رسالت اندیشمندان دینی در زمینه ارائه دین در عصر حاضر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رسالت اندیشمندان دینی در زمینه ارائه دین در عصر حاضر - نسخه متنی

غلامحسین ابراهیمی دینانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسالت انديشمندان ديني در زمينه ارائه دين در عصر حاضر

غلامحسين ابراهيمي ديناني

نوشتاري كه پيش روي شماست حاصل گفتگوي چندتن از اعضاي هيأت علمي دانشگاه امام‏حسين(ع)، عضو گروه علوم اسلامي، است كه در باره بهترين روش عرضه دين در جهان كنوني با حضور و شركت استاد ارجمند جناب آقاي دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني صورت گرفته است كه توجه شما را بدان جلب مي‏نماييم.

فصلنامه مصباح

"ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن"1

به عقيده بسياري از عالمان ديني، گوهر حقيقي دين، هدايت انسان در تمام ابعاد فردي و اجتماعي و در يك كلام انسانسازي است. بديهي است كه نوع اين هدايت گرچه بر گرايشهاي فطري انسان تكيه دارد لكن اساس آن را انتخاب و پذيرش آزاد تشكيل مي‏دهد. يكي از پرسشهايي كه در مباحث مربوط به فلسفه بعثت انبيا مطرح مي‏شود اين است كه اگر هدف از خلقت انسان، عبادت خداوند يا به تعبير مفسران، معرفت خداست كه «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»، چرا خداوند با قدرت مطلقه خود تمامي انسانها را به طور يكسان عارف و عابد خلق نكرده است؛ شايد پاسخش اين باشد چون صفت اختيار براي آدمي موجب كمال و برتري است از اعطا كننده كمال، پرسش از چرايي نابجاست و فقط بايد او را سپاس گفت؛ لذا يكي از مسائلي كه از ديرباز اذهان دين باوران را به خود مشغول داشته چگونگي ارائه دين و دعوت انسانها به سوي دينداري و ايمان بوده است. در اين راستا برخي را عقيده بر اين است كه تنها روش ارائه دين همان است كه انبيا(ع) برآن اساس عمل كرده‏اند يعني بيدار نمودن فطرت و فروزان كردن اين چراغ هدايت دروني با تذكر و يادآوري و نيز رهنمون شدن انسانها به راه حق با عمل نيكو و اخلاق حسنه و نه فقط با زبان. امّا با فاصله گرفتن از مبدأ وحي و ورود انديشه‏هاي گوناگون به عرصه تفكر ديني، آنچه جايگزين روش نخستين گشته، بيشتر اثبات حقانيت دين به روش تعقلي است كه اساس آن رئاليسم است كه حقيقي بودن هر انديشه را در مطابقت آن با واقع جستجو مي‏نمايد. اين روش از متداولترين راه‏هاي اثبات حقايق و اصول دين در بين علماي اسلام بويژه شيعيان است.

نظريه ديگري كه در اين باب وجود دارد اين است كه امروزه با مناقشاتي كه در ملاك حقيقي‏بودن انديشه‏ها پيش‏آمده و بحث از رئاليسم خام و رئاليسم پيچيده، عرصه را بر اثبات عقلاني دين تنگ نموده است، بنابراين مناسبترين روش را شيوه پراگماتيستي يا ارائه كارآيي دين در عرصه عمل و بررسي تأثير آن در مقولات گوناگون فردي و اجتماعي مي‏دانند.2

به هر حال مقولاتي از قبيل گذشت زمان و پيدايش افكار و فلسفه‏هاي نو، لزوم ارائه دين به زبان هر قوم و ملتي، تبيين موضع و نسبت دين با علوم و تكنولوژي نوين و... از مسائلي است كه ما را به بازنگري در روشهاي ارائه دين فرا مي‏خواند. آنچه در پي مي‏آيد تلاشي است هرچند گذرا و اندك در بازنگري و يافتن اينگونه روشهاي جديد در ارائه دين. اميد است قدم مؤثري براي آغاز حركت در اين مسير باشد.

