جلوه های هدایت در سیره و سخن امام حسن عسکری (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های هدایت در سیره و سخن امام حسن عسکری (علیه السلام) - نسخه متنی

محمد عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جلوه‏ هاى هدايت در سيره وسخن امام حسن عسگرى (ع)

محمد عابدي

(2) اشاره

در بخش اول از اين مقاله كه در مجله شماره 54 به چاپ رسيد، به 6 نمونه از جلوه‏هاى هدايت در سيره و سخن امام عسكرى عليه‏السلام پرداختيم. اينك بخش پايانى مقاله تقديمتان مى‏شود.

امام عسكرى در يك نگاه

امام حسن عسكرى عليه‏السلام در روز جمعه 8 ربيع الثانى سال 232 ق در مدينه متولد شد. (1) مادر بزرگوارش حُديث (2) و پدر بزرگوارش امام هادى عليه‏السلام است. مرحوم اربلى مى‏نويسد: «اما اسمه فالحسن و كنيته ابومحمد و لقبه الخالص؛ (3) نامش حسن و كنيه‏اش ابومحمد و لقبش خالص است.» و ابن شهر آشوب القاب آن حضرت را چنين بيان مى‏كند: «القابه: الصامت، الهادى، الرفيق، الزّكى، السّراج، المضيى، الشافى، المرضىّ، الحسن العسكرى. آن حضرت و پدر و جدش هر كدام در زمان خود ابن‏الرضاناميده مى‏شدند.» (4) تنها فرزندش، پسر او (هم نام رسول خدا) بود و غير از او فرزندى نداشت. (5) ابن شهر آشوب درباره مدت عمر حضرت مى‏نويسد: «23 سال با پدر و 6 سال در مقام امامت بود و در دوره امامتش با معتز (چند ماه) و بعد مهتدى و معتمد معاصر بود. (6) و سرانجام در جمعه 8 ربيع الاول 260 ق به شهادت رسيد. (7)

جلوه ‏هاى هدايت در سيره و سخن امام حسن عسكرى عليه ‏السلام

در بخش اول اين مقاله به 6 نمونه از جلوه‏هاى هدايت در سيره و سخن امام حسن عسكرى عليه‏السلام اشاره كرديم.

اينك بقيه موارد را پى مى‏گيريم.

7. هشدار و انذار صريح

قرآن كريم براى هدايت بشر بارها از شيوه انذار و هشدار صريح استفاده كرده است؛ شيوه‏اى كه به مانند زنگ هشدار و بيدار باش مخاطب را هدف مستقيم محتواى خويش قرار مى‏دهد. امام حسن عسكرى عليه‏السلام در مواردى متعدد چنين روشى را پيش مى‏گرفت. از جمله، در نامه‏اش به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، او و ديگران را هشدار مى‏دهد و با صراحت آنان را نسبت به عواقب سخت كارشان بيدار مى‏نمايد و مى‏نويسد: «پس از درگذشت امام پيشين عليه‏السلام و بعد از فرستاده دوم من و آنچه از شما به او رسيد، خداوند به سبب آمدنش پيش شما، وى را كرامت و عزت عطا كرد و پس از آنكه ابراهيم بن عبده را بر شما گماردم و نامه‏اى هم به وسيله محمد بن موسى نيشابورى براى شما نوشتم، راه غفلت را پيموديد. در هر حال، بايد از خداوند كمك خواست. مبادا درباره خدا كوتاهى كنيد و از زيانكاران باشيد! از رحمت خدا به دور باد كسى كه از اطاعت خدا رو گرداند و پندها و موعظه‏هاى اولياى خدا را نپذيرد. به راستى خداوند شما را به اطاعت خود و اطاعت پيامبر و اطاعت اولوالامر فرمان داده است. خدا بر ناتوانى و غفلت شما رحم كند و شما را بر عقيده خود شكيبا سازد. چقدر انسان به پروردگارش مغرور است ... اى اسحاق! خداوند تو و خاندانت را مشمول رحمتش كند ... اگر سنگهاى سخت و استوار برخى از محتواى اين نامه را مى‏فهميدند، از ترس و بيم خداوند متلاشى مى‏شدند و به طاعت خدا در مى‏آمدند و هر چه مى‏خواهيد بكنيد، به زودى خدا و پيامبر و مؤمنان عمل شما را خواهند ديد و آنگاه سر و كارتان با خداى داناىِ نهان و آشكار است...» (8)

