سفر به بوشهر - تاریخچه پیدایش بابیت و بهائیت (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخچه پیدایش بابیت و بهائیت (1) - نسخه متنی

علی بورونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سفر به بوشهر

بعد از مدتي دائيش او را به بوشهر مي‏برد و در آن جاست كه سيد علي‏محمد به كارهاي عجيبي مانند تسخير ستارگان دست مي‏زند چنانچه زعيم الدوله در كتاب مفتاح الابواب چنين مي‏نويسد:

«او را به بوشهر فرستادند تا بيست سالگي نزد دايي خود بود و در اين ايّام به كارهاي روحي مي‏پرداخت و به تسخير ستارگان و كواكب اشتغال داشت، به بام كاروانسراي حاج عبداللّه كه حجره دائيش در آن جا بود مي‏رفت و سر برهنه تا عصر

مي‏ايستاد و او رادي مي‏خواند و در نتيجه نوبه‏هاي شديدي بر او غلبه كرد و قواي جسمي او را تضعيف نمود و نصايح دايي او هيچ تأثيري در وي نكرد».

و در تاريخ نبيل زرندي با صورت محترمانه تري چنين نگاشته شده است:

«حضرت باب غالب اوقات كه در بوشهر بودند وقتي كه هوا در نهايت درجه حرارت بود چند ساعت به بالاي بام تشريف مي‏بردند و به نماز مشغول بودند. آفتاب در نهايت درجه حرارت بر او مي‏تابيد ولكن هيكل مبارك قلباً به محبوب واقعي متوجّه بود ...».

و ميرزا آقاخان كرماني (داماد صبح ازل) در كتاب هشت بهشت مي‏نويسد.

«در آن ايام تموز كه در بوشهر آب در كوزه مي‏جوشيد، با كمال نزاكت تمام آن ايام را از بامداد تا شام آن بزرگوار (ميرزا علي‏محمد) در بلندي بام ايستاده و در برابر آفتاب به زيارت عاشورا، ادعيه و مناجات و اوراد و اذكار مشغول بودند».

سفر به عراق

پس از چند سال سيد علي‏محمد به كربلا مي‏رود و در مجلس درس سيّد كاظم رشتي حاضر مي‏شود و با شاگردان وي و از جمله ملاحسين بشرويه‏اي كه بعدها به او ايمان آورد آشنا مي‏گردد چنانچه در مطالع الانوار اين گونه آمده است: «پس از سه روز همان جوان (سيد علي‏محمد) وارد محضر درس سيّد شد و نزديك درب جلوس نمود، با نهايت ادب و وقار درس سيّد را گوش مي‏داد».

بازگشت به شيراز و ادعاي سيد علي‏محمد بر بابيت و قائميت

پس از اين كه سيد علي‏محمد از كربلا به موطن خود بازگشت توسط نامه با شاگردان سيد كاظم رشتي تماس داشت و در يكي از سوره‏هاي كتاب احسن القصص خود مي‏گويد:

«انَّ اللّه قد قدر ان يخرج ذلك الكتاب في تفسير احسن القصص من عند محمدبن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسن بن علي بن ابيطالب علي عبده لتكون حجة اللّه من عندالذكر علي العالمين بليغاً». يعني

خداوند تقدير كرد كه اين كتاب در تفسير احسن القصص از ناحيه محمّد (امام زمان) فرزند حسن محمّد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي بن ابيطالب بيرون آمده بدست بنده‏اش (علي‏محمد) تا حجت خدا از طرف «ذكر» به جهانيان ابلاغ گردد».

پس از مكاتبات و مراسلات هيجده نفر از شاگردان سيد كاظم رشتي توسط ملا حسين بشرويه‏اي ملقب به «باب الباب» نيابت باب را پذيرفتند و ملقب به حروف «حي» شدند كه به حساب ابجد معادل با عدد 18 است. و اين در اولين مرحله ادعاي سيد علي‏محمد بر بابيت بود لذا در احسن القصص اقرار به وجود امام زمان (عج) كرده است و خود را در زمره فدويان او قرار داده است. و مي‏گويد:

«يا بقية اللّه قد افديت بكلّي لك و رضيت السّب في سبيلك و ما تمنّيت الاّ القتل في محبتك».

يعني: «اي بقية اللّه همه وجودم را فداي تو كردم و راضي شدم كه در راه تو به من فحش و ناسزا بگويند و آرزويي جز مرگ در راه محبت تو ندارم».

