نراقيان: ستارگان درخشان سپهر نجوم
على زمانى علامه مولى محمدمهدى نراقى (م 1209ق) و مولى احمد نراقى (1185- 1245ق) بدون شك از نوابغ و نادرههاى دوران به شمار مىروند آثار علمى اين دو بزرگوار انسان را با دريايى از فقه، اصول، اخلاق، عرفان، حكمت، كلام، تفسير، هيات، نجوم، رياضى، هندسه، موعظه، مقتل، معانى بيان، شعر و ادب و... رو به رو مىسازد، آثار گرانسنگ و ارجمند آنان در زمينههاى ياد شده گواه سخن است. در اسلام فرهيختهگانى اينگونه دانشور، متخلق به اخلاق الله، سالك، مجاهد جامع علوم عقلى و نقلى، دريايى مواج از علوم و فنون، نادر الوجودند. برگزارى يادمان و كنگرهها و احياى شخصيت و آثار آنان گامى بلند و خدمتى ارجمند به جهان دانش و پژوهش است، چنان كه جناب مولااحمد در طاقديس سروده است: از راه وفا گاه زما ياد توان كرد گاهى به نگاهى دل ماشاد توان كرد مستم زمى عشق چنان كز پى مرگم صد ميكده از خاك من آباد توان كرد نگارنده تنها به يك بعد از ابعاد ياد شده اين دو شخصيتشاخص و برجسته، يعنى هيئت و نجوم بسنده مىكند; زيرا ساير رشتههاى دانش اين دو قله فرازمند مسلما مورد كاوش قرار گرفته است. ملامحمدمهدى نراقى در زمينه هيئت و نجوم چند اثر با ارزش از خود بهيادگار گذاشته است از جمله: «المستقصى» ، «محصل الهيئة» ، «معراج السماء» و... وى در «المستقصى» با الهام از آيات قرآن ضمن خطبهاى دلنشين، جذاب و زيبا اشاره مىكند كه نجوم چراغهاى فروزان آسمان و مايه زينت آسمان دنيا شدهاند، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم قطب فلك رسالت و مركز دايره جلالت است و خاندان او ستارگان سپهر ولايت و ماه كامل فلك هدايتاند. در اينجا بر خود لازم مىدانم نگرش نراقى به آيات قرآن در زمينه هيئت و نجوم را باز كاويم و ره آورد شكوهمند آن را از منظر ساير منجمان مسلمان به نظاره بنشينم. ديدگاه قرآن
1. قرآن با نگرشى خوش بينانه به «هيئت و نجوم» تلاش و كوشش همه سويه انسان به عظمت و گران مايگى اين دانش را دست آوردى بزرگ برشمرده و سوگند به جاىگاه ويژه و فواصل معين ستارگان ياد كرد و افزوده است: اگر بدانيد اين سوگندى ختبزرگ است«فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم» . (1) 2. نجوم، نشانههايى ارزنده و بسيار بزرگ برعظمت آفرينش، قدرت خداوند و خلقت روز به شب، آسمان، زمين، انسان، حيوان و جماد است و تدبر و پژوهش درآن نشانه شكوفايى عقل مىباشد: «و سخر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره، ان فى ذلك لآيات لقوم يعقلون» . (2) 3. نجوم، تقويم سال و روز شمار است «الشمس و القمر بحسبان» (3) خورشيد و ماه بر حسابى روانند «لتعلموا عدد السنين و الحساب» (4) تا شماره سالها و حساب عمرها را بدانيد. 4. نجوم، وسيله هدايت و راهيابى در جغرافيا (خشكى و دريا) است «و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر و البحر..» . (5) او است كسى كه ستارگان را براى شما قرار داد تا به وسيله آنها در تاريكىهاى خشكى و دريا راه يابيد، «و علامات و بالنجم هم يهتدون» (6) و نشانههاى ديگر نيز قرار داد و آنان به وسيله ستاره (قطبى) راهيابى مىكنند. 5. نجوم، نشانه زيور زينت ناظران زمين هستند: «و لقد جعلنا فى السماء بروجا و زيناها للناظرين» (7) به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم. 6. نجوم و اجرام فضايى از مواد درسى و آموزشى كيهانشناسى به حساب مىآيند و دركنار آنها نكات دقيق، سودمند و برجسته خاطر نشان شده مانند اشاره به حدود فضا طول و عرض آسمان، پيدايش فصول چهارگانه و... «تبارك الذى جعل فى السماء بروجا و جعل فيها سراجا و قمرا منيرا» (8) فرخنده و بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى برافراشت، و در آن چراغ (خورشيد) و ماهى نوربخش قرار داد. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مىفرمايد: «بروج» همان اختران هستند برجهاى بهار و تابستانى عبارتاند از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله [برابر و مقارن با فروردين، اردىبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور] برجهايى كه به پاييز و زمستان تعلق دارند عبارتاند از: «ميزان، عقرب، قوس، جدى، دلو و قوت (9) [برابر و مقارن با مهر، آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند] . خداوند، خلقت چو آغاز كرد خرد آفريد و جهان باز كرد زد و دو بخار و يكى در سبز جهان را پى افكند زيبا و نغز به شش روز خلقتبه پايان رسيد ز ناهيد و تير و ز بهرام و شيد زبرجيس و كيوان و گردون سپهر ز گاو و بره، شير و ميزان و مهر هم عيوق و پروين پرديس چهر نشسته به تخت نو عروس سپهر شباهنگ و شعرى و دبران و ماه همه سر به سر شاه را چون سپاه. 7. در آيات نجومى قرآن، نشانههايى است از گرانش عمومى (قانون جاذبه عمومى) كه اساس هيئت جديد يعنى مدل خورشيد مركزى را تشكيل داده است: «الله الذى رفع السماوات بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمى» (10) خداوند همان كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت; آنگاه بر عرش استيلا يافت، و خورشيد و ماه را رامگردانيد، و هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مىدهند، «خلق السماوات بغير عمد ترونها» . (11) گروهى از مفسران همچون علامه طباطبايىقدس سره معتقداند اين آيات اشاره به قانون جاذبه عمومى دارند. براين اساس، خورشيد ميليونها بل ميلياردها سال است در مركز منظومه شمسى قرار گرفته و به نظر ما مىرسد هر روز از مشرق طلوع مىكند و در مغرب ناپديد مىشود; چنانكه ماه نيز در همين مدت گرد كره زمين مىگردد، و هر دو در پيرامون خورشيد مىگردند. زمين با طول خط شعاع متوسط 150 ميليون كيلومتر فاصله گرفته و نيروى عظيم جاذبه ( F = G.Mm/1o2 ) سبب مىشود مدار زمين بيضوى و شتاب آن به جانب خورشيد 59% سانتىمتر در ثانيه باشد، يعنى زمين در هر ثانيه با شتاب 59% سانتىمتر به سوى خورشيد مىافتد» و نيروى گريز از مركز تجاوز بيش از اين رقم را جلوگيرى مىكند. همچنين ماه با شعاع متوسط 000/384 كيلومتر مسيرى تقريبا دايره شكل را طى مىكند و نيروى جاذبه زمين آن را به سوى خود مىكشد، و تعادلى دقيق بين نيروى گرانش زمين و بين فرار از مركز ماه برقرار است كه اين چنين گردش زيبا و منظم را در برابر ديد همگان قرار داده است «ذلك تقدير العزيز العليم» (12) اين اندازهگيرى خداوند تواناى دانا است. به هر روى، در قرآن بيش از 150 آيه درباره هيئت و نجوم نازل شده كه اين رقم نسبتبه كل آيات قرآن نسبتى بزرگ مىنمايد و عظمت اين دانش را خاطر نشان مىسازد. براين پايه بسيارى از احكام عبادى و غير عبادى اسلام به هيئت و نجوم پيوند ناگسستنى دارند، از جمله، نماز، روزه، وقتشناسى (فلق، ظهر، عصر، مغرب، عشاء، شفق، نيمه شب) جهتيابى هنگام اوقات شرعى، قبلهشناسى و دانستن جغرافياى زمين و فضا، هلالشناسى، هلال يابى (استهلال و استحباب آن) ذبحهاى شرعى، كسوف، خسوف، احكام محتضر، دفن اموات، شكل دهى قبرها، و... حرمت رو به قبله وپشتبه قبله نشستن هنگام تخلى، و استحباب قرائت قرآن روبه قبله و... نجوم از منظر روايات