8. احياى روحيه تولاّ و تبرّا

تولاّ، مؤمنان را به سوى نيكيها و نيكان جذب مى‏كند و به مانند نيروى جاذبه‏اى قوى، خواه ناخواه آنان را در مسير حق نگاه مى‏دارد. از اين روى، مؤمنان با تولاّ هم حرمت نيكان رانگاه مى‏دارند و هم خود را در مسير آنان قرار مى‏دهند و به سوى حق مى‏روند. و تبرّا آنان را از بديها و بدها دور مى‏سازد و به مانند نيروى دفع كننده‏اى خواسته و ناخواسته آنان را از مسير باطل كه علامتش ناپاكان امت هستند، دور مى‏سازد و به اين ترتيب، مؤمنان با تبرّا هم ناپاكان را از حرمت و كرامت در جامعه دينى ساقط مى‏كنند و هم خود را از مسير آنان به دور نگاه مى‏دارند.

امام حسن عسكرى عليه‏السلام با علم به چنين كاركردى، شيعيان را به احياى اين فريضه، به طور عملى، مى‏كشاند و با دعوت به لعن و نفرين آلودگان و دورى جويى از آنان و نيز عشق به پاكان امت و اولياى الهى، بقاى شيعيان در صراط مستقيم را تضمين مى‏كرد. از جمله سخنان آن حضرت است: «حُبُّ الأَبرارِ للأبرارِ ثوابٌ لِلأَبرارِ وحُبُّ الفُجّارِ للأبرارِ فضيلةٌ لِلأبرارِ وبُغضُ الفُجّارِ للأبرارِ زَيْنٌ لِلأَبرارِ وبُغضُ الابرارِ للفُجارِ خِزىٌ على الفُجّارِ؛ (9) دوست داشتن نيكان، همديگر را، ثواب براى نيكان است. و دوستى اهل فجور نسبت به نيكان فضيلتى براى نيكان است و بغض فاجرها براى نيكان، زينت نيكان است. و بغض نيكان براى اهل فجور، خوارى براى اهل فجور است.»

9. بيان آثار طاعت و عصيان

از شورانگيزترين مراحل تبليغ و هدايت، لحظات بيان پاداشها و آثار اطاعت خداوند متعال است؛ موضوعى كه مخاطب را با شورى مضاعف در پى راهبران توحيدى مى‏كشاند. قرآن كريم آكنده از آياتى است كه آثار طاعت و بندگى را بيان مى‏دارد و آثار خطرناك عصيان و سركشى را گوشزد مى‏كند. از اين روى، بيان و تصوير آثار طاعت و عصيان راهبردى قرآنى است و در سيره و سخن امام حسن عسكرى عليه‏السلام هم بارها مى‏توان آن را لمس كرد. نمونه هايى را مى‏خوانيم:

الف) آثار نيكوكارى:

علامه مجلسى از مناقب و خرايج نقل مى‏كند: ابوهاشم رحمه‏الله گفت: از امام حسن عسكرى عليه‏السلام شنيدم كه فرمود: «بهشت درى به نام المعروف (نيكوكارى) دارد كه تنها نيكوكاران از آن در وارد مى‏شوند.» من در دل خدا را سپاس گفتم و شاد شدم كه برخى نيازهاى مردم را برآورده مى‏كنم. حضرت نگاهى به من انداخت و فرمود: «آرى! به همين شيوه باقى بمان؛ زيرا آنان كه در دنيا نيكى كرده باشند، در آخرت نيز اهل نيكى خواهند بود. اى ابوهاشم! خداوند تو را در زمره آنان قرار دهد و مشمول رحمت خود گرداند.» (10)

ب) آثار فروتنى:

امام حسن عسكرى عليه‏السلام مى‏فرمود: كسى كه به حقوق مردم آشناتر از ديگران باشد و به اداى آن اهتمام ورزد، نزد خدا مقامى برتر از ديگران دارد و كسى كه در دنيا در برابر برادران مؤمن خويش تواضع و فروتنى كند، نزد خدا در زمره صديقين و از شيعيان واقعى على بن ابى طالب عليهماالسلام خواهد بود.