«قل ان اللّه فاطر السموات و الارض من عنده حجة القائم المنتظر و انه هو الحقّ و اني انا عبد من عباده» يعني: «بگو خداوند آفريننده آسمانها و زمين است. حجت او قائم منتظر از طرف اوست. او بر حق است و من بنده‏اي از بندگان او هستم».

و در صحيفه عدليه مي‏نويسد:

«و اشهد لا وصياء محمّد - صلي اللّه عليه و آله - بعبده علي - عليه السلام - ثم بعد علي، الحسن ثم بعد الحسن، الحسين ثم بعد الحسين علي ثم بعد علي محمد ثم بعد محمد جعفر ثم بعد جعفر موسي ثم بعد موسي علي ثم بعد علي محمد ثم بعد محمد علي ثم بعد علي الحسن ثم بعد الحسن صاحب العصر و حجتك و بقيتك صلوتك عليهم اجمعين».

اين ادعاي باب از سال 1260 قمري در سن 25 سالگي شروع شده و تا سال 1264 ادامه پيدا كرد تا اين كه در اواخر سال 1264 ادعاي بابيت را به قائميت بدل نمود و به همين جهت فاضل مازندراني در كتاب ظهور الحق مطلب را اين گونه توجيه مي‏كند كه:

«در ابتداي امر خود را به نام باب و عبد بقية اللّه معروف فرمودند كه علي رغم

القوم ايشان را مبعوث از امام غايب محمد بن الحسن - عليه السلام - تصور كردند».

مشاهير اصحاب و پيروان باب ميرزا يحيي (صبح‏ازل) و حسينعلي (بهاءاللّه)

در سال 1260 قمري، دو نفر به سيد علي‏محمد باب ايمان آورده و از پيروان و فدويان او شدند كه بعدا در ادامه راه او نقش به سزايي داشتند و آن دو ميرزا يحيي و ميرزا حسينعلي بودند. اين دو برادر فرزندان ميرزا عباس معروف به ميرزا بزرگ نوري بودند، ميرزا عباس از اهل نور مازندران بود و در دستگاه امام وردي ميرزا كه مدتي حاكم تهران و مدتي حاكم كرمان بود سمت منشيگري داشت. حسينعلي بهاء در سال 1233 هجري (دو سال قبل از تولد سيد علي‏محمد) در تهران متولد شد. او در تحت كفالت پدرش ميرزا عباس بزرگ شد و بنا به نوشته آيتي در كشف الحيل و ابوالفضل گلپايگاني مدتها نزد ميرزا نظر علي حكيم درس خوانده است و مدت دو سال كه در سليمانيه كردستان بوده تحصيلات خود را نزد شيخ عبدالرحمن عارف ادامه مي‏داده است. وي به عرفان و متصوفه علاقه داشت و در همان كودكي با عرفا و نويسندگان و فضلا بجهت پدرش معاشرت داشت. از اين رو وقتي بزرگ شد در سلك درويشان در آمد و چنانچه از عكسي كه به او نسبت داده‏اند پيداست داراي گيسوان بلند و موهاي پريشان بوده است. همانطور كه پسرش عبدالبهاء در مقاله سياح اشاره كرده است «وقتي كه آوازه بابيت سيد علي‏محمد باب منتشر شد، در سن 27 سالگي حدود سال 1260 هجري به او ايمان آورد و در سلك اصحاب او در آمد». و اين قسمت در كواكب الدريه آيتي آمده است.

ميرزاجاني كاشاني

يكي ديگر از طرفداران باب ميرزاجاني كاشاني است و جزء سي و دو نفري است كه در سال 1268 در جريان ترور ناصر الدين شاه به قتل رسيد. او صاحب كتاب نقطة الكاف است. اين كتاب در تاريخ ظهور باب و شرح حوادث 8 سال اوّل تاريخ فرقه بابيه است و مستشرق معروف ادوارد برون انگليسي، نسخه منحصر به فرد اين كتاب را در كتابخانه پاريس به دست آورده و مقدمه مبسوطي بر آن نوشت و خود در كار چاپ آن نظارت نمود. اين كتاب محتوي 66 صفحه مقدمه و 296 صفحه اصل

كتاب و هر صفحه آن داراي 25 سطر است و در چاپخانه (بريل) در (ليدن) از شهرهاي هلند بوسيله ادوارد برون به چاپ رسيده است.

/ 8