نگاهي گذرا به مباني تعليم و تربيت در رئاليسم اسلامي
دكتر هاشم ندايي مقدمهبا پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و تأسيس حكومتي ديني و اسلامي بر اساس تعاليم قرآني، ضرورت تغييري بنيادين در تمام نظامات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي، بويژه در نظام تعليم و تربيت كشور، احساس ميشد. اين ضرورت هم به لحاظ ماهيت فرهنگي، و معنوي انقلاب و هم به لحاظ تأثيرپذيري ساير نظامات از نظام تربيتي بود. اين در حالي بود كه نظام آموزش و پرورش بجا مانده از دوران قاجاريه بويژه دوران پهلوي، روساخت و تقليدي از نظام تعليم و تربيت كشورهاي غربي بود كه با اعتقادات و فرهنگ اصيل مردم مسلمان هماهنگي نداشت، زيرا نظام تربيتي غرب بر اساس نوعي جهانبيني و فلسفه خاص شكل گرفته است و نميتواند با اصول و مباني جامعه اسلامي هماهنگي داشته باشد. در راستاي همين امر اقداماتي از قبيل تشكيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي، جهاد دانشگاهي و دفتر همكاري حوزه و دانشگاه و... صورت گرفت. اين نكته بسيار آشكار است كه اگر بنا باشد در مورد نظام تعليم و تربيت كشور، كاري اساسي صورت گيرد، قبل از هر چيز لازم است فلسفه تربيتي مناسب با جهانبيني انقلاب اسلامي به وجود آيد و ساير جنبههاي تعليم و تربيت (هدفها، روش و...) مبتني بر آن شكل بگيرد تا بدين وسيله از استحكام و انسجام لازم برخوردار گردد و گرنه هر كاري كه بدون توجه به اين نكته مهم و اساسي صورت گيرد، كاري سطحي، غير منسجم و بيبنيان خواهد بود؛ بر همين اساس، تبيين مباني و اصول اساسي نظام تعليم و تربيت اسلامي با استفاده از منابع اسلامي بسيار لازم و ضروري است، امّا با توجه به اينكه هر كسي نميتواند مسائل اساسي جهانبيني اسلامي را از منابع و متون ديني به آساني استخراج كند و نظامي فلسفي و تربيتي پديد آورد، پس لازم است به نظر عالمان ديني و حكماي الهي و مسلمان، كه مقبوليت لازم را دارا باشند، مراجعه كرد.براي تحقق اين امر در اين مقاله سعي شده است تا نظريات دو تن از فيلسوفان و متكلمان بزرگ معاصراسلامي، يعني مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري(ره) تحت عنوان رئاليسم در فلسفه اسلامي مورد بحث قرار گيرد. به اين نكته بايد توجه كرد كه نه تنها اين دو فيلسوف بزرگ اسلامي، رئاليست هستند، بلكه تقريبا ميتوان گفت همه فيلسوفان مسلمان نيز رئاليست هستند و معتقدند اشيا مستقل از ما وجود دارند كه بعضي از طريق حواس در ذهن تأثير ميكند و ذهن به درك آنها نائل ميشود و بعضي هم توسط عقل شناخته ميشود. علاوه بر اين، آنان معتقدند غير از جهان مادي نيز حقايقي وجود دارد كه بهره آنها از واقعيت كمتر از ماديات نيست، بلكه بيشتر و والاتر است و از همه بالاتر، وجود حق تعالي است كه در عين مادي نبودن، واقعيتبخش هر واقعيتداري است. چون در مكتب رئاليسم اسلامي، تعليم و تربيت از نوع حكمت عملي (ايدئولوژي) و مقولات فلسفي (جهانشناسي، انسانشناسي، شناختشناسي و...) از نوع حكمت نظري (جهان بيني) است، لذا قبل از بحث از چگونگي اين ارتباط، لازم است ارتباط بين جهانبيني و ايدئولوژي از ديدگاه اين مكتب مورد اشاره قرار گيرد.