دو تن از برادران دينى و مؤمن على بن ابى طالب عليهماالسلام كه پدر و فرزند بودند، نزد حضرت آمدند. امام به احترام آنان برخاست و در صدر مجلس جايشان داد و خود مقابلشان نشست و دستور داد غذا بياورند. پس از غذا، قنبر تشت و پارچ (ابريق) و حوله‏اى آورد. قنبر خواست آب به دست مهمانها بريزد كه اميرمؤمنان برخاست و پارچ را از او گرفت تا خود آب به دست مهمان بريزد. او خود را به خاك انداخت و گفت: اى اميرمؤمنان چگونه راضى شوم كه خدا مرا در چنين حالى ببيند. حضرت فرمود: بنشين و دست خود را بشوى تا خداى عزوجل ببيند برادر مؤمن تو كه برتر از تو نيست، دست تو را مى‏شويد تا در قبال آن خدا دهها برابر مردم دنيا، در بهشت مراپاداش دهد... .

چون از شستن دست مهمان (پدر) فراغت يافت، آب را به دست محمد حنفيه داد و فرمود: فرزندم! اگر اين پسر به تنهايى مهمان ما بود، آب بر دستش مى‏ريختم؛ ولى خدا دوست ندارد بين پدر و فرزند در يك مكان به يك گونه رفتار شود. اكنون كه پدر به دست پدر آب ريخت، بايد فرزند به دست فرزند آب ريزد. محمد نيز به دست پسر آب ريخت.

[آنگاه امام حسن عسكرى عليه‏السلام فرمود:] شيعه واقعى كسى است كه در اين موارد از على عليه‏السلام پيروى كند. (11)

ج) گناه و كوتاهى عمر:

در كنار بيان آثار عبادت، امام حسن عسكرى عليه‏السلام از طريق تشريح و توضيح آثار گناه نيز، جلوه هايى از هدايتگرى خود را به نمايش گذاشته است.

حضينى به سند خود از عبدالحميد بن محمد و محمد بن يحيى خرقى روايت كرده كه: نزد ابوالحسن على بن بشر كه مريض بود رفتيم. وى از ما خواست برايش دعا كنيم و نامه‏اش را توسط شخص مطمئنى نزد مولايمان ابومحمد حسن بن على عليهماالسلام بفرستيم. گفتيم نامه‏ات كجاست؟ گفت: كنار بسترم. ما دستمان را زير سجاده‏اش برديم و نامه‏اش را برداشتيم و گشوديم تا بخوانيم. در همان آغاز نامه چشممان به دستخط امام عليه‏السلام افتاد كه مرقوم فرموده بود: ما نامه‏ات را خوانديم و از خدا بهبودى تو را خواستيم. خداى متعال از حالا چهل و نه سال به عمرت افزود. خدا را شكر و سپاس گوى، در اين مدت كارهاى نيك و آنچه دوست دارى انجام بده و اگر به گناه آلوده شدى از كوتاه شدن عمر خود ايمن نباش؛ زيرا خداوند آنچه بخواهد انجام خواهد داد.

گفتيم: اى على! سرور و مولايمان نامه‏ات را خوانده و جواب هم داده است. اين هم دستخط ايشان است. وى همان لحظه از جاى برخاست و رضايت كنيزش را جلب و او را به عنوان صدقه آزاد كرد و پس از سه روز حواله‏اى از ابوعمر عثمان بن سعد عمرى سمّان از سامرا به يكى از بزرگان كرخ رسيد كه اموالى را براى على بن بشر ببرد. وى آن اموال را شمرد و ديد سه برابر اموالى است كه صدقه داده است و اين از معجزات حضرت بود. (12)