علامه مجلسى رحمه الله بخش بزرگى از كتاب گرانسنگ «بحارالانوار» را به اين امر اختصاص داده و صدها حديث و روايت و ديدگاههاى فقيهان، محدثان، مكلمان، فيلسوفان و منجمان را خاطرنشان ساخته كه نكات سودمندى مخصوصا از پرتو احاديثبه دست مىآيد مانند: 1. حضرت سجاد عليه السلام مىفرمايد: حركتخورشيد، ماه، نجوم و كواكب و گردش آنها در مدار و فلك مشخص همه به تقدير خداوند و به كمك فرشتگان و ماموران الهى صورت مىپذيرد (13) ; 2. امام باقر عليه السلام: خورشيد داراى لايههايى و طبقاتى است. (14) اين سخن امروزه ثابتشده است; 3. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم: اگر نور ماه همچون نور خورشيد بود روز از شب تشخيص دادهنمىشد، نماز و روزه مردم از بين مىرفت و مردم در شناختسالها در اشتباه مىافتادند; (15) 4. امام اميرالمؤمنين عليه السلام: تاريكىهايى كه روى كره ماه مشاهده مىشود. يك مسئله پيچيده و مشكلى است كه [امروزه زمان آن حضرت] فهم آن آسان نيست; (16) 5 . علىبن ابىطالب عليه السلام: آسمانها از دود و بخار آب آفريده شدهاند; (17) 6. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم: در آسمانها، آب فراوان وجود دارد، چنانكه در زمان حضرت نوح عليه السلام درهاى آسمان باز شد و باران قوم نوح را غرق كرد. (18) درياهايى به مراتب بيش از درياهاى كره زمين در آسمانها وجود دارد، چنان كه ابزار و آلات نجومى كنونى از آن خبر داده است; 7. اميرالمؤمنين عليه السلام: نجوم، توسط يك عمود نورى به هم ديگر پيوسته و ارتباط دارد، (19) شايد مراد آن حضرت بيان جاذبه عمومى باشد و يا خبر از قانون يا قوانين ديگر داده است; 8 . امام صادق عليه السلام: آفريدههاى ديگرى نيز در آسمانها وجود دارد; (20) 9. امام صادق عليه السلام: برخى از ستارگان از مركز فلك خود جدا نمىشوند و دسته جمعى حركت مىكنند [منظومه وار] و برخى از آنها به تنهايى حركت دارند; (21) 10. افلاك و نجوم توسط اسمى از اسماء الله در حركتند; (22) 11. اجرام فلكى نخستبسته بودند، سپس باز شدند. (23) اين يك نظريه در كيهانشناختى امروزه به شمار مىرود; 12. سياراتى هستند كه حركتهاى بازگشتى (رجعى) دارند; چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام ذيل آيات «فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس» مىفرمايد منظور پنجسياره زحل، عطارد، مشترى، بهرام - مريخ، و زهرهاند; (24) 13. سياره زحل (كيوان) در چند روايتبه نام نجم اميرالمؤمنين عليه السلام ياد شده و جالب اين كه امام صادق عليه السلام مىفرمايد: خداوند جنس اين سياره را از يخ و آب سرد قرار داده است. (25) امروزه ثابتشده است كه جنس سياره كيوان از يخ منجمد و ساير گازهاى سبك است; بنابراين، اگر اين سياره به درياهاى كره زمين سقوط كند روى آب مىماند. در اين روايات و روايات ذكر نشده، نكات جالبى از فواصل سيارات و ستارگان، نورشناسى و... وجود دارد; 14. امام كاظم عليه السلام: حق تعالى نجوم را ستايش كرد و اگر دانش صحيحى نبود مدح نمىكرد پيامبران الهى همه به اين دانش عالم بودند حضرت ابراهيم عليه السلام عالم به نجوم بود; چنان كه قرآن مىفرمايد: «فنظر نظرة فى النجوم فقال انى سقيم» (26) . و اگر به اين دانش آگاه نبود در نجوم نظر نمىافكند و نمىگفت من بيمارم. همچنين حضرت ادريس عليه السلام در زمان خود به دانش نجوم از همه مردم داناتر بود. همچنين «ذوالقرنين» در اين علم ماهر بود. خداوند در قرآن به اين دانش قسم ياد كرده است: «فلا اقسم بمواقع النجوم» بعد از علم قرآن هيچ علمى شريفتر از نجوم نيست، اين دانش از علوم پيامبران، اوصيا، و وارثان پيامبران است; (27) 15. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم: اين علم را فراگيريد تا در تاريكى بيابان و دريا راهنمايتان باشد. نجوم، دانش حضرت آدم است «النجوم هى علم آدم» (28) ; 16. امام صادق عليه السلام: با منجم يمنى گفتارى زيبا پيرامون نورشناسى و تفاوت ميان درجههاى نور مشترى، ماه، عطارد دارد، سپس به تاثير نورستارگان برموجودات زمين از جمله برشتران، گاوان، سگان و...; (29) 20. گفتمان شگفتانگيز اميرالمؤمنين و دهقان منجم درباره احكام نجوم و محاسبات نجومى، همچون تاثير آنها در نوزادان و مردن انسانها و اشاره نمودن به جاسوسى كه در لشگر او بود، و در جا سكته كردن جاسوس به توهم لو رفتن خود; (30) 21. گفتو گوى امام صادق عليه السلام و زنديق درباره حركت دقيق و منظم نجوم در افلاك و مدارات خود بدون اين كه لحظهاى از مقدار حركتخود بكاهند و سستى كنند، و نهى از شنيدن و ترتيب اثر دادن به گفته منجمان يعنى آن دسته منجمانى كه تاثير كواكب را از خداوند ندانسته و همه را به فلك منسوب مىدانستهاند; از اين رو صدوق رحمه الله مىگويد: منجم ملعون كسى است كه فلك را قديم مىشمرد و خداوند فلك آفرين را قديم نمىداند «هو الذى يقول بقدم الفلك و لا يقول بمفلكه و خالقه - عز وجل - » (31) ; 22. مىدانيم خاندان «نوبخت» بيشترين منجم و دانشمند را تربيت كرده است، دو نفر از اين خاندان به نام «محمد و هارون» فرزندان «ابوسهل» به حضرت صادق عليه السلام نامهاى نگاشته و در آن خاطرنشان ساختهاند: پدران و نياكان ما همه منجم بودهاند، آيا براى ما صحيح است در اين فن نظر داشته باشيم و كاوش به عمل آوريم؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ مىنويسند: آرى صحيح است تا وقتى از توحيد خارج نگرديد; (32) 23. امام صادق عليه السلام: نجوم از دانشهاى پيامبران است و اميرالمؤمنين عليه السلام اعلم الناس به نجوم بوده است; (33) 24. امام باقر عليه السلام: نبوت حضرت نوح از طريق علم نجوم به دست آمد; (34) 25. امام صادق عليه السلام: آبستن شدن مادر حضرت موسى و به دنيا آمدن موسى را منجمان به فرعون خبر دادند; (35) 26. برخى از منجمان يهود بعثتحضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم را خبر دادند; (36) 27. امام صادق عليه السلام: خبر شكست لشگر يزدگرد و پيروزى مسلمان از راه نجوم بود; (37) 28. دلالت نجوم بر ولادت حضرت مهدى عليه السلام و امامت او; (38) 29. امام صادق عليه السلام به عبدالرحمان سيابه مىفرمايد: دانش نجوم به دين هيچ كس زيان وارد نمىسازد; (39) 30. امام صادق عليه السلام به «هشام خفاف» فرمود: اصل محاسبات نجومى و دانش نجوم حق است جز اين كه مردم از آن بهره چندانى ندارند; اما افرادى كه دستى در وحى و الهام دارند و ويژگى هاى مواد و استعداد و قابليت افراد را مىشناسند اين علم را دارا هستند. (40) نجوم از ديدگاه فقيهان و متكلمان
1. شيخ مفيد رحمه الله