در مقدمه مقاله به ضرورت بحث فلسفه تعليم و تربيت در كشور اسلامي ايران و ارتباط منطقي بين جهانبيني و ايدئولوژي بطور كلي اشاره، و سپس در ادامه مقاله تلاش شده است ارتباط منطقي بين جهانبيني يا مقولات فلسفي (هستيشناسي، خداشناسي، انسانشناسي، شناختشناسي و ارزش شناسي) با جنبههاي مختلف تعليم و تربيت (اهداف، محتوي، روش و...) نشان داده شود.در پايان مقاله نيز به عنوان نتيجهگيري به اين سه مطلب اشاره گرديده است:1ـ رئاليسم اسلامي يك نظام تعليم و تربيت ويژه دارد.2ـ مقولات فلسفي رئاليسم اسلامي بر جنبههاي مختلف تعليم و تربيت تأثير مستقيم دارد.3ـ بين هستيشناسي رئاليسم اسلامي و علومي كه در فرهنگ اسلامي بهوجود آمده است، ارتباط آشكاري وجود دارد.ارتباط منطقي جهانبيني و ايدئولوژي
از ديدگاه رئاليسم اسلامي يك رابطه كاملاً منطقي بين جهانبيني (ديدگاههاي كلي نسبت به هستي) و ايدئولوژي برقرار است؛ چنانكه استاد شهيد مطهري در بحث از جهانبيني اين مطلب را بخوبي بيان ميكند:... ميدانيم كه هر مكتب و ايدئولوژي براي نجات و رهايي بشر يك سلسله ارزشها و بايدها و نبايدها در سطح فرد يا جامعه ميآورد... ولي اين بايدها و نبايدها بر فلسفه خاصي متكي است كه آنها را توجيه مينمايد؛ يعني اگر مكتبي، يك سلسله دستورها و فرمانها مقرّر ميدارد ناچار بر نوعي فلسفه و جهانبيني در باره هستي، جهان، جامعه و انسان متكي است.... كه چون هستي چنين است و جامعه چنان است، پس بايد اين چنين و آن چنان بود... ايدئولوژي بر پايه جهانبيني استوار است... چراي ايدئولوژي در جهانبيني كه آن ايدئولوژي بر آن استوار است، نهفته است و به اصطلاح ايدئولوژي از نوع حكمت عملي است و جهانبيني از نوع حكمت نظري. هر نوع خاصي از حكمت عملي بر نوعي خاص از حكمت نظري مبتني است.توضيح و تعريف مباني تعليم و تربيت
آنچه در اينجا به عنوان مباني تعليم و تربيت، مورد نظر است، در واقع همان مقولات فلسفي است. (مقولات هستيشناسي،خداشناسي،انسانشناسي،ارزش شناسي و شناختشناسي، به عبارت ديگر جهانبيني يا حكمت نظري رئاليسم اسلامي، اساس مسائل تربيتي در اين ديدگاه است و اين ارتباط يك ارتباط منطقي است كه ميتواند بر انسجام و هماهنگي نظام تربيتي آن تأثير بسزايي داشته، آن را به عنوان يك نظام خاص تعليم و تربيت مطرح كند؛ يعني حكمت عملي كه شامل اخلاق، تعليم و تربيت، حقوق و... است بر حكمت نظري (مقولات و مسائل نظري و فلسفي) مبتني است ـ بعدا به چگونگي اين ارتباط اشاره خواهد شد ـ با توجه به اين مقدمه، مباني تعليم و تربيت رئاليسم اسلامي را ميتوان بطور كلي به شرح زير تعريف كرد:ديدگاههاي كلي رئاليسم اسلامي در باره هستي، خدا، انسان، ابعاد وجود او، شناخت و دانش (نگرشهاي كلي، مقبولات و پيشفرضها نسبت به جهان هستي) است كه پايه و اساس تعليم و تربيت را تشكيل ميدهد.اگر بخواهيم تعريف خلاصهتري را بيان كنيم، ميتوان گفت مباني تعليم و تربيت، ديدگاههاي رئاليسم اسلامي، نسبت به انسان، حقيقت و ابعاد وجودي، هدف از آفرينش كمالنهايي و كيفيّت حركت او به سوي مقصد نهايي (قرب اليا...) است.