به اجماع مسلمانان، هدنه فى الجمله جايز است. مقصود از جواز در اين جا جواز به معناى اعم است که در برابر حرمت قرار مى گيرد و شامل واجب و مکروه نيز مى شود. قيد فى الجمله نيز براى بيان اين نکته است که اين جواز مشروط به شروطى است که با فراهم نيامدن آن ها هدنه حرام خواهد بود و ما به تفصيل از آن سخن خواهيم گفت. دليل بر جواز هدنه ـ افزون بر آن که اين مطلب مورد قبول همه مسلمانان است ـ آياتى از کتاب خدا است; مانند: «الا الذين عاهدتم من المشرکين ثم لم ينقصوکم شيئا; يعنى مگر آن مشرکانى که با ايشان پيمان بسته ايد و در پيمان خود کاستى نياورده اند.3» و «الا الذين عاهدتم عند المسجدالحرام; يعنى مگر کسانى که نزد مسجدالحرام با آنان پيمان بستيد.4» هم چنين «الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم; يعنى کسانى که ازآنان پيمان گرفته اى،آن گاه پيمان خود رامى شکنند.5» اين آيات با دلالت لفظى خود، بيانگر جواز معاهده با کفار است و معاهداتى را که از سوى مسلمانان با آنان بسته شده، به رسميت مى شناسد و تاءييد مى کند. گرچه معاهده اختصاص به هدنه و آتش بس ندارد، ليکن هدنه قدر متيقن آن به شمار مى رود. هم چنين خداوند متعال مى فرمايد : «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله; يعنى اگر به صلح گراييدند، تو نيز به صلح بگراى و بر خدا توکل کن.6» اين آيه پذيرفتن صلح را در صورتى که دشمن بدان گرايش نشان دهد جايز مى داند. گرچه مفاد اين آيه محدودتر از مدعاى ما است و جواز صلح را مشروط به پيش قدمى دشمن براى صلح کرده، حال آن که مدعاى ما عامتر است، ليکن دلالت فى الجمله آن بر جواز انکارناپذير است.