نسل کشی های کتاب مقدس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نسل کشی های کتاب مقدس - نسخه متنی

ستاد پاسخگویی به مسایل دینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نسل کشي هاي کتاب مقدس





نسل کشي هاي کتاب مقدس






مسيحيت









يکي از
قوانين جنگ که اسلام بر آن تاکيد بسيار
دارد حفظ حقوق دشمن است در جنگ با سرباز
دشمن تا آن زمان ميجنگند که دست به
شمشير دارد و فقط جنگجويان دشمن کشته يا
اسير ميشوند و خون غيرجنگجويان محترم
دانسته شده است

از جمله دستوراتي که
در جنگ داده شده است حفظ حقوق اسيران
است اسير خونش محترم است و جانش بايد
محفوظ بماند احترامش و احساساتش بايد
پاس داشته شود

در جنگ خيبر وقتي يکي
از سربازان اسلام زنان اسير را از ميان
کشته شدگانشان عبور داد پيامبر اسلام
سخت با وي را توبيخ نمود

و همچنين به
مراعات شکست خوردگان بسيار تاکيد شده
است و شکر نعمت پيروزي در نبرد را بخشش
دشمن دانسته اند

ولي از مهمترين
دستورات ديني اسلام براي جنگ تاکيد بر
مراعات کودکان و زنان است که در جنگ به
هيچ وجه گناهکار نيستند و هيچ کسي حق
ندارد حرمتشان را بدرد و خونشان را حلال
بداند زيرا در هيچ دين و آييني کودکان
گناهکار نيستند و وجدان انساني چنين
قضاوت ميکند که بايد پاس حرمت کودکان
نگاه داشته شود و مسوليت حفاظت از ايشان
به عهده کاميابان جنگ نهاده شده است

و
هيچ عقل و آييني اجازه نمي دهد که
کودکان
قرباني جنگ شوند و نيروهاي متجاوز دست
به کشتار کودکان و زنان بزنند و هر
گروهي که مرتکب چنين جنايتي شوند در نزد
همه انديشه ها محکوم هستند

و هيچ
متجاوزي حق ندارد به محض پيروزي نسل کشي
راه بيندازد و تمام افراد حريف اعم از
زن
و کودک را قتل عام نمايد

. اما اين
موضوع نسبت به کتاب مقدس تفاوت دارد . در
کتاب مقدس نسل کشي هاي بي رحمانه اي
وجود
دارد.

که ايشان بايد به محض پيروزي
تمام افراد دشمن اعم از زن و کودکان شير
خاره را قتل عام کنند

جالب آن که اين
نسل کشي ها همه به دستور خداوند کتاب
مقدس و با اجراي بزرگترين پيامبرانش
يعني حضرت موسي(ع) و حضرت يوشع(ع) شکل
گرفته است . در اين نسل کشي ها همه بايد
کشته شوند حتي کودکان شير خواره و زنان
و دختران بيگناه. فقط در يک مورد دختران
باکره استثنا مي شوند؛ حتي در برخي
موارد گاو و گوسفندان را هم سر مي برند .
همه اين نسل کشي ها بدين خاطر است که
خداوند زميني را که بني اسرائيل در آن
زندگي مي کنند، به بني اسراييل بخشيده و
اهالي اين زمين ها بايد از بين بروند تا
جاي آن براي قوم برگزيده مهيا گردد.

در حالي که فطرت پاک هر انساني
ميگويد
در جنگ کودکان هيچ گناهي ندارند

و
حقوق انساني حکم ميکند که در جنگ فقط با
جنگجويان بايد مبارزه شود و حقوق
کودکان و زنان و پيران و اسيران بايد
محفوظ بماند

ولي دست تحريف در کتاب
مقدس به راحتي چنين جناياتي را به
پاکترين افراد بشريت و بزرگترين
پيامبران الهي نسبت ميدهد

آيا ممکن
است يکي برترين برگزيده هاي الهي
کودکان شير خواره را به گناه پدرانشان
در جلوي چشم ماردانشان سر ببرد! مطمينا
خير

آيا ممکن است خداوند به پيامبرش
دستور بدهد به محض پيروزي بر دشمن تمام
شهر را قتل عام کن و همه را در آتش
بسوزان !