محمدعلي رمضاني

سؤال:استاد گرامي! ضمن تشكر از اينكه در اين گفتگو شركت فرموديد، با توجه به اينكه در ايران، انقلاب اسلامي صورت گرفته و ما مي‏خواهيم اين دين را به مردم دنيا معرفي كنيم و از سويي با موقعيت بسيار متزلزلي كه آرا و انديشه‏هاي جديد در دنيا ايجاد كرده است روبرو هستيم لطفا بفرماييد بهترين روش ارائه دين در موقعيت كنوني چيست؟

پاسخ: من فكر مي‏كنم بهترين راه همان است كه خود دين هنگام عرضه‏كردن داشته است زيرا ما مي‏خواهيم دين را عرضه كنيم، لذا بايد ببينيم حضرت ختمي مرتبت و ساير انبيا(ع) وقتي مي‏آمدند چگونه دين را عرضه مي‏كردند. مسلما نيامدند آكادمي فلسفه درست بكنند و درس فلسفه و مقدمات بدهند و كلاس بگذارند بلكه اينها در متن جامعه وارد شدند و حرفهايشان هم جنبه معقول و نظري داشت و هم جنبه عملي، اقتصادي، اجتماعي و... در مرحله اول از خدا صحبت كردند. خدا در هر حال يك مسأله نظري هم هست ولي نه يك خداي فلسفي، از خدايي صحبت كردند كه در جامعه ظاهر است يعني حضرت موسي(ع) وقتي از خدا صحبت كرد نشان داد كه خدايي كه من دارم به سوي او دعوت مي‏كنم چه خدايي است، خدايي است كه با ظلم فرعون مخالف است و يا خدايي كه حضرت ختمي‏مرتبت مي‏فرمودند خدايي است مهربان كه از ظلم بدش مي‏آيد، از بت بدش مي‏آيد، از كارهايي كه در دوران جاهليت مي‏كنند بدش مي‏آيد، خدا را در مجموع طرح كردند و موفق هم بودند، پس دعوت ديني يك دعوت جامع سياسي، اقتصادي، اجتماعي، نظري، فلسفي و... بود. حالا اگر ما بتوانيم اين كار را بكنيم كه طبيعتا هم، همين كار را مي‏كنيم، موفق خواهيم بود. گاهي اثر دعوت ديني با يك حركت اجتماعي بيشتر از هزار كلاس است، يك حركت اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي باشد، راه را براي ترويج دين هموار مي‏كند امّا منظور شما حركت اجتماعي نيست، بحث شما جنبه نظري دارد، يعني در واقع با مسأله، آكادميك برخورد مي‏كنيد پس دچار تفكيك شديد و خواه نا خواه تفكيك كرديد، حالا ديگران جنبه اقتصادي يا اجتماعي و... را بررسي مي‏كنند و ما جنبه نظري آن را، طبيعتا نمي‏توانيم روش انبيا را آنطور كه آنها عمل كردند، عمل كنيم. شما مي‏خواهيد در مقام نظر و آكادميك صحبت كنيد پس بايد ببينيد مخاطب شما چه كساني هستند. طبيعتا عوام و كساني كه در مخمصه و جنگ گرفتار هستند، در بوسني و چچن و جاهاي ديگر، شما نمي‏خواهيد با فلسفه با او صحبت كنيد. شما جور ديگري با او حرف مي‏زنيد. شما بيان مي‏كنيد كه اسلام مي‏تواند شما را از اين اسارت نجات بدهد، با اين گونه افراد بايد اينگونه صحبت كرد، ولي شما مي‏خواهيد با دانشگاه‏هاي دنيا حرف بزنيد، اگر اينگونه است بايد تكليفتان را روشن كنيد. ما اگر بخواهيم آكادميك حرف بزنيم، طبيعتا بايد با زبان آكادمسين‏ها آشنا باشيم، يعني زبان آكادمي دنيا را بشناسيم، ما اگر مي‏خواهيم با تيپ دانشگاهي جهان و محافل علمي روز، حرف بزنيم طبيعتا بايد با زبان اينها آشنا باشيم. زبان كه مي‏گوييم نه زبان انگليسي يا فرانسه است، اين زبان، فرهنگ آنها نيست، اين حداقل است، هم زبان آنها را بدانيد هم زبان فرهنگ آنها را؛ امروز زبان فرهنگ دنيا زبان علم است چه بخواهيم و چه نخواهيم. زبان علم هم يك زبان خاص با مفاهيم خاصي است كه كاربرد خاصي دارد. ما با آن زبان كه بخواهيم حرف بزنيم اول بايد علم را بشناسيم. به همين جهت ما اگر خيلي علم را ندانيم يا