مبانی مشروعیت آزادی بیان و عقیده در آموزه های اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی مشروعیت آزادی بیان و عقیده در آموزه های اسلام - نسخه متنی

داور رادمند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مباني مشروعيت آزادي بيان و عقيده در آموزه‏هاي اسلام

داور رادمند

انتخاب، 18/7/79

چكيده: نويسنده ضمن اشاره به وجود اصل آزادي بيان در اسلام، به بررسي حدود منطقي آن مي‏پردازد و نتايجي چون رسميت اقليتهاي مذهبي، آزادي پژوهشهاي ديني و... را براي آن متفرع مي‏كند و در خلال اين بررسي، به آسيب‏شناسي چنين فرايندي پرداخته است. آزادي بيان همچون آزادي انديشه با معقولترين وجه ممكن در دين اسلام مورد توجه قرار گرفته است. از نظر اسلام، پيامبران الهي اولين پيام‏آوران آزادي بيان بوده‏اند. با اين بيان آنچه كه باعث تأسف است، سوء استفاده عده‏اي بازيگر است كه نقاب دانشمند به خود زده‏اند و به وسيله بازي با اين الفاظ نيكو در راه تخريب اذهان قدم برمي‏دارند؛ همان‏طور كه در غرب نيز از آزادي بيان در اين راستا بيشتر استفاده شده است تا در جهت مثبت آن. روشن است كه انتخاب و پيروي از بهترين گفتارها در جايي ممكن است كه آزادي گفتار وجود داشته باشد تا در مقايسه با يكديگر بهترين سخنان مشخص گردد؛ به علاوه آنكه اصولاً لازمه مشورت كه يكي از مهمترين اصول مورد توجه اسلام در امور اجتماعي و فردي است، آزادي بيان و عقيده خواهد بود. از آنجا كه اسلام داراي يك مكتب ويژه و جامع است، آزادي بيان غربي را نمي‏پذيرد، ولي قائل است كه هر كس آزاد است هر عقيده‏اي داشته باشد، مادام كه زياني به كسي نزند و در عين حال كسي را مجبور به پذيرفتن مكتب خود نمي‏كند؛ بلكه اصول آن را با دلايل روشن عقلي و از طريق وجدان فرد (و يا احيانا اعجاز) مشخص مي‏كند و سپس با تكيه بر عقل و خرد انسانها، همگان را به پذيرش عقيده اسلامي دعوت مي‏نمايد. ديگر آنكه اسلام با احترام به اظهارات لفظي، اجازه تفتيش عقايد نمي‏دهد و اصولاً از نظر اسلام عقيده ديني چيزي نيست كه به اجبار و اكراه درست شود و حتي اگر تحقيق جوينده راستي به انجام هم نرسد، مثاب است و ضمن احترام به اقليتهاي مذهبي، به همگان اجازه تحقيق مذهبي مي‏دهد تا آنجا كه اگر بت‏پرستي براي پژوهش ديني به رهبر حكومت اسلامي روي آورد، وظيفه رساندن وي به وطنش به دوش جامعه اسلامي است. اما نتيجه سوئي كه در آزادي مطلق بيان وجود دارد عبارت است از بي‏اعتبار شدن بيان و دعاوي علمي و فرهنگي؛ زيرا اعتقاد به آزادي مطلق بيان، همه حريمها را از سر راه قلم و زبان برمي‏دارد و چون در اكثر مردم شهوت زياده‏گويي بر عقل و منطق غلبه دارد، هميشه كفه سنگين ترازو با دروغ و تضاد خواهد بود و چون عموم مردم قدرت لازم براي تشخيص به موقع صواب از ناصواب را ندارند، به اصل بدبين شده، از ريشه منكر همه دعاوي علمي و فرهنگي مي‏شوند كه اين نوعي تمايل به پوچ‏گرايي است. به نظر علامه جعفري، آزادي مطلق بيان داراي دو شرط است: اول آنكه همه افراد جامعه از قدرت تشخيص كافي بهره‏مند باشند و دوم آنكه هر گوينده‏اي همه جامعه را مانند خانواده خود تلقي