گروهى از طلاب رشته تخصصى كلام اسلامىاز آنجا كه شرك در عبادت از بحثهاى كليدى در فهم بسيارى از مسائل مربوط به توحيد و شرك است، در اين مقاله كوشش شده است كه واژهى پرستش وحقيقت و مفهوم آن از ديدگاه قرآن به صورت منطقى تعريف و تحليل گردد. (×)
عبادت در لغت
دركتابهاى معروف لغتبراى عبادت معانى مختلفى ذكر شده كه نمىتوانند تفسيرى حقيقى از عبادت در اختيار ما قرار دهند. 1. لسان العرب: اصل العبودية: الخضوع و التذلل. 2. مفردات راغب: العبودية: اظهار التذلل وا لعبادة ابلغ منها لانها غاية التذلل. 3. قاموس المحيط: العبادة: الطاعة. 4. مقاييس اللغة: العبد له اصلان كانما متضادان و الاول من ذينك الاصلين يدل على لين و ذلوالاخر على شدة و غلظ و من الباب الاول البعير المعبد المهنوء بالقطران و هذا ايضا يدل على ما قلناه لان ذلك يذله و يخفض منه.... 5. مصباح المنير: العبادة هي الانقياد والخضوع. 6. صحاح اللغة: اصل العبودية الخضوع و الذل. تعريفى كه صاحب قاموس المحيط از عبادت به دست داده العبادة الطاعة خالى از مناقشه نيست; زيرا طاعتبه معنى موافقت امر است و بين عبادت و موافقت امر، نسبت تساوى برقرار نيست; زيرا گاهى چيزى موافق با امر بوده ولى عبادت شمرده نمىشود. صاحب مجمع البيان آورده است: «و قول من قال ان العبادة هي الطاعة للمعبود يفسد بان الطاعة موافقة الامر و قد يكون موافقا لامره ولا يكون عابدا له الا ترى ان الابن يوافق امر الاب ولا يكون عابدا له و كذلك العبد يطيع مولاه ولا يكون عابدا له بطاعته اياه و الكفار يعبدون الاصنام ولا يكونون مطيعين لهم اذ لا يتصور من جهتهم الامر». (1) و اما آيا مطلق تكريم و خضوع و تذلل، عبادت مىباشد چنانكه در ساير كتب لغت آمده يا نه؟ ما در قسمت دوم همين نوشتار در ضمن بررسى آراى وهابيون عدم صحت اين كلام را روشن خواهيم كرد.
مفهوم عبادت در قرآن
براى عبادت،تعاريف متعددى شده است. در اين قسمتبا ذكر مهمترين آنها، به بررسى آن از ديدگاه قرآن مىپردازيم: 1. تعرف اول: «عبادت، عبارت است از: خضوع لفظى يا عملى كه ناشى از اعتقاد مخضوع له مىباشد». فخر رازى ذيل قول خداوند: «لقد ارسلنا نوحا الى قومه يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره» (مؤمنون/23)مىگويد: نوح ابتدا گفته:«خدا را عبادت كنيد» و سپس گفته «اله ديگر غير از او موجود نيست»، و عبارت دوم به منزلهى علتبراى عبارت اول است; زيرا وقتى الههى ديگرى براى آنها نباشد هرچه از سود و نيكى و خوبى ولطف به آنها مىرسد از ناحيهى خدا خواهد بود و نعمتهاى غير متناهى مستلزم نهايت تعظيم مىباشد وعبادت خدا به دليل علم به اينكه غير از او اله ديگرى موجود نيست، واجب شده است. (2) و در ذيل آيه شريفه:«اني انا الله لا اله الا انا فاعبدني» (طه/14)مىگويد: «فاء در «فاعبدني» دلالت مىكند بر اينكه عبادت خدا به دليل الوهيت او واجب شده است». (3) علاوه بر اين دو آيه، آيات متعدد ديگرى دلالتبر صحت تفسير مذكور مىكند. از اين آيات، علاوه بر اينكه فهميده مىشود كه ملاك معتبر در عبادت، اعتقاد به الوهيت مخضوع له مىباشد، مطلب ديگرى نيز قابل استفاده است و آن اين كه عرب جاهلى در زمان نزول قرآن معتقد به الوهيتبتها بودهاند و بر اين مطلب آيات ديگرى نيز شهادت مىدهند از جمله: 1.«الذين يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون» (حجر/99). 2. «واتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا» (مريم/81). 3.«ائنكم لتشهدون ان مع الله آلهة اخرى» (انعام/19). علامه طباطبايى ذيل آيه شريفه:«يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره» (اعراف/59)،مىگويد: مفاد اين آيهى شريفه دعوت به سوى پرستش خدا و ترك پرستش آلهه غير خداوند است. چون وثنىها غير خدا از ملائكه و جن و مقدسين را مىپرستيدند و براى آنها دعوت الوهيت مىكردند يعنى آنها را معبود مىدانستند نه خدا را، و جملهى: «ما لكم من اله غيره»، در معناى اين است كه فرموده باشد:«براى شما معبودى غير از خدا نيست چون غير خدا ربى كه مدبر عالم و امور شما باشد نيست تا او را به اميد خيرش و ترس از غضبش بپرستيد». و در ذيل آيه شريفه:«لا اله الا انا فاعبدني» (طه/14)مىفرمايد: «عبادت خداوند را متفرع بر وحدانيتخالق و مربى دانسته و مىفرمايد: چون خداى متعال كسى است كه هرچيزى از او آغاز و قايم به وجود او و منتهى به اوست پس ديگر جا ندارد كه كسى جز براى او خضوع عبادتى بكند پس اوست الله معبود به حقو اله ديگرى غير از او نيست، و لذا امر به عبادت را متفرع بر اين حقيقت نموده است و فرموده:«فاعبدني». حاصل سخن آنكه بعضى از آيات قرآنى، وكلمات مفسران بر وجود رابطه ميان الوهيت و عبادتى دلالت دارند و اينكه تحقق عبادت بستگى به اين دارد كه مخضوعله را اله بدانيم. و اما اينكه معناى اله و ملاك الوهيت چيست، در قسمت دوم مشروحا به آن پاسخ خواهيم داد.