شيخ مفيد رحمه الله از چند سو به نجوم نظر افكنده است: الف) خداوند، خورشيد، ماه و ساير ستارگان را آفريد تا بندگانش از آنها سود ببرند و آنها را مايه آرايش و زينت آسمانها قرار داد، مانند آيه 5 سوره يونس; آيه 97 سوره انعام; آيه 16 سوره نحل; آيه 4 سوره فصلت. ب) احكام نجوم را عقل و خرد منع نمىكند و ما نمىتوانيم بگوييم: خداوند به برخى از پيامبرانش نياموخته و نشانهاى بر صدق پيامبرى او قرار نداده; گر چه ما فعلا به استمرار آن قطع نداريم و چه بسا آن احكامى كه منجمان خبر مىدهند و درست از آب در مىآيد تجربى باشد، گر چه احيانا خطا مىپذيرد، چون امور تجربى دليل عقلى قطعى ندارند و از نوع براهين كتاب و اخبار پيامبران نيستند. اين نظر را جمهور متكلمان اهل عدل، و خاندان «نوبخت» از اماميه و ديگران پذيرفتهاند. (41) 2. شيخ بهايى رحمه الله
شيخ بهايى به عنوان شخصيت ممتاز و ذوالفنون جهان اسلام به استادى تمام اين مسئله را مورد كنكاش قرار داده و نظر خود را طى بخشهايى، اينگونه ابراز داشته است: الف) اگر رخدادهاى آينده را به ستارگان نسبت دهند و بگويند: اجرام فضايى مستقلا تاثير مىگذارند و يا شريك در تاثيراند، بدون اين كه آنها را به خداوند استناد دهند، چنين اعتقادى باطل و كفر است. و رواياتى كه از علم نجوم نهى مىكند منظورش همين بخش است. ب) اگر حركات افلاك و اجرام فضايى به عنوان نشانه و علامتبر رخدادهاى عالم قرار گيرند به گونهاى كه دست توانمند و قدرت و اراده خداوند متعال مؤثر واقعى باشد، چنين عقيدهاى صحيح است، و هيچ مانعى ندارد، درست مانند حركات نبض انسان كه پزشك توسط آن، حال بيمار و يا صحت او را مىفهمد; بنابراين رواياتى كه به صحت علم نجوم دلالت دارند ناظر به همين بخش هستند; از اين رو: 1. رخدادها و حوادث آيندهاى كه منجمان بدانها حكم كردهاند، داراى اصولى است كه از اصحاب وحى گرفته شده است; 2. پارهاى از اصول آنان از امور تجربى است; 3. برخى از آنها امورى هستند كه فهم و قوه بشر بدانها دست نمىيازد، چنان كه امام صادق عليه السلام اين نكته را تذكر فرمود. براين اساس اگر منجم برپايه اصول صحيح قدم بر دارد، كلام او صحيح است و احكام او درستشمرده مىشوند. (42) 3. علامه مجلسى رحمه الله
1. اگر اعتقاد به تاثير نجوم استقلالا و بدون استناد به اراده و قدرت خداوند باشد، چنين عقيدهاى مخالف ضروريات دين است; 2. تاثير اجرام فضايى از قبيل علت ناقصه و معدبه شمار مىروند، و علت تامه آنها خداوندى است كه آنها را آفريده و تاثيرگذار كرده است; 3. هيچ بعيد نيست كه اجرام فضايى از قبيل علامت و نشانه باشند بر رخدادهاى زمينى; چنان كه بسيارى اخبار خاندان وحى براين مطلب دلالت دارند; 4. آن بخشى كه متعلق به پيشگويىها است جايز به حساب نمىآيد، و نهى به آن تعلق گرفته است; 5. بخشهايى كه از علم هيئت محسوب مىگردند و فرآيند آن نظر و دقت در هيئت افلاك و حركات اجرام فضايى است جايز هست در صورتى كه با آيات و اخبار مخالف نباشد. براين اساس «شهيد» فرموده است مستحب است توجه و تلاش در علم يئتبراى شناسايى كردن و يافتن كسوف، خسوف، هلال، محاق، معرفت و شناخت اوقات نماز، قبلهشناسى و... . (43) 4. ملااحمد نراقى
نراقى دوم، با نگرشى همه سويه و با دقت در مسئله نجوم آن را شكافته و در «مستند الشيعه» مورد ارزيابى قرار داده كه ما در اين نوشته خلاصه آن را از قلم مىگذرانيم وى مىنويسد: فراگيرى نجوم را برخى حرام دانستهاند; ولى گروهى حرام نمىدانند. اما آن كه حرام مىشمرد نه بهخاطر خود نجوم است، بلكه به گفته «سيدبن طاووس» در «فرج المهموم» و علامه در دو كتاب «منتهى و تحرير» ، و محقق ثانى در «جامع المقاصد» به خاطر آن است كه بودهاند منجمانى كه نجوم را مؤثر مستقل در تاثير مىدانستهاند و يا بدين خاطر بوده كه سخنانشان براساس ظن، تخمينى و گفتار بدون علم صورت گرفته و يا براى آن است كه اخبار، بر نهى دلالت دارند، و يا براى آن است كه مانند سحر و كهانت عمل مىشود. اما گروهى كه فراگيرى نجوم را جايز مىشمرند مانند «سيدبن طاووس» مىگويند: در صورتى جايز است كه با شرع انور منافات نداشته باشد. نراقى مىگويد: حرام بودن نجوم اگر به خاطر فساد عقيده منجم باشد دليلى ندارد; زيرا اعتقاد منجم تاثيرى در نجوم ندارد، چون منجم مثلا در گزارش خود مىگويد: فلان پديده هنگام فلان وضع فلكى رخ مىدهد. اگر معتقد باشد كه فلان رخداد از تاثير ستاره است مستقلا، يا به اشتراك ستاره و شىء ديگر همچون خدا، فرشته و... اعتقاد به اين انديشه مسلما حرام است، اما اگر از باب نشانه و علامتباشد بدين معنا كه خداوند در پى فلان وضع فلكى فلان رخداد را عادتا پديد مىآورد. مسلما حرام نيست; اما اگر از قبيل اثر وضعى فلك باشد مانند گرما بخشى آتش، خورشيد و يا سرما بخشى آب.... اين بخش هم از قبيل مسائل نجوم و متفرعات آن شمرده نمىشود; بلكه از مسائل طبيعى است. بنابراين، نجوم مانند طب است، با اين توضيح كه اساس دانش پزشكى براين نيست كه اثر فلان دارو آيا از خود داروستيا از خدا، نجوم نيز اين چنين است. بنابراين، فساد مذهب برخى از منجمان سبب شده بعضى فكر كنند كه تنجيم حرام است، اگر گفته شود: علت تحريم آن است كه منجم گزارشى مىدهد كه بدان علم ندارد، مىگوييم: اين دليل مخصوص تنجيم نيست و سبب تحريم هم نمىشود; بلكه منجم سخن خود را برپايه ظن مىگويد. و در مواردى كه تجربه شده براساس قطع مىگويد، و در هر دو صورت سبب تحريم نمىگردد. شايد گفته شود دليل تحريم نجوم روايات است از جمله: 1. در نهجالبلاغه مىخوانيم: برحذر باشيد از فراگيرى نجوم جز آن مقدارى كه در خشكى و دريا سبب راهنمايى شما مىشود; زيرا نجوم انسان را به سمت كهانت فرامىخواند. و در اين صورت منجم هم مانند كاهن است، و كاهن هم مانند ساحر است، و ساحر هم مثل كافر است و كافر هم داخل آتش است; (44) 2. امام صادق عليه السلام به كسى كه دست اندر كار علم نجوم بود، فرمود: آيا طبق نجوم حكم هم مىكنى؟ پاسخ داد: آرى. امام فرمود: كتابهايت را بسوزان «احرق كتبك» ; (45) 3. امام سجاد عليه السلام مىفرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از نظر در نجوم نهى فرموده است; (46) 4. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر كس كاهن منجم را تصديق نمايد، به آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله وسلم نازل فرموده كافر گرديده است (47) و چند حديث ديگر. اما ادله مزبور از چند طريق مخدوش است و مورد اشكال قرار مىگيرد و به تعبير ديگر از آنها پاسخ مىدهيم: اولا: به گفته شيخ صدوق منجم ملعون كسى است كه قائل به قديم بودن فلك باشد و اعتقادى به فلك آفرين (خداوند متعال) نداشته باشد. ثانيا: دلالت اكثر اخبار ياد شده ضعيف است; زيرا ايمان به نجوم غير از تنجيم است. و اين كه امام صادق عليه السلام فرمود كتابهايت را آتش بزن به خاطر حكم قطعى نمودن توسط نجوم است. ثالثا: روايات مزبور معارض دارند، و معارضهاى آنها در «حكم به جواز» صريحتر از اين دسته روايات است در «نهى» ، شاهد سخن ما اين دست روايات هستند: 1. عبدالرحمان سيابه به امام صادق عليه السلام عرض مىكند: فدايت گردم! مردم مىگويند: نظر در نجوم حلال نيست; ولى من دوست دارم در آن نظر كنم. اگر اين كار به دين من ضرر مىرساند نظر