جلوه هاى هدايت در سيره وسخن امام حسن عسگرى (ع)
محمد عابدي (2) اشاره
در بخش اول از اين مقاله كه در مجله شماره 54 به چاپ رسيد، به 6 نمونه از جلوههاى هدايت در سيره و سخن امام عسكرى عليهالسلام پرداختيم. اينك بخش پايانى مقاله تقديمتان مىشود. امام عسكرى در يك نگاه
امام حسن عسكرى عليهالسلام در روز جمعه 8 ربيع الثانى سال 232 ق در مدينه متولد شد. (1) مادر بزرگوارش حُديث (2) و پدر بزرگوارش امام هادى عليهالسلام است. مرحوم اربلى مىنويسد: «اما اسمه فالحسن و كنيته ابومحمد و لقبه الخالص؛ (3) نامش حسن و كنيهاش ابومحمد و لقبش خالص است.» و ابن شهر آشوب القاب آن حضرت را چنين بيان مىكند: «القابه: الصامت، الهادى، الرفيق، الزّكى، السّراج، المضيى، الشافى، المرضىّ، الحسن العسكرى. آن حضرت و پدر و جدش هر كدام در زمان خود ابنالرضاناميده مىشدند.» (4) تنها فرزندش، پسر او (هم نام رسول خدا) بود و غير از او فرزندى نداشت. (5) ابن شهر آشوب درباره مدت عمر حضرت مىنويسد: «23 سال با پدر و 6 سال در مقام امامت بود و در دوره امامتش با معتز (چند ماه) و بعد مهتدى و معتمد معاصر بود. (6) و سرانجام در جمعه 8 ربيع الاول 260 ق به شهادت رسيد. (7) جلوه هاى هدايت در سيره و سخن امام حسن عسكرى عليه السلام در بخش اول اين مقاله به 6 نمونه از جلوههاى هدايت در سيره و سخن امام حسن عسكرى عليهالسلام اشاره كرديم. اينك بقيه موارد را پى مىگيريم. 7. هشدار و انذار صريح
قرآن كريم براى هدايت بشر بارها از شيوه انذار و هشدار صريح استفاده كرده است؛ شيوهاى كه به مانند زنگ هشدار و بيدار باش مخاطب را هدف مستقيم محتواى خويش قرار مىدهد. امام حسن عسكرى عليهالسلام در مواردى متعدد چنين روشى را پيش مىگرفت. از جمله، در نامهاش به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، او و ديگران را هشدار مىدهد و با صراحت آنان را نسبت به عواقب سخت كارشان بيدار مىنمايد و مىنويسد: «پس از درگذشت امام پيشين عليهالسلام و بعد از فرستاده دوم من و آنچه از شما به او رسيد، خداوند به سبب آمدنش پيش شما، وى را كرامت و عزت عطا كرد و پس از آنكه ابراهيم بن عبده را بر شما گماردم و نامهاى هم به وسيله محمد بن موسى نيشابورى براى شما نوشتم، راه غفلت را پيموديد. در هر حال، بايد از خداوند كمك خواست. مبادا درباره خدا كوتاهى كنيد و از زيانكاران باشيد! از رحمت خدا به دور باد كسى كه از اطاعت خدا رو گرداند و پندها و موعظههاى اولياى خدا را نپذيرد. به راستى خداوند شما را به اطاعت خود و اطاعت پيامبر و اطاعت اولوالامر فرمان داده است. خدا بر ناتوانى و غفلت شما رحم كند و شما را بر عقيده خود شكيبا سازد. چقدر انسان به پروردگارش مغرور است ... اى اسحاق! خداوند تو و خاندانت را مشمول رحمتش كند ... اگر سنگهاى سخت و استوار برخى از محتواى اين نامه را مىفهميدند، از ترس و بيم خداوند متلاشى مىشدند و به طاعت خدا در مىآمدند و هر چه مىخواهيد بكنيد، به زودى خدا و پيامبر و مؤمنان عمل شما را خواهند ديد و آنگاه سر و كارتان با خداى داناىِ نهان و آشكار است...» (8) 8. احياى روحيه تولاّ و تبرّا
