بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
از آن چه گذشت، دريافتيم که صلح مشروع، صلحى است که دشمن آن را پيشنهاد کند و خواهان آن باشد و بس. زيرا جز اين صورت مشمول ادله جواز صلح نمى گردد، بلکه هم چنان مشمول دليل نهى از آن است; يعنى همين آيه شريفه. با اين همه، مى توان در برداشتى که از اين ادله شده است خدشه کرد. در آيه «جنوح»، لفظ جنوح به معناى تمايل به چيزى است و اعم از پيش قدمى و پيشنهاد است و چه بسا که کسى به چيزى مايل باشد، بى آن که پيشنهادش کند. بنابراين تعبير «و ان جنحوا» در آيه شريفه به معناى آن است که اگر آنان به صلح تمايل نشان دادند و از آن تن نزدند، تو نيز بدان تمايل نشان بده، و در آن هيچ اشاره اى به پيشنهاد و اين که از کدام طرف باشد، نشده است. لذا اين آيه ـوالله اعلم درصدد بيان اصل مشروع بودن صلح است، آن گاه که دشمن بدان تمايل داشته باشد و از آن تن نزند. روشن است که اگر دشمن خواستار صلح نباشد و بدان تمايل نشان ندهد، امکان برقرارى آن از سوى مسلمانان نيست. مى توان اين استدلال را اين گونه نيز تقرير کرد و گفت: براساس اين آيه، شرط مشروع بودن صلح آن است که دشمن نيز خواستار آن باشد و اگر دشمن خواستار آن نباشد، صلح جز با درخواست ذليلانه مسلمانان، برقرار نخواهد شد و اين چنين صلحى است که قطعا خارج از دايره مشروعيت است، نه صلحى که با پيشنهاد مسلمانان و البته بدون خوارى باشد. لذا تمايل دشمن شرط طبيعى ـنه شرعى صلح است. اين شرط با اين که شرطى طبيعى است نه شرعى شايد جه ذکر آن در آيه، اين باشد که آيه در مقام بيان اين مطلب است که هرگاه براى شما فرصت برقرارى صلح فراهم شد، به اين صورت که دشمن بدان تمايلى نشان داد، دليلى ندارد که همچنان جنگ را ادامه دهيد و بارسنگين آن را بر دوش بگيريد، پس شما نيز بدان تمايل نشان دهيد و در مورد پيامدهاى آن بر خدا توکل کنيد. «ان» شرطيه در اين آيه در حقيقت به معناى ««اذا» است ـکه خود حرف شرط ديگرى است و براى بيان فراهم آمدن زمينه طبيعى صلح به کار رفته است. در دلالت آيه شريفه : «و لا تهنوا و تدعوا الى السلم» بر نامشروع بودن پيشنهاد صلح از سوى مسلمانان نيز، مى توان خدشه کرد و گفت که متعلق نهى در اين آيه دو شىء مجزا از يکديگر نيست، بلکه يک شىء است که اجزاى آن بر يکديگر مترتب شده اند. توضيح آن که قرار گرفتن دو شىء در دايره نهى، به دو صورت خواهد بود: يا آن که هر يک مستقل از ديگرى متعلق نهى است; مانند آن که بگوييم: اذا صمت لاتاءکل و لاتشرب; يعنى چون روزه گرفتى نخور و نياشام، که در آن حرف نهى تکرار شده است. از اين قبيل است آن جا که خداوند متعال مى فرمايد: «و لا تهنوا و لا تحزنوا; سست مشويد و اندوهگين مشويد.» در اين جا سستى و اندوه دو مساءله جداگانه اند که هر يک به تنهايى متعلق نهى واقع شده است و هيچ يک مترتب بر ديگرى نيست، لذا حرف نهى بر سر هر دو تکرار شده است. گاه نيز متعلق نهى، در حقيقت، يک مساءله است و مساءله دوم به عنوان نتيجه آن ذکر شده است; مانند آن که بگوييم: «اذا کنت صائما فلا تاءکل و تفطر; هرگاه روزه بودى، چيزى مخور که روزه ات را خورده اى.» در اين جا متعلق نهى خوردن است و افطار (روزه خوارى) نتيجه آن است. در چنين مواردى، بى گمان مساءله دوم نيز نخواستنى است، اما مستقلا متعلق نهى قرار نمى گيرد، بلکه صرفا آن را ذکر مى کنند تا دانسته شود که اين يک، مترتب بر مساءله اول و محکوم به حکم آن است، لذا حرف نهى در آن تکرار نمى شود.