نيفكنم; زيرا به چيزى كه به دين من زيان آور است نيازى ندارم و اگر زيان وارد نمىكند به خدا خيلى خرسند مىشوم وقتى در آن نظر مىكنم. امام عليه السلام فرمود: اين گونه نيست كه مردم مىگويند، و به دين تو ضرر نمىزند «ليس كما يقولون، لا تضر بدينك» . (48) 2. امام كاظم عليه السلام به هارون الرشيد فرمود: خداوند نجوم را ستايش كرده و اگر دانش صحيحى نبود، مدح نمىكرد. پيامبران به اين علم آگاه بودند... «و بعد علم القرآن ما يكون اشرف من علم النجوم و هو علم الانبياء و الاوصياء و ورثة الانبيا» . (49) بعد از دانش قرآن هيچ دانشى شريفتر از علم نجوم نيست، علم نجوم، علم پيامبران، اوصيا و وارثان پيامبران است. 3. در فقه الرضا عليه السلام درباره ياد گرفتن انواع فنون و پيشهها مىخوانيم: مانند كتاب [نوشتن، سواد آموزى و... ] حساب [رياضيات...] تجارت، نجوم و طب و همه اينها آموزش دادن و آموزش گرفتنشان حلال است، و توسط اينها كاركردن و اخذ اجرت نيز حلال است. (50) 4. امام رضا عليه السلام در «رساله ذهبيه» به برخى از احكام نجوم تصريح كرده مىفرمايد: آميزش در وقتى كه قمر در برج حمل يا دلو باشد، افضل است و بهتر از آن اين است كه هنگام آميزش، قمر در برج ثور باشد، چون شرف قمر است. (51) 5. روايات فراوانى وجود دارد كه مفاد آنها اين است كه علم نجوم، علم پيامبران است، و على عليه السلام اعلم الناس به نجوم است و علم نجوم حق است و... مانند: روايتخقاف، و روايت معلى، و روايت جميل بن صالح و روايت ابن شهرآشوب. (52) بنابراين، اخبارى كه بر نهى و منع از نجوم دلالت دارند بايد حمل شود بر وقتى كه منجم اعتقاد به تاثير مستقل آنها دارد، و يا به وقتى كه برطبق آنها حكم قطعى نمايد، و در غير اين صورت، هيچ دلالتى برمنع و نهى ندارند. (53) 5. شيخ انصارى
شيخ انصارى نيز مانند ساير فقيهان مسئله نجوم را طى بخشهايى بررسى كرده كه خلاصه آن چنين است: 1. خبر دادن از اوضاع فلك و حركات آنها كه براساس سير كواكب است همچون خسوف و كسوف حرام نيست; بنابراين، وقتى اساس گزارش او را برهان و ظن مستند به امارات تشكيل دهند، مىتواند حكم قطعى صادر كند و گزارش يقينى بدهد. 2. گزارش منجم درباره حكم فلان پديده هنگام فلان وضع فلكى اگر بر پايه ظن مستند به تجربه باشد - تجربهاى كه خود منجم تحصيل كرده و يا از ديگران نقل شده است - حرام به حساب نمىآيد. 3. اگر به پديده و رخدادى خبر دهد و حكم نمايد - طبق تاثيرى كه فلان وضع فلكى دارد - و تاثير آن را بالاستقلال بداند; يعنى از قبيل علت و معلول و بدون استناد و ارتباط به خداوند قادر، همه فتواها و نصوص و متون دينى كه دلالتبر حرمت دارند و همه رواياتى كه از تنجيم نهى مىكنند، اين بخش را نشانه رفتهاند. و اعتقاد به آن كفر است. 4. اگر اعتقاد به ارتباط حركات فلكى با رخدادها از قبيل كاشف و مكشوف باشد. - يعنى علامت و نشانههايى باشند كه خداوند متعال قرار داده - كفر نيستبلكه از قبيل حركت نبض است در دلالتبرصحتيا بيمارى انسان، چنان كه شيخ بهايى نيز فرموده است. (54) 6. صاحب جواهر
صاحب جواهر پس از بررسى آيات قرآن، اخبار اهلبيت عليهم السلام و نظر فقيهان، متكلمان و منجمان مىگويد: تحقيق آن است كه آموزش، آموختن، پژوهش و نظر در اين علم هيچ اشكالى ندارد. همچنين پيشگويى و خبردادن از رخدادها اگر بر سبيل قطع نباشد، بلكه بدين معنا باشد كه جريان عادت خدا اين گونه قرار گرفته كه در فلان وضع فلكى فلان رخداد به وقوع مىپيوندد; بنابراين; انسان حتى در فتوا به كراهت داشتن نجوم متوقف مىگردد، چه رسد به اين كه بخواهد فتوا به حرمت دهد. بررسى نجوم چه بسا سبب ترقى معرفت، درجات ايمان و دين انسان گردد; بنابراين، اشكالهاى وارده همه ممنوعاند و نمىتوانند سبب قول به حرمت گردند. براين اساس، نظر و توجه به نجوم همانند كنكاش و بحث در فن هيئت است كه اطلاع از آن مايه دانش و علم به قدرت عظيم خداوند و حكمت واراده او مىشود. براين پايه «احتياط» آن است كه آن چه اهل اين فن (نجوم) مىگويند عمل شود، لذا بسيارى از دانشمندان و محدثان شيعه و غير شيعه در زمينه نجوم كار كرده و صاحب تاليفاند. (55) منجمان مسلمان و مؤلفان نجوم
صاحب جواهر (به پيروى از سيدبن طاووس دركتاب فرج المهموم) تعداد فراوانى از منجمان مسلمان اعم از شيعه و سنى و تعدادى از مؤلفان نجوم از فريقين را ذكر كرده و احيانا اشارهاى به تاليف، پيشگويىها، و به واقع اصابت كردن نظر و حكم آنان پرداخته است. ما هم در اين نوشته به پيروى از اين دو بزرگوار آنچه را ذكر كردهاند به اختصار مىنگاريم; زيرا داراى نكات علمى فراوان و از تجربههاى سودمند سرشار است. 1. «حسن بن موسى نوبختى» (م 302 يا 310ق) بزرگترين شخصيتشيعه در نجوم، فلسفه، كلام اماميه و از اركان ترقى فكرى و علمى عصر خود به شمار رفته است، به گفته سيدبن طاووس او عالم به دانش نجوم، و در اين علم امام و پيشوا بوده و كتاب «الرصد على بطليموس» را به نگارش آورده است. (56) 2. «موسى بن حسن نوبختى» كه چهرهاى درخشان در نجوم است. (57) 3. ابراهيم بن حبيب بن سليمان فزارى» (م 161ق) «فزارى» از اصحاب امام صادق و كاظم عليهما السلام به عنوان منجم بزرگ شيعه نخستين دانشمند مسلمانى است كه دستبه ساخت اسطرلاب زد و قبل از او در اسلام كسى به چنين توفيقى نايل نيامده بود او قصيدهاى در اخترشناسى سروده و يكى از كتابهاى او «تسطيح الكره» است كه به گفته «قفطى» همه دانشمندان اسلام از آن استفاده بردهاند. (58) 4. «جابربن حيان» جابر يكى از برجستهترين شاگردان امام صادق عليه السلام است كه امروزه او را «پدر شيمى» مىخوانند وى غير از تاليفات فراوان در علم شيمى كتابهايى نيز در هيئت، نجوم و رياضى از خود به يادگار گذاشتهاست، از جمله كتابهاى: «الشمس، القمر، السماء، روحانيت عطارد، المريخ، الزحل و عطارد» . جابر مقالات زيادى در زمينه تاثير كواكب و افلاك و بروج بر عالم ماده و طبيعت (كون و فساد) و تاثير ورود هر سياره به برجهاى فلكى را بر جهان ماده; همانند: ميوهها، نوزادان، خشكسالى، آبسالى بادهاى سوزان، بادهاى سرخ و زرد، پيدايش معادن كبريت و ياقوت، داروها و عقاقير را ياد آور شده است. (59) 5. «محمدبن ابراهيم فزارى» (م 181ق) استاد نجوم بوده چنان كه جعفر بن يحيى بن خالد برمكى در حق او گفته است: وى كسى است كه تاكنون مانند او در نجوم يافت نشده. (60) 6. «احمدبن محمدبن خالد برقى» (م حدود 274) از موثقين معاصر امام جواد و هادى عليهما السلام بوده و مهارت شگفتى در عربيت داشته است. (61) 7. «احمد بن محمدبن طلحه» او را «عاصمى» نيز گفتهاند. او كوفى بوده در حديث موثق به شمار آمده و در بغداد زيسته و از بهترين مؤلفات او كتاب نجوم و «مواليد ائمه عليهم السلام» است. (62) 8 . «جلورى بصرى» . 