مطمينا پاسخ منفي است

ولي
ميبينيم که در کتاب مقدس به راحتي چنين
نسبتهايي به خدا و پيامبرش زده ميشود که
جالب است به برخي از اين موارد نگاهي
بيندازيم

ابتدا لازم است نيم نگاهي
به تاريخ اين جنگها بيندازيم

خداوند
به فرماندهي حضرت موسي (ع) تمام بني
اسراييل را از چنگ فرعون ميرهاند و
فرعونيان را در درياي نيل غرق ميسازد
قوم بني اسراييل در پي سرزمين موعود
راهي فلسطين ميشوند

طبعا در اين
سرزمين اقوام بسياري سکونت داشتند و
شهرهاي آبادي را بنا نهاده بودند و بني
اسراييل ميخواستند در شهرهاي ايشان
سکونت ورزند و لذا ميبايست ابتدا شهرها
را خالي از سکنه کنند و سپس خود در اين
شهرها ماوي گزينند اين بود که کار پاک
سازي نژادي اين شهرها را که تعداشان هم
بسيار است آغاز کردند در اين جنگها
ابتدا پس از شکست ارتش مدافع شهر وارد
شهر مي شدند و سپس دست به پاک سازي نژادي
ميزدند و زنان و کودکان و تمامي موجودات
زنده داخل اين شهرها را از دم تيغ
ميگذراندند تا مکاني را براي سکونت
خويش مهيا سازند

زنان و کودکان بي
گناهي که همسران و پدرانشان در جنگ شکست
خورده بودند و کشته شده بودند ميبايست
خودشان نيز به همين عاقبت دچار ميشدند و
تنها جرمشان همين بود که در شهرهايي
زندگي ميکردند که بني اسراييل بنا داشت
محل استقرار خود را در آنجا بنا نهد

با توجه به اين مقدمه به آيات زير که
از
کتاب مقدس برگزيده شده است دقت کنيد





خداوند خطاب به حضرت موسي:در جنگ
هيچ جنبده اي را زنده مگذار:

چون به
شهري نزديک آيي تا با آن جنگ نمايي. و
چون يَهُوَه، خدايت، آن را به دست تو
بسپارد، جميع ذکورانش را به دم شمشير
بکش. ليکن زنان و اطفال و بهايم و آنچه
در شهر باشد، يعني تمامي غنيمتش را براي
خود به تاراج ببر، و غنايم دشمنان خود
را
که يَهُوَه خدايت به تو دهد، بخور. به
همه شهرهايي که از تو بسيار دورند که از
شهرهاي اين امت ها نباشند، چنين رفتار
نما. اما از شهرهاي اين امت هايي که
يَهُوه، خدايت، تو را به ملکيت مي دهد،
هيچ ذي نفس را زنده مگذار. بلکه ايشان
را، يعني حتيان و اموريان و کنعانيان و
فَرِزّيان و حِوّيان و يبوسيان را،
چنانکه يَهُوَه، خدايت، تو را امر
فرموده است، بالکل هلاک ساز. (تثنيه : 21 /
10 و 13ـ17)

آيا خداوند محبت اين فرامين
را صادر ميکند؟





موسي(ع) تمام
مردان و کودکان و زنان غيرباکره را مي
کشد و دختران باکره را نگه مي دارد.

1
و يَهُوَه موسي را خطاب کرده گفت: 2
“انتقام بني‌اسرائيل را از
مديانيان بگير و بعد از آن به قوم خود
ملحق خواهي شد.” 3 پس موسي قوم را
مخاطب ساخته گفت: “از ميان خود مردان
براي جنگ مهيا سازيد تا به مقابلة مديان
برآيند و انتقام يَهُوَه را از مديان
بکشند. 4 هزار نفر از هر سبط از جميع
اسباط اسرائيل براي جنگ بفرستيد.”