كند. ايشان دو شرط اساسي براي حفظ اعتدال و جلوگيري از افراط و تفريط در اين مقوله بر مي‏شمرند: يكي آنكه نبايد احساس لذت‏بخش آزادي، ما را از حكمت وجوديمان غافل سازد و بايستگي‏هاي ما را در مسير حيات معقول از ياد ما ببرد و ديگر آنكه آزادي در هيچ مرحله‏اي نبايد مخل آزادي طبيعي ديگران باشد؛ لذا هر كس بايد بكوشد تا آزادي را از مرحله طبيعي محض به مرحله عالي‏تر بالا برد و آن را به درجه تصعيدشده برساند كه عبارت است از نظاره و سلطه شخصيت بر دو قطب مثبت و منفي كار يا خودداري از كار و در اين مرحله هم توقف ننمايد و بكوشد تا اين آزادي را به درجه والاي اختياري برساند كه ما مي‏توانيم آن را «آزادي معقول در مسير حيات معقول» بناميم. توجه به تاريخ زندگي پيشوايان ديني نشان مي‏دهد كه ايشان هم در گفتار و هم در عمل به برخورد صحيح با رفتار مخالفان اهميت فراوان مي‏دادند و در برابر افكار مخالف، اصل آزادي را رعايت مي‏نمودند؛ بنابراين ترديدي نيست كه آزادي بيان در حقوق و قوانين اسلام پذيرفته شده است، مگر آنكه سوء استفاده از آن باعث هرج و مرج گردد. اشاره 1. آنچه كه معمولاً در نوع اين گونه مقالات كه به تبيين نظر اسلام در مورد مباحث روز مي‏پردازند ديده مي‏شود، برداشت منقطع از دين است. درست است كه گسستن بند اسارت و عسرت از پاي بشر از ويژگي‏هاي اسلام عزيز است، ولي استظهارات نادقيق از روايات و عدم توجه به بستري كه روايت در آن صادر شده ممكن است نويسندگان را به ورطه انتساب استظهارات نادقيق خود كه بر اساس پاسخگويي به نياز و فشارهاي عصر شكل گرفته است به اسلام بكشاند؛ لذا به نظر مي‏رسد بيان نظر اسلام بايد به عنوان جزئي از يك كل به هم پيوسته باشد و از موقعيت تنوير اذهان عمومي بيان گردد، نه از زاويه ديد تدافعي نسبت به ارزشهاي شكل گرفته جامعه. 2. اعمال آزادي‏هاي شخصي، به جهت تزاحم، محال است؛ ولي اين دليل نمي‏شود كه تمام ملاك طرد آزادي مطلق، جلوگيري از آزادي ديگران باشد تا لازم آيد اگر در جامعه‏اي فرضي، آزادي‏ها مخلّ هم نبودند، آزادي مطلق رواست. مهمترين مسأله، نفس آزادي نيست بلكه متعلق آزادي است؛ يعني بايد بدانيم آزادي از چه چيزي؟ آنچه كه قرار است از آن آزاد باشيم آيا مصلحت يا مفسده‏اي در ذات خود دارد يا خير؟ امكان انجام فعل متفرع بر داشتن مصلحت است؛ نه اينكه اگر فعلي امكان وقوع يافت و مخل آزادي ديگران نبود، مجاز و داراي تأييد شارع است. 3. در مقاله ضمن نقل قول از يكي از نويسندگان عرب، به تأسيس نظام شورايي در اسلام اشاره گرديده است. آنچه محل تأمل است آن است كه فعل برخي به ظاهر مسلمانها هرچند به حدي فراگير باشد كه شبهه سيره متشرعه بودن آن فعل را تقويت كند، آيا در حال حضور معصوم عليه‏السلام و منع وي از آن سنت، باعث انتساب آن سيره به اسلام مي‏گردد؟ درست است كه اسلام در حيطه‏اي كه رعايت سليقه‏ها و سنن و خواست عمومي مخالفتي با مباني ديني ندارند امر به عدم مخالفت نموده است (نامه اميرالمؤمنين به مالك اشتر)، ولي در مواردي كه بحث ارزشها و آموزه‏هاي ديني محتوم مطرح است، جامعه اسلامي با گرويدن خود به اسلام نظر خود را اعلام نموده است.

/ 1