9. «محمدبن ابى عمير» (م 217ه.) موثقترين راوى نزد عامه و خاصه، جليل القدر، يگانه عصر خود و از اصحاب امام موسى بن جعفر، امام رضا، و امام جواد عليهم السلام است. وى داراى 94 كتاب در رشتههاى مختلف علوم اسلامى و يكى از آنها نجوم است. (63) 10. «فضل بن ابىسهل نوبختى» بنا به نوشته سيدبن طاووس و صاحب جواهر، «فضل» كسى بود كه خطاى اخترشناسان را به مامون عباسى خبر داد و گفت: ساعتى كه براى ولايتعهدى حضرت رضا عليه السلام انتخاب كردهاند، اشتباه است و اين كار به سامان نمىرسد مامون او را از اين سخن منع كرد و گفت: مبادا به كسى اين راز را فاش سازى و گرنه در امان نخواهى بود فضل فهميد كه منجمان به فرمان مامون اين ساعت را عمدا برگزيدهاند. (64) 11. «حسن بن سهل نوبختى» وى در نجوم كتاب «الانواء» را نوشت. (65) 12. «محمدبن مسعود عياشى» وى مردى موثق، عادل و در دانش از چشم و چراغهاى شيعه به شمار رفته است، وى تاليفاتى در علم رجال، نجوم، طب از خود به يادگار گذاشته است. (66) 13. «على بن حسن علوى» معروف به «ابن اعلم» (324- 375ق) وى از دانشمندان نامى فلك، نجوم و اخترشناسى است ابن اعلم در هندسه، سير كواكب، و موسيقى به روش «فيثاغورث» استاد مسلم است و زيج او در نجوم به زيج «ابن اعلم» شهرت يافت. (67) 14. «على بن حسين مسعودى» (م حدود 345ه) صاحب تاريخ معروف «مروج الذهب» و رسالهاى به نام «اثبات الوصية لعلى بن ابيطالب» . (68) 15. «ابو خالد سجستانى» كسى بود كه علم نجوم او را به شهادت حضرت موسىبن جعفر عليه السلام راهنمايى كرد و او را واداشت از واقعيت دستبرداشت. (69) 16. «فضل بن سهل نوبختى» فضل وزير مامون و اخترشناسى چيرهدستبود، وى هنگام جنگ بين امين و مامون به مامون گفت: پيروزى از آن تواست در اثناى پيكار عرصه بر لشگر مامون تنگ آمد و مامون آهنگ فرار كرد، اما «فضل» او را دلدارى داد و گفت: پيروزى قطعا با تواست، و اندكى تامل كن. در اين وقتبود كه لشگر مامون به فرمان «طاهر» با يورشى همه جانبه تومار لشگر امين را در هم پيچيده پيروز شدند و پس از ساعتى سر فرمانده لشگر امين را نزد مامون آوردند. (70) 17. گروه ديگرى از منجمان و مؤلفان نجوم كه سيدبن طاووس و سپس صاحب جواهر از آنان نام به ميان آورده و تاليفاتشان را ذكر كرده عبارتاند از «يحيى برمكى» ، «جعفر برمكى» ، «پوران متيه» و... . (71) 18. «ابوريحان بيرونى» (362- 440) يكى از برجستهترين دانشمندان فن هيئت و نجوم به شمار مىرود و تاليفات بسيار مهم و سودمندى از خود به يادگار گذاشت همانند: «مقاليد الهيئة» ، «اسطرلاب كرى» ، «التفهيم لاوائل صناعة التنجيم» ، «قانون مسعودى» ، «استيعاب الوجوه الممكنه» ، «فى صنعة الاسطرلاب» او در اين كتاب اخير بيشتر اقسام و انواع اسطرلابها را نام مىبرد و مخترع و كيفيتساختن و عمل كردن هر يك از آنها را با قواعد علمى و عملى بسيار دقيق شرح داده است. از جمله در باب اسطرلاب «زورقى» كه مخترعش «ابو سعيد احمد بن عبدالجليل سجزى» ، معاصر عضدالدوله ديلمى است. او چون معتقد به حركت زمين بوده است، اين اسطرلاب را براساس حركت وضعى زمين ساخته است و مىگويد: «و قدرايت لابى سعيد السجزى اصطرلابا من نوع واحد بسيط غير مركب من شمالى و جنوبى سماه الزورقى فاستحسنته جدا لاختراعه اياه على اصل قائم بذاته مستخرج مما يعتقده بعض الناس من ان حركة الكلية المرئية الشرقيه هى للارض دون الفلك...» . (72) گفتنى است، ابو ريحان به وزان و تقليد مجسطى (ترتيب، تصنيف حساب) تاليف بطلميوس، كتاب «قانون مسعودى» را به نگارش آورد مجسطى در توصيف آسمان، مدارات نجوم، تقويم شمسى، حركات آفتاب و ماهتاب و راههاى حساب آنها، مواضع نجوم، برهان بركروى بودن زمين و آسمان، ميل فلك البروج، اختلاف عرض شهرها و... گفت و گو مىكند. اين كتاب در زمان هارون الرشيد به عربى ترجمه شد، و در زمان مامون نيز دوباره ترجمه گشت و تعداد فراوانى از منجمان برآن شرح، حاشيه، تحرير، و نقد نوشتند شمارى از آنان در ذيل مىآيد: ابوالعباس فضل بن حاتم نيريزى، محمدجابر بتانى، محىالدين، حكيم مغربى (م680ه) و احمد بن كثير فرغانى، ليكن بهترين تحرير از خواجه نصيرالدين طوسى رحمه الله به نام «تحرير مجسطى» است. 19. «ابوسعيد، عبدالجليل سجزى» (م 414ه) او مدتى در دربار احمدبن محمدسيستانى از بقاياى امراى صفارى كه در سيستان حكومت داشت، زيست و مدتى در شيراز در دستگاه عضدالدوله ديلمى بود. وى مخترع نوعى از اسطرلاب به نام «زورقى» است كه بر مبناى حركت وضعى زمين ساخته شد و ابوريحان بيرونى آن را بسيار تحسين و تمجيد نمود. (73) سجزى با اين اسطرلاب عملا خط بطلان بر «هيئتبطلميوس» كشيد و زمين را از سكون و عدم حركتبيرون آورد و ديگر در مركز عالم ساكن نگه نداشت، آنسان كه بطلميوس و پيروان او مىپنداشتند. جالب اين كه بيرونى نيز او را در اين فكر و كار تشويق و تمجيد نموده است. 20. «ابن هيثم، ابوعلى، حسن بن حسن بصرى» از هم روزگاران ابوريحان و از نوابغ بزرگ و دانشمندان رياضى است كه مخصوصا در هندسه و مناظر و مرايا تاليفات بىنظير دارد و يكى از سرمايههاى بزرگ علوم و معارف جديد همان تاليفات ابن هيثم است. ساخت و اختراع عدسى محدب ذرهبين از جمله مخترعات ابن هيثم است وى مىگفت: خروج شعاع از جسم مبصر است (بفتح صاد جسم ديده شده) به مبصر (بكسر صاد بيننده) نه برعكس (چنان كه گروهى از حكماى طبيعى معتقد بودند) . و همين عقيده ابن هيثم مورد توجه علماى امروزى است. (74) 21. گروه بزرگ ديگرى از منجمان، مؤلفان نجوم و صاحبان رصد كه آثار آنان در سرتاسر جهان منتشر شد و برخى از آنها به زبانهاى زنده دنيا ترجمه گرديد و تحولى شگرف در پيشبرد نجوم پديد آورد، عبارتاند از: «يعقوب بن طارق» (م 178ه) وى از نجوميان دربار منصور بود و كتاب «سند هند» را از هندى به عربى ترجمه و كتابهايى در تعيين وقت، جداول فلكى به نگارش آورد. «على بن عيسى» ملقب به «اسطرلابى» . وى اسطرلاب را شرح و تفصيل كرد. «خالد بن عبدالملك» او در دمشق خورشيد را رصد كرد. «محمدبن خالد بن عبدالملك» وى كتابى به نام «اسطرلاب مسطح» و چند جدول فلكى تدوين كرد. «ابو سعيد ضرير» كتابى در چگونگى رسم خط زوال، خط شمال و جنوب تاليف نمود. «عباس بن سعيد جوهرى» ايشان از اصحاب رصد «شماسيه» بغداد بود، و «زيج جوهرى» را تاليف نمود ديگر همكاران او به اين ترتيب بودند: سند بن على، خالدبن عبدالملك مروزى، يحيى بن ابى منصور، اين گروه نخستين افرادى هستند كه در جهان اسلام رصدخانه برپا كردند. «ابو العباس، احمد بن محمد فرغانى» از زمان مامون تا زمان متوكل عباسى را درك كرد و تعداد زيادى تاليفات نجومى از خود به يادگار گذاشت، مانند «الحركات السماوية و جوامع علم النجوم» اين كتاب مهم در قرن دوازده ميلادى به لاتين ترجمه و در قرن 15 و 16 در اروپا چاپ گرديد و در شمار يكى از مراجع مهم كتابهاى درسى فلكى نجومى اروپا در آمد. «احمد بن عبدالله حبش مروزى» از فلكىهاى مشهور زمان مامون است. او داراى سه تاليف مهم «الزيج الدمشقى» ، «الزيج المامونى» و «العمل بالاسطرلاب» است. «يحيى بن ابى منصور» (م 230ه) ايرانى تبار و از مشهورترين اصحاب رصد «شماسيه» و نخستين كسى است كه هر درجه را به شش صورت تقسيم نمود تا حسابها كاملا دقيق باشند. «محمدبن