مسائل كلامى و فلسفى - نکات کلامی در شعر حزین لاهیجی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نکات کلامی در شعر حزین لاهیجی - نسخه متنی

مهدی محقق

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حزين مدت مديدى را در هندوستان سپرى ساخته و دل غربت‏زده و غمگين خود را با توسل به حضرت خاتم الانبياء و ستايش ولى الاوليا تسكين مى‏داده و مفتخر و مغرور بوده كه در بتكده‏ى سومنات هم مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را مى‏سروده است:




  • يا خاتم النبيين غمخوار عالمى تو
    آواره‏اى چو من نيست‏خاكى نهاد ديگر
    ده سال شد كه در هند عمرم به رايگان رفت
    در سومنات دهلى مدح تو مى‏سرايم
    زان پيشتر كه آيد بلبل به زند خوانى



  • پيش تو چون ننالم از جور آسمانى
    تا اين كهن بتا را افلاك گشته بانى
    زينان كسى نداده بر باد زندگانى
    زان پيشتر كه آيد بلبل به زند خوانى
    زان پيشتر كه آيد بلبل به زند خوانى



ص 639 و 640

شعر به زبان عربى

او نه تنها بر زبان فارسى بلكه به زبان و ادب عربى هم مسلط بوده و در ديوان او اشعارى به زبان عربى ديده مى‏شود از آن جمله:




  • نفسى الفداء لقبرانت‏ساكنه
    اطلال ذاك الحمى طوريلازمه
    تهوى اليها قلوب العارفين كما
    رواقه جبل الله المنيف سمت
    في العز قبته العليا على القلل



  • فيه الهدى والندى كالعلم والعمل
    انس القريب و امن الخائف الوجل
    تهوى الى الخلد من حاف و منتعل
    في العز قبته العليا على القلل
    في العز قبته العليا على القلل



ص 675

در ديوان به جاى «منتعل‏»، «مشتعل‏» و به جاى «قبته العلياء» «قبة العليا» آمده است.

مسائل كلامى و فلسفى

در مورد اطلاعات و تسلط حزين در باب فلسفه وكلام كافى است نظرى اجمالى به مثنوى وديعة البديعه او كه در آن از سنايى غزنوى در حديقة الحقيقة اقتباس كرده ست‏بيفكنيم.

او در اين مثنوى همچون فيلسوفى به بحث درباره‏ى مراتب وجود مى‏پردازد و آن را به وجود واجب و وجود ممكن تقسيم مى‏كند و سپس از بارزرين خواص ممكن كه فقر و احتياج باشد ياد مى‏كند و مى‏گويد:




  • خاصه‏ى ممكن افتقار بود
    ازگدا مضحك است استغنا
    قبله احتياجها همه اوست
    بى‏نيازى مطلق از ذات است
    ذات او قبله‏گاه حاجات است



  • او ز هر سلك و هر شمار بود
    همه هيچ و خداى راست غنا
    جزء و كل را بر آستانش روست
    ذات او قبله‏گاه حاجات است
    ذات او قبله‏گاه حاجات است



ص 785

و اين همان است كه حكيم سبزوارى به آن اشاره مى‏كند آنجا كه مى‏گويد:




  • قد لزم الامكان للمهية
    وحاجة الممكن اولية (3)



  • وحاجة الممكن اولية (3)
    وحاجة الممكن اولية (3)



وحدت صفات و ذات

و در مورد ذات و صفات حق اشاره به وحدت آن صفات واتحاد آنها با ذات مى‏كند و مى‏گويد:




  • چون تفكر به ذات او نرسد
    جمله اوصاف عين ذات بود
    در حقيقت صفت هويت است
    احدى الحقيقت است‏خدا
    هستيش هر چه هست ذات آن است
    حكمت است آنچه قدرتش خوانى
    عين واحد ظهور ذات كند
    به اثر جلوه صفات كند



  • هم به كنه صفات او نرسد
    گرچه مفهوم آن صفات بود
    مغز معنى و هر چه بينى پوست
    اختلافات باشد از اسما
    آنچه قدرت بود حيات آن است
    بصر است آنچه سمع مى‏دانى
    به اثر جلوه صفات كند
    به اثر جلوه صفات كند



ص 783

كه سبزوارى در اين باره چنين مى‏گويد:




  • ان الحقيقية من صفاته
    بشعبتيها هي عين ذاته (4)



  • بشعبتيها هي عين ذاته (4)
    بشعبتيها هي عين ذاته (4)



مراتب يقين

و نيز او همچون عارفى توانا به تفاوت ميان مراتب يقين مى‏پردازد و «علم اليقين‏» را كه خاصه‏ى ارباب عقول است از «عين اليقين‏» كه ويژه اصحاب علوم است از «حق اليقين‏» كه مخصوص خداوندان معرفت است ممتاز مى‏سازد:




  • گر به هستى نظر كند عارف
    بيند اول فراخور حالش
    چون به عين اليقين رسد زان پس
    چونكه حق اليقين نمايد رو
    گويد آنگاه ليس الا هو



  • چون به علم اليقين بود واقف
    ذات حق و صفات افعالش
    همه ذات و صفات بيند و بس
    گويد آنگاه ليس الا هو
    گويد آنگاه ليس الا هو



ص 785

حديث ولايت

و به عنوان يكى از مواليان و محبان حضرت مولى الموالى به احاديث معروف كه مورد اتفاق همه مسلمانان است همچون حديث «مدينه علم‏» و«حديث منزلت‏» و «حديث موالاة‏» اشاره مى‏نمايد:




  • حصن ايمان در مدينه علم
    داده حقش سرير هارونى
    شده منصوص سرور احرار
    ها دعا كنت من له المولى
    پس از آن گفت وال من والاه
    رانده خصمش به تيغ من عاداه (5)



  • آن گران لنگر سفينه علم
    رفته خصمش به چه قارونى
    در حضور مهاجر و انصار
    فعلي وليه الاولى
    رانده خصمش به تيغ من عاداه (5)
    رانده خصمش به تيغ من عاداه (5)



ص 777

/ 5