تولاّ، مؤمنان را به سوى نيكيها و نيكان جذب مىكند و به مانند نيروى جاذبهاى قوى، خواه ناخواه آنان را در مسير حق نگاه مىدارد. از اين روى، مؤمنان با تولاّ هم حرمت نيكان رانگاه مىدارند و هم خود را در مسير آنان قرار مىدهند و به سوى حق مىروند. و تبرّا آنان را از بديها و بدها دور مىسازد و به مانند نيروى دفع كنندهاى خواسته و ناخواسته آنان را از مسير باطل كه علامتش ناپاكان امت هستند، دور مىسازد و به اين ترتيب، مؤمنان با تبرّا هم ناپاكان را از حرمت و كرامت در جامعه دينى ساقط مىكنند و هم خود را از مسير آنان به دور نگاه مىدارند. امام حسن عسكرى عليهالسلام با علم به چنين كاركردى، شيعيان را به احياى اين فريضه، به طور عملى، مىكشاند و با دعوت به لعن و نفرين آلودگان و دورى جويى از آنان و نيز عشق به پاكان امت و اولياى الهى، بقاى شيعيان در صراط مستقيم را تضمين مىكرد. از جمله سخنان آن حضرت است: «حُبُّ الأَبرارِ للأبرارِ ثوابٌ لِلأَبرارِ وحُبُّ الفُجّارِ للأبرارِ فضيلةٌ لِلأبرارِ وبُغضُ الفُجّارِ للأبرارِ زَيْنٌ لِلأَبرارِ وبُغضُ الابرارِ للفُجارِ خِزىٌ على الفُجّارِ؛ (9) دوست داشتن نيكان، همديگر را، ثواب براى نيكان است. و دوستى اهل فجور نسبت به نيكان فضيلتى براى نيكان است و بغض فاجرها براى نيكان، زينت نيكان است. و بغض نيكان براى اهل فجور، خوارى براى اهل فجور است.» 9. بيان آثار طاعت و عصيان
از شورانگيزترين مراحل تبليغ و هدايت، لحظات بيان پاداشها و آثار اطاعت خداوند متعال است؛ موضوعى كه مخاطب را با شورى مضاعف در پى راهبران توحيدى مىكشاند. قرآن كريم آكنده از آياتى است كه آثار طاعت و بندگى را بيان مىدارد و آثار خطرناك عصيان و سركشى را گوشزد مىكند. از اين روى، بيان و تصوير آثار طاعت و عصيان راهبردى قرآنى است و در سيره و سخن امام حسن عسكرى عليهالسلام هم بارها مىتوان آن را لمس كرد. نمونه هايى را مىخوانيم: الف) آثار نيكوكارى:
علامه مجلسى از مناقب و خرايج نقل مىكند: ابوهاشم رحمهالله گفت: از امام حسن عسكرى عليهالسلام شنيدم كه فرمود: «بهشت درى به نام المعروف (نيكوكارى) دارد كه تنها نيكوكاران از آن در وارد مىشوند.» من در دل خدا را سپاس گفتم و شاد شدم كه برخى نيازهاى مردم را برآورده مىكنم. حضرت نگاهى به من انداخت و فرمود: «آرى! به همين شيوه باقى بمان؛ زيرا آنان كه در دنيا نيكى كرده باشند، در آخرت نيز اهل نيكى خواهند بود. اى ابوهاشم! خداوند تو را در زمره آنان قرار دهد و مشمول رحمت خود گرداند.» (10)ب) آثار فروتنى:
امام حسن عسكرى عليهالسلام مىفرمود: كسى كه به حقوق مردم آشناتر از ديگران باشد و به اداى آن اهتمام ورزد، نزد خدا مقامى برتر از ديگران دارد و كسى كه در دنيا در برابر برادران مؤمن خويش تواضع و فروتنى كند، نزد خدا در زمره صديقين و از شيعيان واقعى على بن ابى طالب عليهماالسلام خواهد بود. دو تن از برادران دينى و مؤمن على بن ابى طالب عليهماالسلام كه پدر و فرزند بودند، نزد حضرت آمدند. امام به احترام آنان برخاست و در صدر مجلس جايشان داد و خود مقابلشان