موسى خوارزمى» (م 235ه) از منجمان بسيار بزرگ و داراى چند زيج و كتابهاى ديگر در زمينههاى اسطرلاب، و صاحب كتاب رياضى مشهور «جبر و مقابله» ... است. «بنوشاكر» فرزندان موسى شاكر - يعنى محمد، احمد و حسن - محمد در ميان اين سه برادر سر آمد بود. «حسين كرمانى» او در زمان مامون دستبه تاليف «الزيج المامونى» زد و جداول «تقريبات الميل» را تاليف نمود. «بنو صباح» فرزندان صباح، محمد، ابراهيم و حسن، محمد كتابى به نام «صنعة الاسطرلاب» تاليف كرد; اما ابراهيم آن را به اتمام رسانيد، و حسن، دانشمند هيوى و هندسى بود و كتاب «العمل بذات الحلق» يا «الزيج المخترع» را به نگارش در آورد. «ابوالفضل، فضل بن حاتم نيريزى» دانشمند بزرگ نجوم و هيئت و صاحب كتابهاى متعدد از جمله «الزيج الكبير» ، «الزيج الصغير» ، «الاسطرلاب الكرى» و «الزيج معتضدى» است كه به نام معتضد عباسى تاليف نمود. (75) 25. «خواجه نصيرالدين طوسى» (597- 672ق) وى ملقب به «استاد البشر و عقل حادى عشر» از سرآمدان دانشمندان جامع معقول و منقول ايران به حساب مىآيد. وى نخستبه دربار «ناصر الدين عبدالرحيم» ، حكمران قهستان راه يافت و «اخلاق ناصرى» را به نام او تدوين كرد، ناصر چندى بعد او را به قلعه الموت نزد «علاءالدين محمد» هفتمين خليفه حسن صباح برد و چون هلاكوخان مغول عزم تسخير قلعههاى اسماعيليه كرد خواجه به دربار هلاكو راه يافت و از مقربان و معتمدان وى گشت او در سال 657ق به بناى رصدخانه مراغه مشغول شد و به فرمان هلاكو جميع اوقاف ممالك ايلخانى تحت اختيار او قرار داده شد و بدين وسيله هزينه رصدخانه تامين گشت. او ابزار و آلات رصدخانه را تهيه كرد و خلاصه اعمال و رصدهاى خود و ياران خويش را در كتاب «زيج ايلخانى» تدوين نمود همچنين كتابخانه بزرگى برپا كرد و كتابهاى فراوانى كه در معرض دستبرد تاتار و در شرف تلف شدن بود فراهم آورد بدين نحو حدود چهارصدهزار (000/400) كتاب در آن جا جمع كرد. خواجه كتابهاى فراوانى در زمينههاى نجوم، ستارهشناسى، هيئت، تقويم، اسطرلاب، هندسه، رياضى، مناظر و مرايا، نورشناسى، قبلهشناسى، معدنشناسى، اخلاق، فلسفه، كلام، فقه، عروض، عرفان و... به نگارش در آورد كه در اين ميان يكى از مهمترين كارهاى خواجه «تحرير مجسطى» است. (76) مكتب نجومى مراغه
نراقيان از پيروان مكتب مراغه به شمار مىروند; از اين رو، لازم است نخست مكتب نجومى مراغه كه بنيانگذار آن خواجه نصيرالدين طوسى استبازشناسى شود. به گفته «ژرژصليبان» (77) از زمان كشف كتاب گرانسنگ «نهاية السئول فى تصحيح الاصول» تاليف منجم و مهندس مشهور «ابن شاطر دمشقى» (م 777 ق / 1375م) و باز كاوى آن در سال 1957ميلادى، مهمترين جنبه اخترشناسى دوره اسلامى در قرون وسطاى اسلامى به دست آمد كه به آن مكتب مراغه مىگويند. مكتب مراغه نقدهاى اساسى بر اخترشناسى بطلميوس (مدل زمين مركزى) داشت كه در ميان ناقدين قبل از مكتب مراغه و بعد از آن از تعداد زير مىتوان نام برد; بلكه بايد در راس همه امام صادق عليه السلام را قرار داد. (78) 1. «عبدالجليل سجزى» وى به مدل بطلميوس مبنى بر قرار داشتن زمين در وسط عالم زمين بدون حركت انتقاد داشت. و ستبه ساخت اسطرلابى زد كه زمين را متحرك به حساب آورد و ابوريحان بيرونى او را در ارائه اين فكر تحسين كرد. 2، 3، 4. «ابن هيثم» (م 431) و «ابن رشد» (م 591) و «يحيى بن ابو شكر مغربى» (م682) اينان نيز بر مدلهاى بطلميوس انتقاد داشتند. 5، 6، 7. به نوشته ابن شاطر دانشمندانى چون «مجريطى» (م398ق) «جابربن افلج» و «مؤيد الدين غرضى» (م664) نيز به مدلهاى بطلميوس انتقاد و اشكال داشتند; لذا مدلهايى غير از مدل بطلميوسى پديد آوردند. 8. «خواجه نصير الدين طوسى» نيز در عين اين كه اصل مبناى هيئت زمين مركزى بطلميوسى را پذيرفته بود، انتقادهاى بزرگى بر مدلهاى بطلميوس وارد كرد و در پى او شاگرد برجسته او يعنى: 9. «قطب الدين شيرازى» (م 710 يا 716ق) به تكميل مدلهاى تازه ارائه شده خواجه پرداخت. بر اين پايه يكى از انتقادهاى بزرگ خواجه به هيئتبطلميوس عدم كار آمدى يك فلك داشتن «تدوير» بود; از اين رو «دو فلك تدوير» براى سياراتى چون عطارد، مريخ، مشترى، زحل و... در نظر گرفت. و همچنين ارائه مدلى جديد براى «حركت قمر» پديد آورد، و شكل فهم حركت آنها را آسان نمود. دو فلكى كه خواجه پيشنهاد كرد و حركتهاى سيارات را با آن توجيه نمود، امروزه در مغرب زمين به نام «جفت طوسى» مشهور گشته است. بارى قطب الدين شيرازى صاحب كتاب ارجمند «التحفه الشاهية» است و آقايان (غرضى و ابن شاطر) به شرح و تكميل آن همت گماردند. 10. «بطروجى» متن ديگرى كه مربوط به فعاليتهاى مكتب مراغه مىشود و انتقاد بر اخترشناسى بطلميوسى را در برمىگيرد، اثر «بطروجى» منجم و رياضىدان مشهور «شبيلى» است. 11. «غياث الدين جمشيد كاشى» (زاده حدود 790- 832 ق) نيز در تكميل مكتب مراغه سهم به سزا داشت وى از مردم كاشان بود و در آغاز عمر ذوق وافر و استعداد خارقالعاده به آموختن دروس رياضى داشت، و از تعقيب دانش پزشكى كه پيشه خاندانى او بود، چشم پوشيد و در دوره فرمانروايى خاندان مغول كه كارستارهشناسى و آموختن رياضى و نجوم در ايران رواج فوقالعاده داشتبه دعوت «الغ بيك» به سمرقند رفت. «غياث الدين» نخستبه تكميل «زيج ايلخانى» كه توسط خواجه نصيرالدين طوسى تصنيف و نيمهكاره مانده بود پرداخت و سپس در سال 816 ق زيج ديگرى به نام «زيجخاقانى» تاليف و به الغ بيك تقديم كرد او در سمرقند پس از آزمونهاى متعدد به مرتبه استادى و برترى رسيد و زبر دستىاش بر همه دانشمندان دستگاه «الغ بيك» محرز شد و پيوسته موضوعهاى تازه و مسائل شگرف و رسالههاى بديع در هيئت و رياضى از ذهن او صادر گشت. آن گاه در سال 830ق بناى رصدخانه و نقشه آن را به «الغ بيك» پيشنهاد كرد و پس از تصويب، ساختمان آن به دقتبالا رفت و سرپرستى آن را به عهده گرفت. وى پس از زيجخاقانى «زيج تسهيلات» را وضع كرد. (79) 12. «ملا على قوشچى» (م 879 ق / 1474م) از ديگر افرادى است كه در بالندگى مكتب مراغه و دست آوردهاى آن نقش داشته است، از قوشچى چند رساله و كتاب باقى ماده كه يكى از آنها «حل اشكال القمر» است. وى در اين رساله از حل اشكالات وارد به مدل قمر نظام بطلميوسى بحث مىكند. و ديگرى رسالهاى است كه از حل اشكال مدل عطارد سخن رانده است. قوشچى كتابى به نام «هيات فارسى» دارد اين كتاب در حوزههاى علميه تدريس مىگرديد و در مدل بطلميوسى يكى از بهترين آثار به شمار مىرود. و تاليف ديگرى به نام «الرسالة الفتحية فى الهيئة» براى سلطان محمد فاتح (حك 855- 866 ق) به مناسبت فتح عراق نوشته است. 13. «محمدبن محمدبن قاضىزاده رومى» (م840 ق) از طرف مادر نواده قوشچى و از طرف پدر نواده قاضىزاده رومى است او نيز يكى از منتقدان هيئتبطلميوس و از پيروان مكتب مراغه به شمار مىرود او شرحى بر «زيج الغ بيك» و شرحى بر رساله فتحيه به نام «ذيجالفتحيه» نوشت كه درباره مشكلات مدل افلاك عطارد سخن مىگويد. گفتنى است، يكى ديگر از تاليفات او به «شرح چغمينى» اشتهار دارد كه يكى از متون كلاسيك و درسى حوزههاى علميه قرار داشت. و يكى از جمله كتابهايى است كه نگارنده آن را از محضر حضرت علامه حسن زاده فراگرفت. 