مرحوم مطهرى با مردود شمردن آزادى جنسى در اسلام در توضيح اين مساله مى فرمايند :
اصل آزادى
طرفداران ازادى جنسى از آن جهت به اين اصل كه تكيه گاه و اساس اصلى حقوق فردى بشمار رفته , تكيه كرده اند كه به گمان آنها اين سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعى مى باشد زيرا به عقيده آنها آزادى جنسى يكفرد به حقوق ديگران ضربه نمى زند , فقط آنجا كه پاى فرزند و اطمينان پدرى و فرزندى به ميان مىآيد , حق شوهر پيدا مى شود و لازم مى گردد كه زن از باردار شدن از غير شوهر قانونى خود , خوددارى كند , و تا زمانى كه وسائل ضد آبستنى در كار نبود لازم بود براى صيانت اين حق مرد , زن عفاف و تقوا را رعايتكند تا نسبتبه شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنين ضرورتى در كار نيست. عليهذا در اينجا درباره دو قسمت بايد تحقيق شود : يكى اينكه آزادى را جز آزادى ديگران و لزوم رعايت آنها نمى تواند محدود كند , ديگر اينكه روابط جنسى از ناحيه اطمينان پدر و فرزندى , با اجتماع و زندگى عمومى و حقوق اجتماعى ارتباط ندارد . اما قسمت اول بايد ببينيم آن چيزى كه آزادى را باصطلاح حق مسلم بشر قرار مى دهد چيست ؟ بر خلاف تصور بسيارى از فلاسفه غرب آن چيزى كه مبنا و اساس حق و آزادى و لزوم رعايت و احترام آن مى گردد ميل و هوى و اراده فرد نيست , بلكه استعدادى است كه آفرينش براى سير مدارج ترقى و تكامل به وى داده است , اراده بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهاى عالى و مقدسى كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در ميبلا ترقى و تعالى بكشاند , اما آنجا كه بشر را به سوى فنا و نيستى سوق مى دهد و استعدادهاى نهانى را به هدر مى دهد احترامى نمى تواند داشته باشد , ما در آينده انشاءالله مستقلا و به طور تفصيل تحت عنوان انسان و آزادى مسئله آزادى را طرح خواهيم كرد , اينجا همين قدر يادآورى مى كنيم كه بسيار اشتباه استاگر خيال كنيم معنى اينكه انسان آزاد آفريده شده اين است كه : به او ميل و خواست و اراده داده شده است , و اين ميل بايد محترم شناخته شود مگر آنجا كه با ميل ها و خواستهاى ديگران مواجه و معارض شود و آزادى ميل هاى ديگران را به خطر اندازد , ما ثابت مى كنيم كه علاوه بر آزاديها و حقوق ديگران , مصالح عاليه خود فرد نيز مى تواند آزادى او را محدود كند . بزرگترين تيشه اى كه به ريشه اخلاق زده شده به نام آزادى و از راه همين تفسير غلطى است كه از آزادى شده است ! وقتى كه از آقاى[ ( راسل](سؤال مى شود آيا خود را به هيچ يكاز سيستمهاى اخلاقى مقيد مى دانيد ؟ جواب مى دهد : آرى , ولى جدا ساختن اخلاق از سياست كار دشوارى است , به عقيده من علم اخلاق بايستى بدين طريق عرضه شود : فرض كنيد زيدى بخواهد فلان عمل را كه براى خودش مفيد بوده و در عين حال به همسايگانش زيان مى رساند انجام دهد , اگر زيد بدين طريق براى همسايگان خود ايجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت[ : ( ما به هيچ وجه موافق نيستيم بايد كارى كرد كه او سوء استفاده نكند]( بنابراين ملاحظه مى شود كه كار ما به يك امر جنائى مختوم مى گردد و اين قضيه كاملا منطقى و عقلانى است , روش اخلاقى من عبارت از ايجاد هماهنگى بين منافع عمومى و خصوصى افراد اجتماع مى باشد ( 1 ) . اين روش اخلاقى از لحاظ عملى بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست, آقاى راسل در اخلاق , مقدساتى را به رسميت نمى شناسد , معانى و مفاهيمى كه انسان آنها را برتر از منافع مادى شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد , اخلاقى را كه مبتنى بر چنين معانى و مفاهيم باشد اخلاق[ ( تابو]( مى خواند , يگانه چيزى را كه مقدس مى شمارد آزادى خواست و اراده و ميل است , آزادى اراده و ميل را فقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل , قابل تحديد مى داند , آنگاه گرفتار اين بست مى شود كه در اين صورت چه قدرتى مى تواند آزادى شخص را محدود كند و او را در مقابل آزاديهاى ديگران وادار به تسليم و احترام