ستاره ی مدینه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ستاره ی مدینه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ستاره‏ى مدينه

(به مناسبت ولادت حضرت زينب عليهاالسلام )

محمد عابدى

اشاره:

بى‏گمان سخن گفتن از عقيله بنى‏هاشم، دختر آسمانى على عليه‏السلام ، بسيار سخت است. حال كه در آستانه‏ى تولد اين ستاره‏ى علوى قرار گرفتيم، شمه‏اى از شخصيت و فرازهايى از زندگى آن حضرت تا عصر امام حسين عليه‏السلام را بيان مى‏كنيم و بخش پايانى آن را كه با كربلا و عاشورا پيوند مى‏خورد، به مناسبت رحلت اين بانوى ارجمند، تقديم خواهيم كرد.

از اين روى در مقاله حاضر بيشتر به زندگى و شرح جلوه‏هايى از شخصيت حضرت زينب عليهاالسلام كه مربوط به قبل از قيام كربلاست پرداخته‏ايم و هر گونه توضيح مربوط با دوره‏ى دوم را به مبحث رحلت وى واگذاشته‏ايم.

زينت پدر

ستاره‏ى مدينه وقتى به دنيا آمد، امام حسين عليه‏السلام به سرعت خود را به پدر رساند و با اشتياق خبر تولّد خواهرش را به او داد و منتظر لبخندى بر لب پدر شد، امّا در كمال شگفتى اشك پدر را ديد كه بر گونه‏اش جارى شد. حسين سبب گريه پدر را پرسيد.

امام فرمود: «فرزندم به زودى خواهى دانست.» (1)

در اين ايام پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مسافرت بود؛ لذا فاطمه عليهاالسلام رو به على عليه‏السلام كرد و پرسيد: پدرم در مسافرت است، نام اين دختر را چه بگذاريم؟ على عليه‏السلام فرمود: من در اين كار بر پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيشى نمى‏گيرم. منتظر مى‏شويم تا به زودى باز گردد. سرانجام پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از سفر برگشت. او طبق معمول قبل از ورود به خانه‏اش در خانه‏ى فاطمه عليهاالسلام را كوبيد و چون داخل شد، سيماى كودك فاطمه عليهاالسلام را ديد. على عليه‏السلام پيش آمد؛ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را از تولد نوه‏اش مطلع كرد و از وى خواست نامى براى او انتخاب كند. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «فرزندان فاطمه، فرزند من هستند، امّا منتظر وحى مى‏مانم تا خداوند نامى برايش برگزيند در همان هنگام جبريل نازل شد و عرض كرد: خداوند سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: نام اين كودك را زينب بگذار؛ زيرا در لوح محفوظ اين نام را براى او نوشته‏ايم. آن گاه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله (زينب) را از مادرش خواست، بر گونه‏اش بوسه‏اى زد و فرمود: حاضرين و غايبين را وصيت مى‏كنم كه حرمت اين دختر را نگهدارند؛ كه او همانند خديجه كبرى عليهاالسلام است.،»(2)

و به اين ترتيب در پنجم جمادى الاولى سال پنجم يا ششم هجرى سومين فرزند فاطمه زهرا عليهاالسلام پاى به اين جهان گذاشت.(3)

تولّد حضرت زينب عليهاالسلام همراه با غم و اندوه اهل بيت عليهاالسلام بود و اين به خاطر اخبارى بود كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از آينده و مصيبت‏هايى كه زينب عليهاالسلام بدان گرفتار خواهد شد؛ داده بود. از جمله وقتى جبرييل ناز شد و نام زينب را براى مولود مبارك فاطمه آورد، گريان شد. وقتى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سبب گريه‏اش را سؤال كرد، گفت: «اين دختر از آغاز تا پايان زندگى، رنج و بلاهاى زيادى را به جان خواهد خريد به درد مصيبت تو، ماتم مادرش، مصيبت پدرش، فراق برادرش حسن و از همه فزون‏تر به مصائب كربلا گرفتار خواهد شد.» وقتى اين خبر را رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيد، گريان شد... .

«فلما احضرتها اخذها رسول الله و ضمّها الى صدره الشريف و وضع خده المنيف على خدّها فبكى بُكاءً عاليا و سال الدّمع على محاسنه الشريف جاريا فقالت فاطمه: لماذا بكائك؟ لا ابكى الله عينيك يا ابتاه!، فقال صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : يا بنيّة فاطمةُ فاعلمى ان هذه البنت بعدك و بعدى تُبتلى بالبلايا تردّ عليها مصائب شتى و رزايا، فبكت فاطمه عليهاالسلام عند ذلك ثم قالت: يا اب فما ثواب من بكى عليها و على مصائبها؟، فقال: يا بضعتى و قرّه عينى! ان من بكى عليها و على مصائبها يكون ثواب بكائه كثواب من بَكى اخويها،؛

وقتى زينب را حاضر كردند رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله او را گرفت و به سينه‏ى شريفش چسبانيد و صورت مبارك خود را به صورتش نهاد و بلند گريست [چنان كه[ اشك از محاسن شريف او روان شد، فاطمه عليهاالسلام پرسيد: [اى پدر گرامى[ گريه‏ات براى چيست؟ خدا نگرياند دو چشم شما را!، فرمود: اى دختر من، اى فاطمه! بدان كه بعد از تو و بعد از من اين دختر، گرفتار بلاها خواهد شد و مصيبت‏هاى گوناگون بر وى وارد خواهد شد.،