حداقل نمي‏گويم برويم عالِم بشويم، شناسايي علم غير از عالم شدن است ممكن است. كسي عالم نباشد ولي علم را بشناسد. بنده هم علم نمي‏دانم خيلي كسان هستند كه نمي‏دانند كه زبان علم چيست و كوچكترين اطلاعي از كاربرد علم ندارند، فردي مي‏تواند فيزيكدان نباشد ولي مي‏تواند بداند فيزيك يعني چه و همين كافي است. اينكه فيزيك كوانتوم امروز چه كار مي‏كند و چه مفاهيمي در آن هست و چه مي‏گويد. آشنايي خيلي مهم است كه شخص بتواند با علم تفاهم كند. خيلي از آقايان اين زبان را ندارند و همين حرفها كه پرت و پلا گفته مي‏شود به اين دليل است كه زبان علم را نمي‏دانند يعني نمي‏دانند در دنيا چه اتفاقي افتاده، بسياري از آقايان ما، رفقاي خودم را عرض مي‏كنم. اتفاقاتي در ظرف دويست، سيصد سال اخير در دنيا افتاده اما اينها نمي‏دانند چه اتفاقاتي افتاده است، فكر مي‏كنند هيچ اتفاقي نيفتاده است. بايد همان حرفها را بزنيم، بابا اتفاقاتي افتاده، حالا من خوب و بدش را كاري ندارم، خوب يا بد اتفاقاتي در دنيا افتاده است، درست مثل يك جايي كه قورباغه‏ها آرام هستند، يك كسي سنگي توي آب مي‏اندازد يكدفعه صداي قورباغه‏ها بلند مي‏شود، يك سنگ افتاده است توي اين بركه، اين قورباغه‏ها سروصدايشان بلند شد، اما وقتي سنگ نيفتاده بود، چهار تا قورباغه يك گوشه‏اي خزيده بودند، حالا سر و صداست، در بركه آرام سر و صدا ايجاد شده است. ما بايد اين زبان را بشناسيم و با اين زبان صحبت بكنيم و طبيعتا ما اگر بخواهيم با آنها حرف بزنيم و با آنها تفاهم داشته باشيم، موفق خواهيم بود مگر اينكه نخواهيم حرف بزنيم. متفكران غربي هم اين راه‏ها را رفته‏اند. همه آنها كه بي‏دين نيستند خداشناسان غربي، متأله هستند. ما حالا مي‏خواهيم از زبان الهيات حرف بزنيم، منتها متألهين موضعگيري كرده‏اند. آنها هم دچار همين مشكل بوده‏اند، حالا بايد ببينيم چگونه صحبت مي‏كنند. امروز يك متأله غربي زبانش با زبان توماس آكوئيناس فرق دارد، يا اگر هم توميسم هست با يك تفسيري يعني با زباني حرف مي‏زند كه بتواند توميست را بيان بكند، ما مي‏بينيم متألهان و متكلمان جديد يك حرفهايي براي ما دارند؛ يعني مسائل و مشكلات روز را مي‏دانند. حالا مي‏خواهند از اين مشكلات به‏گونه‏اي الهي و متألهانه حرف بزنند، حرفهايشان با حرفهايي كه ما داريم اينجا مي‏زنيم خيلي فرق دارد. انصافا فاصله زياد است، كم و بيش، من كه متخصص اين حرفها نيستم، ولي علي‏الاجمال مي‏دانم سنگي توي آب افتاده است، ولي بعضي‏ها نمي‏خواهند اين سنگ را هم قبول كنند، مي‏بينم اينجا يك سنگي افتاده و سر و صدا ايجاد شده است، اما خوب شما خودتان هم كم و بيش مطالعاتي داريد كه چه حرفهايي الآن هست، در برخورد با مسأله خدا، حرفهاي جديد زده‏اند، اينها مي‏خواهند خدا را بفهمند با زباني كه علم دارد بيان مي‏كند. كسي كه فيزيك كوانتوم خوانده است و مي‏خواهد از خدا حرف بزند، حالا فرق دارد، وحي را مي‏خواهد بفهمد، حضرت مسيح را مي‏خواهد رسالتش را بفهمد، ابن‏اللّه‏ بودن را مي‏خواهد بفهمد، ما هم همين مشكلات را داريم، ما هم مي‏خواهيم وحي را بفهميم جاودانگي رسالت حضرت ختمي مرتبت را بفهميم، پس طبيعتا بايد آن زبان را بدانيم. ما اگر آن زبان را ندانيم و حرف بزنيم نه اينكه حرفهايمان غلط باشد ولي براي خودمان خوب است و مسلما در آنها تأثير نخواهد گذاشت و در نتيجه رسالت خودمان را نمي‏توانيم برسانيم.