14. «غياث الدين منصور محمدحسينى دشتكى شيرازى» (م 949 ق) در رساله كوچكى به نام «السفير فى علم الهيئة» اخترشناسى بطلميوس را به چالش گرفته و خطاهاى آن را شرح مىدهد وى بسيارى از مشكلات هيئتبطلميوس را در كتاب «الهيئة المنصورية» و در كتاب «اللوامع و المعارج» تذكر داده و راه حلهاى تازه ارائه نموده است. 15. «غرس الدين خليل چلبى» (م 970) كتاب گران مايهاى درباره نقدهايى كه بر هيئتبطلميوس وارد شدهاست، جمعآورى و لغزشهاى آن را بيان كردهاست. 16. «شيخ بهايى» (م 1031) مهندس، رياضىدان، منجم و فقيه كتابى به نام «تشريح الافلاك» و كتابى به نام «شرح الحديقة الهلاليه من حدائق الصالحين» دارد در اين نوشتهها متوجه اشكالات هيئتبطلميوس شده و گروهى از شارحان كتاب تشريح الافلاك همچون عبدالله فخرى و محمد صدرالدين بن صادق حسينى متوجه اشكالات يادشده بوده و متعرض آنها گرديدهاند. به هر روى، گسترش تحقيقات نشان مىدهد كه نه تنها در سراسر دنياى اسلامى سدههاى ميانه از اندلس گرفته تا آسياى مركزى، نظام بطلميوسى مورد انتقادهاى جدى واقع شده; بلكه اخترشناسان اسلامى خود واضع نظريات جديدى بودهاند كه بىترديد بر تحولات علمى دوران تجديد حيات علمى تاثير گذاشته است. در اين ميان حوزه اخترشناسى مكتب مراغه جاىگاه ويژهاى دارد تحقيقات اخير، تاثير آثار خواجه نصيرالدين طوسى بنيانگذار و برجستهترين متفكر اين مكتب و ديگر پيروان آن را بر «كپرنيك» آشكار مىكند. بنابراين، مىتوان گفت: به استثناى نظريه «خورشيد مركزى» هر آنچه در اخترشناسى كپرنيكى بديع و تازه مىنمايد، در آثار طوسى و شاگردان و پيروان او وجود داشته است. (80) شايان ذكر است، در اينجا گروه بزرگ ديگرى از پيروان مكتب مراغه كه هر كدام در پيشبرد علم هيئت و اخترشناسى اثر داشته و صاحبان تاليفات گرانبهاى ديگراند نيز وجود دارند كه ذكرشان در اين مختصر نمىگنجد. 17. «ملامحمد مهدى نراقى» مرحوم نراقى چنان كه از چند اثر نجومى و هيوى او نمايان است، ميراثدار فرهنگى مكتب مراغه است و از آثار گرانبهاى مؤلفان نجوم اين مكتب بهره شايان گرفته و در جاى جاى تاليفات خود بهويژه در «المستقصى» به كرات از آنها نام به ميان آورده و مطالب سودمندى را از آن برگرفته است. وى كتاب «ممتع المستقصى» را در چند باب و چندين فصل ترتيب دادهاست، در باب اول به عنوان مقدمات مباحثى را مطرح ساخته، همچون تعريف هيئت، موضوع، مبادى و مسائل و توضيح آنها. او موضوع علم هيئت را اجرام فضايى و عناصر سفلى دانسته و سپس متوجه دايرهها، خط، سطح، نقطه، زاويه، قطر، شعاع، مماس، قاطع، مثلث، مربع، كره و دوايرى كه روى كره شكل مىگيرند مانند: معدل السماء، منطقه البروج، نصف النهار، و اثبات آنها با ادله هندسى متقن از كتابهاى تحرير مجسطى، اكر، التحفه، التذكره، و ساير كتب اين فن گرديده، آنگاه به اجرام فضايى پرداخته، و هر يك از آنها را با فلكهاى ويژه، مختصرا تشريح نمودهاست آنگاه از نورهاى آنها سخن به ميان آورده و به ساير ويژگىهاى آنها از قبيل شكل و رنگشان پرداخته و پس از آن متوجه زمين، و اقليمهاى آن، طلوع و غروب كواكب و به نصف النهار رسيدن آنها و حايل شدن زمين ميان خورشيد و مهتاب (خسوف مه گرفتگى) و حايل شدن مهتاب ميان زمين و آفتاب (كسوف خورشيد گرفتگى) و پيدايش حركات عناصر، وزش بادها، زلزلهها و ساير مسايل مربوطه گرديده است. نراقى در بخشى ديگر از كتاب المستقصى به بيان هيئت اجرام بسيطه و اوضاع اجرام و كرويت آسمان و زمين و بيان اين كه حتى بلندترين كوهها نمىتوانند شكل زمين را از كرويتخارج سازند، و نسبتسنجى ميان زمين و ساير سيارات پرداخته و سپس طبقات هوا و تعداد افلاك نهگانه را بيان نمودهاست. در اينجا است كه به تفصيل بحث را حول دواير فلكى چون معدل السماء دايرة البروج دايره افق و تقسيم آن به افق حقيقى، حسى، و ترسيم، دايره نصفالنهار و... و احكام آنها متمركز ساخته و در پى آن به بيان افلاك كلى و جزئى پرداخته و در فلك هشتم همه ستارگان را جمع دانسته كه تعداد رصد شده آنها را 1022 هزاروبيست و دو عدد و تعداد رصد نشده را بىعدد به حساب آوردهاست. نراقى بنا به نقل عبدالرحمان صوفى [صاحب كتاب صور، مشهور به صور عبدالرحمان ] ستارگان رصد شده را 1025 عدد و آنها را در شش قدر تقسيم كرده و هر يك از قدرها را در سه مرتبه ترتيب داده كه با ضرب 6 در 3 جمعا 18 مرتبه پديد مىآيد. آن گاه به شرح صورفلكى ستارگان روى آورده و جاىگاه مهمترين آنها را بر روى اسطرلاب مشخص نمودهاست. ملامهدى نراقى در باب ديگر، يكى از مبسوطترين مباحث هيئت را تدوين و بيشترين سخن را به حركات افلاك و كيفيت آنها از قبيل حركتهاى متشابه و يكنواخت، غير يكنواخت، كند، تند و بحثى زيبا و كارشناسى در افلاك تداوير كرده و از آنچه در مكتب مراغه پديد آمده و به بار نشسته استبهره گرفته و حركتهاى قهقرايى (بازگشتى و رجعى) را با مقدار مكث مدت اقامت (مقيم بودن كوكب) حركت اوجها، مقدار حركت اوجها را هر چه گستردهتر بيان كرده است. اين است آنچه در المستقصى بيان شده; ليكن براى اتمام مباحث هيئتبايد به يكى ديگر از كتابهاى هيوى نراقى يعنى «المحصل» مراجعه نمود. نراقى در بخش سوم كتاب «المحصل» بحث را به كره زمين، شكل آن، تقسيم كره، و طول و عرض آن اختصاص داده، و مبدا عرض را خط استوا دانسته آنسان كه از قديم متداول بوده و امروزه نيز براين مبنا به حساب مىآيد، اما طول كره زمين را از مغرب به حساب آورده، سپس به بررسى روز و مقدار آن در نقاط استوايى، معتدله و قطبها توجه كرده و طبق فصول چهارگانه طلوع و ارتفاع خورشيد و بلندى و كوتاهى روزها را شرح داده است. نراقى در بخش ديگر به بررسى سايه، مماس، ظل (تانژانت و كتانژانت) و تقسيم سايه به 7، 12، 60 قدم و انگشت، به منظور تشكيل دايره هنديه براى تشخيص ظهر شرعى، سمت قبله، خط مشرق و مغرب اعتدال در سرتاسر كره زمين و كيفيت ايستادن نمازگزار به سمت قبله همت گماردهاست وى در اين بحث كاوشى دقيق و همهجانبه به عمل آورده و اقوال فاسد و مخالف تحقيق را رد نموده سپس از طريق اسطرلاب با قرار گرفتن خورشيد در هشتم جوراء (8 خرداد) يا 22 سرطان (23 تير) به استخراج قبله پرداخته و كيفيت استخراج و فرمولهاى آن را خاطر نشان ساخته، آن گاه براى نقطه متقاطر مكه آيه «اينما تولوا فثم وجه الله» را (هر طرف روى گردانيد به جانب خدا است) از قلم گذرانده است. نراقى براى تعيين قبله در عرض 90 درجه (مناطق قطب شمال و جنوب) متوقف شده است، ليكن امروزه اين مسئله به خوبى آسان گرديده است، چنان كه ما در كتاب هيئت و نجوم اسلامى آن را توضيح دادهايم. مرحوم نراقى در بخش پايانى به پديده سپيده و شامگاه (فلق و شفق) و كيفيت پيدايش نور مخروطى آن پرداخته و سپس فرق ميان صبح كاذب و صادق را شرح داده و... . مدت سپيده را از صبح كاذب تا طلوع