10. عنايت ويژه به پرسشهاى قرآنى

از ويژگيهاى هدايتگرى امام عسكرى عليه‏السلام پاسخ به سؤالات كتبى و شفاهى است؛ به گونه‏اى كه حجم زيادى از روايات آن حضرت كه به دست ما رسيده است، مربوط به پاسخهايى است كه به پرسشها داده است. در اين ميان، عنايت ويژه‏اى به سؤالات قرآنى شده است. به عنوان نمونه: سفيان بن محمد مى‏گويد از امام حسن عليه‏السلام ضمن نامه‏اى سؤال كردم، منظور از وَليجَه در آيه «ولَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّه‏ِ وَلارَسُولِهِ وَلاَالْمُؤْمِنينَ وَليجَةً» (13) ؛ «غير از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خود قرار ندادند.» چيست؟ و با خود فكر مى‏كردم كه منظور از مؤمنين در اين آيه چه كسانى است؟ امام در جواب نامه من نوشت: «اَلْوَليجَةُ الَّذى يُقامُ دوُنَ وَلِىِّ الاَْمْرِ. وَحَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ عَنِ الْمُؤْمِنينَ: مَنْ هُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ؟ فَهُمُ الاَْئِمَّةُ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ عَلَى اللّه‏ِ فَيُجيزُ أَمانَهُمْ؛ (14) وليجه كسى است كه به جاى ولى امر (امام حق) نصب مى‏شود، اما اينكه در خاطرت گذشت كه منظور از مؤمنين در آيه كيستند؟ پس آن مؤمنان، امامان بر حق‏اند كه از خدا براى مردم امان مى‏گيرند و خداوند امان آنها را مورد قبول قرار مى‏دهد.»

11. مبارزه مستدل با باورهاى غلط

مرحوم طبرسى از ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن على بن محمد بن يسار روايت كرده است كه به امام حسن عسكرى عليه‏السلام عرض كرديم: در منطقه ما گروهى ادعا مى‏كنند هاروت و ماروت دو فرشته‏اند كه چون گناهان فرزندان آدم افزون شد، خداوند آن دو را همراه فرشته‏اى ديگر به زمين فرستاد. آن دو شيفته زنى شدند و خواستند با او زنا كنند و شراب نوشيدند و نفس محترمه را كشتند. خداوند آن دو را در بابِل عذاب و شكنجه مى‏كند و ساحران از آن دو سحر مى‏آموزند و خدا آن زن را به ستاره زهره مسخ كرد.

امام فرمود: حاشا كه چنين باشد. فرشتگان الهى با لطف خدا معصوم از گناه و كفر و اعمال ناروا هستند. خداى عزوجل فرمود: «لا يَعْصُونَ اللّه‏َ ما اَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» (15) و فرمود: «وَلَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِروُنَ عَنْ عِبادَتِهِ وَلايَسْتَحْسِروُنَ يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ لايَفْتُرُونَ» (16) و درباره فرشتگان فرمود: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (17) تا آنجا كه فرمود «مُشْفِقُونَ». خداوند اين فرشتگان را جانشينان خود در زمين قرار داده و آنها در دنيا همچون پيامبران و ائمه‏اند. آيا از پيامبران قتل نفس و زنا و شراب خوارى سر مى‏زند؟ آن گاه فرمود: آيا نمى‏دانى كه خداوند هيچ گاه دنيا را از پيامبر يا امامى از جنس بشر تهى نگذاشته است؟ آيا نفرمود: «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلاّ رِجالاً نُوحى اِلَيْهِمْ مِنْ اَهْلِ الْقُرى» (18) و اعلام فرمود كه او فرشتگان را به اين سبب به زمين نفرستاد كه امام و فرمانروا باشند، بلكه آنها به سوى پيامبران الهى فرستاده شده‏اند؟»

ماپرسيديم: پس ابليس فرشته نيست؟ فرمود: «خير، بلكه ابليس از جن است». (19)

12. اعلام موضع در برابر جريانهاى انحرافى

هدايتگران بايد گروههاى مختلف جامعه خويش را به خوبى بشناسند و از مواضع و افكار آنان به خوبى مطلع باشند تا بتوانند با هر يك متناسب با انديشه و ايده هايشان برخورد مناسب را تدارك ببينند؛ زيرا همواره هدايتگران الهى مخالفان زيادى داشته و دارند: «وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّا مِنَ الْمُجْرِمينَ» (20) ؛ «و اين چنين براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم.»