در اين لحظه فاطمه عليهاالسلام به شدت گريست و پرسيد: اى پدر! ثواب كسى كه بر او و مصيبت هايش گريه كند، چيست؟، فرمود: اى پاره تن من و روشنى چشمم! هر كس بر او و مصيبت‏هايش گريه كند، ثواب گريه‏اش مانند ثواب كسى است كه بر دو برادر او [حسن و حسين] گريه كند،... .» (4)

سيماى زينب

بانويى بلند بالا با چهره‏اى نورانى، قوى اندام، داراى فصاحت و بلاغتى على گونه و عصمت و حيائى فاطمى، حلم و بردبارى حسنى و شجاعتى حسينى، از وى بانويى كم نظير ساخته بود. (5)

دوران كودكى

1 ـ مقام وحدانيت

زينب عليهاالسلام از همان كودكى داراى كمالات معنوى و علمى بود چنان كه اميرمؤمنان را به شگفتى وامى‏داشت. آن گونه كه ملامحمد تقى، معروف به شهيد ثالث، در مجالس المتقين و ابى سعيد سبزوارى در مصابيح القلوب مى‏نويسند: «حضرت زينب عليهاالسلام همراه با ابوالفضل العباس عليهاالسلام در دوران كودكى، كنار اميرمؤمنان عليه‏السلام نشسته بودند، حضرت رو به ابوالفضل كرد و گفت: فرزندم بگو يك، او گفت يك. آن گاه از او خواست بگويد دو، ولى ابوالفضل عليه‏السلام پاسخ داد: پدر! با زبانى كه يك گفته‏ام دو نمى‏گويم، (منظورش وحدانيت خدا بود) امام عليه‏السلام از خوشحالى فرزندش را بوسيد. آن گاه زينب عليهاالسلام پرسيد: پدر! ما را دوست دارى!، فرمود: چگونه شما را دوست نداشته باشم، شما ميوه دل من هستيد.،

زينب عليهاالسلام عرض كرد: لايجتمع حبّان فى قلب مؤمن حب اللّه و حب الاولاد و ان كان ولابد فالحب لله تعالى و الشفقة للاولاد؛ دو محبت در قلب مؤمن جمع نمى‏شود [هم] حب خدا و [هم] حب اولاد اگر چاره‏اى نباشد پس دوستى مخصوص خداست و شفقت و مهربانى براى اولاد.،» (6) آرى زينب از همان كودكى صاحب علم و كمال بود.

2 ـ ايثار در كودكى

نمونه ديگر از اسناد تاريخى، حكايت از ايثار حضرت زينب عليهاالسلام در دوران كودكى دارد كه اين نيز بيانگر رشد كمال انسانى وى در طفوليت است.

از جمله در رياحين الشريعة مى‏خوانيم: «روزى على عليه‏السلام مهمانى به خانه آورد ولى در منزل غذايى نبود، حضرت از فاطمه عليهاالسلام سؤال كرد: آيا غذايى داريم.، حضرت فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد: فقط يك قرص نان داريم كه براى زينب نگه داشته‏ام.، حضرت زينب عليهاالسلام كه در رختخواب ولى بيدار بود، گفت: مادر نان را براى مهمان ببريد، من صبر مى‏كنم.، (7)

3 ـ مهر برادر

از همان كودكى علاقه‏اى عجيب به برادرش امام حسين عليه‏السلام داشت چنان كه زينب كوچك هنگامى كه گريه مى‏كرد، تنها در آغوش برادرش آرام مى‏گرفت. اين رفتار فاطمه زهرا عليهاالسلام را شگفت زده كرده بود. به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عرض كرد:پدر من از چنين رفتارى تعجب مى‏كنم. اين گونه محبت بيش از حدّ معمول است. زينب بدون ديدن حسين شكيبايى ندارد و اگر بوى حسين را نشود، جان از تنش بيرون مى‏رود.،

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وقتى اين حكايت را شنيد، آه از سينه بركشيد و اشك بر چهره‏اش روان شد و فرمود: اى نور چشم من اين دختر با حسين عليه‏السلام به سفر كربلا خواهد رفت و رنج‏ها خواهد ديد...،» (8)

محبت زينب نسبت به امام حسين عليه‏السلام البته اختصاص به دوره‏ى كودكى نداشت چنان كه وقتى ابن عباس به امام حسين عليه‏السلام گفت: «حال كه خود به اين سفر مى‏روى زينب را نبر.» در همان لحظه زينب عليهاالسلام برآشفت و گفت: «اى ابن عباس! مى‏خواهى بين من و حسين جدايى بياندازى!»(9)

القاب و كنيه‏هاى حضرت زينب عليهاالسلام

ام كلثوم، ام عبدالله، ام الحسن، ام المصائب، ام الرزايا، ام النوائب، و... كنيه‏هاى اين بانوى بزرگوار است و القاب مباركش كه بيش از 60 مورد ذكر شده عبارتند از: عالمه غير معلمه، فهيمه غيرمفهمه، كعبة الرزايا، نائبة الزهرا، نائبة الحسين، مليكة النساء، عقيلة النساء، عديلة الخامس من اهل الكساء، شريكة الشهداء، ناموس رواق العظمة كفيلة السجاد، سيدة العقايل، سرابيها، سلالة الولاية، سقيقة الحسن، عقيلة خدر الرسالة، وليدة الفصاحة، رفيعة الولاية، البليغة، الفصيحة، الكاملة، عابدة آل على، صديقة الصغرى، موثقة، عقيلة الطالبين، فاضلة، شمسة قلادة جلالت، عقيلة الوحى، نجمة سماء نباله، معصومة الصغرى، قرينة النوائب، محبوبة المصطفى، قرة عين مرتضى، صابرة محتسب، ربة خدر القدس، قبلة الرزايا، رفيعة الوحى، باب جعلة الخطايا، خضرة على و فاطمة، ربيعة فضل، شريكة الحسين، بطلة كربلا، عظيمة بلواها، عقيلة قريش، باكيه، سليلة الزهرا، امين الله، آية من آيات الله، عارفة، اهل التقى، لبيبة جزلة عاقلة، عقيلة جليلة، امرأة عاقله، محدثه، ناوس كبريا، راضية بالقدر و القضاء وحيدة، شجاعة، زاهدة، عامله. (10)

ويژگى‏هاى شخصيتى زينب عليهاالسلام

هرچند برخى از القاب وى به ويژگى‏هاى مهمّى در اين بانوى بزرگوار اشاره دارد ليكن جا دارد، به چند ويژگى بارز از آن حضرت اشاره شود.