نشست و دستور داد غذا بياورند. پس از غذا، قنبر تشت و پارچ (ابريق) و حولهاى آورد. قنبر خواست آب به دست مهمانها بريزد كه اميرمؤمنان برخاست و پارچ را از او گرفت تا خود آب به دست مهمان بريزد. او خود را به خاك انداخت و گفت: اى اميرمؤمنان چگونه راضى شوم كه خدا مرا در چنين حالى ببيند. حضرت فرمود: بنشين و دست خود را بشوى تا خداى عزوجل ببيند برادر مؤمن تو كه برتر از تو نيست، دست تو را مىشويد تا در قبال آن خدا دهها برابر مردم دنيا، در بهشت مراپاداش دهد... . چون از شستن دست مهمان (پدر) فراغت يافت، آب را به دست محمد حنفيه داد و فرمود: فرزندم! اگر اين پسر به تنهايى مهمان ما بود، آب بر دستش مىريختم؛ ولى خدا دوست ندارد بين پدر و فرزند در يك مكان به يك گونه رفتار شود. اكنون كه پدر به دست پدر آب ريخت، بايد فرزند به دست فرزند آب ريزد. محمد نيز به دست پسر آب ريخت. [آنگاه امام حسن عسكرى عليهالسلام فرمود:] شيعه واقعى كسى است كه در اين موارد از على عليهالسلام پيروى كند. (11)ج) گناه و كوتاهى عمر:
در كنار بيان آثار عبادت، امام حسن عسكرى عليهالسلام از طريق تشريح و توضيح آثار گناه نيز، جلوه هايى از هدايتگرى خود را به نمايش گذاشته است. حضينى به سند خود از عبدالحميد بن محمد و محمد بن يحيى خرقى روايت كرده كه: نزد ابوالحسن على بن بشر كه مريض بود رفتيم. وى از ما خواست برايش دعا كنيم و نامهاش را توسط شخص مطمئنى نزد مولايمان ابومحمد حسن بن على عليهماالسلام بفرستيم. گفتيم نامهات كجاست؟ گفت: كنار بسترم. ما دستمان را زير سجادهاش برديم و نامهاش را برداشتيم و گشوديم تا بخوانيم. در همان آغاز نامه چشممان به دستخط امام عليهالسلام افتاد كه مرقوم فرموده بود: ما نامهات را خوانديم و از خدا بهبودى تو را خواستيم. خداى متعال از حالا چهل و نه سال به عمرت افزود. خدا را شكر و سپاس گوى، در اين مدت كارهاى نيك و آنچه دوست دارى انجام بده و اگر به گناه آلوده شدى از كوتاه شدن عمر خود ايمن نباش؛ زيرا خداوند آنچه بخواهد انجام خواهد داد. گفتيم: اى على! سرور و مولايمان نامهات را خوانده و جواب هم داده است. اين هم دستخط ايشان است. وى همان لحظه از جاى برخاست و رضايت كنيزش را جلب و او را به عنوان صدقه آزاد كرد و پس از سه روز حوالهاى از ابوعمر عثمان بن سعد عمرى سمّان از سامرا به يكى از بزرگان كرخ رسيد كه اموالى را براى على بن بشر ببرد. وى آن اموال را شمرد و ديد سه برابر اموالى است كه صدقه داده است و اين از معجزات حضرت بود. (12) 10. عنايت ويژه به پرسشهاى قرآنى
از ويژگيهاى هدايتگرى امام عسكرى عليهالسلام پاسخ به سؤالات كتبى و شفاهى است؛ به گونهاى كه حجم زيادى از روايات آن حضرت كه به دست ما رسيده است، مربوط به پاسخهايى است كه به پرسشها داده است. در اين ميان، عنايت ويژهاى به سؤالات قرآنى شده است. به عنوان نمونه: سفيان بن محمد مىگويد از امام حسن عليهالسلام ضمن نامهاى سؤال كردم، منظور از وَليجَه در آيه «ولَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلارَسُولِهِ وَلاَالْمُؤْمِنينَ وَليجَةً» (13) ؛ «غير از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خود قرار ندادند.» چيست؟ و با خود فكر مىكردم كه منظور از مؤمنين در اين آيه چه كسانى است؟ امام در جواب نامه من نوشت: «اَلْوَليجَةُ الَّذى يُقامُ دوُنَ وَلِىِّ الاَْمْرِ. وَحَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ عَنِ الْمُؤْمِنينَ: مَنْ هُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ؟ فَهُمُ الاَْئِمَّةُ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ عَلَى اللّهِ فَيُجيزُ أَمانَهُمْ؛ (14) وليجه كسى است كه به جاى ولى امر (امام حق) نصب مىشود، اما اينكه در خاطرت گذشت كه منظور از مؤمنين در آيه كيستند؟ پس آن مؤمنان، امامان بر حقاند كه از خدا براى مردم امان مىگيرند و خداوند امان آنها را مورد قبول قرار مىدهد.» 11. مبارزه مستدل با باورهاى غلط
مرحوم طبرسى از ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن على بن محمد بن يسار روايت كرده است كه به امام حسن عسكرى عليهالسلام عرض كرديم: در منطقه ما گروهى ادعا مىكنند هاروت و ماروت دو فرشتهاند كه چون گناهان فرزندان آدم افزون شد، خداوند آن دو را همراه فرشتهاى ديگر به زمين فرستاد. آن دو شيفته زنى شدند و خواستند با او زنا كنند و شراب نوشيدند و نفس محترمه را كشتند. خداوند آن دو را در بابِل عذاب و شكنجه مىكند و ساحران از آن دو سحر مىآموزند و خدا آن زن را به ستاره زهره مسخ كرد. امام فرمود: حاشا كه چنين باشد. فرشتگان الهى با لطف خدا معصوم از گناه و كفر و اعمال ناروا هستند. خداى عزوجل فرمود: «لا يَعْصُونَ اللّهَ ما اَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» (15) و فرمود: «وَلَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِروُنَ عَنْ عِبادَتِهِ وَلايَسْتَحْسِروُنَ يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ لايَفْتُرُونَ» (16) و درباره فرشتگان فرمود: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (17) تا آنجا كه فرمود «مُشْفِقُونَ». خداوند اين فرشتگان را جانشينان خود در زمين قرار داده و آنها در دنيا همچون پيامبران و ائمهاند. آيا از پيامبران قتل نفس و زنا و شراب خوارى سر مىزند؟ آن گاه فرمود: آيا نمىدانى كه خداوند هيچ گاه دنيا را از پيامبر يا امامى از جنس بشر تهى نگذاشته است؟ آيا نفرمود: «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلاّ رِجالاً نُوحى اِلَيْهِمْ مِنْ اَهْلِ الْقُرى» (18) و اعلام فرمود كه او فرشتگان را به اين سبب به زمين نفرستاد كه امام و فرمانروا باشند، بلكه آنها به سوى پيامبران الهى فرستاده شدهاند؟» ماپرسيديم: پس ابليس فرشته نيست؟ فرمود: «خير، بلكه ابليس از جن است». (19) 12. اعلام موضع در برابر جريانهاى انحرافى
