروزمندانه به سوى «ضجنان» ادامه مسير دادند.

به سوى قُبا

كاروان در ناحيه ضجنان، يك شب توقف كرد و در اين مدت برخى ديگر از مسلمانان، از جمله امّ ايمن به آنان پيوستند. آن شب، على عليه‏السلام همراه «فَواطِم»5 به نماز و دعا و ذكر پرداخته و تا صبح عبادت مى‏كردند؛ سرانجام فجر طلوع نمود و آنان در پشت سر على عليه‏السلام نماز صبح را اقامه نمودند. آنان پيوسته با ياد و نام خدا، منازل بين راه را طى مى‏كردند؛ تا اينكه به مدينه رسيدند.6

خداوند متعال به خاطر قدردانى از مجاهدت‏هاى على عليه‏السلام ، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير مسلمانان ـ كه در اين كاروان بودند ـ آيه زير را به حضرت خاتم الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل فرمود:

«فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ اُخْرِجُوا مِن دِيارِهِم وَ اُوذُوا فى سَبيلى وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لاَ ُكَفِّرَنَّ عَنهُم سَيِّئاتِهِم وَ لاَدْخُلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِن تَحْتِهَاالاَنْهارُ ثَواباً مِن عِندِاللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوابِ»7؛ آنان كه در راه خدا هجرت كردند و از خانه‏هاى خود بيرون رانده شدند و در راه من، آزار ديدند و جنگ كردند و كشته شدند، به يقين گناهشان را مى‏بخشم و آنها را در باغ‏هاى بهشتى كه از زير درختانش نهرها جارى است، وارد مى‏كنم. اين، پاداشى است از طرف خداوند، و بهترين پاداش‏ها نزد پروردگار است.

و به اين ترتيب، على عليه‏السلام حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و مادرش فاطمه بنت اسد و ساير مسلمانان را به سوى مدينه آورد و آنان در نيمه ماه ربيع الاوّل، سه روز بعد از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به دهكده قُبا ـ نزديك مدينه ـ رسيده و به حضرت پيوستند.8

زمانى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از ورود على عليه‏السلام و همراهانش اطلاع يافت، فرمود: على را بگوييد تا نزد من بيايد! گفته شد: اى رسول خدا! على در اثر پياده روى و رنج‏هاى سفر، توان راه رفتن ندارد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شخصاً به ديدار على عليه‏السلام آمد؛ وى را در آغوش گرفت و با ديدن پاهاى مجروح اميرمؤمنان عليه‏السلام قطرات اشك در چشمان حضرت حلقه زد. آنگاه از آب مبارك دهانش بر قدم‏هاى على عليه‏السلام ماليد كه به قدرت الهى در همان ساعت، زخم پاهاى على عليه‏السلام شفا يافت و تا لحظه شهادت، هيچ گاه از ناحيه پا احساس ناراحتى نكرد.9

1. بحارالانوار، ج 19، ص 62.

2. امالى، شيخ طوسى، ص 468.

3. حلية‏الابرار، ج 1، ص 150.

4. ديوان منسوب به على(ع)، ص 88.

5. فَواطِم: فاطمه زهرا عليهاالسلام ، فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبير.

6. حلية‏الابرار، ج 1، ص 153؛ مناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 1، ص 159؛ بحارالانوار، ج 19، ص 65؛ تفسير الصافى، ج 1، ص 410.

7. آل عمران / 195.

8. فروغ ابديت، ج 1، ص 447.

9. الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 106.

/ 1