1 ـ عبادت:

زينب عليهاالسلام در عبادت و بندگى خداوند، پيرو مادرش زهرا عليهاالسلام بود. اكثر شب‏ها ر ابه تهجد و تلاوت قرآن صبح مى‏كرد و به گفته برخى از مورخان شب بيدارى يادگار فاطمه عليهاالسلام در طول عمرش، هرگز ترك نشد. حتّى در شب يازدهم محرم با آن همه خستگى و فرسودگى و مشاهده آن همه آلام روحى نماز شب خود را خواند. همچنين از امام سجّاد عليه‏السلام نقل شده است كه: «ان عمتى زينب كانت تودى صلواتها من قيام الفرائض و النوافل عند مسيرنا من الكوفة الى الشام و فى بعض المنازل كانت تصلى من جلوس لشدة الجوع و الضعف منذ ثلات ليالٍ لانها كانت تقسم ما يصيبها من الطعام على الاطفال لان القوم كانوا يدفعون لكل واحد منا رغيفا واحدا من الخبز فى اليوم و الليلة؛

عمه‏ام زينب، نمازهاى واجب و مستحبى‏اش را در طول مسير كوفه به شام مى‏خواند و در بعضى از توقفگاه‏ها از شدت گرسنگى و ضعف در مدّت شبانه روز نمازش را نشسته خواند. چون آنچه از غذا سهم او بود، بين كودكان تقسيم مى‏كرد. چون آن قوم به هر يك از ما يك گرده نان در شبانه روز مى‏دادند.» (11)

2 ـ علم و دانش

بخشى از علم و دانش حضرت زينب عليهاالسلام از نوع اكتساب نيست، بلكه همچو ساير اهل بيت عليهم‏السلام از منبع علوم غيبى است. از اين روست كه امام زين العابدين به وى «عالمه غير معلمه» لقب مى‏دهد. آرى، اين بانوى بزرگوار چنان مقام علمى والايى داشت كه يك سال پس از ورود اميرمؤمنان عليه‏السلام به كوفه زنان آن شهر از وى خواستند اجازه كسب فيض دهد و او در ايامى كه در كوفه بود، مجلسى تشكيل داد و در خانه خود به زنان تفسير قرآن درس مى‏داد. (12)

در يكى از روزها كه به تفسير (كهيعص) رسيده بود، اميرمؤمنان عليه‏السلام وارد شد. و فرمود: «اى نور ديده شنيدم تفسير (كهيعص) را براى بانوان مى‏گفتى، گفت: بلى، امام فرمود:

اى نور ديده اين رمز است در مصيبت وارده بر شما عترت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن گاه مصائب وارده را شرح داد و حضرت زينب عليهاالسلام گريست. (13)

3 ـ كرامت و استجابت دعا

هر چند هزاران كرامت از اين بانوى بزرگوار بروز كرده امّا فقط نمونه‏اى را نقل مى‏كنيم. مرحوم ثقة الاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطان آبادى نقل مى‏كند: «به چشم درد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان كردم، اثرى نداشت، به سلطان آباد آمدم و نزد پزشكان رفتم. آن‏جا هم فايده‏اى نكرد و بر عكس مريضى‏ام شديد شد. بعضى از دكترها مى‏گفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مى‏دادند و من هر روز از روز قبل نالان‏تر مى‏شدم تا اين كه سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمى‏توانستم بخوابم. در آن اوقات يكى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مى‏خواست به كربلا برود. من هم با او راهى شدم. در منزل اول درد چشم شديدتر شدو همه، مرا شماتت مى‏كردند مگر يك نفر. بالاخره، به منزل دوم رسيديم درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر. تا اين كه نزديك سحر آرامش پيدا شد.

در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم زينب كبرى عليهاالسلام را ديدم كه گوشه‏ى مقنعه‏اش را به چشمم مى‏كشيد.

از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمى‏كردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمى‏كردم. من كه هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: كاش بسته‏ى روى چشمم را باز مى‏كردم. تا باز كردم، ديدم همه چيز را مى‏بينم. صدا زدم كه رفقا بياييد، همه آمدند و گفتند: كدام چشمت درد مى‏كرد؟، گفتم:

چشم چپم بود.، هرچه نگاه كردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند.» (14)

در كتاب وقايع الايام تبريزى نيز مى‏خوانيم:

«شيخ عبدالرحمن جمهورى مصرى (از علماى اهل سنت) نويسنده‏ى كتاب مشارق الانوار، مى‏گفت:

در گرفتارى سختى افتادم، با خود گفتم بر سر قبر حضرت زينب، دختر على بروم، شايد گرفتارى رفع شود.