5 پس از هزاره‌هاي اسرائيل از هر سبط
يک هزار يعني دوازده هزار نفر مهيا شدة
براي جنگ منتخب شدند. 6 و موسي ايشان را
هزار نفر از هر سبط به جنگ فرستاد ايشان
را با فينحاس بن‌العازار کاهن و اسباب
قدس و کَرِنّاها براي نواختن در دستش به
جنگ فرستاد. 7 و با مديان به طوري که
يَهُوَه موسي را امر فرموده بود جنگ
کرده همة ذکوران را کشتند. 8 و در ميان
کشتگان ملوک مديان يعني اِوي و راقَم و
صور و حور و رابع پنج پادشاه مديان را
کشتند و بلعام بن‌بعور را به شمشير
کشتند. 9 و بني‌اسرائيل زنان مديان و
اطفال ايشان را به اسيري بردند و جميع
بهايم و جميع مواشي ايشان و همة املاک
ايشان را غارت کردند. 10 و تمامي شهرها و
مساکن و قلعه‌هاي ايشان را به آتش
سوزانيدند. 11 و تمامي غنيمت و جميع غارت
از انسان و بهايم گرفتند. 12 و اسيران و
غارت و غنيمت را نزد موسي و العازار
کاهن و جماعت بني‌اسرائيل در لشکرگاه
در عربات موآب که نزد اردن در مقابل
اريحاست آوردند.13 و موسي و العازار کاهن
و تمامي آقاان جماعت بيرون از لشکرگاه
به استقبال ايشان آمدند. 14 و موسي بر
رؤساي لشکر يعني سرداران هزاره‌ها و
سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده
بودند‌غضبناک شد. 15 و موسي به ايشان
گفت: “آيا همة زنان را زنده نگاه
داشتيد؟ 16 اينک اينانند که بر حسب مشورت
بلعام بني‌اسرائيل را واداشتند تا در
امر فغور به يَهُوَه خيانت ورزيدند و در
جماعت يَهُوَه وبا عارض شد. 17 پس الآن هر
ذکوري از اطفال را بکشيد و هر زني را که
مرد را شناخته با او همبستر شده باشد
بکشيد. 18 و از زنان هر دختري را که مرد را
نشناخته و با او همبستر نشده براي خود
زنده نگاه داريد. 19 و شما هفت روز بيرون
از لشکرگاه خيمه زنيد و هر که شخصي را
کشته و هر که کشته‌اي را لمس نموده باشد
از شما و اسيران شما در روز سوم و در روز
هفتم خود را تطهير نمايد. 20 و هر جامه و
هر ظرف چرمي و هر چه از پشم بز ساخته شده
باشد و هر ظرف چوبين را تطهير
نماييد.”....

و غنيمت سواي آن
غنيمتي که مردان جنگي گرفته بودند از
گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود.
33 و از گاو هفتاد و دو هزار رأس. 34 و از
الاغ شصت و يک هزار رأس. 35 و از انسان از
زناني که مرد را نشناخته بودند سي و دو
هزار نفر بودند.

(اعداد : 31 / 1 ـ 4 و 7 و 9
ـ 12 و 14 ـ 19 و 21 و 32 ـ 35)

بدون شرح!






موسي تمام مردم حتي زنان و اطفال
شهرهاي زيادي را قتل عام کرد

32 آنگاه
سيحون با تمامي قوم خود به مقابلة ما
براي جنگ کردن در ياهص بيرون آمدند. 33 و
يَهُوَه خداي ما او را به دست ما تسليم
نموده او را با پسرانش و جميع قومش زديم.
34 و تمامي شهرهاي او را در آنوقت گرفته
مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک
کرديم که يکي را باقي نگذاشتيم. 35 ليکن
بهايم را با غنيمت شهرهايي که گرفته
بوديم براي خود به غارت برديم. 36 از
عروعير که بر کنارة وادي اَرنون است و
شهري که در وادي است تا جِلعاد قريه‌اي
نبود که به ما ممتنع باشد يَهُوَه خداي
ما همه را به ما تسليم نمود. 37 ليکن به
زمين بني‌عمون و به تمامي کنارة وادي
يبوق و شهرهاي کوهستان و به هرجايي که
يَهُوَه خداي ما نهي فرموده بود‌ نزديک
نشديم.(تثنيه 32:3-37)

آيا اين نسبت به
يکي از بزرگترين پيامبران الهي
سزاست؟





کشتار مردم باشان توسط
حضرت موسي

3پس يَهُوَه خداي ما عوج
ملک باشان را نيز و تمامي قومش را به دست
ما تسليم نموده او را به حدي شکست داديم
که احدي از براي وي باقي نماند. 4 و در
آنوقت همة شهرهايش را گرفتيم و شهري
نماند که از ايشان نگرفتيم يعني شصت شهر
و تمامي مرزبوم اَرجوب که مملکت عوج در
باشان بود. 5 جميع اينها شهرهاي حصاردار
با ديوارهاي بلند و دروازه‌ها و
پشت‌بندها بود سواي قُراي بي‌حصارِ
بسيار کثير. 6 و آنها را بالکل‌ّ هلاک
کرديم چنانکه با سيحون ملک حشبون کرده
بوديم هر شهر را با مردان و زنان و اطفال
هلاک ساختيم. 7 و تمامي بهايم و غنيمت
شهرها را براي خود به غارت برديم. (تثنيه
: 3 / 3 ـ 7)