ارتباط بين مقولات فلسفي و جنبههاي مختلف تعليم و تربيتاز ديدگاه رئاليسم اسلامي چون بين جهانبيني (مقولات فلسفي) و ايدئولوژي يك رابطه منطقي وجود دارد، در تعليم و تربيت (كه از نوع ايدئولوژي است) نيز ميتوان چنين ارتباطي را بخوبي نشان داد.همانگونه كه در تعريف مباني مشاهده شد، جهانبيني يك مكتب بويژه نوع نگرش آن به "انسان" تأثير بسيار عميقي در جنبههاي مختلف تعليم و تربيت دارد، زيرا انسان موضوع تعليم و تربيت است؛ پس در آغاز بايد به اين پرسش، پاسخ گفت كه انسان چيست؛ داراي چه ويژگيهايي است؛ شئون و استعدادهاي او كدام است؟ هدف نهايي وي چيست؟ اصولاً چه تيپ انساني ميخواهيم تربيت كنيم؟ لذا پس از روشن شدن اين مسائل و سؤالات است كه ميتوان به سراغ تعليم و تربيت رفت و نظام تربيتي مناسبي را تأسيس كرد.اصولاً مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري قبل از طرح مباحث اخلاقي و تربيتي و در آغاز به بحث در باره جهانبيني خود پرداخته و بويژه بحث از انسان را به عنوان مركز مباحث خويش قرار دادهاند.تحليل مطلب
در مورد ارتباط بين مقولات فلسفي و جنبههاي مختلف تعليم و تربيت بطور كلي (در جهانبينيهاي گوناگون) بحث در باره اين مسأله به تفصيلصورت ميگيرد (چنانكه در كتابهاي فلسفه تعليم و تربيت در باره آن بحث ميشود) امّا در اين مقاله به جهت رعايت اختصار، تنها به تحليل برخي موارد از ديدگاه رئاليسم اسلامي خواهيم پرداخت:بر اساس حركت جوهري در رئاليسم اسلامي، انسان و جهان دائما در حركت و شدن به سوي تكامل خود، و وسيله اين تكامل نيز تعليم و تربيت است؛ بنابراين، روابط انسان و كنش و واكنش متقابل او نيز دائما دستخوش تغيير است.تأثير هستيشناسي بر تعليم و تربيتميتوان گفت مقوله هستيشناسي (جهانشناسي و خداشناسي) رئاليسم اسلامي بر همه جنبههاي تعليم و تربيت تأثير دارد امّا تأثير مستقيم آن بر هدفها و در مرتبه بعدي بر محتواست. در باره هدف به اين نكته بايد اشاره كرد كه هدف غايي و نهايي تعليم و تربيت در اين مكتب بر اساس هستيشناسي خاص آن، كه هدف كلي همه آفرينش را قرب اليا... ميداند، تعيين ميشود؛ يعني هدف تعليم و تربيت نيز قرب اليا... و پرورش عبدصالح است و اين هدف والا و مهم، جهت هدفهاي كلي (متوسط يا مرحلهاي) و جزيي (اجرايي) تعليم و تربيت را تعيين ميكند؛ لذا ميتوان گفت نظام تربيتي رئاليسم اسلامي "خدا محور" است و توحيد (خدا محوري) بر كل دستگاه تربيتي و جنبههاي مختلف آن حاكم است.درباره تأثير مقوله هستي شناسي بر محتوي نيز ميتوان گفت اصولاً محتواي تربيتي و آموزشي به آساني از هدفهاي تربيت قابل تفكيك نيست؛ به همين جهت محتوي نيز بعد از اهداف، بيشترين و مستقيمترين تأثير را از هستيشناسي ميپذيرد. منع و تحريم آموزش مسائلي مانند جادو و طلسم، صورت سازي و تكيه بر رشد عقلاني و اخلاقي و... مثالهايي است كه ميتوان بدانها اشاره نمود كه از ديدگاه متافيزيكي مكتب رئاليسم اسلامي متأثر است.تأثير انسانشناسي بر تعليم و تربيت