قصيده‏اى در مدح زينب عليهاالسلام گفتم كه اوّل آن چنين بود:




  • ال حله لكم علينا الولاء
    زينب فضلها علينا عميم
    وحمانا من السقام شفاء



  • لاسواكم بما لكم الاء
    وحمانا من السقام شفاء
    وحمانا من السقام شفاء



من بر سر قبر رفتم و شعرم را خواندم و از حضرت به عنوان پاداش تقاضاى رفع گرفتاريم را كردم.

در كمال ناباورى آن مشكل من حل شد. به خدا سوگند! از حرم بيرون نيامدم، مگر با حاجت روا شده.» (15)

4 ـ معصومه

از ديگر ويژگى‏هاى حضرت، مقام عصمت است؛ مى‏دانيم كه عصمت درجاتى دارد. مرتبه‏ى عالى آن مخصوص اهل بيت عليهم‏السلام است «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا» (16) اما چون حضرت زينب عليهاالسلام نيز از طينت محمدى و مجاهده نفس برخوردار بود، توانست به مرتبه‏اى از اين عصمت دست يابد. لذا خود آن حضرت در برخى احتجاجات خود به اين مقام اشاره مى‏كند.

محقق ممقانى در تنقيح المقال مى‏نويسد:

«در صورتى كه عقيده به عصمت زينب داشته باشيم، گزاف نگفته‏ايم. آنان كه بر حالات زينب در عاشورا و پس از آن واقف باشند، چگونه مى‏توانند عصمت آن بزرگوار را انكار كنند. چون اگر زينب عصمت نداشت، در آن مدتى كه امام سجاد عليه‏السلام بيمار بود، امام حسين مقدارى از سنگينى بار امامت را به آن حضرت نمى‏سپرد.» (17)

5 ـ موثقه و صديقه و امينه

حضرت زينب عليهاالسلام مورد اطمينان همه، خصوصا حضرت سيد الشهدا و امام سجاد عليهماالسلام بود. لذا امام حسين عليه‏السلام ودايع امامت را به وى سپرد و هر وقت امام سجاد عليه‏السلام به بيان اخبار و احاديث مى‏پرداخت و مى‏خواست در ذهن مردم جاى بگيرد، آن را به عمه‏اش مستند مى‏كرد. ابن عباس نيز همين طور به زينب عليهاالسلام استناد مى‏كرد با اين كه خود مقام والايى داشت ـ مى‏گفت: «حدثتنا عقيلتنا.» (18) روايت حضرت زينب را به مناسبت در فصل‏هاى مختلف نقل خواهيم كرد.

از طرف ديگر حضرت، جزو صديقين به شمار مى‏رفت مقامى كه اشخاص محدودى بدان دست يافته‏اند. و پيامبران بدان مقام فخر مى‏كردند «انه كان صديقا نبيّا» (19) ابراهيم صديق پيامبر بود. والاترين مقام صديقين متعلق به على اميرمؤمنان است (20) و در زنان سابقه اين مقام به حضرت مريم و در امت پيامبر به فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام (21) و آن گاه به حضرت زينب عليهاالسلام اختصاص دارد. لذا چون مادرش فاطمه‏ى زهرا به صديقه‏ى كبرى مشهور بود، به وى صديقه‏ى صغرى مى‏گفتند.

همچنين حضرت زينب امانتدار الهى بود و به مقام «امينة الله» رسيد. زيرا اگر داراى چنان مقامى نمى‏بود، هرگز امام حسين عليه‏السلام ودايع امامت را به وى نمى‏سپرد. آرى او در سايه عبادت و بندگى به اين مقام رسيد.

در محضر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

چنانچه زينب عليهاالسلام در سال 5 هجرى متولّد شده باشد، تنها 5 سال محضر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را درك كرده است. البته 5 سالى كه آكنده از مهر و عطوفت و خاطراتى براى تمام عمر بود.

آخرين خاطره‏ى وى از دوره‏ى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مربوط به لحظه‏اى است كه هنگام رحلت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، اميرمؤمنان، فاطمه زهرا، حسن و حسين عليهماالسلام هر يك خوابى ديدند كه دلالت بر وفات رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله داشت. لذا با ناله و تحيت به سوى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حركت كردند. در همين حال زينب عليهاالسلام نيز خدمت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و گفت: يا رسول الله، يا جداه! ديشب خواب هولناكى ديدم. كانى بريح عاصفة انبعثت و اسودت الدنيا و ما فيها و اظلمتها و حركتنى من جانب فرأيت شجرة عظيمة فتعلقت بها من شدة الريح قد قلعتها و القتها على الارض ثم تعلقت على غصن قوى من اغصان تلك الشجرة فقلعتها ايضا ثم تعلقت بضرع آخر فكسرته ايضا. فتعلقت على فرعين متصلين من فروعها فكسرتهما ايضا فاستيقضت من نوهى هذه؛

گويا باد سختى وزيدن گرفت به صورتى كه دنيا و ما فيها را تاريك و ظلمانى كرد و من را [شدت باد] به سوئى مى‏برد. بالاخره درخت بزرگى به نظرم آمد، خود را به آن چسباندم. باد از شدت وزش، درخت را از ريشه كند و برزمين انداخت. من خود را به شاخه‏اى محكم از شاخه‏هاى آن درخت آويختم. باد آن شاخه را نيز درهم شكست، به شاخه‏اى ديگر آويزان شدم، آن را هم شكست، در آن حال به دو شاخه كه به هم متصل بودند از فروع آن شاخه چسبيدم، اما آن دو را نيز شكست، و من وحشت‏زده از خواب برخاستم.