سؤال:بعضي از صاحبنظران و متكلمان امروزه معتقدند كه الآن دوره، دوره اثبات نيست، دوره عرضه است. اگر امروز بخواهيم براي اثبات دين تلاش كنيم، زبان و فرهنگ امروز اين را از ما نمي‏پذيرد، دين را بايد عرضه بكنيم. ملاك حرف اينها هم اين است كه پيامبر نيامد دين را اثبات بكند بلكه عرضه كرد يك نگاه، نگاهي است كه بيشتر جنبه عرفاني قضيه را مي‏گيرد و شايد متضمن اين باشد كه يقين را در اين دنيا از اين مسير و راستا نمي‏شود به دست آورد، فكر اينكه شما بخواهيد يك چيزي را اثبات يا نفي بكنيد گذشته است، شما عرضه كنيد، اگر خوب توانستيد عرضه بكنيد، اگر خوب و مطبوع بود خودش در دلها جا باز مي‏كند و به دلها مي‏نشيند، خوب چه راهبردي براي اين عرضه كردن داريم، كسي كه مي‏خواهد دين را عرضه بكند چكار بايد بكند، عرضه بكند يعني چه؟

پاسخ: امروز ما اعتقاد داريم كه كلمات خيلي در فهم آدمي نقش دارد، شما يك كلمه عرضه را شنيديد و فكر كرديد باب جديدي در تفكر منفتح شده است. خود من هم اول عرض كردم كه انبيا عرضه كردند، منتها مخاطبان چه كساني هستند، شما عرضه بكنيد، ولي بايد مخاطب را بشناسيد كه بدانيد به چه كسي مي‏خواهيد عرضه بكنيد، و دوم اينكه عرضه با اثبات هم خيلي فرق ندارد، عرضه يك نوع اثبات است. دين را يك وقت در يك جامعه‏اي كه فلك‏زده است عرضه مي‏كنيد اينجا عرضه يك معني دارد، يك وقت به يك دانشگاه مي‏خواهيد عرضه علمي بكنيد اين يك معني ديگر دارد. عرضه علمي همان اثبات است، به نظر من عرضه همان اثبات است. يك وقت دين را عرضه مي‏كنيد براي يك جامعه سرتاپا گرفتار، شما دين را عرضه مي‏كنيد و مي‏گوييد اينگونه زندگي كن، مثل من زندگي كن كه به نظر من عرضه، اثبات هم هست؛ منتها اثبات علمي نيست، اثبات عملي است. يك وقت براي جامعه علمي و آكادميك مي‏خواهيد صحبت كنيد عرضه به معني اينكه يك اسلامي هست، اينها خودشان بهتر مي‏دانند، هم مي‏دانند اسلام چيست هم مي‏دانند قرآن چيست و هم مي‏دانند تعليماتش چيست.

سؤال: مثالي كه عرفا طرح مي‏كنند، مي‏گويند وقتي طفل با مادرش روبرو مي‏شود و وقتي مادر، خودش را بر طفل عرضه مي‏كند طفل نمي‏گويد دليل ارائه كن تا من شير بنوشم به اين معنا مي‏توان گفت اثبات با عرضه دو مقوله است.