از سوى ديگر مخالفان دين الهى نيز هيچ گاه يكسان نبوده‏اند، بلكه هر يك مرام و گرايش و افكار خاصى داشته‏اند. امام حسن عسكرى عليه‏السلام با آگاهى كامل از جريانهاى عصر، مواضع خود را اعلام مى‏كرد و به اين طريق گروههاى زيادى از مردم را از سرگردانى نجات مى‏داد. نمونه هايى از اعلام مواضع حضرت چنين است:

الف) واقفيها

واقفيان سلسله امامت را تا حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مى‏پذيرند و بنيانگذاران آن تعدادى از ياران امام صادق و كاظم عليهماالسلام بودند و از جمله آنان، زياد بن مروان، على بن ابى حمزه و عثمان بن عيسى مى‏باشند. دليل توقف آنان، دلبستگى به اموال زيادى بود كه بايد به امام بعدى مى‏سپردند. شيخ طوسى مى‏نويسد: بعد از شهادت امام موسى بن جعفر عليهماالسلام هفتاد هزار دينار نزد زياد قندى و سى هزار دينار و پنج كنيز و خانه‏اى در مصر نزد عثمان بن عيسى رواسى بود. امام رضا عليه‏السلام آنها را طلب كرد. ابن ابى حمزه امامت او را منكر شد و اموال را نداد. زياد قندى همچنين كرد. ولى عثمان بن عيسى ضمن نامه‏اى به امام رضا عليه‏السلام نوشت: پدرت از دنيا نرفته و همچنان زنده است و كسى كه بگويد او مرده، سخن بيهوده‏اى گفته است... . (21)

امام حسن عسكرى عليه‏السلام در خصوص اين گروه منحرف بارها اعلام موضع كرد و افراد زيادى را از ورطه انحراف آزاد كرد. احمد بن مطهر مى‏گويد: يكى از ياران ما از مردم جبل (قهستان) به ابومحمد عليه‏السلام نامه‏اى نوشت و پرسيد: كسانى را كه در مورد امامت موسى بن جعفر عليهماالسلام توقف كرده (و جانشين او را نپذيرفته‏اند) دوست دارى يا از آنان بيزارى مى‏جويى؟ حضرت پاسخ داد: آيا براى عمويت آمرزش مى‏خواهى! خداوند عمويت را نيامرزد. از او بيزارى بجوى و من در پيشگاه خدا از آنها بيزارى مى‏جويم. با آنها سر دوستى نداشته باش، از بيمارانشان عيادت نكن، در تشييع جنازه‏هايشان حاضر نشو و هرگز بر جنازه‏هاى آنها نماز مگزار. خواه امامى را از ناحيه خدا انكار كرده باشند، خواه امامى را كه امامتش از سوى خدا نيست، بر امامان افزوده باشند، يا قائل به تثليث (سه خدايى) باشند. كسى كه امامتِ آخرين فرد ما را انكار كند، گويا امامت اولين ما را انكار كرده و كسى كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسى است كه از تعداد ما كاسته است و امامت ما را انكار كرده است.» (22)

شخص سؤال كننده نمى‏دانست كه عمويش واقفى است و امام با اين روش او را از اين موضوع مطلع كرد.

ب) صوفيه

گروه منحرف ديگر در عصر امام، صوفيه بودند؛ جماعتى كه از ابتداى پيدايش به دست ابوهاشم كوفى، عده‏اى از مسلمانان را فريب داد و از اسلام راستين منحرف ساخت. امام عسكرى عليه‏السلام درباره آنان و رئيس قومشان، حديثى از امام صادق عليه‏السلام را يادآورى فرمود: از امام جعفر صادق عليه‏السلام درباره ابوهاشم (كوفى) سؤال شد. فرمود: فردى بسيار فاسد العقيده بود. مسلكى به نام تصوف اختراع كرد و آن را مركزى براى اعتقادات پليد خود قرار داد. (23)