چنانكه قبلاً اشاره شد، انسان به عنوان موضوع تعليم و تربيت، نقش بسيار اساسي و تعيين كنندهاي در نظام تربيتي دارد و هر نوع نگرشي به آن ميتواند تأثير خاص و مستقيم و انكارناپذيري داشته باشد.چون در ديدگاه رئاليسم اسلامي، انسان موجودي با دو ويژگي مهم و اساسي عقل(علم) و ايمان است، لذا بر آموزشهاي معنوي و اخلاقي و رشد قدرت عقلاني و قوه تفكّر انسان تأكيد فراواني شده است.همچنين از آنجا كه مسأله فطرت انساني در نظر رئاليسم اسلامي امالمعارف ناميده شده است، در نظام تربيتي نيز احياي فطرت انساني را آرمان تربيت دانسته، آن را يكي از اصول اساسي تعليم و تربيت ميداند.چون در انسانشناسي اين مكتب نوع انسان در انسانيت يكسان است و تفاوتي ندارد و هرآنچه ميتواند رشد استعدادها و تواناييهاي نوع انسان را فراهم آورد، به همه نوع تعلق دارد و هيچ فردي از افراد انساني نبايد از آن محروم گردد، و يكي از اين موارد مشترك، عموميّت و همگاني بودن حق تعليم و تربيت است كه به نوع انسان بر ميگردد و متعلق به نوع انسان است، لذا همگان بايد حق بهرهمندي از اين نعمت عظماي الهي را داشته باشند. در اين ديدگاه نه تنها همه انسانها حق بهرهمندشدن از آموزش و پرورش را دارند، بلكه بالاتر از اين فراگيري علم و دانش مورد نياز جامعه، يك فريضه است.مرحوم علامه طباطبايي در همگاني بودن كسب علم و دانش براي همه انسانها به جهت اشتراك در نوع (يعني اينكه نوع انسان ويژگي خاصي دارد) بطور اساسي و جوهري هرگونه تفكر تبعيضآميز را در اين باره طرد ميكند، زيرا از نظر نوع بين هيچ گروهي از انسانها (زنان، مردان، بردگان و...) تفاوتي وجود ندارد تا بتوان بر اساس آن اين حق را از آنان سلب كرد.طبق اين نظريه هرگونه محروم كردن و روا داشتن تبعيض (در امر تعليم و تربيت) كاري غير اصولي و طبعا با طبيعت انساني مخالف است.تأثير شناختشناسي بر تعليم و تربيت
در زمينه تأثير شناختشناسي بر تعليم و تربيت، ميتوان گفت اين مقوله تقريبا بر همه جنبههاي تربيتي اثر ميگذارد؛ بويژه تأثير مستقيمي بر روش و متد دارد. اين مطلب مبرهن است كه مسأله يادگيري و چگونگي آن به چگونگي حصول علم، ابزار و منابع علم بر ميگردد و نهايتا اينكه ماهيت شناخت چيست، و ظرفيتهاي شناختي انسان چيست و... رئاليسم اسلامي در بحث معرفت بر شناختهاي فطري و علم حضوري تأكيد دارد و حصول علم و ادراك را درونداد حسي (كه از حس آغاز ميشود) و سازماندهي عقل (حالت ابداعي نفس)، توأمان ميداند، لذا هم بر روش تجربي و هم استدلال در يادگيري تأكيد ميورزد. از طرفي چون ادراك در ديدگاه رئاليسم اسلامي، از خواص روح است و روح نيز شامل قواي ادراكي و تحريكي است، لذا در اين مكتب به پرورش عقل و تفكر اهميّت خاصي داده شده است، چون علم را ارتجالي نميداند بلكه معتقد است بايد از طريق تعليم و تربيت حاصل گردد.تأثير ارزششناسي بر تعليم و تربيت
