بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هم چنين گفتار امام على(ع) در عهدنامه معروف خود به مالک اشتر، بر جواز صلح، دلالت دارد. ايشان مى فرمايد: «ولاتدفعن صلحا دعاک اليه عدوک و لله فيه رضى، فان فى الصلح دعه لجنودک و راحه من همومک و امنا لبلادک; يعنى صلحى را که دشمن، تو را بدان مى خواند و رضاى خدا در آن است، رد مکن که مايه آسايش سپاهيانت، رهايى از دغدغه هايت و ايمنى شهرهايت است.7» صاحب مستدرک همين متن را از تحف العقول نقل کرده است. وى هم چنين روايتى را با الفاظ و معانيى نزديک بدان از کتاب دعائم الاسلام از قول امام على(ع) به نقل از پيامبراکرم(ص) آورده است.8 سيره قطعى نبوى در باب پيمان هايى که با مشرکان، يهوديان و مسيحيان منعقد ساختند و مفاد همه آن ها ـمستقيما و يا بالملازمه به ترک جنگ و برقرارى آتش بس و صلح موقت، مربوط است، گواه ديگرى است بر جواز مهادنه با دشمن جنگى. بنابراين دلايل اين مساءله بسيار روشن است و اين که فقهاى ما آن را از مسلمات به شمار آورده و استدلال فراوانى بر آن نکرده اند، کار بسيار به جايى به نظر مى رسد. البته علامه حلى و به پيروى از او پاره اى از فقهاى بسيار متاءخر، براى اثبات جواز مهادنه، به حرمت القاى نفس در تهلکه استدلال کرده اند و مدعى شده اند که نتيجه تقابل مفاد اين دليل و دلايل وجوب جهاد، تخيير و جواز مهادنه است. اما اشکال اين استدلال چنان آشکار است که ما را از طرح و نقد آن بى نياز مى سازد.
2. لزوم مصلحت
جواز مهادنه مشروط به آن است که فى الجمله مصلحت داشته باشد. ظاهرا عقل به صراحت حکم مى کند که اين شرط مقتضاى حکمت است. هم چنين از مناسبت حکم و موضوع اين شرط مستفاد مى گردد. آيات و روايات بسيارى، به صراحت از مسلمانان مى خواهند تا با دشمنان جهاد کنند و آنان را به قتال در راه خدا تشويق و در صورت ترک اين فريضه آنان را سخت تهديد مى کنند.9 سپس آيه اى و يا آياتى فرمان به پذيرش صلح مى دهند. لذا در چنين وضعى نمى توان مدعى شد که صلح در هر زمان ـاگرچه بدان نيازمند نباشيم و مصلحتى در آن نباشد و حتى مصلحت در ترک آن باشدجايز است. زيرا لازمه اين ادعا بيهوده بودن آن همه تاءکيد و تهديد و وعيد است و در نتيجه کار بدان جا مى رسد که گفته شود اين اوامر اکيد درباره جهاد در قرآن کريم، شامل حکم الزامى نيست و صرفا گوياى جواز جنگ با دشمن است و اين که جنگ کار ممنوعى نيست و راجح است. حال آن که اين ادعا و نتيجه آن خلاف مقتضاى حکمت و برخلاف سخن حکيمانه خداوند عزوجل است.