پاسخ: شما به عرض من توجه نكرديد كه مخاطب شما كيست. بله مادر نبايد براي كودك دليل بياورد تا مادر به او شير بدهد. من گفتم اگر شما در يك جامعه‏اي كه گرفتار جنگ و فلاكت و فقر است، شما در افريقا كه برويد نبايد برهان بياوريد. بايد برويد زندگي كنيد و خوب زندگي كنيد. اين همان مثَل مادر است. عرض كردم اين عرضه است و براي او اثبات است اما يك وقت مي‏خواهيد با دانشگاه و دانشگاهي حرف بزنيد، اين را نمي‏توانيد مثل مادر شير به او بدهيد، او پستان نمي‏گيرد. او اول مي‏خواهد بداند چه چيزي در دهان او مي‏گذاريد پستانك است يا پستان است. شما در جوامع عقب‏مانده طريقه زندگي كردن را به او ياد بدهيد، او مي‏پسندد و مسلمان مي‏شود و پيامبر(ص) هم دين را همينگونه به مردم عرضه كردند. من اول تفكيك كردم و به شما جواب دادم. بايد مخاطب را شناخت. انبيا مخاطب خود را مي‏شناختند، مخاطب شما كيست. در آن جهت شما كارهاي خوب انجام بدهيد و شيوه خوبِ زندگي را به دنيا نشان بدهيد مجذوب شما خواهند شد، براي اينها عرضه، همان اثبات است، براي دانشگاه‏هاي دنيا كه زبان علم دارند و مشكلات علمي و نظري دارند بايد با زبان علم صحبت كرد.

سؤال: اگر سؤال را قدري توسعه بدهيم و از محيطهاي دانشگاهي فراتر برويم، بعد از جنگ جهاني و ظهور غول تكنولوژي، و حذف تدريجي اخلاق و معنويت در غرب، مشكلات خودش را در اين چند دهه‏اخير نشان داده و گرايشهاي سازمان نيافته‏اي به سمت انديشه و زندگي ديني ايجاد شده مثل گستردگي كرسيهاي اديان، ظهور گروه‏هاي افراطي مسيحي كه اخيرا سربلند كرده‏اند با فرقه‏هاي ساختگي كه به اديان شرقي تشبّه مي‏كنند، و حتي بعضي‏ها فرقه‏هايي مثل پانكيسم را در غرب به اديان ساختگي بر مي‏گردانند يعني سركوفتهاي بشر امروز و نسل جوان كه از زندگي ماشيني سرخورده‏اند و دنبال يك دين جديدي مي‏گردند. در اين جوّ جديد دانشگاه‏ها نيز تأثير داشته و خيلي از نخبگانشان الآن صدايشان درآمده اين قضيه را شما چقدر جدي مي‏دانيد آيا اين يك طلوع و غروب موقتي است يا اينكه ريشه‏دار است؟

پاسخ: من اينجانمي‏توانم اظهار نظر قاطع بكنم، ولي عرض مي‏كنم سرخوردگي از تكنولوژي غرب، يك واقعيت است؛ يعني ما آثار سرخوردگي از تكنولوژي و مدرنيته را در غرب مي‏بينيم و اين قابل ترديد نيست، اما در تفسير اين مطلب اختلاف نظر است. بعضي‏ها كه همان پست مدرنيسم را مطرح كرده‏اند، در همين ارتباط است، يعني دنياي كنوني نتوانسته به نيازهاي واقعي بشر پاسخ بدهد و عدم پاسخ صحيح و ناتواني دنياي مدرن به نيازهاي واقعي بشر موجب اين طغيان و آشفتگي و سرخوردگي، كه شما آثارش را اشاره كرديد، شده است؛ منتها متفكراني كه اين را پست مدرنيسم مي‏نامند، به چند گروه تقسيم مي‏شوند، بعضي‏ها مي‏گويند جايگاهي براي ديانت باز شده است، بعضي‏ها مي‏گويند نه، اين بازگشت به ديانت نيست، بحران است، بحران جدي است. اما اينكه چه چيزي مي‏تواند اين بحران را هدايت كند و به سمتي ببرد، بعضي‏ها مي‏گويند دين مي‏تواند، بعضي‏ها مي‏گويند نه، اين بازگشت به گذشته نيست.