مقوله ارزش شناسي نيز بر همه جنبههاي تعليم و تربيت اثر دارد. اصولاً ارزشهاي اخلاقي، روح نظام تربيتي در رئاليسم اسلامي را تشكيل ميدهد و مانند خوني در تمام پيكره دستگاه تعليم و تربيت جاري است. كمال انسان در اين ديدگاه در گرو كسب فضايل اخلاقي و دوري از رذايل و تقويت گرايشهاي فطري است (گرايش به زيبايي، خير و...) لذا در تربيت نيز كمال انسان را قرب خداوندي ميدانند و اين است كه به آموزشهاي اخلاقي بسيار اهميت ميدهند و اصولاً تهذيب و تزكيه و پرورش اخلاقي را بر آموزش و فراگيري دانش مقدم ميدانند (اين تقدّم، تقدّم رتبي است).نتيجهگيري
از مطالبي كه در اين قسمت بيان شد ميتوان چنين نتيجه گرفت كه:اولاً: مقولات فلسفي رئاليسم اسلامي (هستيشناسي، خداشناسي و...) بر تعليم و تربيت آن تأثير مستقيم دارد؛ به عبارت ديگر بين مقولات فلسفي (حكمت نظري) و جنبههاي مختلف تعليم و تربيت (حكمت عملي) ارتباط منطقي وجود دارد (البته برخي از مقولات بر بعضي از جنبههاي تعليم و تربيت تأثير مستقيمتر و بيشتري دارد).ثانيا: با توجه به نظريات بررسي شده به اين مطلب نيز ميتوان اشاره كرد كه رئاليسم اسلامي داراي يك نظام ويژه تربيتي است؛ چنانكه استاد شهيد مطهري نيز به اين مسأله اشاره دارند: "يك مكتب كه داراي هدفهاي مشخص است و مقرّرات همه جانبهاي دارد و به اصطلاح سيستم حقوقي و اقتصادي و سياسي دارد نميتواند يك سيستم خاص آموزشي نداشته باشد" لذا رئاليسم اسلامي داراي يك نظام تربيتي خاص است كه بر جهانبيني آن مبتني است و كمال اين نظام تربيتي نيز به كمال و برتري نظام فلسفي (جهانبيني) آن بر ميگردد كه نظامي است همه جانبه و عالي (حكمت متعاليه).ثالثا: از مباحثي كه گذشت به نكته بسيار مهمي در تاريخ و فلسفه علم ميتوان دست يافت و آن ارتباط بين هستيشناسيِ رئاليسم اسلامي و علومي است كه در دنياي اسلام به وجود آمده كه بخوبي نمايان است.طبق نظريه هستيشناسي مرحوم علامه طباطبايي و استادشهيد مطهري كه آن را جهانبيني "خدامحوري" ناميديم، رابطه نزديكي بين نظريات كلي در باره هستي با علومي كه در جامعه بهوجود آمده است، وجود دارد. اصولاً در اين ديدگاه، تحقيق در باره علوم بدون توجه به مباني تفكر رئاليسم اسلامي درباره جهان و چگونگي خلقت و تكوين آن امكان ندارد. وحدت طبيعت (كه خاستگاه قسمتي از علوم است) نتيجه مستقيم وحدت مبدأ عالم است و آن چنان كه از بررسي ديدگاههاي مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري استفاده ميشود، هدف نهايي جهانشناسي رئاليسماسلامي در واقع نمايان ساختن وحدت و پيوستگي جميع كائنات و تمام مراتب وجود است.اين مسأله بسيار مهم و اساسي است و ميتواند راهگشاي علوم باشد؛ زيرا توحيد، اساس و پايه جهانبيني رئاليسماسلامي است كه در هر شأني از شئون و مرحلهاي از مراتب، فرهنگ آن به صورتهاي مختلف ظهور و بروز داشته و دارد.1- در باره مقبوليت اين دو متفكر بزرگ (علاوه بر آثار مكتوبشان) مطالب فراواني را ميتوان ارائه كرد كه در اينجا فقط به دو مورد اشاره ميشود: استاد محمدتقي مصباح، مرحوم علامه را نقطه عطف فرهنگ اسلامي ميداند:
همه ميدانيم كه مرحوم علامه طباطبايي(ره) در فرهنگ اسلامي نقطه عطفي رسم كردند و بعد از ايشان فرهنگ اسلامي در ابعاد اسلامي وارد مرحله جديدي شد كه از جمله اين ابعاد، بُعد فلسفي فرهنگ اسلامي بود.. (دومين يادنامه علامه طباطبايي، 1363، ص258.)