به چه جرمي کشته شدند؟






کشتار و سوزاندن زنان و کودکان توسط
يوشع

آنگاه قوم صدا زدند و کَرِنّاها
را نواختند. و چون قوم آواز کَرِنّآ را
شنيدند و قوم به آواز بلند صدا زدند
حصار شهر به زمين افتاد و قوم يعني هرکس
پيش روي خود به شهر برآمد و شهر را
گرفتند. 21 و هرآنچه در شهر بود از مرد و
زن و جوان و پير و حتي گاو و گوسفند و
الاغ را به دم شمشير هلاک کردند. 22 و
يوشع به آن دو مرد که به جاسوسي زمين
رفته بودند گفت: “به خانة زن فاحشه
برويد و زن را با هرچه دارد از آنجا
بيرون آريد چنانکه براي وي قسم
خورديد.” 23 پس آن دو جوان جاسوس داخل
شده راحاب و پدرش و مادرش و برادرانش را
با هرچه داشت بيرون آوردند بلکه تمام
خويشانش را آورده ايشان را بيرون
لشکرگاه اسرائيل جا دادند. 24 و شهر را با
آنچه در آن بود به آتش سوزانيدند. ليکن
نقره و طلا و ظروف مسين و آهنين را به
خزانة خانة يَهُوَه گذاردند. 25

اينچنين بي رحمانه زنان و کودکان را
سوزاندن کار چه کساني است
!!...پيامبرخدا؟





کشتار مردم عاي
توسط يوشع

10 و يوشع بامدادان بزودي
برخاسته قوم را صف‌آرايي نمود و او با
مشايخ اسرائيل پيش روي قوم بسوي عاي
روانه شدند. 11 و تمامي مردان جنگي که با
وي بودند روانه شده نزديک آمدند و در
مقابل شهر رسيده بطرف شمال عاي فرود
آمدند. و در ميان او و عاي وادي‌اي بود.
12 و قريب به پنج هزار نفر گرفته ايشان را
در ميان بيت‌ئيل و عاي بطرف غربي شهر در
کمين نهاد. 13 پس قوم يعني تمامي لشکر که
بطرف شمالي شهر بودند و آناني را که
بطرف غربي شهر در کمين بودند قرار دادند
و يوشع آن شب در ميان وادي رفت. 14 و چون
ملک عاي اينرا ديد او و تمامي قومش
تعجيل نموده بزودي برخاستند و مردان
شهر به مقابلة بني‌اسرائيل براي جنگ به
جاي معين پيش عربه بيرون رفتند و او
ندانست که در پشت شهر براي وي در کمين
هستند. 15 و يوشع و همة اسرائيل خود را از
حضور ايشان منهزم ساخته به راه بيابان
فرار کردند. 16 و تمامي قومي را که در شهر
بودند ندا در دادند تا ايشان را تعاقب
کنند. پس يوشع را تعاقب نموده از شهر دور
شدند. 17 و هيچکس در عاي و بيت‌ئيل باقي
نماند که از عقب بني‌اسرائيل بيرون
نرفت و دروازه‌هاي شهر را باز گذاشته
اسرائيل را تعاقب نمودند.