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از شنيدن اين خواب سيلاب اشك از ديده‏اش جارى شد و به شدت گريست. آن گاه فرمود: اى نور ديده! آن درخت جد تو است كه به زودى تندباد اجل او را از پاى در خواهد آورد و آن شاخه نخست كه به آن پناه بردى، مادر توست و شاخه ديگر پدرت و آن دو شاخه ديگر برادر تو حسن و حسين هستند كه در مصيبت ايشان دنيا تاريك مى‏شود و تو در مصيبت آن‏ها جامه سياه مى‏پوشى.،» (22) آرى و در پى اين خواب، با فاصله‏اى اندك رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سوى جنان پر كشيد و خاندان اهل بيت عليهم‏السلام را در دنيا با مردمان منافق و كينه‏توز تنها گذاشت.

با كوثر رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

بى‏گمان آنچه زينب عليهاالسلام از فضايل اخلاقى و كمالات نفسانى كسب كرد، مديون پاكى و طهارت فاطمه زهرا عليهاالسلام و اميرمؤمنان بود. آرى فاطمه عليهاالسلام كه خود بانويى كمال يافته و تنها زن معصوم در حد رسول خدا و امامان عليهم‏السلام بود، تربيت زينب عليهاالسلام را عهده دار بود و تا حدود شش سالگىِ زينب اين وظيفه را به انجام رساند. زينب عليهاالسلام نيز خاطرات و

روايات فراوانى از اين دوره، با خود دارد اين خاطرات و روايات هرچند مربوط به دوران خردسالى اوست اما چون كيفيت رشد جسمى و روحى اهل بيت و حتى تولد آنان با ديگران متفاوت است، از اين روى آنان قادرند از سنين كودكى احاديث و روايات را به طور دقيق ضبط و براى آيندگان نقل كنند. زينب عليهاالسلام نيز هر آنچه را از آن دوره ديده به خاطر سپرده و به عنوان مبلّغى توانا با نقل آن آيندگان را از مسير حق و حقيقت مطلع كرده است. اوج اين اطلاع رسانى تاريخى و سياسى را مى‏توان به خطبه‏ى فدكيّه مربوط دانست كه زينب عليهاالسلام خطبه مادر را به طور كامل حفظ و براى آيندگان نقل كرد.

ما در اين فرصت به برخى روايات

وى از فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام اشاره مى‏كنيم. رواياتى كه همه، رنگ و بويى ولايى دارند و از شدّت اهتمام حضرت به بيان سخن حق پيرامون ولايت حكايت دارند و قبل از آن براى يقين به استحكام روايت وى از مادرش فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام سخن چند تن از بزرگان را نقل مى‏كنيم:

ابوالفرج اصفهانى: «زينب عقيله، دختر على بن ابى‏طالب عليهماالسلام و مادرش فاطمه عليهاالسلام است. او همان كسى است كه ابن عباس از او، كلام حضرت فاطمه عليهاالسلام را در فدك نقل مى‏كند و مى‏گويد: حديث كرد مرا عقيله‏ى ما، زينب، دختر على عليه‏السلام ».

در انساب الطالبين مى‏خوانيم: «زينب كبرى عليهاالسلام دختر اميرمؤمنان عليه‏السلام كه كنيه‏اش ام الحسن بود از مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام روايت مى‏كند.» (23)

آيت الله خويى مى‏نويسد: «از مادرش عليهاالسلام روايت مى‏كند و جابر و عباد عامرى از او روايت مى‏كنند.»(24)

البته حضرت زينب از امام على عليه‏السلام ،(25) ام ايمن و اسماء بنت عميس نيز روايت مى‏كند. در اين مقام تنها رواياتى مطرح مى‏شود كه آن حضرت از مادر گرامى خود نقل كرده‏اند. اين روايات در چند بخش ذكر مى‏شود:

1 ـ وسيله‏ى ارتباط خلق و خالق

ابوبكر (از محمد بن زكريا، جعفر بن محمد بن عماره كندى از پدرش، حسين بن صالح بن حى از دو نفر از بنى‏هاشم) از زينب دختر على عليه‏السلام نقل مى‏كند كه حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«و نحن وسيلته فى خلقه و نحن خاصّته و محل قدسه و نحن حجته فى غيبه و نحن ورثة انبيائه؛ (26) ما (اهل بيت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ) وسيله‏ى ارتباط خدا با مخلوقات هستيم، ما برگزيدگان خدا و جايگاه پاكى او هستيم، ما دليل‏هاى روشن خدا و وارث پيامبران الهى هستيم.»

2 ـ جايگاه شيعيان

ابن حجاف (از محمد بن عمر بن حسن) از زينب عليهاالسلام و اشجع بليد بن سليمان (از ابى حجاج، محمد بن عمرو هاشمى) از زينب عليهاالسلام نقل كرد كه فاطمه عليهاالسلام فرمود: «ان رسول اللّه قال لعلىّ اما انك يابن ابى طالب و شيعتك فى الجنة و سيجى‏ء اقوام ينتحلون حبّك ثمّ يمرقون من الاسلام كما يمرق السهم من الرميه؛ رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به على عليه‏السلام فرمود: اى پسر ابوطالب، تو و رهروان تو در بهشت هستيد. به زودى اقوامى مى‏آيند كه از دوستى تو سخن مى‏گويند آن گاه از اسلام مانند پرت شدن تير از كمان، فرار مى‏كنند.» (27)

3 ـ دوستى آل محمد

عن فاطمة بنت السجاد، على بن الحسين زين العابدين، عن زينب، بنت اميرالمؤمنين عن فاطمه، بنت رسول اللّه، صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قالت:

«الا من مات على حبّ آل محمد مات شهيدا؛ آگاه باشيد هركس كه بر دوستى آل محمد بميرد، شهيد است.» (28)