هدايتگران بايد گروههاى مختلف جامعه خويش را به خوبى بشناسند و از مواضع و افكار آنان به خوبى مطلع باشند تا بتوانند با هر يك متناسب با انديشه و ايده هايشان برخورد مناسب را تدارك ببينند؛ زيرا همواره هدايتگران الهى مخالفان زيادى داشته و دارند: «وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّا مِنَ الْمُجْرِمينَ» (20) ؛ «و اين چنين براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم.» از سوى ديگر مخالفان دين الهى نيز هيچ گاه يكسان نبودهاند، بلكه هر يك مرام و گرايش و افكار خاصى داشتهاند. امام حسن عسكرى عليهالسلام با آگاهى كامل از جريانهاى عصر، مواضع خود را اعلام مىكرد و به اين طريق گروههاى زيادى از مردم را از سرگردانى نجات مىداد. نمونه هايى از اعلام مواضع حضرت چنين است: الف) واقفيها
واقفيان سلسله امامت را تا حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مىپذيرند و بنيانگذاران آن تعدادى از ياران امام صادق و كاظم عليهماالسلام بودند و از جمله آنان، زياد بن مروان، على بن ابى حمزه و عثمان بن عيسى مىباشند. دليل توقف آنان، دلبستگى به اموال زيادى بود كه بايد به امام بعدى مىسپردند. شيخ طوسى مىنويسد: بعد از شهادت امام موسى بن جعفر عليهماالسلام هفتاد هزار دينار نزد زياد قندى و سى هزار دينار و پنج كنيز و خانهاى در مصر نزد عثمان بن عيسى رواسى بود. امام رضا عليهالسلام آنها را طلب كرد. ابن ابى حمزه امامت او را منكر شد و اموال را نداد. زياد قندى همچنين كرد. ولى عثمان بن عيسى ضمن نامهاى به امام رضا عليهالسلام نوشت: پدرت از دنيا نرفته و همچنان زنده است و كسى كه بگويد او مرده، سخن بيهودهاى گفته است... . (21) امام حسن عسكرى عليهالسلام در خصوص اين گروه منحرف بارها اعلام موضع كرد و افراد زيادى را از ورطه انحراف آزاد كرد. احمد بن مطهر مىگويد: يكى از ياران ما از مردم جبل (قهستان) به ابومحمد عليهالسلام نامهاى نوشت و پرسيد: كسانى را كه در مورد امامت موسى بن جعفر عليهماالسلام توقف كرده (و جانشين او را نپذيرفتهاند) دوست دارى يا از آنان بيزارى مىجويى؟ حضرت پاسخ داد: آيا براى عمويت آمرزش مىخواهى! خداوند عمويت را نيامرزد. از او بيزارى بجوى و من در پيشگاه خدا از آنها بيزارى مىجويم. با آنها سر دوستى نداشته باش، از بيمارانشان عيادت نكن، در تشييع جنازههايشان حاضر نشو و هرگز بر جنازههاى آنها نماز مگزار. خواه امامى را از ناحيه خدا انكار كرده باشند، خواه امامى را كه امامتش از سوى خدا نيست، بر امامان افزوده باشند، يا قائل به تثليث (سه خدايى) باشند. كسى كه امامتِ آخرين فرد ما را انكار كند، گويا امامت اولين ما را انكار كرده و كسى كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسى است كه از تعداد ما كاسته است و امامت ما را انكار كرده است.» (22) شخص سؤال كننده نمىدانست كه عمويش واقفى است و امام با اين روش او را از اين موضوع مطلع كرد. ب) صوفيه
گروه منحرف ديگر در عصر امام، صوفيه بودند؛ جماعتى كه از ابتداى پيدايش به دست ابوهاشم كوفى، عدهاى از مسلمانان را فريب داد و از اسلام راستين منحرف ساخت. امام عسكرى عليهالسلام درباره آنان و رئيس قومشان، حديثى از امام صادق عليهالسلام را يادآورى فرمود: از امام جعفر صادق عليهالسلام درباره ابوهاشم (كوفى) سؤال شد. فرمود: فردى بسيار فاسد العقيده بود. مسلكى به نام تصوف اختراع كرد و آن را مركزى براى اعتقادات پليد خود قرار داد. (23) ج) ثنويه