آفتاب و يا از غروب خورشيد تا پايان شفق 18 درجه قلمداد نموده است، ولى با توجه به اوضاع مختلف كره زمين خاطرنشان كرده كه در عرض 48 درجه وقتى خورشيد در نقطه منقلب صيفى و شتوى (اول تير و اول دى) باشد درجه آخر شفق به اول فلق (اول صبح كاذب) متصل مىشود و در غير اين صورت به تدريج آخر شفق و اول فلق از هم فاصله مىگيرند و به تدريجبر طول شب افزوده مىشود. نراقى رحمه الله در همين بخش بنا به ضرورت بحث قلم را متوجه «تعديل الايام» ، و شب و روز حقيقى، شب و روز وسطى و مقايسه اين دو و مقايسه روز و شب استوايى با غير استوايى، و ساعتهاى معتدل و معوج كرده و با بيانى كوتاه و رسا تحرير نموده است. نراقى سپس به تقسيم سال به شمسى و قمرى پرداخته مىگويد: سال شمسى عبارت است از: يك دوره گردش خورشيد از يك نقطه [يك نقطه از منطقه البروج مانند اول حمل و يا...] مانند اول حمل تا رسيدن دوباره به محاذات همان نقطه چنان كه اين سخن را قبطيان، فارسيان جديد و قديم و روميان با اندكى تفاوت پذيرفتهاند; اما سال قمرى از 12 ماه قمرى تشكيل يافته است. ماه قمرى به نوبه خود به حقيقى و اصطلاحى بخش مىپذيرد ماه قمرى اصطلاحى (وسطى) عبارت است از زمان متوسط ميان دو اجتماع ماه و خورشيد كه اين يعنى 5/29 روز و كسرى كه وقتى در 12 ضرب شود يك سال قمرى وسطى به دست مىآيد، و مدت آن برابر با 354 روز و يك پنجم (15) و يك ششم (16) روز در اين فرض بايد هر 2 يا 3 سال يك بار كبيسه شود يعنى ذىالحجه سى روز به حساب آيد; اما ماه قمرى حقيقى يعنى دو اقتران شمس و قمر كه از رؤيت هلال تا رؤيت هلال ديگر مشخص مىگردد. به هر روى، يك سال قمرى وسطى از يك سال شمسى حقيقى به اندازه ده (10) روز و تقريبا و بيست و يك (21) ساعت كمتر است. اما ماه شمسى حقيقى يعنى مدتى كه خورشيد طول يك برج را مىپيمايد چنان كه شاعر سروده است: لا و لا، لب لا و لا و لا شش مه است. ل، ل، كط و كط ل ل شهور كوته استبنابراين، خورشيد برج اول (حمل فروردين) را سى و يك روز (لا) مىپيمايد و برج دوم را نيز سى و يك روز و برج سوم را سى و دو روز (لب) برج چهارم را سىو يك روز و هر يك از برجهاى پنجم و ششم را سى و يك روز (لا) اما برج هفتم را سى (ل) روز و برج هشتم را نيز سى (ل) روز. و هر يك از برجهاى نهم و دهم را بيست و نه روز (كط) و هر يك از برجهاى يازده و دوازده را سى روز (ل) طى مىنمايد. مدتهاى ياد شده همه تقريبى محاسبه شدهاند. ولى تحقيق مدت مكث آفتاب در برجهاى دوازدهگانه از حمل (فروردين) تاهوت (اسفند) عبارتاند از مدت مكث آفتاب در برج حمل 30 روز و 15 ساعت، در برج ثور (ارديبهشت) سىويك روز و دو ساعت و نيم، در جوزا (خرداد) سى و يك روز و نه ساعت، در سرطان (تير) سى ويك روز و ده ساعت، در اسد (مرداد) سى و يك روز و پنجساعت، در سنبله (شهريور) سى روز و نوزده (19) ساعت، در ميزان (مهر) سى روز و شش ساعت، در عقرب (آبان) (آذر) بيست و نه روز و دوازده ساعت درجدى (دى) بيست و نه روز و ده ساعت، در دلو (بهمن) بيست ونه روز و شانزده ساعت، در هوت سى روز و دو ساعت. شايان ذكر است مدت مكث آفتاب در برجهاى ياد شده براساس هيئت قديم (بطلميوس زمين مركزى) ذكره شد. ليكن براساس هيئت جديد (خورشيد مركزى كپرنيكى) بايد گفت: زمين در برابر هر يك از برجهاى ياد شده (از حمل تاهوت) به مدتهاى مذكور طى مسير مىنمايد و يك سال را پشتسر مىگذارد. و الحمدالله رب العالمين. 1. واقعه (56) آيه 75، 76. 2. نحل (16) آيه 12. 3. الرحمن آيه 5. 4. اسرا (17) آيه 12. 5. انعام (6) آيه 97. 6. نمل (27) آيه 16. 7. حجر (15) آيه 16. 8. فرقان (25) آيه 61. 9. سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 15، ص 237، به نقل از تفسير قمى. 10. رعد (13) آيه 2. 11. لقمان، (31) آيه 10. 12. انعام (6) آيه 96. 13. بحارالانوار، (چاپ، آخوندى) ج 58، ص 88، 90، 93، 104، 146، 155، 158، 159. 14. همان. 15. همان. 16. همان. 17. همان. 18. همان. 19. همان. 20. همان، ج 58، ص 97. 21. همان، ج 58، ص 99. 22. همان، ج 58، ص 102. 23. همان، ص 105. 24. همان، ص 108. 25. همان، ص 108. 26. صافات (37) آيه 89 و 90. 27. بحارالانوار، ج 58، ص 245، 253. 28. همان، ص 275. 29. همان، ص 219. 30. همان، ص 221، 229، 232. 31. همان، ص 226. 32. همان، ص 251. 33. همان، ص 235. 34. همان، ج 58، ص 235- 241. 35. همان. 36. همان. 37. همان. 38. همان. 39. همان. 40. همان، ص 244. 41. سيدبن طاووس، فرج المهموم، (نشر رضى، قم، 1363ش) ص 37. 42. بحارالانوار، ج 58، ص 291. 43. همان، ص 308 و بعد. 44. نهج البلاغه، ج 77 و وسائل الشيعه، ج 11، ص 373، ابواب آداب السفر. 45. همان، ج 11، ص 37. 46. همان، ج 17، ص 143- 144 ابواب «ما يكتسب به» . 47. همان. 48. كافى، ج 8، ص 195 و وسائل الشيعه، ج 17، ص 141. 49. بحارالانوار، ج 55، ص 252 و 360. 50. فقه الرضا، ص 301 و مستدرك الوسائل، ج 13، ص 64، ابواب «ما يكتسب به» . 51. بحارالانوار، ج 55، ص 52 و 268. 52. كافى، ج 8 ، ص 330 و 351; وسائل الشيعه، ج 17، ص 141 و 142، بحارالانوار، ج 55، ص 135 و 249. 53. ملااحمد نراقى، ، مستندالشيعه، (تحقيق مؤسسه آل البيت عليهم السلام مشهد، ط 1، 1418ه.ق) ج14، ص 118 به بعد. 54. مكاسب محرمه (چاپ، تبريز، 1375ق) ص 25. 55. محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، (نشر داراحياء تراث عربى، 1981م) ج 22، ص 106 و بعد. 56. فرج المهموم، جواهر الكلام و فلاسفه شيعه، عبدالله نعمه، ترجمه غضبانص 179 (انتشارات آموزش انقلاب اسلامى 1367ش) . 57. همان. 58. همان، ص 109. 59. تاريخ التنجيم عند العرب (مؤسسه عزالدين 1414ه) ص 347. 60. همان، ص 177. 61. روضات الجنات (نشر اسماعيليان، قم) ج 1، ص 44. 62. موسى زنجانى، الجامع فى الرجال (چاپ پيروز، قم) ص 157; فلاسفه شيعه، ص 89 . 63. تسترىقاموس الرجال (نشر الكتاب 1387) ج 8، ص 8 . 64. جواهر الكلام، ج 22، ص 107 به بعد; سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 93. 65. فرج المهموم، ص 121 به بعد. 66. تسترى، قاموس الرجال، ج 8، ص 376. 67. فلاسفه شيعه، ص 311. 68. قاموس الرجال، ج 6، ص 469. 69. فرج المهموم، باب 5، ص 121. 70. همان، ص 133. 71. فرج المهموم، باب 5 و جواهرالكلام، ج 22، ص 106 به بعد. 72. التفهيم لاوائل صناعه التنجيم، به كوشش همايى (انتشارات بابك 1362ش) ص 297. 73. التفهيم، مقدمه، ص 78. 74. همان، ص 83، 97. 75. ر.ك: تاريخ التنجيم عند العرب، ص 176 به بعد و فرج المهموم، باب 5. 76. ر.ك: دهخدا، لغت نامه، ماده نصير. 77. ژرژصليبان (George Saliba) مجله تحقيقات اسلامى، سال هشتم، ص 62 به بعد. 78. ر.ك: الامام الصادق فى نظر علماء الغرب، به كوشش آل على (ط، 2 دارفاضل دمشق) ص85 به بعد. 79. ر.ك: دهخدا، لغت نامه و مجله تحقيقات اسلامى (سال دهم، شماره 1 و 2) ص 277 و غياث الدين جمشيد كاشانى، بررسى رساله شرح آلات رصد. 80. ر.ك: مجله تحقيقات اسلامى، ژرژصليبا، حالت كروى جفت طوسى، ص 103 به بعد.