4 ـ خطبه نور

طولانى‏ترين روايتى كه از حضرت زينب عليهاالسلام نقل شده و اعجاب همگان را كه چگونه وى در سن 5 سالگى توانسته اين چنين سخنان نغزى را حفظ كند؟ بر انگيخته، مربوط به حديثى است كه فاطمه زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه حاضر مى‏شود. و همراه آن حضرت جمعى از بانوان وارد مى‏شوند. ابوبكر و عده‏اى از مهاجران و انصار نيز حاضر بودند، به احترام دختر رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پرده‏اى سفيد مى‏آويزند. فاطمه عليهاالسلام قبل از هر گونه سخنى آهى از دل بر مى‏كشد كه بسيارى از حاضران مى‏گريند. وقتى آرام مى‏شوند، اين گونه سخن مى‏گويد:

اقرار به وحدانيت

... گواهى مى‏دهم خداى جهان يكى است و جز او خدايى نيست. نشان اين گواهى، درستى و بى‏آلايشى است. و پاى بندان به اين اعتقاد، دل‏هاى با بينش و راهنماى رسيدن به آن چراغ دانش است. خدايى كه چشم‏ها او را نمى‏بينند و گمان‏ها چگونگى او را نمى‏دانند.

فلسفه آفرينش

همه چيز را از هيچ پديد آورد و بى نمونه‏اى انشا كرد؛ نه به آفرينش آن‏ها نيازى داشت و نه از آن خلقت سودى برداشت؛ جز آن كه خواست قدرتش را آشكار سازد و آفريدگان را بنده وار بنوازد... .

فلسفه‏ى بعثت پيامبر

محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را برانگيخت تا كار خود را به اتمام برساند و آنچه را كه مقدر ساخته بود، به انجام رساند. پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ديد هر فرقه‏اى دينى برگزيده و هر گروه در روشنايى شعله‏اى خزيده. هر دسته‏اى به بتى نماز برده و همگان ياد خدايى را كه مى‏شناسند، از خاطر ستوده‏اند. پس خداى بزرگ تاريكى‏ها را به نور محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روشن ساخت و دل‏ها را از تيرگى كفر بپراخت و پرده‏هايى را كه بر ديده‏ها افكنده بود، به يك سو انداخت. از روى گزينش و مهربانى جوار خويش را بدو ارزانى داشت و رنج اين جهان كه خوش نمى‏داشت از دل او برداشت و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت.

عهد بندگان با خدا

«شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام و حاملان دين و احكام وامانتداران حق و رسانندگان آن به خلق هستيد. حقى را از خدا بر عهده داريد و عهدى را كه با او بسته‏ايد، پذيرفته‏ايد.»

جايگاه اهل بيت عليهم‏السلام :

ما خاندان را در ميان شما به خلافت گماشت و تأويل كتاب الله را بر عهده ما گذاشت. حجت‏هاى آن آشكار و آنچه درباره‏ى ماست پديدار و برهان آن روشن و از تاريكى گمان به كنار و آواى آن در گوش مايه‏ى آرام و قرار و پيرويش راهگشاى روضه‏ى رحمت پروردگار است.

تفسير احكام در پرتو اهل بيت عليهم‏السلام

حرام‏هاى خدا را بيان كننده است و حلال‏هاى او را رخصت دهنده و مستحبات را نماينده و شريعت را راهگشاينده. ايمان را واجب فرمود و با آن زنگ شرك را از دل‏هاى شما زدود و با نماز، خودپرستى را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده‏ى دوستى بى آميغ ساخت و زكات را مايه‏ى افزايش روزى بى دريغ و حج را آزماينده درجه دين و عدالت را نمودار مرتبه يقين و پيروى ما را مايه‏ى وفاق و امامت ما را مانع افتراق و دوستى ما را عزت مسلمانى و بازداشتن نفس را موجب نجات و قصاص را سبب بقاى زندگانى، وفاى به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع از كم فروشى و كاهش قرار داد.

تبعيت از نهى خدا:

فرمود مِى‏خوارى نكنند تا تن و جان از پليدى پاك سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند تا خويش را سزاوار لعنت نسازند. دزدى را منع كرد تا راه عفت پويند و شرك را حرام فرمود تا به اخلاص، طريق يكتاپرستى جويند. پس چنان كه بايد ترس از خدا پيشه‏گيريد و جز مسلمان نميريد... .

من فاطمه‏ام

مردم! چنان كه در آغاز سخن گفتم، من فاطمه‏ام و پدرم محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همانا پيغمبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج شما بر او دشوار بود و به گرويدن شما اميدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار. اگر او را بشناسيد مى‏بينيد او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموى من است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. آنان را از عذاب الهى ترساند ... صبح ايمان را دميد و نقاب از چهره حقيقت فرو كشيد...

بعثت صعود به اوج عزت

در آن هنگام شما مردم بر كنار خاكدانى از آتش بوديد، خوار و در ديده همگان بى‏مقدار. لقمه‏ى هر خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب هر رونده بوديد. نوشيدنى‏تان آب گنديده و ناگوار، خوردنى‏تان پوست جانور و مردار بود. پست و ناچيز و ترسان از هجوم همسايه و همجوار تا آن كه خدا با فرستادن پيغمبر خود شما را از خاك مذلّت برداشت و سرتان را به اوج

رفعت برافراشت.

على كيست؟

پس از آن همه رنج‏ها كه ديد و خستگى كه تحمل كرد، رزم آوران ماجراجو و سركشان درنده‏خو و جهودان دين به دنيا فروش و ترسايان حقيقت ناليوش از هر سو به وى تاختند و با او نرد مخالفت باختند.