18 و
يَهُوَه به يوشع گفت: “مزراقي که در
دست توست بسوي عاي دراز کن زيرا آن را به
دست تو دادم و يوشع مزراقي را که به دست
خود داشت بسوي شهر دراز کرد. 19 و آناني
که در کمين بودند بزودي از جاي خود
برخاستند و چون او دست خود را دراز کرد
دويدند و داخل شهر شده آنرا گرفتند و
تعجيل نموده شهر را به آتش سوزانيدند. 20
و مردان عاي بر عقب نگريسته ديدند که
اينک دود شهر بسوي آسمان بالا ميرود. پس
براي ايشان طاقت نماند که به اين طرف و
آنطرف بگريزند. و قومي که به سوي صحرا
مي‌گريختند بر تعاقب کنندگان خود
برگشتند. 21 و چون يوشع و تمامي اسرائيل
ديدند که آناني که در کمين بودند شهر را
گرفته‌اند و دود شهر بالا ميرود ايشان
برگشته مردان عاي را شکست دادند. 22 و
ديگران به مقابلة ايشان از شهر بيرون
آمدند و ايشان در ميان اسرائيل بودند.
آنان از يکطرف و اينان از طرف ديگر و
ايشانرا مي‌کُشتند به حدي که کسي از
آنها باقي نماند و نجات نيافت. 23 و ملِک
عاي را زنده گرفته او را نزد يوشع
آوردند.

24 و واقع شد که چون اسرائيل
از کُشتن همة ساکنان عاي در صحرا و در
بياباني که ايشان را در آن تعاقب
مي‌نمودند فارغ شدند و همة آنها از دم
شمشير افتاده هلاک گشتند تمامي سرائيل
به عاي برگشته آن را به دم شمشير کشتند.
25 و همة آناني که در آنروز از مرد و زن
افتادند دوازده هزار نفر بودند يعني
تمامي مردمان عاي. 26 زيرا يوشع دست خود
را که با مزراق دراز کرده بود پس نکشيد
تا تمامي ساکنان عاي را هلاک کرد. 27 ليکن
بهايم و غنيمت آن شهر را اسرائيل براي
خود به تاراج بردند موافق کلام يَهُوَه
که به يوشع امر فرموده بود. 28 پس يوشع
عاي را سوزانيد و آنرا تودة ابدي و
خرابه ساخت که تا امروز باقي است. 29 و
ملِک عاي را تا وقت شام به دار کشيد و در
وقت غروب آفتاب يوشع فرمود تا لاش او را
از دار پايين آورده او را نزد دهنة
دروازة شهر انداختند و تودة بزرگ از
سنگها بر آن برپا کردند که تا امروز
باقي است.

چگونه کودکان شهر عاي زنده
زنده در آتش مي سوختند؟





کشتار
عجيب مردم هفت شهر

9 پس يوشع تمامي شب
از جِلجال کوچ کرده‌ ناگهان به ايشان
برآمد. 10 و يَهُوَه ايشان را پيش
اسرائيل منهزم ساخت و ايشانرا در جبعون
به کُشتار عظيمي کُشت. و ايشان را به راه
گردنة بيت حورون گريزانيد و تا عزِيقَه
و مقّيد‌َه ايشانرا کُشت. 11 و چون از
پيش اسرائيل فرار ميکردند و ايشان در
سرازيري بيت حورون ميبودند آنگاه
يَهُوَه تا عزِيقّه بر ايشان از آسمان
سنگهاي بزرگ بارانيد و مردند. و آناني
که از سنگهاي تگرگ مردند بيشتر بودند از
کساني که بني‌اسرائيل به شمشير کشتند.

... 28 و در آنروز يوشع مقّيد‌َه را
گرفت
و آن و ملِکش را به دم شمشير زده ايشان و
همة نفوسسي را که در آن بودند هلاک کرد و
کسي را باقي نگذاشت و بطوري که با ملٍک
اريحا رفتار نموده بود با ملِک
مقّيد‌َه نيز رفتار کرد.

29 و يوشع با
تمامي اسرائيل از مقّيد‌َه به لِبًنَه
گذشت و با لِبًنَه جنگ کرد. 30 و يَهُوَه
آنرا نيز با ملِکش به دست اسرائيل تسليم
نمود پس آن و همة کساني را که در آن
بودند
به دم شمشير کشت و کسي را باقي نگذاشت و
بطوري که با ملِک اريحا رفتار نموده بود
با ملِک آن نيز رفتار کرد.

31 و يوشع با
تمامي اسرائيل از لِبًنَه به لاخيش
گذشت و به مقابلش اردو زده با آن جنگ
کرد. 32 و يَهُوَه لاخيش را به دست
اسرائيل تسليم نمود که آن را در روز دوم
تسخير نمود. و آن و همة کساني را که در آن
بودند به دم شمشير کشت چنانکه به
لِبًنَه کرده بود.