2. تعريف دوم عبادت:
«عبادت، عبارت است از: خضوع در مقابل كسى كه معتقديم مالك شانى از شئون وجود وحيات مىباشد». مقصود از مالكيت كه در تعريف اخذ شده است مطلق مالكيت نيست; زيرا اعتقاد به مالكيت قانونى و اعتبارى هرگز موجب نمىشود تا خضوع در مقابل آن، عبادت محسوب شود; زيرا بشر دوران بردگى فردى را كنار گذاشته و در عصر بردگى اجتماعى زمان حال، امتثال اوامر حاكمان را عبادت نمىشمرد. پس مقصود از اين مالكيت در اينجا حقيقى است كه منشا آن، امور زير مىباشد: (4) 1. گاهى فرد به خاطر خالق بودن متصف به مالك بودن مىشود و به دين جهتخداوند مالك حقيقى جهان است; چرا كه خالق جهان و انسان است و لذا قرآن تمام موجودات با شعور را عبد خداوند مىداند و خداوند را توصيف به مالك حقيقى مىكند; زيرا همهى آنها را خداوند خلق كرده است: «ان كل من في السماوات والارض الا آتى الرحمن عبدا» (مريم/93). و به همين جهتبندگان را امر به عبادت مىكند و خالق بودن خويش و پروردگارى ذاتش را علت لزوم عبادت بندگان مىداند: «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم» (بقره/21). «ذلكم الله ربكم لا اله الا هو خالق كل شيء فاعبده» (انعام/102). 2. گاهى ذاتى متصف به مالكيت مىشود از جهت اينكه رازق و محيى و مميت است. قرآن كريم نظر بشر را جلب مىكند به مالكيتخدا نسبتبه رزق انسانى و اينكه حيات و ممات او به دستخداست، تا اين نكته را بفهماند كه فقط خدا مستحق پرستش است: «الله الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم» (روم/40). «هل لكم مما ملكت ايمانكم من شركاء فيما رزقناكم» (روم/28). 3. گاهى ذاتى متصف به مالكيت مىشود; زيرا مغفرت و شفاعتبه دست اوست:«قل لله الشفاعة جميعا» (زمر/44)،«من يغفر الذنوب الا الله»(آل عمران/135). در قرآن آيات متعددى وجود دارد كه دلالتبر صحت تفسير مذكور مىكند: سيد قطب ذيل آيه:«يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم» (بقره/21)، آورده است:«اين آيه پيامى استبه همهى مردم براى اينكه عبادت كنند كسى را كه همهى آنها و انسانهاى قبل از آنها را خلق كرده است. آن خدايى كه در القيتيكتاست واجب است كه در پرستش هم يكتا باشد». (5) صاحب تفسير «كاشف» ذيل آيه شريفه:«ذلكم الله ربكم لا اله الا هو خالق كل شيء فاعبدوه» (انعام/102)،مىگويد: «خطاب، متوجه مشركان است و معناى آيه اين است كه خداوند مستجمع صفات وحدانيت مىباشد و خلقت عالم و تدبير همهى امور به دست اوست; بنابر اين شايسته است كه جز او هيچكس عبادت نشود». (6) و صاحب تفسير «كشاف» ذيل همين آيه مىگويد: «جملهى «فاعبدوه» مسبب از جملهى ماقبل استبدين بيان كه: هر آنكس كه اين صفات را دارد فقط او سزاوار پرستش است پس او را عبادت كنيد و غير از او را نپرستيد». (7)