2- به اين علت فلسفه اين دو فيلسوف، رئاليسم اسلامي ناميده شد كه خود مرحوم علامه و استاد مطهري، روش خويش را روش رئاليسم ناميدهاند تا وجه تمايزي با مكتب ايدهآليسم داشته باشد و از طرفي چون فلسفه اين دو فيلسوف با مكتب معروف به رئاليسم نيز تفاوتها و ويژگيهاي منحصر بفردي دارد، لذا ميتوان آن را تحت عنوان رئاليسم اسلامي يا رئاليسم در فلسفه اسلامي (حكمت متعاليه به معني عام آن) ناميد.
3- استاد شهيد مطهري(ره)، مجموعه آثار، جلد2، ص226.
4- بر همين اساس بحث تعليم و تربيت در اين ديدگاه، بحث ساختن انسان و به كمال رساندن اوست يعني پرورش عبد صالح كه در اثر نزديكي به خداوند حاصل ميشود و همين امر هدف اساسي فرستادن پيامبران و كتاب و وحي از جانب پروردگار است چنانكه قرآن ميفرمايد: هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين (سوره جمعه، آيه2)
5- اين مسائل در بحث انسانشناسي مورد بررسي قرار ميگيرد و مقولهاي بسيار اساسي و بنيادي است كه بايد در بحث از علوم انساني بطور جدي و قبل از هر مطلبي در نظر باشد.
6- بايد اذعان كرد صاحبنظران غربي تعليم و تربيت در باره فلسفه تربيتي كتابهاي فراواني نوشته و به تفصيل مطالب را بحث كردهاند، امّا متأسفانه در كشور ما تاكنون كاري در خور و شايسته صورت نگرفته است.
7- براي تعليم و تربيت سه نوع هدف ميتوان در نظر گرفت 1ـ هدف غايي (نهايي) 2ـ اهداف متوسط يا مرحلهاي يا مقطعي 3ـ هدف جزئي (اجرايي)
8- استاد مطهري پس از نقد و بررسي تعريفهاي ارائه شده از انسان، اين تعريف را ارائه مينمايد:
انسان موجودي است داراي علم (عقل) و ايمان.
9- استاد شهيد مطهري ميگويد: موضوع فطرت تنها ارزش نظري ندارد، يعني فقط مربوط به ذهن باشد و در عمل بهكار نيايد بلكه مطلبي است كه بدون شناخت دقيق آن، بينش اسلام در باره انسان مجهول خواهد بود در جزءجزء ايدئولوژي اسلامي ردپايي از فطرت باقي است و بدون توجه به آن ايدئولوژي اسلامي تبيين نميگردد. (اهتزاز روح، نشر حوزه هنري سازمان تبليغات، 1369، ص29).
10- مرحوم علامه طباطبايي در ذيل تفسير آيه 32 سوره مائده .... (من قتل نفسا ...) اين مطلب را بحث ميكند (تفسير الميزان، جلد5، نشر رجاء، ص482.
11- استاد مطهري، تعليم و تربيت اسلامي، انتشارات صدرا، 1371، ص16.