33 آنگاه هورام ملک
جارز براي اعانت لاخيش آمد و يوشع او و
قومش را شکست داد به حدي که کسي را براي
او باقي نگذاشت.34 و يوشع با تمامي
اسرائيل از لاخيش به عجلون گذشتند و به
مقابلش اردو زده با آن جنگ کردند. 35 و در
همانروز آنرا گرفته به دم شمشير زدند و
همة کساني را که در آن بودند در آنروز
هلاک کرد چنانکه به لاخيش کرده بود.

36
و يوشع با تمامي اسرائيل از عجلون به
حبرون بر آمده با آن جنگ کردند. 37 و آنرا
گرفته آنرا با ملِکش و همة شهرهايش و
همة کساني که در آن بودند به دم شمشير
زدند و موافق هر آنچه که به عجلون کرده
بود کسي را باقي نگذاشت بلکه آنرا با
همة کساني که در آن بودند هلاک ساخت.

38 و يوشع با تمامي اسرائيل به د‌بيرً
برگشت و با آن جنگ کرد. 39 و آنرا با ملِکش
و همة شهرهايش گرفت و ايشان را به دم
شمشير زدند و همة کساني را که در آن
بودند هلاک ساختند و او کسي را باقي
نگذاشت و بطوري که به حبرون رفتار نموده
بود به د‌َبير و ملِکش نيز رفتار کرد
چنانکه به لِبًنَه و ملِکش نيز رفتار
نموده بود.

40 پس يوشع تمامي آن زمين
يعني کوهستان و جنوب و هامون و واديها و
جميع ملوک آنها را زده کسي را باقي
نگذاشت و هر ذي‌نفس را هلاک کرده
چنانکه يَهُوَه خداي اسرائيل امر
فرموده بود. 41 و يوشع ايشان را از قادش
برًنيع تا غز‌ّه و تمامي زمين جوشَن را
تا جبعون زد. 42 و يوشع جميع اين ملوک و
زمين ايشان را در يک وقت گرفت زيرا که
يَهُوَه خداي اسرائيل براي اسرائيل جنگ
ميکرد..(يوشع 9:10-43)

اگر يک چنين
داستاني در قرآن ميبود مسيحيان با آن چه
برخوردي ميکردند؟

و روش برخورد با
شکست خورگان و قتل عام زنان و کودکانشان
با روش اسلام مقايسه کنيد!





روش
برخورد با اميران اسير

16 اما آن پنج
ملک فرار کرده خود را در مغارة
مقّيد‌َه پنهان ساختند. 17 و به يوشع خبر
داده گفتند: “که آن پنج ملِک پيدا
شده‌اند و در مغاره مقّيد‌َه
پنهانند.” 18 يوشع گفت: “سنگهايي
بزرگ به دهنة مغاره بغلطانيد و بر آن
مردمان بگماريد تا ايشان را نگاهباني
کنند ...

22 پس يوشع گفت: “دهنة مغاره
را بگشاييد و آن پنج ملک را از مغاره نزد
من بيرون آوريد.” 23 پس چنين کردند و
آن پنج ملِک يعني ملِک اورشليم و ملِک
حبرون و ملِک يرًموت و ملِک لاخيش و
ملِک عجلون را از مغاره نزد وي بيرون
آوردند. 24 و چون ملوک را نزد يوشع بيرون
آوردند يوشع تمامي مردان اسرائيل را
خواند و به سرداران مردان جنگي که همراه
وي ميرفتند گفت: “نزديک بياييد و
پايهاي خود را بر گردن اين ملوک
بگذاريد.” پس نزديک آمده پايهاي خود
را برگردن ايشان گذاردند. 25 و يوشع به
ايشان گفت: “مترسي و هراسان مباشيد.
قوي و دلير باشيد زيرا يَهُوَه با همة
دشمنان شما که با ايشان جنگ ميکنيد‌
چنين خواهد کرد.” 26 و بعد از آن يوشع
ايشان را زد و کشت و بر پنج دار کشيد که
تا شام بر دارها آوريخته بودند. 27 و در
وقت غروب آفتاب يوشع فرمود تا ايشان را
از دارها پايين آوردند و ايشان را به
مغاره‌اي که در آن پنهان بودند
انداختند و به دهنة مغاره سنگهاي بزرگ
که تا امروز باقي است گذاشتند.

ولي در
اسلام تاکيد شده حرمت اسيراني که رييس
قومشان بودن حفظ شود





/ 1