ج) ثنويه

اين فرقه منحرف در زمان امام عسكرى عليه‏السلام پديد آمد و به نوشته مجمع البحرين: آنها فرقه‏اى از مجوس‏اند و به دو اصل خير و شر (نور و ظلمت) و پيامبرى حضرت ابراهيم عليه‏السلام معتقدند. (24) امام حسن عسكرى عليه‏السلام نسبت به اين گروه بسيار حساس بود. شيخ حر عاملى از كشف الغمه از ابوسهل بلخى نقل مى‏كند: يكى از ياران نامه‏اى به امام نوشت و درخواست كرد درباره پدر و مادرش دعا كند. امام عليه‏السلام چنين نوشت: «رَحِمَ اللّه‏ُ والِدَتَكَ وَالتّاءُ مَنْقُوطَةٌ؛ (25) خداوند مادرت را بيامرزد و تاء دو نقطه است.» يعنى كلمه تاء دو نقطه است نه ياء كه والديك بشود. چون پدرش ثنوى بود و امام نمى‏خواست براى پدر او دعا كند.

د) مفوّضه

اين گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را آفريد و آفرينش دنيا را به او سپرد و او هم عهده‏دار آفرينش هر چه در دنياست، شد. برخى هم گفته‏اند اين كار به على عليه‏السلام سپرده شد. (26) شيخ صدوق مى‏نويسد: به اعتقاد ما غُلات و مفوّضه به خداى عزوجل كفر ورزيده‏اند و از يهود و نصارا و مجوس و قدريه و حروريه و كليه بدعت گذاران و منحرفان بدترند. (27)

امام حسن عسكرى عليه‏السلام به شيوه‏هاى گوناگون درباره آنان اعلام موضع مى‏كرد كه از نمونه‏هاى شگفت‏انگيز آن پاسخ توسط فرزند خردسالش (امام عصر عليه‏السلام ) در حضور حضرت مى‏باشد. گروهى از مفوضه، كامل بن ابراهيم مدنى را نزد ابومحمد عليه‏السلام فرستادند. وى وارد شد و كنار درى كه پرده داشت نشست. همان لحظه نسيمى وزيد و گوشه پرده كنار رفت. كودكى چهار ساله را ديد كه گفت: اى كامل بن ابراهيم! گفت: بلى اى مولاى من! آن كودك فرمود: نزد ولى اللّه‏ آمده‏اى كه... درباره سخن مفوضه بپرسى؟ آنان دروغ گفتند. بلكه دلهاى ما ظرف مشيّت و اراده خداى عزوجل است. هرگاه بخواهد، ما هم مى‏خواهيم و خداوند مى‏فرمايد: «وَما تَشاؤُونَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّه‏ُ». (28) آن گاه امام عسكرى به او فرمود: چرا نشسته‏اى؟ پاسخت را داد، برخيز! (29)

ه) قيام صاحب الزنج (فتنه‏ اى سياسى)

در كنار انحرافات اعتقادى و فرهنگى، از فتنه‏هاى سياسى نيز نبايد غافل ماند كه مشهورترين آنها قيام صاحب الزنج است. رهبرى اين قيام را شخصى فاسد و منحرف به عهده داشت كه خود را على بن محمد بن احمد بن عيسى بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب مى‏خواند. به گفته مسعودى «در شب 5 شنبه 27 رمضان 255 در بئر نحْل بين شهر الفتح و كرخِ بصره قيام كرد. تاريخ نگاران به اتفاق وى را علوى نمى‏دانند و ديدگاهش همان ديدگاه خوارج بود.» (30)