هرگاه آتش كينه افروختند، آن را خاموش ساخت و گاهى كه گمراهى سربرداشت، يا مشركى دهان به بيهودگى گشاد، برادرش على باز نايستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و كار آنان را با دم شمشير، يكسره ساخت.

نفاق رخ نمود

اما شما در آن روزها در زندگى راحت، آسوده و در بستر امن و

آسايش غنوده بوديد. وقتى خداى تعالى همسايگى پيغمبران را براى رسول خويش گزيد، دو رويى آشكار شد و كالاى دين بى‏خريدار. و گمراهى دعوى‏دار و هر گمنامى سالار و هر ياوه گويى در كوى و برزن و در پى گرمى بازار. شيطان از كمين گاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت كرد و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبك در پى او دويديد و در دام فريبش خزيديد و به آواز او رقصيديد... .» (29)

البته حضرت زينب عليهاالسلام احاديث ديگرى نيز از فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل كرده است كه نشان از ارتباط مادر و دختر در آن سن خردسالى (5 سالگى) دارد. همچنين رواياتى از حضرت زينب در احوالات فاطمه زهرا عليهاالسلام وارد شده است مانند: آمدن غذاى بهشتى براى فاطمه زهرا عليهاالسلام (نقل از ثاقب المناقب)، چگونگى ولادت امام حسين عليه‏السلام (كفاية الاثر) و ... .

در روايتى ديگر عبدالله بن محض از پدرش حسن مثنى و از مادرش فاطمة بنت الحسين و او از عمه‏اش زينب كبرى روايت كرد كه: «مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام در محراب به قيام و قعود و سجود مى‏ايستاد تا آن كه آفتاب مى‏زد و همواره براى مؤمنين و مؤمنات دعا مى‏كرد و هيچ گاه براى خود دعا نمى‏كرد. روزى حسين عليه‏السلام پرسيد:

مادر! چرا براى خود دعا نمى‏كنى؟، فرمود: فرزندم اول همسايه بعدا خانه.،» (30)

شهادت مادر

و سرانجام زينب كبرى عليهاالسلام شاهد شهادت مظلومانه‏ى مادرش عليهاالسلام نيز شد. آرى آن گاه كه اميرمؤمنان عليه‏السلام فاطمه زهرا عليهاالسلام را كفن مى‏كرد، به فرزندانش خطاب كرد:

يا زينب! يا ام كلثوم! يا فضه! يا حسن! يا حسين! عجله كنيد و از مادر خود توشه‏اى برداريد. در همان حال زينب عليهاالسلام و ام كلثوم در پيش روى پدر گريه مى‏كردند. زينب پرده‏اى بر صورت و پارچه‏اى بر تن خود انداخته و دامن كشان مى‏آمد و مى‏گفت:

«يا رسول الله! الان حقّا فقد ناك.» (31)

در سايه على

ازدواج با عبدالله بن جعفر

پس از شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام يگانه پناهگاه حضرت زينب عليهاالسلام ، پدر بزرگوارش على بن ابى طالب عليهماالسلام بود و در همين دوره بود كه حضرت زينب عليهاالسلام ازدواج كرد. وقتى وى به سن بلوغ رسيد، بزرگان قبايل براى ازدواج با اين ستاره‏ى خاندان اهل بيت عليهم‏السلام اعلام آمادگى مى‏كردند. در اين ميان اشعث بن قيس كندى، قدم پيش گذاشت و او در سال دهم هجرى همراه جمعى از قبيله‏ى خود مسلمان شده بود و بعد مرتد شد. وقتى ابوبكر به او دست يافت، به شرط اين كه قبول كند با خواهر كور ابوبكر ازدواج كند، او را آزاد كرد. لذا حضرت على عليه‏السلام نهيب زد كه اى پسر بافنده، پسر ابو قحافه تو را متضرر كرد كه خواهرش را به تو داد. اگر نام دختر مرا در ميان نامحرمان ببرى، جواب تو جز شمشير نخواهد بود.

يكى از كسانى كه به منزل حضرت رفت و آمد مى‏كرد، عبدالله بن جعفر بود كه حيا مانع او از ابراز كلامى در زمينه ازدواج مى‏شد. بالاخره يك نفر از طرف او خدمت حضرت آمد و گفت:

«يا اميرالمؤمنين! شما مى‏دانيد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به اولاد جعفر چقدر علاقه داشت و روزى نظر به آن‏ها كرد و فرمود:

دخترانمان براى پسرانمان و پسرانمان از آن دخترانمان هستند.، بنابراين مناسب است زينب را به ازدواج عبدا... بن جعفر در آوريد. و صداق او را صداق مادرش فاطمه عليهاالسلام چهارصد و هشتاد درهم معين فرماييد. حضرت پذيرفت و ازدواج در سال هفدهم هجرى سرگرفت و به زودى جعفر بر اثر دعاى حضرت به مال زيادى دست يافت و به جواد بخشنده معروف شد.»

شرط ازدواج

حضرت زينب با عبدا... شرط كرد كه من به برادرم علاقه دارم و بايد همه روزه به من اجازه دهى، حسين را زيارت كنم و حضرت على عليه‏السلام نيز شرط كرد كه هرگاه حسين عليه‏السلام اراده‏ى سفر كرد و زينب خواست همراهش باشد، عبدا... مانع نشود. (32)

پس از ازدواج

نتيجه اين ازدواج چهار فرزند پسر (على، عون اكبر، محمد، عباس) و يك دختر به نام ام كلثوم بود.