اگر دين را بازگشت به گذشته بدانيم شايد قدري مشكل باشد، معلوم نيست بشر سرخورده امروز بازگشت به گذشته را بخواهد، يك چيزي را مي‏خواهد، امّا نمي‏داند چيست، امّا اگر بتوانيم اين خلأ را به گونه‏اي پر كنيم، شايد موفق باشيم و اين هم بستگي دارد به اينكه براي بشر سرخورده چه عرضه بكنيم؛ يعني آن چيزي كه عرضه مي‏كنيم براي بشر سرخورده و آن نيازهاي سركوفته شده را پر كنيم، اينها چه مي‏توانند باشند. آيا مي‏توانيم با همين قالبهايي كه ما داريم حرف مي‏زنيم به آنها هم همين‏ها را بگوييم؛ آيا كسي كه پانكي مي‏شود مي‏توانيم نيازهايش را ارضا كنيم؟ احيانا ممكن است يك جاهايي شده باشد. اما آيا واقعا مي‏توانيم اين موج را هدايت كنيم با اين حرفها يا چيز جديدي مي‏طلبد؟ اين الآن بين متفكران محل بحث است من نظر خودم را عرض نمي‏كنم بلكه نقل قول مي‏كنم، يك عده‏اي مي‏گويند دين مي‏تواند و عده ديگري مي‏گويند نه.

سؤال: شكل اجتماعي آن هم به صورت دين‏گرايي جلوه كرده و اين نكته قابل تأمل است، گرايش به عرفان و هندوييسم و بوداييسم و ظهور گروه‏هاي مسيحي افراطي كه اخيرا شكل گرفته‏اند، نمونه‏هايي است كه مي‏توانيم در صحنه اجتماعي غرب مشاهده كنيم.

پاسخ: بله يك گروه از آنها اينگونه هستند امّا اينكه آيا كلاً اينها مظاهر ديني هستند و يا بعضي مظاهر ديني ندارند، امثال "ميشل فوكو" كه مثلاً رهبر يك جناحي هستند، معلوم نيست تظاهر ديني داشته باشند اينها هم سرخورده هستند يا خود هايدگر وقتي تمدن غربي را زير سؤال برد. او اولين كسي است كه تمدن غربي را زير سؤال برده ولي يك كلمه از دين و خدا صحبت نكرده است، اينها رهبران و متفكران مدرنيسم هستند ولي اينها ترديد دارند كه بازگشت به دين باشد البته شايد آمار نشان بدهد كه يك قشر عظيمي به دين گرايش پيدا كرده‏اند؛ ولي مي‏توان اين نتيجه را حداقل گرفت كه در اين گروه مي‏توان خوراك ديني به آنها داد، اما با همين گروه هم كه بخواهيم صحبت بكنيم، خوراك ديني بدهيم بايد زبان فرهنگ آنها را بدانيم و بدانيم با چه مظاهر ديني بايد به سراغ اينها برويم كه اينها را به خودمان جذب بكنيم.

سؤال: اين سؤال در واقع برمي‏گردد به اينكه در مقام اول ما نيازهاي واقعي بشر را چه بدانيم يعني اينكه موقعيت بشر را و نيازهاي واقعي او را بدانيم. در مقام دوم اينكه دين براي پاسخ دادن به آن نيازها براي مخاطب قراردادن آن بشري كه امروزه هست ودر موقعيت خاصي هست، چه حرفي براي گفتن دارد. سؤال اينجاست كه به نظر شما بشر امروز از لحاظ روحي و فكري در چه موقعيتي است و چه نيازهايي دارد، آيا دين مي‏تواند پاسخگوي اين نيازهاي بشر امروز باشد؟

پاسخ: اينكه نيازهاي بشر چه هستند خيلي مشكل است كه بگوييم. ما با مظاهر آن روبرو هستيم، اينكه يك بحراني هست و ريشه‏هاي آن هم سرخوردگي از وضع موجود است و اينكه مدرنيزم نتوانسته پاسخگو باشد تا اينجاي مطلب را مي‏توان نظر داد و فهميد، امّا حالا اين بحراني كه آمده، اين بشري كه نيازمند است و دارد لگد مي‏زند به صورتهاي مختلف در وضع موجود آيا اين بشر مي‏خواهد به وضع گذشته بر گردد، يا اينكه يك چيز نامفهومي را مي‏طلبد كه ما نمي‏دانيم چيست. تشخيص اين مطلب خيلي سخت است و محل اختلاف نظر است. بعضي مي‏گويند پست مدرنيسم، راه علاجش بازگشت به گذشته نيست، بعضي مي‏گويند هست.