اين فرقه منحرف در زمان امام عسكرى عليهالسلام پديد آمد و به نوشته مجمع البحرين: آنها فرقهاى از مجوساند و به دو اصل خير و شر (نور و ظلمت) و پيامبرى حضرت ابراهيم عليهالسلام معتقدند. (24) امام حسن عسكرى عليهالسلام نسبت به اين گروه بسيار حساس بود. شيخ حر عاملى از كشف الغمه از ابوسهل بلخى نقل مىكند: يكى از ياران نامهاى به امام نوشت و درخواست كرد درباره پدر و مادرش دعا كند. امام عليهالسلام چنين نوشت: «رَحِمَ اللّهُ والِدَتَكَ وَالتّاءُ مَنْقُوطَةٌ؛ (25) خداوند مادرت را بيامرزد و تاء دو نقطه است.» يعنى كلمه تاء دو نقطه است نه ياء كه والديك بشود. چون پدرش ثنوى بود و امام نمىخواست براى پدر او دعا كند. د) مفوّضه
اين گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمد صلىاللهعليهوآله را آفريد و آفرينش دنيا را به او سپرد و او هم عهدهدار آفرينش هر چه در دنياست، شد. برخى هم گفتهاند اين كار به على عليهالسلام سپرده شد. (26) شيخ صدوق مىنويسد: به اعتقاد ما غُلات و مفوّضه به خداى عزوجل كفر ورزيدهاند و از يهود و نصارا و مجوس و قدريه و حروريه و كليه بدعت گذاران و منحرفان بدترند. (27) امام حسن عسكرى عليهالسلام به شيوههاى گوناگون درباره آنان اعلام موضع مىكرد كه از نمونههاى شگفتانگيز آن پاسخ توسط فرزند خردسالش (امام عصر عليهالسلام ) در حضور حضرت مىباشد. گروهى از مفوضه، كامل بن ابراهيم مدنى را نزد ابومحمد عليهالسلام فرستادند. وى وارد شد و كنار درى كه پرده داشت نشست. همان لحظه نسيمى وزيد و گوشه پرده كنار رفت. كودكى چهار ساله را ديد كه گفت: اى كامل بن ابراهيم! گفت: بلى اى مولاى من! آن كودك فرمود: نزد ولى اللّه آمدهاى كه... درباره سخن مفوضه بپرسى؟ آنان دروغ گفتند. بلكه دلهاى ما ظرف مشيّت و اراده خداى عزوجل است. هرگاه بخواهد، ما هم مىخواهيم و خداوند مىفرمايد: «وَما تَشاؤُونَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّهُ». (28) آن گاه امام عسكرى به او فرمود: چرا نشستهاى؟ پاسخت را داد، برخيز! (29) ه) قيام صاحب الزنج (فتنه اى سياسى)
در كنار انحرافات اعتقادى و فرهنگى، از فتنههاى سياسى نيز نبايد غافل ماند كه مشهورترين آنها قيام صاحب الزنج است. رهبرى اين قيام را شخصى فاسد و منحرف به عهده داشت كه خود را على بن محمد بن احمد بن عيسى بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب مىخواند. به گفته مسعودى «در شب 5 شنبه 27 رمضان 255 در بئر نحْل بين شهر الفتح و كرخِ بصره قيام كرد. تاريخ نگاران به اتفاق وى را علوى نمىدانند و ديدگاهش همان ديدگاه خوارج بود.» (30) وى به هوادارانش مىگفت: نبوت به من عرضه شد، ولى نپذيرفتم، چون مشكلاتى داشت كه ترسيدم تحمل آنها را نداشته باشم. (31) بر اثر قيام وى خسارات زيادى به مردم بصره وارد شد. وى چند بار به آن شهر حمله كرد و تعداد زيادى را كشت و دارايى مردم را غارت كرد و مسجد جامع را آتش زد. جنگ وى با حكومت عباسى حدود چهارده سال و چهار ماه و شش روز طول كشيد و با قتل