نمايد . مى گويد : قدرت منع و جلوگيرى ديگران , مى گويد : من كه به خاطر منافع خودم مى خواهم منافع ديگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با يكديگر اتفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفتو من ناچار تسليم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگ خواهم كرد . آقاى راسل مى خواهد با اين بيان منافع خصوصى را حافظ و نگهدار حقوق عمومى معرفى كند , همين جا است كه عقيم بودن فلسفه اخلاقى او روشن مى گردد. بديهى است اگر فرض كنيم هميشه افراد اجتماع يا گروههاى اجتماعى داراى قدرت و هميشه افراد و گروهها , آماده اتفاق و اتحاد عليه متجاوز مى باشند و هميشه يك فرد كه داراى قدرت كمترى است تصميم مى گيرد عليه منافع اكثريت گام بردارد , البته در اين صورت فرضيه آقاى راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آيا هميشه افراد و گروهها داراى قدرت مساوى هستند ؟ آيا هميشه كسانى كه مورد تجاوز قرار مى گيرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آيا هميشه فرد عليه منافع اكثريتتصميم مى گيرد ؟ متجاوز تا به زور و قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمى زند . اخلاقى كه آقاى راسل پيشنهاد مى كند قادر است تنها به ضعيفان توصيه كند كه از زور نيرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نكنند اما قادر نيست زورمندانى را كه عليه ناتوانان اتفاق مى كنند و اطمينان دارند كه مى توانند اعتراض آنان را با قوه قهريه پاسخ دهند به ترك تجاوز توصيه كند چونكه طبق اين فلسفه عمل آنها ضد اخلاقى نيست . زيرا آنها ضرورتى نمى بينند كه منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگكنند . اين فلسفه اخلاقى بهترين توجيه كننده حق زورگوئى و ديكتاتورى است , عجب اين است كه آقاى راسل شعار خود را در همه عمر آزاديخواهى و حمايت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه اى كه براى اخلاق ساخته استپايه هاى ديكتاتورى را استحكام مى بخشد . در فلاسفه غرب از اين نمونه ها باز هم هست كه فيلسوفى فلسفه اش يك جور حكم ميكند و شعار زندگيش طور ديگر .
آزادى جنسى
2- آزادى جنسى در غرب چه اشكالى دارد ؟
مرحوم مطهرى در نقد آزادى جنسى غرب مى فرمايد : اميال انسان اشباع ناپذيراست ايشان پس از ذكر برخى اشعار در اين زمينه به نقد سخنان دانشمندان غربى در اين زمينه مى پردازند واما سخنان ايشان در اين باره سعدى مى گويد :
مسأله حجاب
فرشته خوى شود آدمى زكم خوردن ـ و گر خورد چو بهائم بيفتد او چو جماد ـ مراد هر كه برآرى مطيع امر تو گشتخلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد بوصيرى مصرى در قصيده معروف[ ( برده]( كه از شاهكارهاى ادبيات اسلامى است و در مدح رسول اكرم صلى الله عليه و آله استو ضمنا پند و اندرزهائى هم دارد مى گويد : النفس كالطفل ان تهمله شبعلى ـ حب الرضاع و ان تفطمه ينفطم ـ يعنى نفس همچون طفل است كه به پستان علاقه مند است . اگر او را به حال خود بگذارى با همين ميل باقى مى ماند و روز به روز ريشه دارتر مى شود و اگر او را از شير بگيرى به ترك پستان خود مى گيرد . ديگرى مى گويد : النفس راغبة اذا رغبتها ـ و اذا ترد الى قليل تقنع ـ يعنى هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم كنى بر رغبت مى افزايد ولى اگر او را به كم عادت دهى قناعت پيشه مى كند . اشتباه فرويد و امثال او در اينست كه پنداشته اند تنها راه آرام كردن غرائز , ارضاء و اشباع بى حد و حصر آنها است. اينها فقط متوجه محدوديتها و ممنوعيتها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعى هستند كه قيد و ممنوعيت , غريزه را عاصى و منحرف و سركش و نا آرام مى سازد . طرحشان اينست كه براى ايجاد آرامش اين غريزه , بايد به آن آزادى مطلق داد آن هم بدين معنى كه به زن اجازه هر جلوه گرى و به مرد اجازه هر تماسى داده شود . اينها چون يك طرف قضيه را خوانده اند توجه نكرده اند كه همانطور كه محدوديت و ممنوعيت , غريزه را سركوب و توليد عقده مى كند , رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات در آوردن آنرا ديوانه مى سازد , و چون اين امكان وجود ندارد كه هر خواسته اى براى هر فردى برآورده شود , بلكه امكان ندارد همه خواسته هاى بى پايان يك فرد برآورده شود غريزه بدتر سركوب مى شود و عقده روحى به وجود مىآيد . به عقيده ما براى آرامش غريزه دو چيز لازم است : يكى ارضاء غريزه در حد حاجت طبيعى , و ديگر جلوگيرى از تهييج و تحريك آن . انسان از لحاظ حوائج طبيعى مانند چاه نفت است كه تراكم و تجمع گازهاى داخلى آن , خطر انفجار را به وجود مىآورد . در اين صورت بايد گاز آن را خارج كرد و به آتش داد ولى اين آتش را هرگز باز طعمه زياد نمى توان سير كرد . اينكه اجتماع به وسائل مختلف سمعى و بصرى و لمسى موجبات هيجان غريزه را فراهم كند و آنگاه بخواهد با ارضاء , غريزه ديوانه شده را آرام كند ميسر نخواهد شد . هرگز بدين وسيله نمى توان آرامش و رضايت ايجاد كرد , بلكه بر اضطراب و تلاطم و نارضائى غريزه با هزاران عوارض روانى و جنايات ناشى از آن , افزوده مى شود . تحريك و تهييج بى حساب غريزه جنسى عوارض وخيم ديگرى نظير بلوغهاى زودرس و پيرى و فرسودگى نيز دارد . از اينجا معلوم مى شود كه عارفان و نكته سنجان ما كه مى گويند : مراد هر كه برآرى مطيع نفس تو گشتخلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد با روشن بينى و روشن ضميرى عارفانه خود به نكاتى برخورد كرده اند كه اين آقايان روانشناس روانكاو كه در عصر علوم , نامشان جهان را پر كرده متوجه نشده اند . اما اينكه مى گويند : الانسان حريص على ما منع منه مطلب صحيحى است ولى نيازمند به توضيح است . انسان به چيزى حرص مى ورزد كه هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحريك شود , به اصطلاح تمناى چيزى را در وجود شخصى بيدار كنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امرى اصلا عرضه نشود يا كمتر عرضه شود , حرص و ولع هم نسبت بدان كمتر خواهد بود . فرويد كه طرفدار سرسخت آزادى غريزه جنسى بود , خود متوجه شد كه خطا رفته است , لذا پيشنهاد كرد كه بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگرى منحرف كرد و به مسائل علمى و هنرى نظير نقاشى و غيره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعيد شد . زيرا تجربه و آمار نشان داده بود كه با برداشتن قيود اجتماعى , بيماريها و عوارض روانى ناشى از غريزه جنسى بيشتر شده است . من نمى دانم آقاى فرويد كه طرفدار تصعيد است از چه راه آنرا پيشنهاد مى كند . آيا جز از طريق محدود كردن است ؟ در گذشته افراد بى خبر , به دانشجويان بيخبرتر از خود مى گفتند انحراف جنسى , يعنى هم جنس بازى , فقط در ميان شرقيها رائج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن بر اثر قيود زياد و حجاب است . اما طولى نكشيد كه معلوم شد رواج اين عمل زشت در ميان اروپائيها صد درجه بيشتر از شرقيها است . ما انكار نمى كنيم كه دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مى شود و بايد شرائط ازدواج قانونى را سهل كرد , ولى بدون شك آن مقدار كه تبرج و خودنمائى زن در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب انحرافجنسى مى شود به مراتب بيشتر از آن استكه محروميتو دستنارسى سببمى گردد . اگر در مشرق زمين محروميتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است , در اروپا شهوترانيهاى زياد باعث اين انحراف گشته است , تا آنجا كه در بعضى كشورها همانطور كه در روزنامه هاى خبرى خوانديم رسمى و قانونى شد , و گفته شد چون ملتانگلستان عملا اين كار را پذيرفته است قوه مقننه بايد از ملت پيروى كند . يعنى نوعى رفراندوم قهرى صورت گرفته است. بالاتر اينكه در مجله اى خواندم در بعضى كشورهاى اروپائى پسرها رسما با يكديگر ازدواج مى كنند . در شرق هم , محرومين آن قدر سبب رواج انحراف جنسى نبودند كه صاحبان حرمسراها بودند , و به اصطلاح اعراب , اين انحراف از[ ( بلاط]( ملوكو سلاطين آغاز شده است . ( 1 ) جهانى كه من مى شناسم صفحه 65 - 64