اميرمؤمنان هر روز به خانه دخترش سر مى‏زد و هرگاه كه زينب عليهاالسلام قصد زيارت قبر پيامبر را مى‏كرد، امام حسن عليه‏السلام از يك طرف و امام حسين عليه‏السلام از طرف ديگر او مى‏رفتند و اميرمؤمنان كسى را مى‏فرستاد كه چراغ‏هاى مسجد را خاموش كند تا كسى او را نبيند. (33)

1 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 38، به نقل از رياض المصائب. ناسخ التواريخ، حضرت زينب عليهاالسلام ، ج 1، ص 45.

2 ـ زينب الكبرى، علامه جعفر نقدى، ص 16.

3 ـ درباره تولد حضرت زينب عليهاالسلام نظريه‏هاى مختلفى در كتب تاريخى نقل شده است، مانند: پنجم جمادى الاولى سال ششم، اوايل شعبان، ماه رمضان، دهه اخير ربيع الثانى سال پنجم يا ششم يا هفتم هجرى و ماه محرم سال پنجم، ولى دهه اخير ربيع الثانى قول قوى‏تر است. خصائص الزينبيه، ص 55.

4 ـ طراز المذهب، ص 2، نقل از خصائص الزينبيه، ص 53.

5 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 40.

6 ـ مناقب خوارزمى، ج 1، ص 122، در كتاب زينب كبرى علامه نقدى اين سؤال (بگو يك ...) را به حضرت زينب عليهاالسلام نسبت داده است.

7 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 64.

8 ـ خصائص زينبيه، ص 255.

9 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 42.

10 ـ اين القاب، يك سر فصلى براى يك ويژگى حضرت است كه به دليل طولانى شدن از شرح و بسط خوددارى و تنها به ارائه فهرست بسنده شد. براى مطالعه پيرامون هر لقب به خصائص زينبيه مراجعه كنيد.

11 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 61 و خصائص زينبيه، ص 120 نقل از كبريت احمر.

12 ـ اختيار معرفة الرجال، ص 12. نفس الرحمان، ص 311. امالى طوسى، ص 260 و بصائر الدرجات، ص 343.

13 ـ اين مصيبت‏هاو رمزها توسط امام زمان در روايتى گشوده شد، بحارالانوار، ج 44، ص 223.

«اما پيرامون روايت امام سجاد عليه‏السلام : «يا عمه اسكتى ففى الباقى من الماضى اعتبار وانت بحمدالله عالمة غير معلمه فَهِمة غير مفهمه ...» (سفينة البحار، ج 1، ص 558، بلاغات النساء ص 23.) سيد نور الدين جزايرى مى‏نويسد:

«از اين جا چند مطلب معلوم مى‏شود: اول: مسلم است كه حضرت زينب عليهاالسلام داراى اين مرتبه بوده كه حضرت اين را بيان كرده است.

دوم: در اين بيان، حضرت خواست شئونات آن مخدره را ظاهر سازد.

سوم: حضرت خواست تلافى نمايد به عمه، چنان چه حضرت زينب عليهاالسلام در كربلا تسلى داد فرزند برادر را و... برخى ملك را نبيند آن را «محدث» گويند ... و عليا حضرت به درجه الهام و محدثه نائل شده چنان چه حضرت سجاد مى‏فرمايد «عالمة غيرمعلمه» صريح در طريق الهام است و چون از القاب آن مخدره، محدثه و مخبره بوده، ظاهر اين است كه داراى اين درجه هم بوده و معلوم است كسى كه داراى مرتبه الهام باشد، محدث بودن چندان مرتبتى نباشد نسبت به مقام او. چه اين كه خادم و خادمه اهل بيت رسالت عليهم‏السلام سلمان و فضّه [محدث و] محدثه بوده‏اند.» (خصائص

زينبيه، ص 79.)

14 ـ زندگانى زينب كبرى، شهيد دستغيب، ص 19.

15 ـ وقايع الايام، تبريزى، ص 302.

16 ـ احزاب/33.

17 ـ تنقيح المقال، ج 3، ص 79 و زينب كبرى، علامه نقدى، ص 63.

18 ـ مقاتل الطالبين، ص 60، طراز المذهب، ص 294.

19 ـ مريم/41.

20 ـ تفسير كنز الدقايق، ج 2، ص 524.

21 ـ وافى جرء 2، ج 3، ص 745 روى عن الامام موسى بن جعفر عليه‏السلام انه قال «ان فاطمه صديقة الشهيدة...»

22 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 50، نقل از بحرالمصائب.

23 ـ همان، ص 51.

24 ـ معجم رجال خويى، ج 23، ص 190.

25 ـ كامل الزيارات، باب 88، ص 260.

26 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 211.

27 ـ مجمع الزوايد، ج 10، ص 21 و ج 9، ص 289، لالى الاخبار، ج 4، ص 325.

28 ـ دلايل الامامة طبرى، ج 3. (مسند فاطمه زهرا سيدحسين شيخ الاسلامى، ص 387).

29 ـ نقل از نهج الحيات، روايت فوق كه تنها به گزيده‏اى از آن اكتفا شد به طرق مختلف از حضرت زينب عليهاالسلام نقل شده است: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 210؛ وسايل الشيعه، ج 1، ص 13 و 14 و بحارالانوار، ج 6، ص 107.

30 ـ رياحين الشريعة، ج 3، ص 73.

31 ـ همان، ص 51 و بحارالانوار، ج 43، ص 179.

32 ـ رياحين الشريعه، ج 13، ص 41

و ترجمه زينب كبرى، ص 89 و 128.

33 ـ همان، ص 60.

/ 1