وى توسط موفّق خليفه عباسى (270 ه . ق) قيام خاتمه يافت. وى خود را به دلايل متعدد به اهل بيت عليهمالسلام منتسب مىكرد، ولى امام عسكرى عليهالسلام علاوه بر تأييد نكردن قيام وى، با اعلام موضع، شيعيان را از انحراف و خطر مىرهانيد. از جمله، محمد بن صالح خثعمى مىگفت: تصميم گرفتم ضمن نامهاى از ابومحمد عليهالسلام درباره صاحب الزنج بپرسم، ولى فراموش كردم. امام در جواب نامه علاوه بر سؤالهاى مكتوب من، نوشته بود: «.. و صاحب الزنج از ما نيست.» (32) مرحوم محدث قمى مىنويسد: امام عليهالسلام نسبت او را به اهلبيت نفى كرد. بنابراين، از حيث نَسب و مذهب و عمل نيز نفى شده است. (33) 1. دلائل الامامة، ص423، ح11384. و اختلاف در نظريهها ر.ك: الكافى، ج1، ص503؛ الارشاد، ص334؛ الدروس، ج2، ص15؛ مصباح المتهجد، ص792؛ تاج المواليد در مجموعه نفيسه، ص133؛ بحارالانوار، ج50، ص236. 2. «امه ام ولد يقال لها حديث [وقيل سوسن]»، الكافى، ج1، ص503 و كشف الغمه، ج2، ص402؛ «اسم امه على مارواه الاصحاب سليل رضى اللّه عنها وقيل حديث والصحيح سليل»، عيون المعجزات، ص134. 3. كشف الغمه، ج2، ص402. 4. المناقب، ج4، ص421؛ بحارالانوار، ج50، ص236. 5. الارشاد، ص346. 6. المناقب، ج4، ص422؛ دلائل الامامة، ص423. 7. الكافى، ج1، ص503. 8. تحف العقول، ص485. 9. همان، ص487. 10. بحارالانوار، ج50، ص258. (انّ فى الجنة بابا يُقال له المعروف. لايدخله الا اهل المعروف... وقال: نعم قدّم على ما انت عليه، فان اهل المعروف فى الدنيا اهل المعروف فى الاخرة. جعلك اللّه منهم يا اباهاشم ورحمك) 11. احتجاج، ج2، ص267. 12. هداية الكبرى، ص341. 13. توبه/16. 14. اصول كافى، ج1، ص508. 15. تحريم/6: «در آنچه خداوند به آنها امر كرده است، نافرمانى نمىكنند و هر چه امر شوند، انجام مىدهند.» 16. انبياء/19 و 20: «هر چه در آسمانها و زمين است از آن خداست و كسانى كه در نزد او هستند (فرشتگان) از بندگى و عبادت او سرپيچى نكنند و ملول نشوند. شب و روز بدون آنكه سستى كنند به تسبيح او مشغول اند.» 17. انبياء/26 و 27: «بلكه [فرشتگان] بندگان گرامى داشته شده هستند كه خدا را به گفتار پيشى نمىگيرند و به امر او كار مىكنند.» 18. يوسف/109: «و ما نفرستاديم پيش از تو جز مردانى از اهل شهرها كه به آنها وحى مىكرديم.» 19. احتجاج طبرسى، ج2، ص265. 20. فرقان/31. 21. الغيبة، ص43. 22. بحارالانوار، ج50، ص274؛ كشف الغمه، ج3، ص219. آن حضرت در نامهاى به شخص ديگر پاسخ داد: آرى، در نمازت آنان را لعنت كن. (بحارالانوار، ج50، ص267.) 23. سفينة البحار، ج2، ص57. 24. مجمع البحرين، ص16. 25. با خورشيد سامرا، ص265، به نقل از اثبات الهداة، ج3، ص427، ح103. 26. مجمع البحرين، ص332؛ معجم الفرق الاسلاميه، ص235. 27. شرح باب حادى عشر، ص99؛ بحارالانوار، ج25، ص342. 28. انسان/30. 29. الغيبة، ص148؛ الخرايج، ج1، ص458. 30. مروج الذهب، ج4، ص195. 31. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج8، ص158. 32. المناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص428. 33. سفينة البحار، ج1، ص559.