وى به هوادارانش مى‏گفت: نبوت به من عرضه شد، ولى نپذيرفتم، چون مشكلاتى داشت كه ترسيدم تحمل آنها را نداشته باشم. (31) بر اثر قيام وى خسارات زيادى به مردم بصره وارد شد. وى چند بار به آن شهر حمله كرد و تعداد زيادى را كشت و دارايى مردم را غارت كرد و مسجد جامع را آتش زد. جنگ وى با حكومت عباسى حدود چهارده سال و چهار ماه و شش روز طول كشيد و با قتل وى توسط موفّق خليفه عباسى (270 ه . ق) قيام خاتمه يافت. وى خود را به دلايل متعدد به اهل بيت عليهم‏السلام منتسب مى‏كرد، ولى امام عسكرى عليه‏السلام علاوه بر تأييد نكردن قيام وى، با اعلام موضع، شيعيان را از انحراف و خطر مى‏رهانيد. از جمله، محمد بن صالح خثعمى مى‏گفت: تصميم گرفتم ضمن نامه‏اى از ابومحمد عليه‏السلام درباره صاحب الزنج بپرسم، ولى فراموش كردم. امام در جواب نامه علاوه بر سؤالهاى مكتوب من، نوشته بود: «.. و صاحب الزنج از ما نيست.» (32) مرحوم محدث قمى مى‏نويسد: امام عليه‏السلام نسبت او را به اهل‏بيت نفى كرد. بنابراين، از حيث نَسب و مذهب و عمل نيز نفى شده است. (33)

1. دلائل الامامة، ص423، ح11384. و اختلاف در نظريه‏ها ر.ك: الكافى، ج1، ص503؛ الارشاد، ص334؛ الدروس، ج2، ص15؛ مصباح المتهجد، ص792؛ تاج المواليد در مجموعه نفيسه، ص133؛ بحارالانوار، ج50، ص236.

2. «امه ام ولد يقال لها حديث [وقيل سوسن]»، الكافى، ج1، ص503 و كشف الغمه، ج2، ص402؛ «اسم امه على مارواه الاصحاب سليل رضى اللّه‏ عنها وقيل حديث والصحيح سليل»، عيون المعجزات، ص134.

3. كشف الغمه، ج2، ص402.

4. المناقب، ج4، ص421؛ بحارالانوار، ج50، ص236.

5. الارشاد، ص346.

6. المناقب، ج4، ص422؛ دلائل الامامة، ص423.

7. الكافى، ج1، ص503.

8. تحف العقول، ص485.

9. همان، ص487.

10. بحارالانوار، ج50، ص258. (انّ فى الجنة بابا يُقال له المعروف. لايدخله الا اهل المعروف... وقال: نعم قدّم على ما انت عليه، فان اهل المعروف فى الدنيا اهل المعروف فى الاخرة. جعلك اللّه‏ منهم يا اباهاشم ورحمك)

11. احتجاج، ج2، ص267.

12. هداية الكبرى، ص341.

13. توبه/16.

14. اصول كافى، ج1، ص508.

15. تحريم/6: «در آنچه خداوند به آنها امر كرده است، نافرمانى نمى‏كنند و هر چه امر شوند، انجام مى‏دهند.»

16. انبياء/19 و 20: «هر چه در آسمانها و زمين است از آن خداست و كسانى كه در نزد او هستند (فرشتگان) از بندگى و عبادت او سرپيچى نكنند و ملول نشوند. شب و روز بدون آنكه سستى كنند به تسبيح او مشغول اند.»

17. انبياء/26 و 27: «بلكه [فرشتگان] بندگان گرامى داشته شده هستند كه خدا را به گفتار پيشى نمى‏گيرند و به امر او كار مى‏كنند.»

18. يوسف/109: «و ما نفرستاديم پيش از تو جز مردانى از اهل شهرها كه به آنها وحى مى‏كرديم.»

19. احتجاج طبرسى، ج2، ص265.

20. فرقان/31.

21. الغيبة، ص43.

22. بحارالانوار، ج50، ص274؛ كشف الغمه، ج3، ص219. آن حضرت در نامه‏اى به شخص ديگر پاسخ داد: آرى، در نمازت آنان را لعنت كن. (بحارالانوار، ج50، ص267.)

23. سفينة البحار، ج2، ص57.

24. مجمع البحرين، ص16.

25. با خورشيد سامرا، ص265، به نقل از اثبات الهداة، ج3، ص427، ح103.

26. مجمع البحرين، ص332؛ معجم الفرق الاسلاميه، ص235.

27. شرح باب حادى عشر، ص99؛ بحارالانوار، ج25، ص342.

28. انسان/30.

29. الغيبة، ص148؛ الخرايج، ج1، ص458.

30. مروج الذهب، ج4، ص195.

31. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج8، ص158.

32. المناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص428.

33. سفينة البحار، ج1، ص559.

/ 1