سؤال: آيا اين بحران ريشه فلسفي دارد يا صرفا در عرصه ادبيات و هنر معاصر مطرح است؟

پاسخ: هر دو، يعني هم از جنبه نظري راضي نيستند و هم از نظر هنري و در مجموع بشر از وضع موجود ناراضي است.

سؤال: آيا پست مدرنيسم به حد يك فلسفه رسيده است؟

پاسخ:بله رسيده است. الآن در تمام كتابهايي كه نوشته مي‏شود مسأله پست مدرنيسم مطرح است منتها كساني‏كه از پُست مدرنيسم حرف مي‏زنند، همين گرفتاريها را دارند. دو گروه هستند و بعضي مي‏گويند مي‏شود اينها را تغذيه ديني كرد و مي‏گويند اينها به سوي كليساها و معابد رو مي‏آورند امّا بعضي مي‏گويند اين بازگشت به گذشته نيست و معلوم نيست چه چيزي است و معلوم نيست كه بشر چه چيزي را دارد طلب مي‏كند، در آينده؛ چيزي بجاي آن نگذاشته‏اند.

سؤال: پس اگر پست مدرنيسم نوعي فلسفه هست بايد بتواند راهي را نشان بدهد.

پاسخ: نه پست مدرنيسم فلسفه مدون نيست، بلكه بيشتر، درك يك بحران است.

سؤال: بنده در نهايت يك تعيين تكليف براي نسل خودمان مي‏خواستم، همان‏طور كه فرموديد ما به هر گونه‏اي كه بخواهيم دين را عرضه بكنيم، بخصوص اگر بخواهيم دين را آكادميك عرضه كنيم و ادعا هم همين است ما با يك مشكلات اساسي روبرو هستيم. از يك طرف، وقتي مي‏خواهيم مقولات فكري اينها را بشناسيم، زبان و فلسفه و آرا و مكتبها را بشناسيم، با يك حجم بسيار وسيع از آرا و انديشه‏ها كه چندين قرن كار شده و خيلي از اصول و مباني ما را زير سؤال برده‏اند روبرو مي‏شويم. از سوي ديگر هم تكيه ما به استاداني است كه اهل فن هستند ولي با اين مقولات آشنا نيستند، من در خودمان و در دوستاني كه هم‏سن و سال ما هستند احساس يك بحران عجيبي مي‏كنم، از يك طرف تعلق به دين و انگيزه‏هاي قوي دفاع از فرهنگ و معارف دارند و از طرف ديگر با آن مقولات روبرو مي‏شويم و مي‏بينيم دست ما خالي است و از اين حيث خودمان ريشه‏دار نيستيم يعني نسل جوان ما ريشه‏دار نيست و آنهايي هم كه ريشه‏دار هستند با اين مقولات آشنا نيستند و بخصوص خطري كه هست نسل بعد از ما ديگر با هيچكدام از اينها آشنايي ندارد.

پاسخ: من بحران را جدي مي‏بينيم ولي نسخه نوشتن كاري مشكل است. در هر حال متفكران و انديشمندان ما بايد بنشينند و فكر كنند و اولاً به انديشه و انديشمندان بها داده شود، و بالاخره نبايد نااميد بود. نااميدي خيلي خطرناك است. در مرحله اول بايد به سراغ انديشمندان برويم، اين بحران، بحران جهاني است؛ بحران كشور ما نيست، شايد حالا ما از يك جهاتي ويژگيهايي داشته باشيم، ولي بحران، بحران جهاني است. رسالت ما و اسلام در اين بحران چيست؟ خوب انديشمندان هم بنشينند و كمك بكنند و دست به دست هم بدهند و كار بكنند و دولت بها بدهد، شايد يك راهي پيدا شود.

سؤال: شايد بعضي بحران را احساس نمي‏كنند كه جدي نمي‏گيرند.

پاسخ: شايد؟ ولي بحران نسل جوان جدي است.


1 - 125/ نحل

2 - در اين مختصر مجال نقد و بررسي اين نظريات وجود ندارد و تنها به ذكر روشها بسنده مي‏نماييم.

/ 1